جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


... و مرگی باشکوه برای او


... و مرگی باشکوه برای او
● درباره فیلم «كینگ كنگ»
در مه سال ۱۹۳۰ ساختمان امپایر استیت، شاهكار معماری دنیا در نیویورك سیتی افتتاح شد و نزدیك به نیم قرن، همچنان بلندترین بنای دنیا باقی ماند.
سه سال پس از افتتاح این بنای باشكوه، در دوره بحران اقتصادی گریبانگیر مردم آمریكا با ساخت فیلم بسیار موفق ارنست ب شودساك و مریان سی كوپر سر و كله گوریل عظیم الجثه ای كه از جزیره اسكال و در پی یافتن محبوبه بلوندش فی ری به شهر آمده بود بر فراز این برج باشكوه ظاهر شد تا مردم را برای نخستین بار با قصه امروزه بارها و بارها تكراری شده دیو و دلبر آشنا سازد. هر چند كه فی ری زیبا رو در آن دوران چندان نمی توانست مانند نیامی واتس در نسخه جدید، برای این گوریل دوست داشتنی ابراز احساسات به خرج دهد و درحالی كه در چشمانش زل زده، به حالش بگرید. با این حال فیلم سرآغازی شد برای ساخت آثاری با موضوع مراوده میان انسان و حیوان.
حالا با گذشت ۷۲سال از ساخت كینگ كنگ پیتر جكسن كه به گفته خود تماشای این فیلم در كودكی او را به سمت فیلمسازی سوق داده، نسخه جدیدی را به مخاطبان عرضه می كند. در این كینگ كنگ جدید تاثیرگذاری های عاطفی مخصوصا در صحنه های دو نفره آن دارو نیامی واتس و كنگ بسیار پررنگ تر و عاطفی تر از نسخه های قبلی از كار درآمده كه البته یكی از اصلی ترین دلایلش، تخیل فوق العاده پیتر جكسن است كه توانسته با كمك جلوه های ویژه آنقدر جانوران و حشرات عجیب و غریب و چندش آور خلق كند تا آنجایی كه ممكن است برای بازیگران اصلی و هیولای قصه حسابی دردسر ایجاد كنند و به این ترتیب صحنه های بسیار زیبای دارو و گوریل در كنار آبشار و افق زیبای پیش رویشان پس از آن همه زد و خورد دلچسب تر و آرامش بخش تر جلوه كند.
جكسن در خط اصلی داستان فیلمش به نسخه اولیه وفادار مانده و كینگ كنگ به همان خیابان های دهه ۳۰ و برادوی شكوهمند آن سال ها پا می گذارد، ضمن آنكه در این نسخه جدید و در یكی از بهترین صحنه های فیلم هیولای دوست داشتنی پیش از فرار مرگبارش بر بالای برج امپایر استیت به همراه «آن» بر روی یخ دریاچه سنترال پارك سر می خورد و خوش می گذراند. فیلم به سه بخش اصلی تقسیم شده و كارگردان مانند اثر شاهكار پیشینش ارباب حلقه ها باز هم تبحر خود را در پیوند درست و منطقی میان بخش های مختلف داستان نشان می دهد. در بخش اول كه حدود یك ساعت از زمان فیلم را دربرمی گیرد، با شخصیت های اصلی داستان آشنا می شویم كه البته كمی طولانی و كشدار به نظر می آید و احتمالا این تاخیر یك ساعته در معرفی كینگ كنگ برای افزودن هیجان بیشتر به مخاطب تشنه، لازم بوده با این حال اكثر شخصیت ها با پا گذاشتن به جزیره اسكال و در رویارویی با حوادث به اندازه كافی خصایل خود را نشان می دهند و احتیاج به معرفی تا این حد طولانی ابتدای فیلم نبوده است.
در بخش دوم فیلم به مدد جلوه های ویژه خیره كننده و چشمگیر كه مشخص نیست تا چند سال دیگر همچنان طراوت خود را حفظ می كند درگیری ها و ضرباهنگ سریع فیلم مخاطب را كه دقایقی آرام و رمانتیك را در كنار «آن» در كشتی گذرانده حسابی درگیر می كند، هر چند كه مرگ شخصیت های فرعی و زنده ماندن آدم های اصلی بدون آنكه این قهرمانان واجد ویژگی خاص و منحصر به فرد یا قدرت عضلانی مناسب باشند مخصوصا در صحنه فرار از دست دایناسورها كمی غیرقابل باور و نچسب از كار درآمده.
در بخش سوم و پس از پا گذاشتن ناخواسته كینگ كنگ به نیویورك مشاهده می كنیم كه چطور آن به خاطر نجات مردم شهر و بیش از آن نجات حیوان محبوبش، فداكاری كرده و به سوی او می آید و درحالی كه در لباس حریر سفید رنگش جلوه ای فرشته گون یافته به همراه او و پس از گردش رمانتیك در سنترال پارك به بلندترین برج دنیا پا می گذارد.
در نسخه اولیه فیلم، علاقه میان كینگ كنگ و آن، یك طرفه بود و فی ری بیش از آنكه دلش به حال حیوان بسوزد، جیغ های وحشتناك می كشید و غش می كرد. اما در نسخه جدید این احساسات بین هر دو نفر وجود دارد و تقریبا همه منتقدان هم از بازی واتس راضی اند و به نظر می رسد از میان سه زن ایفاگر این نقش فی ری در نسخه اولیه كه پس از مرگش چراغ های امپایر استیت به مدت ۱۵ دقیقه خاموش شد جسیكا لنگ در نسخه امروزه كمی خنده دار جان گلیرمن و نیامی واتس آخری بازی بهتر و روان تری ارائه داده كه میزان پررنگ بودن و شخصیت پردازی خوبش در فیلمنامه نیز بی تاثیر نبوده. از طرفی جك بلاك نیز در نقش كارل دنهام كارگردان شكست خورده اما با ایده های بزرگ كه تنها به موضوع مهیج فیلمش می اندیشد و در بدترین حالت دوربین فیلمبرداری اش را به همراه دارد، بازی قابل قبولی به نما یش می گذارد و جالب آنكه شمایل وی شباهت انكارناپذیری با اورسن ولز پیدا كرده و احتمالا هیچ كس به جز خود كارگردان نمی تواند پاسخ مناسبی درباره علت این تشابه داشته باشد.
به نظر می رسد جكسن تعمدا تمایل داشته قهرمان فیلم را بیشتر گوریل غول آسا بدانیم تا جكی دریسكول و این مسئله حتی در نوع انتخاب بازیگر این نقش نیز نمود دارد. آدرین برودی لاغر اندام و نحیف در نقش دریسكول نمایشنامه نویس بلندپرواز و آرام در طول مسافرت ناخواسته اش با كشتی به آن بازیگر آثار كمیك با روحیه ای سرخوشانه نزدیك می شود و پس از ربوده شدن «آن» برای یافتنش مخاطرات فراوانی را پشت سر می گذارد، مخاطراتی از قبیل مبارزه با حشرات چندش آور و خطرناك در دره عنكبوت ها، و فرار از دست دایناسورها و... به این ترتیب گمان می كنیم او قهرمان اصلی ماجرا است، اما لحظاتی بعد هنگامی كه آن را در آرامش خاطر و آسوده بر روی بازوان كینگ كنگ فرو رفته در خوابی عمیق تماشا می كنیم متوجه می شویم چرا ما هم به همراه «آن» كه پشت به دریسكول در صحنه پایانی و هنگام سقوط كینگ كنگ اشك می ریخت، تا این حد غمگینیم.
مهتاب ساوجی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید