چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

آخرین نبرد کاسترو


آخرین نبرد کاسترو
در اواخر یك روز جمعه در ماه مارس جمعیتی در مركز شهر هاوانا گردهم آمدند تا حادثه ای را كه عصر روز پیش در سن خوان پورتوریكو اتفاق افتاده بود محكوم كنند. حین مسابقه ای بین كوبا و هلند در نخستین تورنمنت بیسبال كلاسیك تماشاگری نوشته ای را رو به دوربین های تلویزیونی گرفت كه روی آن «مرگ بر فیدل» نوشته شده بود. او این جمله را خطاب به كوبایی های زمین بازی نیز فریاد زد. در میان جمعیت حاضر آنتونیو كاسترو جراح ارتوپد نیز حضور داشت كه یكی از پسران فیدل كاسترو است. یك مقام كوبایی با خشم به معترض اعتراض كرد كه این امر باعث دستگیری او از سوی پلیس پورتوریكو شد. او البته پس از شنیدن سخنانی درباره ضرورت آزادی بیان، آزاد شد. كوبا ۱۱ بر ۲ به پیروزی رسید اما روز بعد گرانما روزنامه رسمی حزب كمونیست كوبا «تحریك ضدانقلابی» ایالات متحده و مقامات پورتوریكو را تقبیح كرد. تجمع همانند اكثر گردهمایی های این روزها در هاوانا مقابل دفتر حفاظت منافع آمریكا Interests Section ساختمانی ۷ طبقه واقع در بخشی منحنی از مالكون گردشگاه كنار دریای هاوانا برگزار شد. در غیاب روابط دیپلماتیك میان ایالات متحده و كوبا دفتر حفاظت منافع عملا نقش سفارت را بازی می كند. این دفتر بخشی از سفارت سوئیس است. ۶ سال پیش حین جنگ بر سر حضانت «الیان گونزالس» پسر ۵ساله كه پس از غرق شدن مادرش و سایرین هنگام تلاش برای رسیدن به فلوریدا در یك قایق موتوری درگرفت، كاسترو دستور ساخت میدان دائمی برای گردهمایی های اعتراض آمیز در وسط خیابان مقابل دفتر حفاظت منافع را صادر كرد. این مكان امروز به تریبون ضدامپریالیستی تبدیل شده است. این مكان از یك سكوی برآمده مجهز به ابزار نورپردازی و یك مركز فرماندهی سنگرمانند تشكیل شده است. پارچه بزرگی حاوی مونتاژ چند عكس از مردان مسلح، خانه های آتش گرفته و مردم گریان به همراه داوری غم انگیز «شما چنین كردید» در آنجا نصب شده است.
حضور در گردهمایی برای تمام مردم آزاد نبود. ده ها پلیس در مسیرهای منتهی به محل عبور افراد را كنترل می كردند. چندصد نفر اكثرا مقامات ورزشی، قهرمانان و بستگان شان شنیدند كه یك بازیكن بیسبال به جمعیت گفت: «با وجود دزدیدن شرم آور بازیكنان و تداوم حملات به مردم كوبا، هنوز نتوانسته اند كیفیت تیم های ورزشی ما را كاهش دهند» یك سیاهپوست جاافتاده روی سكو رفت و گفت كه در جوانی در ایالات متحده بیسبال بازی می كرده است. او ادامه داد: «شخصا نژادپرستی آن كشور را هنگامی كه مجبور به نشستن روی صندلی عقب اتوبوس ها و غذا خوردن در آشپزخانه رستوران ها شدم تجربه كرده ام.» مادر یكی دیگر از بازیكنان پس از محكوم كردن آنچه در پورتوریكو اتفاق افتاد فریاد زد: «زنده باد فیدل»
فیدل مانند اكثر مردم كوبا آنجا نبود اگرچه مانند اكثر مردم این كشور علاقه زیادی به بیسبال دارد. سال ها است كه افسانه رایجی درباره او مبنی بر رد تحقیرآمیز او توسط یك تیم حاضر در لیگ بیسبال آمریكا بر سر زبان ها است. كاسترو كه روز ۱۳ آگوست سال جاری هشتادمین سال تولد خود را جشن گرفت به تدریج كمتر در انظار عمومی ظاهر می شود. حضور او منحصر شده است به رویدادهایی كه خارجیان در آن حضور دارند.
دهه ها است كه بنیه قوی كاسترو او را سر پا نگاه داشته است. او ۳۲ ساله بود كه فولگنسیو باتیستا دیكتاتور كوبا را در سال ۱۹۵۹ با ارتشی از جنگجویان ریشو كه ارنستو چه گوارا نیز جزء آنان بود سرنگون كرد. كاسترو خود را ناسیونالیستی معرفی كرد كه قصد ریشه كنی فرهنگ كازینو گنگستری كوبا را دارد و می خواهد شهرت «روسپی خانه كاراییب» را از آن بزداید. هنگامی كه به قدرت رسید به سرعت چپ گرا شد و مزارع بزرگ را ملی اعلام كرد. مزرعه مادرش نیز جزء مزارع ملی شده بود. او همین رفتار را با بنگاه های اقتصادی خارجی انجام داد و به اتحاد جماهیر شوروی متمایل شد. در سال ۱۹۶۱ سیا با كمك پناهندگان كوبایی تهاجم خلیج خوك ها را برای سرنگونی دولت كاسترو از قدرت صورت داد. تهاجم مذكور با رسوایی به شكست انجامید و از آن زمان به بعد با وجود تحریم تجاری آمریكا و تلاش های مكرر برای ترور كاسترو وی به اندازه نه رئیس جمهور آمریكا بر اریكه قدرت تكیه زده است. وی طولانی ترین دوران زمامداری را در میان رهبران زنده جهان دارا است.
در ماه ژوئن سال ۲۰۰۱ كاسترو حین یك سخنرانی طولانی بر اثر گرما غش كرد و در سال ۲۰۰۴ پس از اتمام یك سخنرانی تلوتلو خورد و بر زمین افتاد كه بر اثر آن كشكك زانوی چپ و دست راستش شكست. اگرچه او همچنان به ایراد سخنرانی های طولانی می پردازد البته اگر از بستر بیماری برخیزد چیزی كه به خاطر آن مشهور است گاهی اوقات حین سخنرانی دستش می لرزد و نامتوازن حركت می كند. گاهی به فراموشی و گسسته گویی دچار می شود و گاهی در منظر عموم به خواب می رود. سیا در گزارش مختصر خود به كنگره نوشت كه كاسترو از بیماری پاركینسون رنج می برد. كاسترو گزارش را به باد تمسخر گرفت و گفت كه حتی اگر این امر صحت داشته باشد همچنان می تواند در راس قدرت باقی بماند. او پاپ ژان پل دوم را به عنوان نمونه این امر ذكر كرد.
بهار امسال یكی از دوستان كاسترو یكی از وفاداران سابق حزب به من گفت كه رهبر كوبا در سال های اخیر عملا مضطرب بوده است و بسیار به این موضوع می اندیشیده است كه سوسیالیسم احتمالا نمی تواند باعث بقای او شود. در نتیجه كاسترو آخرین نبرد بزرگ خود را آغاز كرده است نبردی كه او آن را «نبرد عقاید» می نامد.
هدف كاسترو جلب مجدد علاقه مردم كوبا به آرمان های انقلاب است به خصوص جوانانی كه به گفته او در «دوران خاص» به سن بلوغ رسیده اند. در اوایل دهه نود فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی موجب قطع سریع یارانه های كوبا شد كه در نتیجه آن اقتصاد كوبا از درون متلاشی شد. بحران پیش گفته كاسترو را مجبور كرد به اقتصاد و زندگی مدنی مردم اهمیت بیشتری بدهد چیزی كه اكنون علاقه مند پیمودن روند معكوس آن است. كاسترو در سخنانی در ماه نوامبر گفت: «امكان دارد این كشور خود را نابود كند. امكان دارد این انقلاب به تخریب خود بپردازد.» و با اشاره به آمریكایی ها گفت: «آنها نمی توانند آن را نابود كنند اما ما می توانیم. امری كه در صورت وقوع ناشی از خطای ما است.» كاسترو در سخنرانی دیگری در ماه مه میان یك میزگرد تلویزیونی ۷ساعته كه برای محكوم كردن قرار گرفتن نامش در لیست ثروتمندترین رهبران جهان در مجله فوربس تهیه شده بود فوربس ثروت كاسترو را ۹۰۰ میلیون دلار تخمین زده بود. با خشم گفت: «ما همچنان باید به رد دروغ هایی كه آنها علیه ما می گویند بپردازیم... این یك جنگ ایدئولوژیك است، همه چیز جزیی از جنگ عقاید است.»
كاسترو به شیوه یك سپهبد مصمم به تاسیس فرماندهی مركزی برای این جنگ مرده است چیزی كه از اتحادیه جوانان كمونیست اتخاذ شده است. برخی از كوبایی ها به تمسخر او را طالبان می نامند. قیاس بهتر نگهبانان سرخ است. گروهی از جوانان كمونیست كه حین انقلاب فرهنگی هوادار مائو بودند م نبرد عقاید به نوعی انقلاب فرهنگی كوبا است اگرچه با چنان خشونتی همراه نیست. فرماندهی مركزی كاسترو راهپیمایی های متعددی را ترتیب می دهد و گردان های گزینش شده «كارگران اجتماعی» را به نقاط مختلف گسیل می دارد گردان هایی كه اكنون در اكثر حوزه های زندگی روزمره دخالت می كنند. در ابتدای امسال وقتی كاسترو اعلام كرد كه مردم كوبا باید از لامپ های كم مصرف تر استفاده كنند، گردان های پیش گفته در سراسر كشور خانه به خانه سر زدند و ضمن توزیع لامپ ها بر نصب آنها نظارت كردند. خیلی از كوبایی ها در خلوت جنگ عقاید را نمایشی ارزیابی می كنند كه باید تحمل كنند، اگرچه در زندگی آنها نقش موثری ایفا نمی كند. اكثر مردم درآمد كافی برای تهیه غذای مناسب ندارند و شمار بسیار اندكی می توانند راحت زندگی كنند. در نتیجه كمبودهای مكرر در كوبا تقریبا تمام مردم به نحوی با بازار سیاه در ارتباطند. تنش میان آیین ها و مراسم های رسمی حكومتی و مردمی با شیوه زندگی مردم در حال افزایش است و شماری از مقامات كوبایی و آمریكایی كه با آنان سخن گفتم ابراز نگرانی كردند كه هرج و مرج خفته ممكن است سر باز كند و زمان مرگ كاسترو به غارت، شورش و قتل های انتقام جویانه منجر شود. سناتور مل مارتینز از فلوریدا كه در سال ۱۹۶۲ در ۱۵ سالگی كوبا را ترك كرده، گفت: «امید دارم یكی از آن انقلاب های شگفت انگیز بدون خشونت اروپا مانند انقلاب مخملین محقق شود. اما به دلیل سركوب و اقتدار آهنین آنها كه مدت زیادی در قدرت بوده اند ممكن است خلاء قدرت شكل گیرد و این امر موجب شكل گیری پتانسیل خشونت شود. مردم كوبا نگرانند كه ایالات متحده و جامعه تبعیدیان ساكن در میامی كه مدت ها انتظار دوری كاسترو از قدرت را داشته اند چه واكنشی نشان خواهند داد. این برای آنها و برای جانشینان احتمالی كاسترو زمان حساسی خواهد بود.
من در دوران خاص در كوبا زندگی كرده ام. دولت توان پرداخت هزینه واردات سوخت را نداشت. دوچرخه جای خودرو را در خیابان های هاوانا گرفت و مدت خاموشی روزانه برق به ۱۲ ساعت رسید. بسیاری از مردم چیزی برای خوردن نداشتند و از چیكارو شوربای نخود دولپه تغذیه می كردند كه گیاه آن به وفور در كوبا وجود دارد. نرخ جرم و جنایت به شدت افزایش یافت. كاسترو در واكنش، مالكیت خصوصی را تا میزان كنترل شده ای قانونی كرد و انجام معاملات با دلار را با گشودن درهای كوبا به سوی توریسم امكان پذیر ساخت. این اقدامات رژیم را از فروپاشی نجات داد. سال گذشته كاسترو كه قدرتش به دلیل ارسال نفت ارزان از سوی هوگو چاوس رئیس جمهور ونزوئلا و سرمایه گذاری های چین مستحكم تر شده بود بر معاملاتی كه با دلار انجام می شد مالیات سنگین بست. این امر كوبا را برای خارجیان گرانتر از پیش كرد اگرچه توریست های اروپایی به حضور در تفریحگاه های كاملا اختصاصی كه ارتباط آنها با مردم كوبا را به حداقل می رساند ادامه می دهند. این شیوه ای است كه كاسترو می پسندد. آئرلیو الونسو می گوید: «فیدل همیشه نسبت به توریسم احساس تنفر شدید داشته است زیرا روسپی گری و نابرابری های اجتماعی را افزایش می دهد.
توریسم بد است زیرا تضادی میان آنان كه خوب زندگی می كنند و آنان كه بد زندگی می كنند ایجاد می كند.» كاسترو در یكی از سخنرانی های اخیر خود به رستوران های خصوصی خانوادگی كه یكی از امتیازات دوران خاص بود اشاره كرد و گفت: «می دانم كه این امر باعث رنجش همسایگان شمالی ما می شود اما میسر است كه در چندسال آینده فعالیت تمامی این رستوران ها متوقف شود.»
اصلاحات دوران خاص را «كارلوس لاگ» به اجرا درآورد. با این وجود به نظر می رسد كه او اخیرا دست كم از نظر سیاست اقتصادی داخلی به حاشیه رانده شده است. یكی از محرمان اسرار حزب به من گفت كه كاسترو خود شخصا در این باره تصمیم می گیرد. او همچنین گفت: «این امر مردم را نگران كرده است زیرا همه می دانند كه اقتصاد نقطه قوت فیدل نیست.»
یك دیپلمات اروپای شرقی گفت: «از نظر من ویژگی ممتاز این دیكتاتوری و به سرعت افزود: لطفا از این واژه استفاده نكنید این است كه فیدل چگونه به آینده شكل می دهد. مشكل او این است كه پس از گشودن اقتصاد در دهه ۹۰ یك لایه اجتماعی جدید در كوبا ظاهر شد كه دیدگاه های سیاسی خاص خود را دارد و رهبرانی دارد كه از این دیدگاه ها حمایت می كنند. پس از برقراری ثبات نسبی اقتصادی رهبران كوبا به بررسی این موضوع پرداختند كه چگونه از شر این لایه اجتماعی خلاص شوند. گمان می كنم این برنامه ها صرفا برای واكنش به مشكلات اجتماعی پی گرفته می شود كه زمان مرگ فیدل بروز خواهد كرد.»تناقضات جامعه كوبا كاملا مشهود است. استفاده از دیش های تلویزیون های ماهواره ای ممنوع است اما بسیاری از مردم مخفیانه مبادرت به این كار می كنند. آنها عمدتا به كانال های تلویزیونی ضدكاسترو مستقر در میامی توجه می كنند.
روسپی هایی كه در سال های سخت دهه نود علنا در خیابان های هاوانا اجتماع می كردند امروز كمتر دیده می شوند اما با وجود سختگیری بر تجارت سكس این امر همچنان تداوم دارد.
یك روز عصر از مسیر كمیته مركزی حزب كمونیست كوبا به یك مكان مشهور دیدار شبانه هاوانا سر زدم. لبریز بود از دختران و پسرانی كه با یكدیگر قرارهای عاشقانه گذاشته بودند. دختری از من پرسید آیا می خواهد با او باشم یا نه سن او ۱۵ سال بود شاید هم كمتر. یكی از اعضای پیشین حزب را دیدم كه هنگامی كه روی تراس خانه او نشستیم و مشغول نوشیدن آب تمبر هندی شدیم مفصلا از طرح اخیر كاسترو انتقاد كرد. طرح صرفه جویی در مصرف انرژی كه رسما با آب و تاب زیاد درباره آن تبلیغ می كنند یكی از اجزای محوری این طرح تامین یك زودپز برای هر خانوار كوبایی است. او به تلخی می پرسد: «پس از ۴۷ سال از انقلاب باید یك زودپز بگیریم تازه زودپز را رایگان نمی دهند.» و ادامه می دهد: «انرژی وسواس اخیر او است. و مانند تمامی وسواس های او در گذشته.» شماری از رویایی ترین موارد را برمی شمرد از جمله تلاش نافرجام برای پرورش ابرگاو در دهه ۸۰. كاسترو در این باره گفته بود: «چاره ای نداریم جز آنكه از این نوع گاو بهره مند شویم.»
او به من گفت كه زمان بازنشستگی كاسترو فرا رسیده است. و ادامه داد: «این روز ها وقتی می بینم فیدل سخن می گوید گمان می كنم پدر پدربزرگم سخن می گوید. با تاسف باید گفت كه او دیگر سخنی برای گفتن ندارد. مردم كوبا هنوز به او احترام می گذارند گرچه دیگر به او گوش نمی دهند. جانشینانش كم كم راه خود را پیدا می كنند. مردم به ستوه آمده اند.»
«رندی آلونسو فلكن» ۳۶ ساله یكی از قابل توجه ترین چهره های نبرد عقاید است. آلونسو میزبان برنامه گفت وگوی سیاسی «میزگرد خبری» است. او عضو هیات مدیره اتحادیه جوانان كمونیست و عضو فرماندهی مركزی جنگ عقاید است. همه او را رندی خطاب می كنند.
صبح یكی از روزها او را ملاقات كردم. مردی كوتاه قد با رفتاری خودمانی و صورتی پرخط و خال. محل ملاقات ما بیرون محل گردهمایی یا محكمه ضدامپریالیسم است. او به اقدام جدید محكمه اشاره می كند اجتماعی از پرچم ها یا خوشه ای از ۱۳۸ پرچم كه بر روی میله های فلزی استوار است و ارتفاعی حدود ۳۰ متر دارد. این میله ها بر سكوهای بتونی قرار گرفته است. پرچم ها تماما سیاه رنگند و نمای دفتر حفاظت منافع آمریكا را از خیابان مسدود می كند. این اقدام واكنش كاسترو بود به نصب یك نمایشگر الكترونیك در پنجره دفتر كه اخبار بدون سانسور را ۲۴ساعته پخش می كرد. پرچم ها در محل پاركینگ خودرو آمریكا كه تصرف شد نصب گردید. وی در این باره گفت: «اگر بخواهند با ما برخورد نامتناسب داشته باشند ما نیز چنین می كنیم.»
ما به شرق هاوانا به ویلا پان آمریكا مجموعه ای از تاسیسات ورزشی رفتیم كه برای میزبانی مسابقات پان آمریكن در سال ۱۹۹۱ ساخته شد. یكی از ساختمان ها به مدرسه كارگران اجتماعی تبدیل شده است. این مدرسه كه در سال ۲۰۰۰ كار خود را برای جوانان محروم و بالقوه ضداجتماع آغاز كرد تاكنون ۱۰هزار فارغ التحصیل داشته است و تحصیل كنندگان آن هسته اصلی گردان های كارگران اجتماع را شكل می دهد. آلونسو گفت كه رهبران نبرد عقاید با بررسی «نظرسنجی های مخفی» تصمیم می گیرند كه گردان ها را كجا اعزام كنند. وی ادامه داد: «هر روز ما ۵ هزار نظر از سراسر كشور دریافت می كنیم. در حقیقت این نظرسنجی نیست. فعالانی هستند كه چیزهایی را می شنوند و آنچه را شنیده اند دقیقا منتقل می كنند.» این نظرسنجی ها اگر بتوان چنین نامی بر آنها نهاد یكی از منابع اطلاعاتی مورد علاقه كاسترو است.
در مدرسه در ساختمان بتونی پیش ساخته ای كه چندان به درد تدریس نمی خورد به انریكو كابزاس گومز پیوستیم. او كه یكی از نزدیكان كاسترو است مدیر این مكان بود. او ما را به همراه سه دانشجو به اتاق پذیرش برد و شروع به بیانات مفصلی درباره نقش مدرسه در نبرد عقاید كرد. او بدون وقفه سه ساعت سخنرانی كرد.
حین سخنان او دانش آموزان به دقت گوش می دادند. دشوار می توان شدت احساسات آنان را وصف كرد. كابزاس اشاره كرد كه كاسترو اخیرا به عنوان قسمتی از برنامه ضدفساد جنگ عقاید كارمندان پمپ بنزین ها را با كارگران اجتماعی تعویض كرد. آنان دزدی ها و اختلاس های متعددی را در عملكرد گذشته این مراكز یافتند. برخی از كوبایی هایی كه من با آنان سخن گفتم پیش بینی كردند كه كارگران اجتماعی نیز پس از گذشت مدتی نه چندان طولانی به فساد آلوده خواهند شد. اكثرا باور نداشتند كه كارگران اجتماعی بتوانند نقش مثبتی ایفا كنند زیرا به اعتقاد آنان حیله هایی كه مردم برای بقا یافته اند بسیار ریشه دار است. فردی به من گفت كه پس از این كه دولت برای مقابله با دله دزدی شماری از كامیون ها را با سیستم ماهواره ای جی پی اس مجهز كرد رانندگان با استفاده از كاپوت پر آب توانستند سیستم را از كار بیندازند. یك دیپلمات اروپای غربی با تایید این موضوع عنوان كرد كه دغدغه او برای آینده كوبا این است كه شبكه های مافیایی تبهكار همانند آنچه در كشورهای سوسیالیست اروپای شرقی وجود داشت ظهور كند.
در هاوانا با یك زوج كوبایی ملاقات كردم كه سال ها با آنان آشنا بودم. از شیوه زندگی آنان حیرت زده شدم. تعدادی از اسباب و اثاثیه آنان فروخته شده بود و هر دو به نظر لاغرتر از پیش می آمدند. درآمد ماهیانه كنونی آنان معادل ۶۰ دلار در ماه است بیش از اكثر مردم كوبا. زن این خانواده به من گفت: «برای زندگی در كوبا سه راه بیشتر وجود ندارد: دزدی، پاروزنی تا سواحل فلوریدا و پذیرش تمامی مصائب.»
در موسسه ملی آموزش جنسی به ملاقات ماریلا كاسترو برادرزاده فیدل رفتم كه ساكن یك عمارت بزرگ قرن نوزدهمی در محله ودادو است. این مكان پیشخوان عریضی دارد و سایه درختان بر حیاط آن گسترده است. ماریلا زنی جذاب و آرام در اواخر ۳۰سالگی از سال ۲۰۰۰ تاكنون مدیر این موسسه بوده است. در اتاقی در طبقه دوم به گفت وگو نشستیم.
او گفت: «ببینید بسیاری از مردم فكر می كنند آنچه تاكنون انجام داده ام به دلیل ارتباطات خانوادگی بوده است. برعكس گاهی اوقات ارتباطات خانوادگی مانع جریان عادی امور است. هرچه انجام می دهم از مسیر اداری است. نمی توانم كارهای خودم را از طریق پدر و مادرم پیش ببرم زیرا هیچ یك به من چنین اجازه ای نخواهند داد. هنگامی كه من از مسیر اداری به كار خود می پردازم به دلیل ارتباط خانوادگی مردم نمی دانند چگونه واكنش نشان دهند. مردم دائما از من می پرسند نظر پدر شما در این باره چیست و من همیشه پاسخ می دهم اهمیتی ندارد كه پدرم چه می گوید.»
ماریلا می گوید ۳ سال پیش برخی از افرادی كه پوشش جنس مخالف خود را به تن كرده بودند گزارش دادند كه پلیس با آنها بدرفتاری می كند و درخواست كمك كردند. و ادامه داد: «حقیقتا احساس بدی به من دست داد زیرا انقلاب قالب مناسبی برای رفتار جنسی دو طرف ارائه داده است. اما تغییر رفتار مردم زمانی بیش از آنچه توقع داریم به طول می انجامد. وقتی مشكلی با پلیس وجود دارد مستقیما به پلیس مراجعه می كنیم. صادقانه بگویم سطح فرهنگی نیروهای پلیس همیشه چندان مطلوب نیست.» او با وزارت دفاع كه مسئولیتش با پدرش است در این باره صحبت كرده است. اما در ابتدا نتوانسته است پدرش را قانع كند كه نیاز به تغییر رفتار وجود دارد.
در دهه های شصت و هفتاد ارتش تحت رهبری رائول متصدی كمپ های یوام ای پی بود كه همجنس بازان از جمله رینالدو آرناس نویسنده متوفای «پیش از آغاز شب» و برخی از مردم را به كار اجباری وامی داشت تا بتوانند از خود اعاده حیثیت كنند. در دهه ۸۰ مردانی كه به ایدز مبتلا می شدند به اجبار در مراكز پزشكی خاصی قرنطینه می شدند. در دهه گذشته سیاست های رسمی انعطاف پذیری بیشتری داشته است اما قانونی كه آزادی جنسی را ضمانت كند هنوز به تصویب نرسیده است. ماریلا به من گفت كه تیم حقوقی تحت سرپرستی او در حال تهیه گزارشی است كه پیشنهاد تغییراتی در قانون مدنی و جزایی می دهد. برای مثال افرادی كه با عمل جراحی تغییر جنسیت می دهند می توانند ازدواج كنند و از همه حقوقی كه افراد عادی جامعه از آن برخوردارند بهره مند شوند. او به من گفت كه پروژه بعدی او اعطای برخی حقوق به همجنس بازان و دوجنسی ها است.
با این همه ماریلا در نبرد عقاید اولویت را به افرادی می دهد كه علاقه دارند پوشش جنس مخالف خود را بر تن كنند. او به من گفت كه دو گروه از این افراد دوره سلامت جنسی را گذرانده اند. هرگاه جشن فارغ التحصیلی برپا می شود به آنان اجازه داده می شود كه آنچه مایلند بپوشند. این البته با زیبایی شناسی من سازگار نیست اما خواست آنها است. خواستی كه ما به آن احترام می گذاریم.
بزرگترین مانع كاسترو ایالات متحده است. كشوری كه در ۵ دهه گذشته تلاش كرده است حكومت كوبا را تعویض كند. در این مدت ارتباط بین واشینگتن و جامعه تبعیدی كوبا در میامی بسیار نزدیك بوده است. در نخستین سال های حكومت كاسترو سیاست آمریكا تلاش برای سرنگونی او با قوه قهریه یا ترور او بوده است. سازمان سیا دفتری در میامی برای عملیات مخفی دایر كرد بزرگترین واحد عملیات مخفی در آن زمان و با استخدام هزاران تبعیدی سازمانی شبه نظامی تشكیل داد كه هدف آن آسیب رساندن به منافع كوبا بود. این نوع عملیات سیا در دهه ۷۰ به تدریج به بایگانی سپرده شد اما تا آن زمان ضدكاستروهای ساكن فلوریدا سازمان های مشابهی تاسیس كرده بودند. تبعیدی های كوبا كه با سیا ارتباط داشتند بمب گذاری ها و ترورهایی را از جمله قتل ارلاندو لتلیر نماینده شیلی در سازمان ملل در واشینگتن علیه كوبا و متحدانش به انجام رساندند.تندروهای جامعه تبعیدی كوبا كه در میامی مستقر هستند اكنون عمدتا سالخورده هستند با این وجود عاملی تعیین كننده محسوب می شوند. كاسترو پرونده «لوئیس پوسادا كاریلس» را به عنوان مصداقی بر به كارگیری استاندارد دوگانه در جنگ علیه تروریسم علیه آمریكا به جریان انداخته است. پوسادا كاریلس متولد كوبا است اما تابعیت ونزوئلایی دارد. او تلاش كرده است در ۴۵ سال گذشته كاسترو را به قتل برساند یا از قدرت خلع كند. او از سوی دستگاه قضایی ونزوئلا متهم است به كمك در طرح ریزی انفجار یك جت مسافری كوبا در میانه آسمان در نزدیكی باربادوس در اكتبر سال ۱۹۷۶ كه منجر به قتل تمامی ۷۳ سرنشین آن شد. به نظر می رسد اسناد به تازگی از رده بندی خارج شده سیا و اف بی ای نظر كوبایی ها را كه معتقدند سیا از عملیات پیش گفته اطلاع داشته است تایید می كند. طبق اعتراف كاریلس به تایم بین فرار از یك زندان ونزوئلایی و طرح ریزی بمب گذاری هتل ها در سال ۱۹۹۷ كه منجر به قتل یك توریست ایتالیایی شد در خدمت برنامه اولیور نورث برای تجهیز كنتراها در نیكاراگوئه بوده است. سال پیش او با برگزاری یك كنفرانس مطبوعاتی در میامی در انظار ظاهر شد. كاسترو بی درنگ درخواست استرداد او را كرد. پوسادا كاریلس دستگیر شد اما پس از چند ماه یك قاضی فدرال حكم داد كه اگرچه وی غیرقانونی وارد كشور شده است اما آمریكا وی را به كوبا یا ونزوئلا تحویل نخواهد داد زیرا ممكن است مورد شكنجه قرار گیرد. به نظر می رسد كه او اكنون در ایالات متحده به سر می برد مشروط بر اینكه سال ها مخفی بماند.
در میامی در دفتری در هایلیا با سانتیاگو آلوارز دیدار كردم. یك كوبایی تبعیدی سرشناس و متحد نزدیك پوسادا كاریلس. آلوارز كه در كار ساخت وساز است مردی سرسخت اما خوش سیما است كه ۶۴ سال سن دارد. او گفت: «ببین پوسادا كاریلس قدیس نیست. او یك مبارز آزادی كوبا است و از او خطاهایی سر زده است.»
آلوارز ادامه داد: «به عنوان یك ضدكاسترو از تلاش بوش برای سخت تر كردن تحریم كوبا شادمان شدم. از سوی دیگر این اقدام بهترین سلاح علیه كاسترو را از ما می گیرد. اگر ما بتوانیم راحت تر به كوبا سفر كنیم بهتر می توانیم علیه كاسترو دسیسه كنیم. نمی گویم تلاش چند ناراضی می تواند كاسترو را از قدرت خلع كند. می دانم كه این امر تنها از طریق نیروی مسلح امكان پذیر است.»
آلوارز گفت: «زمان حمله وقتی است كه كاسترو زنده باشد. پس از مرگ او اوضاع دگرگون می شود. تازه اگر او ۱۰ سال دیگر زنده بماند چه نمی توانیم این همه صبر كنیم. از خودم خجالت می كشم اگر برای بازگشت به كوبا به انتظار مرگ او بنشینم.» اندكی پس از ملاقات ما آلوارز به دلیل تملك غیرقانونی مسلسل و نارنجك انداز دستگیر شد. اكنون او در انتظار محاكمه است.
سناتور مارتینز تمایلی نداشت كه مستقیما در مورد پرونده پوسادا كاریلز سخن بگوید زیرا این پرونده هنوز در دستگاه قضایی گشوده است. اما این امر را انكار كرد كه ارتباطی بین این پرونده با جنگ علیه تروریسم وجود داشته باشد. او در این زمینه گفت: «هواپیماربایی عملی بود كه از كوبا آغاز شد و اگر لوئیس پوسادا كاریلز اقدام به بمب گذاری در هواپیما كرده باشد بدون این كه قصد داشته باشم از هرگونه عمل خلافی چشمپوشی كنم باید بگویم به دلیل شرایط خصومت آمیز آن زمان بوده است. این امر دیگر موضوعیت ندارد و صرفا ممكن است از سوی رژیم های درمانده انجام گیرد. ما باید درباره آینده سخن بگوییم و نه گذشته.»
كوبا در مسابقات بیسبال كلاسیك برنده نشد اما نتایج خوبی به دست آورد. شب فینال در سن دیگو در ۲۰ مارس با ژاپن روبه رو شد. تلویزیون های بزرگ در جای جای شهر هاوانا نصب شده بود. در پارك سنترال در بخش قدیمی هاوانا در كنار صدها كوبایی به تماشای آن نشستم. در پایان دور اول كه كوبا جلو بود منطقه مذكور را هلهله و شادمانی در بر گرفته بود. برتری كوبا تداوم نیافت و ژاپن ۱۰ بر ۶ پیروز شد. با این وجود روز بعد مقامات كوبا مراسم استقبال مناسبی برای تیم تدارك دیدند و دسته های استقبال در سراسر هاوانا به راه انداختند. خیابان ها لبریز بود از جوانان پیشگام كه پرچم های دستشان را تكان می دادند. مراسم به استادیوم ورزشی هاوانا ختم شد جایی كه خود فیدل كاسترو در آن حضور به هم رسانیده بود.
سكوهای استادیوم سرشار بود از دانش آموزان و دانشجویان و كارگران اجتماع. چهره چه گوارا در طرحی هنری با رنگ های آبی، قرمز و نارنجی نقش بسته بود. همچنین روی تی شرت برخی از مردم تصویر هوگو چاوس دیده می شد.
ما منتظر فیدل بودیم. میان گروهی از كوباییان دست اندركار خبر و گزارش قرار گرفته بودم. نخستین عضو پولیت بورویی كه در مراسم حاضر شد ژنرال باستانی گیلرمو گارسیا فریاس بود، روستایی و چریك سابق كه مشهور است به جنگ خروس ها علاقه خاصی دارد. سپس ریكاردو آلاركون حضور یافت. پس از چند دقیقه دانشجویان حاضر در ورزشگاه فریاد «فیدل فیدل» سر دادند. سپس كارلوس لاگ و بعد برادر چاوس آدان كه سفیر ونزوئلا در كوبا است. آنگاه همه ایستادند و غریو از جمعیت برخاست. من محافظ كاسترو خوزه دلگادو را دیدم. مردی طاس با شكم برآمده و چشم های نگران. اگر دلگادو جایی حاضر شود یعنی كاسترو به زودی خواهد آمد.
كاسترو در پشت تریبون ظاهر شد و در میان شادی همگان روی صندلی نشست. منشی خصوصی او كارلوس والنسیاگا مردی رنگ پریده با عینك چشمی و كیف سیاه بزرگ پشت او نشست. مراسم بی درنگ آغاز شد. رقاصان محلی سفیدپوش و پس از آنان رقاصان مدرن كه لباس زرد یك تكه بر تن داشتند روی صحنه حاضر شدند. سرانجام تیم بیسبال كوبا در ورزشگاه حاضر شد و خواننده ای در آوازش آنان را به دلیل رد پیشنهاد «چند میلیون دلاری» برای «خیانت به سرزمین پدری» ستود. در لحظات مناسب كاسترو نیز مانند دیگران به تكان دادن پرچم كوچكی پرداخت.
یك روزنامه نگار محلی عكاسی رنگ پریده و فربه را به من نشان داد و گفت كه او الكسیس كاسترو است. مانند سایر عكاسان، الكسیس بیشتر به نظاره نقاط مختلف استادیوم پرداخت و آنگاه پدرش و سپس قهرمانان را نگریست. گاه به گاه نیز دوربینش را با لنز بلندش روی دست بلند می كرد تا از پدرش عكس بگیرد.
بازیكنان یك به یك از مقابل كاسترو عبور كردند. او دستی به پشت هر كدام از آنان كشید به آنان لبخند زد و آنگاه زنان جوان با لباس نظامی به آنان چوب بیسبال جدیدی اعطا كردند. اما وقتی آنتونیو كاسترو دكتر تیم گامی به جلو گذاشت او و پدرش خیلی رسمی با یكدیگر دست دادند. اكنون زمان آن رسیده بود كه كاسترو سخن بگوید.
او با لحن پدربزرگانه ای گفت كه استقبال بینندگان از مسابقه چنان بوده كه هر لحظه احتمال خاموشی می رفته است. او گفت كه دستاورد كوبا چشمگیر بوده است. و ادامه داد: «این كه كشور كوچكی در حوزه كارائیب توانست در یك رخداد ورزشی بین المللی با كشوری چون ژاپن به نبرد بپردازد بسیار حائز اهمیت است»
آنگاه تكه ای از یك مقاله كه در یك رسانه بین المللی درباره عملكرد كوبا در مسابقات بیسبال كلاسیك نوشته شده بود را قرائت كرد. آنگاه به قرائت تكه ای دیگر و دیگر و دیگر پرداخت به گونه ای كه نیم ساعت زمان برد. صدای كاسترو مرتعش بود. دانش آموزان حاضر در قسمت بدون سقف ورزشگاه كه دور من قرار گرفته بودند كاملا كسل به نظر می رسیدند. برخی از خستگی به صحبت با یكدیگر پرداختند. برخی خوابشان برد. كاسترو قطعاتی از رسانه هایی چون ال نوو هرالد چاپ میامی، ای اس پی ان و بی بی سی را برگزیده بود. رسانه هایی كه دست اكثر مردم كوبا از آنان به دور است. پس از آن وی ساعتی دیگر درباره دستاوردهای كوبا در پزشكی و آموزش سخن راند.
لی اندرسن
ترجمه: احسان صحافیان
منبع: نیویوركر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید