پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


از خودبیگانگی و دلتنگی در سرزمین مادری


از خودبیگانگی و دلتنگی در سرزمین مادری
● نگاهی به كتاب «چند گفتار درباره توتالیتاریسم»
«ملت های محروم از عدل و انصاف چه هستند جز دسته های بزرگ اشرار» (سنت اگوستین)كتاب «چند گفتار درباره توتالیتاریسم» از پنج مقاله تشكیل شده كه هر كدام از جایگاهی و نیز منظری كاملا متفاوت با دیگری به مسئله توتالیتاریسم نگاه می كنند. شاید این حدس پیش آید كه كتاب خصلت سیاسی دارد، یا در حوزه فلسفه سیاسی و جامعه شناسی می گنجد، اما به اعتقاد نگارنده این سطور اهل قلم عموما و نویسنده و شاعر خصوصا بیشترین بهره را از آن می برند.
این عقیده از دو منشٲ سرچشمه می گیرد : نخست اینكه وجوهی از هستی را مطرح می كند كه جزء مواد خام و لاینفك زندگی های خاصی است و نادیده گرفتن آن در متن منظوم و منثوری كه در آن جامعه در كنار آن زندگی ها شكل می گیرد هدف هنرمندانه مستتر را انتزاعی كرده و بین صاحب متن و متن او از یك سو و خواننده های او از سوی دیگر فاصله می گیرد. نمونه اش تمام داستان ها و اشعاری است كه نویسندگان و شاعران حقوق بگیر «اتحادیه نویسندگان شوروی» به شیوه كارمندان و میرزابنویس ها در فاصله كارت زدن ساعت هشت صبح تا چهار عصر می نوشتند و مردم شوروی و اقمار آن فقط از سر اجبار در كلاس های سوادآموزی و بازپروری آنها را می خواندند.
منشاء دوم این است كه در بسیاری موارد شاعر و نویسنده نه از دیدگاهی علمی و ارجاعی و اثباتی نوید پدیده یا پدیده هایی را می دهند كه فلاسفه و دانشمندان بعدها به آنها می رسند. برای نمونه زمانی كه ادگار آلن پو ۱۹۴۹۱۸۰۹ نیست انگاری را در آثار هنرمندانه اش آورد، نیچه ۱۹۰۰۱۸۴۴ هنوز به دنیا نیامده بود. یا آرای شارل بودلر در عرصه مدرنیته و مدرنیسم یكی از شاخصه های ترمینولوژی این مقوله است و تنه به تنه دیدگاه شمار كثیری از فلاسفه می زند. یا زمانی كه نظریه پردازانی چون هنری كیسینجر و زبیگنیو برژینسكی حتی خواب فروپاشی حكومت توتالیتر شوروی را نمی دیدند، الكساندر سولژنیتسین از «فروریختن بنای آلوده به خون و چرك» سخن می گفت. نیز بنگرید آثار كافكا را كه فضای القایی شان چگونه بعد از مرگش در اینجا و آنجا شكل گرفت.
باری این كتاب دربرگیرنده پنج مقاله از داستایوفسكی روس، سرگئی گنادیوویچ نچایف روس، چسلاومیلوش لهستان، میلان كوندراچك و لشك كولاكوفسكی لهستان و مقدمه ای ارزشمند از خود مترجم است. میلوش، كوندرا و كولاكوفسكی از جمله كسانی هستند كه با پوست و گوشت خود طعم زهرآگین توتالیتاریسم را چشیده اند و این بس مهم است، چون همان طور كه بعدا خواهم گفت این حكومت ها به قول واسلاو هاول با توضیح و توصیف و داستان و شعر و نمایشنامه و فیلم به دیگران شناسانده نمی شوند یا به ذهن آنها انتقال داده نمی شود و یا القا نمی گردد. باید در این جوامع زیست تا معنی توتالیتاریسم را «درك » كرد.
در مقاله داستایوفسكی كه در واقع بخشی از رمان بزرگ و ماندگار برادران كارامازوف است، در فصلی تحت عنوان مفتش اعظم مسیح در دوره تفتیش عقاید زنده می شود. او می خواهد عدالتی را كه وعده كرده بود محقق سازد اما اربابان كلیسا او را تهدید می كنند و می گویند كه دوره اش به سر آمده است و اینك كارها در دست كسانی است كه بهتر از او مردم و نیاز مردم را می شناسند: «تو نوید آزادی می دهی، اما انسان ها از درك معنای آزادی عاجزند و از آن بیمناك و بیزارند زیرا برای انسان و جامعه انسانی هیچ چیز غیرقابل تر از آزادی نیست... و از گناه می گویی، آیا می دانی كه با گذشت روزگار زمانی خواهد رسید كه بشریت از زبان حكمای خود مدعی خواهد شد كه جنایتی در كار نیست و تنها امر مهم گرسنگی است... مردم به جای كلیساها بناهایی تازه برپا خواهند كرد.
برج خوف انگیز بابل از نو ساخته خواهد شد... و ما كار ساختمان برج شان را به پایان خواهیم رساند و تنها ماییم كه می توانیم زیر لوای نام تو شكم آنها را سیر كنیم ... بی ما هرگز نمی توانند شكم خویش را سیر كنند... سه قوه و تنها سه قوه می تواند وجدان این طاغیان تشنه خرسندی را تا ابد منقاد كند. این سه نیرو معجزه است و رمز و راز اقتدار. تو هر سه را انكار كردی و برای هر سه سرمشق شدی... و آن روح خردمندی كه وسوسه ات كرده بود شادكام شد. آیا به راستی گمان می كنی كه انسان ها چنین وسوسه ای را برخواهند تافت.»
نقل قول مستقیم و نقل به معنی از صفحات ۲۴ و ۲۵ و ۲۸و ۲۹ كشیش اعظم كه ساختار قدرت كلیسا را بر اركان جهل مردم و خودكامگی و اقتدار خویش می بیند: «من نیز می خواستم در صف برگزیدگان تو بایستم. من نیز تشنه آن بودم كه از صف برگزیدگان باشم.» صفحه ۳۶ و در پایان آب پاكی روی دست مسیح می ریزد و ما می فهمیم كه چرا داستایوفسكی و حتی هنرمندی مثل كامو به مسیح اعتقاد دارند و به كلیسا نه. گوش كنید به واپسین حرف های كشیش اعظم كه ما را یاد تحریف اندیشه های ماركس از سوی لنین می اندازد: «فردا خواهی دید كه چگونه رمه مطیع مردم به اشاره دستی از سوی من هیمه های سوزانی فراهم خواهند آورد و در آتش آن تو را به عقوبت آمدن و آزار ما خواهند سوزاند. اگر تنها و تنها یك كس سزاوار آتش ما است، آن یك كس تویی، فردا خواهمت سوزاند.»
به خاطر ندارم چه كسی بود كه می گفت: «داستایوفسكی رمان بزرگ خلق می كرد. حتی اگر او را از نظر فكری مرتجع بدانیم باز نمی توان بزرگی آثارش را نادیده گرفت.» در همین بخش نیز خواننده به خوبی پی می برد كه چگونه توتالیتاریسم كه استعاره اش را در مفتش اعظم می بینیم «خاطرات مردم و اعتقادات آنها و دین و ایمان آنها را تیول خود می داند و برای آنها خاطره، اعتقاد، دین و ایمان نو می سازد.»
در مقاله نچایف ۱۸۸۲۱۸۴۷ موسوم به رساله عملی برای یك انقلابی تمام آن چیزی را می بینیم كه بعدها لنین به كار برده بود: «ما پیروزیم چون برحقیم.» و «بدون توجه به اخلاقیات، از هر راهی كه ممكن است باید قدرت را به دست گرفت.» لنین، كلیات آثار، جلد ۲۵ او بعدها با همین استدلال مجلس موسسان را كه اولین و آخرین مجلس مبتنی بر انتخابات آزاد در تاریخ روسیه پیش از سال ۱۹۹۱ بود منحل كرد، چون بلشویك ها در حداقل بودند.
صاحب نظران و سیاستمدارانی چون كائوتسكی، پلخانف و كرنسكی و بسیاری دیگر نچایف را پدرخوانده اصلی و آموزگار واقعی لنین و جانشین برحق و خلفش استالین می دانستند و نه ماركس را. نچایف در این مقاله در صفحه ۳۷ به انقلابی ها می گوید: «شما تنها به این قصد در جهان فرهیخته زندگی می كنید كه ریشه آن با قطعیت بركنید.» و در صفحه ۳۸ می گوید: «هدف همواره یكی است: یافتن قطعی ترین و سریع ترین راه نابودی ساختار اجتماعی...» سپس رهنمودهایی به اعضا می دهد كه مو را بر تن سیخ می كند. این راهكارها بعدها توسط لنین، استالین، فلیكس ادموند دزرژینسكی رئیس سازمان امنیت چكا و جانشین هایش یاگودا، یژوف و بریا عملی شد و نتیجه اش جدا از رنج و مشقت ملت بزرگ روس و چندین ملت دیگر در گذران زندگی روزمره چهل و شش میلیون قربانی بود. غیر از بیست میلیون قربانی جنگ دوم جهانی كه خود استالین و معامله تاریخی اش با هیتلر به بار آورد.
در مقاله رمان و اروپا نوشته كوندرا كه نسبت به بقیه مقاله ها از اعتبار علمی كمتری برخوردار است، زاویه دید یك نویسنده را نسبت به توتالیتاریسم شاهد هستیم و اثر مخرب این آفت را روی ادبیات معاصر لمس می كنیم و می فهمیم چرا كشورهای اروپای شرقی خصوصا خود روسیه كه تا ۱۹۱۷ آن همه غول ادبی به جهان ادبیات عرضه داشت، طی ۷۰ سال حتی یك نویسنده و شاعر درجه سه در دامن خود نپروراند تا او را به عنوان شاعر و نویسنده ای دوستدار اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود به رخ جهان بكشاند.
كسانی چون شولوخف و آنازگرس نیز به لحاظ ساختار شخصیتی به ویژه جنبه روانی آن پرورش یافته مكتب سوسیالیسم لنین و استالین نبودند. كوندرا در این مقاله هر چند به لحاظ تئوریك گاه دچار احساسات می شود و برای نمونه عقلانیت دكارت را ابزار شی ء واره شدن انسان می داند، اما به دلیلی كه پیشتر گفتم خصومت ذاتی و نهادینه شدن توتالیتاریسم را با رمان نشان می دهد: «رمان به عنوان الگوی عصر جدید، به عنوان پدیده ای مبتنی بر پایه ابهام و نسبیت در مسائل انسانی، با جریان توتالیتار سازگاری ندارد. این ناسازگاری برخاسته از مسئله ای سیاسی یا اخلاقی نیست، بلكه اختلافی است هستی شناختی. مراد این است كه جوهر جهانی كه بر پایه یك حقیقت استوار شده با جهان پرابهام و نسبی رمان تضاد دارد. حقیقت توتالیتاریستی نسبیت و شك و پرسش را از میان برمی برد و هرگز نمی تواند با حكمت رمان از در آشتی درآید.» صفحه ۱۵۹
از نظر كوندرا و در واقع از دیدگاه تاریخ، رمان های منتشره از سوی نهادهای جوامع توتالیتاریستی «هیچ بخش تازه ای از وجود را كشف نمی كنند. كارشان صرفا تایید همان چیزهایی است كه پیشتر گفته شده است.» همان صفحه او همین نگاه را به نشریات نیز دارد و البته بحث خود را به مجله ها و روزنامه های چپ گرا نیز تعمیم می دهد.
در مقاله توتالیتاریسم و فضیلت دروغ نوشته كولاكوفسكی با جزیی نگری این متفكر در تحلیل توتالیتاریسم روبه رو هستیم، همان نكته بینی هایی كه در اثر سه جلدی اش «درس هایی كوچك در باب مقولاتی بزرگ» با ظرافت خاصی در زندگی روزمره مطرح می كند. در این مقاله نیز او روی مسائل ملموس انگشت می گذارد.
از نظر او توتالیتاریسم از یك سو با شعار «عدالت اجتماعی» جلو می آید، اما هرگز معنای دقیقی از آن را به ماده عینی تبدیل نمی كند. به عبارت دیگر مردم بین سطح مختلف اجتماعی شاهد «عدالت» نیستند، منظور برابری، كه گاهی نابرابری مطلق است نیست، بلكه عدم تبعیض است و نیز فراهم آوردن امكانات مشابه و معادل برای آحاد جامعه. نقل به معنی از صفحه ۱۶۹ از سوی دیگر توتالیتاریسم به طور مستمر نیروی محركه خود را از كینه توزی انقلابی اخذ می كند. «شوراندن احساسات محرومان علیه صاحب امتیازهایی كه معلوم نیست چه كسانی هستند و بیشتر واژه هایی كلی اند و اگر مصداق داشته باشند خود رهبران حكومت اند.» نقل به معنی از صفحه ۱۷۱
فتح الله بی نیاز
انتخاب و مقدمه: عباس میلانی
انتشارات اختران ۱۳۸۴
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید