پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

عجایب حزب‌الله لبنان در دیدار منتشر نشده‌ای از نصرالله


عجایب حزب‌الله لبنان در دیدار منتشر نشده‌ای از نصرالله
ناگفته های سید حسن نصرالله در دیدار جمعی از طلاب حوزه علمیه قم، به نظر مو به مو، شرح واقعه و پیش بینی صحیح ماجراهایی بوده که سه سال بعد، به عینه رخ داده است.
شرح ملاقات در متنی كه برای بازتاب ارسال شده: ساعاتی از شب گذشته بود تا این كه بالاخره مكان قطعی ملاقات را به ما اعلام كردند. سریع خود را به محله «حاره حریك» رساندیم. بعد از گذشتن از یك ایست بازرسی خود را به جلوی آپارتمان چند طبقه‌ای كه میان آپارتمان‌های بلند گم شده بود رساندیم. از گیت بازرسی رد شدیم. برادران حزب‌الله ـ كه سخت از بر و بچه های خودمان تشخیص داده می‌شدند ـ اشیاء فلزیمان را گرفتند.
دیدار در یك اتاق كوچك، كه با صندلی‌های فایبرگلاس یا به قول خودمان پلاستیكی! فرش شده بود، انجام شد. دیوارهای اتاق با چند تابلوی ساده كه همه نماد مقاومت بودند تزئین شده بود و ما قبل از آمدن میزبان، آنها را تماشا می‌كردیم.
سید حسن با ابهت همیشگی‌اش وارد اتاق جلسه شد. احوالپرسی گرمی كرد و روبرویمان نشست. محافظانش هم آرام و جدی دو طرف او نشستند. نماینده ما دقایقی صحبت كرد و سؤالاتی مطرح كرد. سید همان اول غافلگیرمان كرد و با خنده پرسید می‌خواهید عربی صحبت كنم یا فارسی؟! البته این جمله را فارسی گفت! بچه‌ها گفتند فارسی. گفت بسیار خوب! البته فارسی من ضعیف است و من پنجاه درصد آن را می‌دانم. ولی در طول صحبت معلوم شد كه بسیار مسلط هستند و بدون مكث و با ادبیات صحیح صحبت می‌كند.
صندلی سید با ردیف جلویی دو متر بیشتر فاصله نداشت. هم‌چنین، مكانی كه سخنرانی می‌كرد، بلندتر از جای مستمعین نبود. تا آخر لبخند بر لبانش بود. خیلی تحویلمان گرفت و نزدیك یك‌ساعت و نیم برایمان سخن گفت. بعد از جلسه با متانت و بزرگواری ایستاد و در چندین نوبت با بچه‌ها عكس یادگاری گرفت. با تك‌تك بچه‌ها دست داد و ما هم دستش را بوسیدیم.
نصرالله سخنان خود را این گونه آغاز كرد: من فكر كردم چه بگویم، موضوعی كه نمی‌شود با رسانه‌های گروهی طرح كنیم كه مربوط به جمهوری اسلامی، امام(ره) و مقام معظم رهبری هم باشد. برگردیم به ۲۱ سال قبل یا بیشتر، به سال پیروزی انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹. شیعیان لبنان (و اهل سنت) منفعل بودند اما توجه خوبی به امام شد و ایشان تأثیر فراوان بر ملت لبنان داشتند، اقتصادی، فرهنگی و … مخصوصاً در سطح جوانان. جزء پیشگویی‌هایشان هم هست كه: «یهودیان كنار هم جمع می‌شوند و نابودی آن‌ها زمانی است كه انقلابی در شرق شود و یكی از فرزندان انبیاء، هم‌نام یكی از انبیاء بنی اسرائیل قیام می‌كند.».
لبنان پر از شیعه بود و از لحاظ فكری، نزدیك به ایران. بعد از حمله به لبنان در دو ماه حزب‌الله به وجود آمد. همه جوان بودند. سید عباس موسوی، بزرگترین عالم جریان، ۲۶ ساله بود، و آنچه طبیعتاً باید ۲۰ سال بعد تشكیل می‌شد دو ماهه تشكیل شد. در این اوضاع امام گفتند ارتش و سپاه بیاید سوریه و لبنان كه اسرائیلی‌ها مستقر شده بودند. سپاه آمد و مستقر شد. جمهوری اسلامی ایران هر چه در توان داشت برای لبنان می‌داد؛ پول، آموزش، كمك فكری.
امام فرمودند: «از صفر شروع كنید و با همین نیروی كم مبارزه كنید كه پیروز خواهید شد. من از همین حالا می‌بینم كه پیروزی از آنِ شماست.» با خود می‌گفتیم یعنی چه؟
از حضرت امام خواستیم كه در مسأله لبنان یك كسی نماینده شما باشد كه مزاحم وقت حضرت‌عالی نشویم. امام آن زمان فرمودند نماینده تام‌الاختیار من آقای خامنه‌ای هستند. آقا هم خیلی با ما مهربان بودند. از زمان انعقاد نطفه حزب الله، آقا مسئول ما بود. ایشان در مسائل اسرائیل كارشناس‌تر از كارشناسان است. خلاصه كار را ادامه دادیم؛ اما امام فرموده بودند تا اخراج كامل ادامه دهید. تا اینكه امام رحلت كرد. رسیدیم خدمت آقا كه الان شما رهبر ما هستید، یك نفر را معرفی كنید تا زیاد مزاحم شما هم نشویم. آقا فرمودند: «نه خیر، مسأله اسرائیل و لبنان مربوط به من است و من خودم مسؤول این مسأله هستم.» آقا خصوصیات تك تك ما را می‌شناسند. این ارتباط عمیق از مهمترین عوامل پیروزی و از بزرگترین بركات برای حزب‌الله بود.
●اما چند قضیه از رهنمودهای حضرت آقا:
قضیه اول، یك روز بعد از جنگ دوم خلیج فارس در كنفرانس مادرید، عرب ها و اسرائیلی ها را جمع كردند برای صلح خاورمیانه كه آقا هم یك پیام مهم علیه آن داد. همه رفته بودند، رئیس جمهور سوریه، لبنان و ... پشتیبان بین‌المللی هم داشتند، مثل آمریكا و شوروی. صلح به نظر ما و همه صاحب‌نظران قطعی بود. رسیدیم خدمت آقا و گفتیم كه ما تنها ماندیم. فرمودند: «درست است كه همه دنیا جمع شده‌اند ولی من به شما می‌گویم صلح نخواهد شد و كنفرانس موفق نخواهد بود.» در شرایطی بود كه تحلیل‌گران می‌گفتند كار تمام شد. حتی بعضی آقایان در ایران هم این نظر را داشتند. اسحاق رابین و حافظ اسد با واسطه مذاكره می‌كردند و نزدیك به توافق بودند. بعد از حدود یك ماه انتفاضه اول آغاز شد و در كمال ناباوری همگان روند صلح شكست خورد.
قضیه دوم، در مورد عقب‌نشینی اسرائیل بود. همه معتقد بودند كه محال است عقب‌نشینی از مرزها آن‌هم بدون قید و شرط. رفتیم خدمت آقا؛ فرمودند: «من تحلیل شما را قبول ندارم.» ولی صریح نفرمودند. بعد از چند روز فرماندهان ما رفتند تهران خدمت آقا. عادتاً این‌ها طول عمر مسؤولیتشان دو سال بود. لذا عده‌ای از این‌ها برای جانشینی فرماندهان شهید آماده شده بودند. ابتدا فقط برای نماز از آقا اجازه گرفته بودیم. بعد درخواست دست‌بوسی كردیم. بعد خودشان فرمودند كه كمی صحبت كنیم. فرمودند: «پیروزی شما خیلی نزدیك است، نزدیك‌تر از آنچه شما به ذهنتان برسد، همه شما با چشمان خود خواهید دید.» و بعد از چند روز ما دیدیم اسرائیل فرار كرد.
قضیه سوم، مساله سوریه بود. به خاطر سیستم امنیتی بسیار بسته كسی نمی داند داخل سوریه چه می‌گذرد و ما نمی‌دانستیم كه بعد از مرگ حافظ اسد چه می‌شود. لذا همیشه نگران بودیم كه یك مخالف سر كار بیاید. یك بار كه حافظ اسد مریض شد، خدمت آقا رسیدیم و گفتیم برایش دعا كنید، فرمودند دعا می‌كنم. بعد از مدتی خوب شد. گذشت تا این كه بار دیگر حافظ مریض شد. دوباره خدمت آقا رسیدیم كه دعا كنید، فرمودند: «البته من دعا می كنم ولی ناراحت نباشید. چون كسی كه بعد از او می‌آید برای شما خیلی بهتر خواهد بود.» وزارت خارجه و اطلاعات كه هیچ CIA هم نمی دانست چه می‌شود. به هر حال حافظ فوت كرد و بشار آمد. و جداً وضع ما بعد از فوت حافظ اسد خیلی بهتر شد. به طوری كه اسرائیلی‌ها می گویند، نمی‌دانیم كدام از یك از اینها از دیگری اطاعت می‌كنند؟ صمیمیت ما با سوریه، اكنون به صورتی است كه هر زمان بخواهم با بشار دیدار و تبادل نظر می كنم.
وقتی كه ما در جنوب لبنان پیروز شدیم. خدمت آقا رسیدیم و من با تأسف و ناامیدی گفتم: «حضرت آقا هجده سال طول كشید تا حزب‌الله جنوب لبنان را آزاد كرد، فلسطین چقدر طول خواهد كشید؟!» آقا فرمودند: « حالا كه پرسیدید می‌گویم كه اعتقاد دارم آزادی قدس كمتر از آن طول می‌كشد.»
سید حسن در پایان سخنان خود اظهار داشت: آقا در لبنان بسیار محبوب هستند. طوری كه در لبنان وقتی شنیده می‌شود كسی در ایران به آقا انتقاد می‌كند یا با ایشان مخالفت می‌شود. با تعجب و ناراحتی می‌گویند كه اینها آقا را و قدر او را نمی‌شناسند. این سرزمین یك روز هم تحت لوای ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام نبوده و شیعه هرگز حاكمیت نداشته تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۴۰۰ سال شیعه مستضعف و فقیر بود. ما تا سی سال پیش یك مؤسسه یا مدرسه نداشتیم. اما شیعه امروز قوی‌ترین طایفه لبنان است. از لحاظ نظامی قویترین نیرو هستیم در لبنان و قابل مقایسه با اسرائیل شده‌ایم. حزب‌الله بزرگترین حزب سیاسی لبنان است. یكی از ممتازترین رادیوها و بهترین شبكه های عربی (المنار) برای حزب‌الله است. شیعه قویترین جریان را در لبنان دارد و الان دیگران از ما تقیه می كنند. بر عكس گذشته كه ما تقیه می كردیم.
ما آینده را برای خود می‌دانیم.
«امیدواریم اسرائیل یك روز حماقت كرده به جنوب لبنان حمله كند. زیرا آن‌چه ما آماده كرده‌ایم، به ذهن شارون هم خطور نمی‌كند.»
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته
منبع: بازتاب
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید