شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا
علم پزشکی
اگر پزشكی حتی بخواهد خویش را محدودتر كند آن زیستنده از او میخواهد؛ و این وظیفهای نیست كه بتواند و شایسته باشد كه از آن طفره رود. پزشكی آن نیست كه خود بخواهد، بلكه آن است كه از او میخواهند و انتظار میدارند. و بیمار، همه سلامتش را در قبال زیستنش میدهد و همه زیستنش را برای نمردن، میخواهد: آیا ندیدهاید بیماری كه فقط میخواهد زنده بماند (و سلامتـبیماری برایش اصلا اهمیتی ندارد) و به هر اقدامی تن میدهد (هر جراحیی را و هر كمكی را چون دیالیز یا ventilation یا پیوندها و تعویض اعضا را میپذیرد) آیا نبودهاند و نیستند بستگانی كه فقط، زیستن بیمارشان را طلب میكنند و او را به عنوان یك موجود باشنده و مورد طلب در میان خویش، در پیوند با خویش، خواستارند و هر بهایی و رنجی را میپذیرند؟ آیا بشر به دامان پزشكی چنگ نمیزند تا در مرگ غرق نشود؟ برای او جاودانگی هر چند مهم است ولی از پزشكی، انتظار آن را ندارد. پزشك آن خدایی نیست كه بشر را جاودانه سازد ولی آن تقدس را مییابد اگر او را در زیستناش یاری كند!
علم پزشكی، حیطه ویژه خویش را دارد جدا از وجوه دیگر پزشكی. پزشك علاوه بر علمش، از امكانات دیگری نیز بهره میبرد تا بتواند به وظیفههایش عمل كند. و علم پزشكی، علاوه بر آنچه كه یك پزشك میتواند به كار ببندد در حیطههای دیگری نیز كاربرد و تاثیر دارد. چون نقش آن در سیاست، در علوم دیگر، در اقتصاد و ...
علم پزشكی (یا شاید علوم پزشكی)، یكی از علوم زیستی است (biology) كه با یك موجود زیستنده سر و كار دارد (كه موجود زیستنده محوریاش انسان است و اگر به موجودات دیگری چون میكروبها، حیوانات، گیاهان و .... نیز میپردازد برای آن است كه به انسان پرداخته باشد) و با این موجود زیستنده، نه به عنوان یك جزء یا جزئیت، بلكه در عموم و در كلیتش برخورد میكند. اگر موجود زیستندهای مورد توجه علم پزشكی قرار میگیرد نه فقط یك بخش یا جزئیاتی از آن موجود، مورد بررسی قرار میگیرند كه همه آن جزء نگریها در آن موجود برای آن هستند كه آن موجود در ارتباط با خویش و در ارتباط با كل زیستـموجودها، نه تنها سالم بماند كه زیست كند. علم پزشكی فقط به سلامتـدرمان اكتفا نمیكند بلكه بهترین سلامت ممكن، در غایت آن قرار دارد؛ كه آن هم به این خاطر است كه زیستن در كلیتاش برقرار بماند. حتی اگر سلامت كافی تامین نشود رهایی از مرگ و حفظ حیات، اصلیترین وجه موضوعی علم پزشكی است.
علم پزشكی نه تنها با بیماریها و اختلالات جسمیـروانی مبارزه میكند كه این مبارزه در كلیت پیكار برای مقابله با مرگ و مراقبت از زنده بودن است؛ حتی اگر این زنده ماندن، فرد را نیز به مخاطره اندازد نوع و جمعیت است كه باید از مرگ بری بمانند. موضوع علم پزشكی در نهایت آن، زندگیـمرگ است، چه برای فرد و چه در بعد نوعیتاش. سلامتی و بهداشت تنها در این بعد اساسی، قابل توجه خواهد بود و سلامتـبیماری، به عنوان یك غایت خردتر، بخش وسیعی از فعالیتها و مطالعات علم پزشكی را برمیسازند.
پزشكی در پیشینهاش، همواره بیشترین توجه را به بیماریها و اختلالات داشته است. به تدریج سلامت، خود یك هویت مستقل و با تعریف مجزا از بیمار نبودن، یافت. و لذا سالم بودن، مشخصههای ویژهای پیدا كرد كه تنها یكی از آنها عدم بیماری یا ناهنجاری (abnormality) میبود. و پزشكی، برای سلامت به مقوله بهداشت نیز علاوه بر درمان، بیشتر پرداخت تا ارتقای سلامتی هر چه بیشتر، میسر شود. و گامهایش را از حیطه فردی و منطقهای، به حوزه انسانیـجهانی گسترش داد.
و پیشگیری چه برای سلامت و چه در برابر بیماریها، یك ركن اساسی تلقی گردید. و آنگاه، توجه خاص به مقوله مرگ نه فقط عدم رهایی از بیماری یا وجود بیماریهای كشنده، كه مرگ به عنوان یك حتمیت و یك پدیده جداگانه، معطوف گشت. مرگ چرا رخ میدهد و چگونه میتوان با آن مقابله كرد (به صورت تاخیر انداختن یا حذف كردن؟) مسئله جاودانه شدن نبود بلكه مرگ به عنوان یك تهدید سلامت و زیستن، به عنوان یك اختلال یا بیماری عارض شده بر بشر تلقی شد. آنگاه كه بشر قرار شد بیسرنوشت باشد و سرنوشت خویش را خود به دست گیرد دیگر مرگ نمیتوانست مورد پذیرش و رضایت بشر قرار داشته باشد. آنگاه كه بشر، سلطهخواهیاش را گسترش داد و كل هستی را طلبید مرگ دیگر نمیتوانست یك پایان حتمی، یك حیطه مورد اغماض و حاشیهای باشد.
مرگ نیز جزیی از هستی است كه باید بتوان بر آن رخنه كرد و آن را مكشوف و مطیع ساخت و همه این شاخههای برآمده در علم پزشكی، همه این گوناگونی رفتارها، برای این بودهاند كه بشر میخواهد زنده باشد و زیستنش را نه تنها حفظ كند كه در اختیار و در دسترس مطلق خویش داشته باشد. و مرگهای تجویزی یا خودـخواسته، نیز جنبهای دیگر برای تصمیمگیری مطلق بر زیستن خویش میباشند.
من باید آنچنان زیستنم را در مالكیت داشته باشم كه حتی از دست دادن یا نداشتن آن را هم خود برگزینم. نه تنها بر داشتن آن و چگونه داشتن آن،كه بر ترك و فقدان آن نیز خود اراده داشته باشم.
تنها علمی كه به زیستن مرگ میپردازد پزشكی نیست ولی پزشكی هر چه بیشتر، به این موضوع پرداخته است و به آن نزدیكتر گشته است. كه پزشكی همواره (هرچند بسیار سطحی یا جزیی)، زیستنـمرگ را موضوع غایی خویش قرار داده است. اگر بشر علاوه بر همه پیشرفتهای پزشكی، از علم پزشكی برای ارتقای كیفیت سلامتش نیز سود میجوید (با chek up ها، داروهای مكمل، تغییر lifestyle ها به عنوان پیشگیریهای سهگانه و ...) در همین راستا است.
علم پزشكی تلاش دارد نه تنها بیماریها را درمان كند و آنها را دور سازد كه ناهنجاریهای جسمی روانی را در بعد فردیـاجتماعی انسان برطرف سازد.
علم پزشكی نه تنها در پی حفظ حیات است كه نگاهی نیز به افزایش طول عمر دارد (هم به حیات از نظر كیفی و كمی نظر دارد و آن را در جهت عمودی و نیز افقی، گسترش میدهد). پیری دیگر یك الزام حیات نیست بلكه اختلالی است كه در حیات بهوجود میآید و لذا میتواند كشف و در آن مداخله گردد. پیری یك ضرورت نیست و همه یك جور پیر نمیشوند. لذا چه بسا بتوان از پیری همه و از هرگونه پیرشدنی، جلوگیری كرد.
و پیری مساوی با مرگ نیست. مرگ با پیری پیوسته نیست. لذا میتوان حتی اگر بر مرگ غلبه نداشت بدون پیر شدن و بر حذر از شرایط و اختلالات سالمندی، با مرگ مواجه شد. و جوامع امروز هرچه بیشتر پیر میشوند ولی هر چه بیشتر پیری سالمتری را نیز تجربه میكنند و در آن امید واقعند كه هرچه بیشتر سالمندی را بدون پیر شدن تجربه نمایند. پیری فرآیندی است كه با افزایش سن، ممكنتر و محتملتر میگردد ولی ضرورت علی با افزایش سن ندارد. پیریهای زودرس و دیررس، گسستگی ماهیت پیری و سن را میرسانند و لذا میتوان به طور كلی پیری را از سن جدا كرد و آن را جداگانه مهار و كنترل نمود.
و مرگ نیز این چنین از ماهیت بشر، به طور مجرا مورد مطالعه قرار میگیرد تا آنجا كه نمردن به هر شكل و وسیلهای، میشود همه آنچه میتوان انجام داد: حفظ حیات برای غلبه بر مرگ حتی تا حفظ یك موجود نباتی یا با انواع ناهنجاریها و ضایعات. استفاده از نهایت تكنولوژیها برای حفظ موجودی كه چندان انسانی نیست ولی فقط میتوان مدعی بود كه زنده است. بلكه چندان هم زنده نیست و فقط میتوان مطمئن بود كه نمرده است!
در زیر همین موضوع محوری، علم پزشكی میپردازد به بازگرداندن و بازتوانی شخصـبیمار به خودش و اجتماعش. فرد فقط در رابطه با بیماریش، وارد علم پزشكی نمیشود بلكه این فرد، یك شخص است و لذا «خود»ی دارد و در پیوند با «خود»هایی است. او حتی اگر جایگاهش را در ارتباط با خودش و پیرامونش از دست داه باشد علم پزشكی به یافتن جایگاهی برای بازگرداندن او، میپردازد. حتی اگر هنوز بیماریش را داشته باشد یا ناسالم باشد یا مورد پذیرش دیگران نبوده باشد ولی او باید جایگاه بودنش را نه تنها در قبال زیستن و نامردن، كه در قبال خودش و دیگران داشته باشد. و اینچنین، بازتوانیها و توانبخشیها (بازتوانی به عنوان دوباره برقرار كردن تواناییهای پیشین یا ممكن، و توانبخشی به عنوان ایجاد توانمندیهای افزونتر یا متفاوت از تواناییهای موجود یا ممكن)، تغییر رفتارها و نگرشها (هم در بعد فردی و هم اجتماعی)، مطرح میگردند و موضوعیت مییابند. و این، فرد نیست كه همه توجه علم پزشكی را جلب میكند كه حتی گاه فرد یا افراد، فدای حفظ نوع یا اجتماع میشوند؛ هرچند كه گاه، همه اجتماع و نیروهای آن بسیج میشوند در قبال یك فرد!علم پزشكی، مقوله دانستنیها، رفتارها و اقدامها است. در این رابطه، پژوهشها و تئوریها و اكتشافها و … شكل میگیرند. ولی اینكه علم پزشكی چرا و با چه روشهایی به این موضوعها ورود میكند، نقش آن در كلیت هستی و در قبال حیات و در جنبه انسانیش چیست و ارتباط و تعامل آن با علوم دیگر و با فضاهای دیگر معرفتی بشری، چگونهاند، برخی از مسایلی هستند كه موضوع فلسفه پزشكی قرار میگیرند و علم پزشكی، راهكارها و راهبردهای خویش را دارد ولی نگاه فلسفه پزشكی بر خود علم پزشكی به عنوان یك كلیت و یك ابژه واقع میشود و آن را میكاود و تجزیه و تحلیل میكند.
علم پزشكی آنچه كه میتواند را انجام میدهد و پی میگیرد و این را در راستاهایی انجام میدهد (چه فرد باشد، چه غیرانسان باشد، چه اجتماع باشد، چه بیماری باشد، چه سلامت باشد و ...) علم پزشكی در همه امكانها و توانمندیهایش حركت میكند و گسترش مییابد ولی سمت و سوی آن را، خودش نیست كه مییابد و میفهمد بلكه نگاه فلسفی به آن است كه باید آنها را مشخص كند و نشان دهد.
علم پزشكی، غایتهایش را نمیشناسد ولی آنها معین هستند. فلسفه پزشكی این غایتها را تعیین نمیكند بلكه میشناساند. آنها چگونه تعیین شدهاند؟ این غایتها را زیستن در برابر پزشكی قرار داده است. پزشكی به عنوان یك توانمندی و یك اقدام، با نیروهایی مسلح گشته است كه آنها را به كار میبرد بدون آنكه نهایت آنها را ببیند و عاقبت انجامشان را بداند. هرچه در اختیار دارد و میتواند در اختیار داشته باشد را به كار میبندد ولی این اختیارها را نمیشناسد و خودش برای خودش تعیین نكرده است. این انسان زیستنده است كه آن وظایف را برای پزشكی تعیین داشته است و از آن میخواهد كه هر چه در اختیارش نهاده شده است (و مینهند) را در این راستاها، مورد بهرهبرداری قرار دهد.
پیشگیری از بیماریها و معلولیتها در جنین و حتی پیش از تشكیل نطفه، حتی با دستكاریهای ژنتیكی برای هر چه توانمند كردن موجود در حال پیدایی، چیزی نیست كه فقط با نگاه سلامتـبیماری قابل فهم و وضوح باشد. حفظ یك نوزاد یا موجود بیهویت با هر معلولیت و ناهنجاریی، یك اقدام سلامتـبیماری نیست بلكه تنها به عنوان یك وظیفه در حفظ زیستنـحیات قابل توجیه میباشد.
مبارزه با مرگ در بعد فردی (حفظ یك بیمار كمایی یا با مرگ حتمی، بدون در نظر گرفتن هزینهها و نابسامانیهایی كه ایجاد میكند) و اجتماعی (فدا كردن افرادی برای زنده نگاه داشتن یا ایمن كردن بقیه یا كلیت اجتماع)، هدفی نیست كه با سلامتـبیماری قابل درك باشد.
آیا پزشك فقط به این خاطر به پیشگیریـبهداشتـارتقاء كیفیت زیستن در هر جنبهایـبازتوانیها و توانبخشیها ...، میپردازدكه سلامت را ایمنتر كند؟ و سلامت را ایمنتر و پایدارتر میكند تا فقط، بیمار نشدن را و بیماریها را ناممكنتر (نامحتملتر) سازد؟ و پزشكی تا همین جا، پایان میگیرد و متوقف میشود؟
چرا به جستجوی عوامل پیری، به درك پدیده مرگ و گاه به وقایع پس از مرگ، اهمیت میدهد؟ آنها چه ارتباطی با سلامتـبیماری پیدا میكنند؟
و موضوعها و رفتارهای بسیاری را میتوان در روزمرگی پزشكی و نظرگاههای علمی آن یافت كه در سلامتـبیماری نمیگنجد. شاید فلسفه پزشكی هنوز نابالغ است و خوب، تدوین نشده است. و باید كمی بیشتر حوصله كرد و انتظار كشید تا كمبودهایش را دریابد و جبران كند. ولی اگر از همان ابتدا، نگاه كلنگر و كاملاندیش نداشته باشد و در تعریف موضوعهای اساسیاش دچار نقص باشد احتمال اینكه نابالغ و نارس بماند یا دركش بر اساس لغزشها و اشتباهها استوار گردد و همواره از این نقصانها، در رنج بماند بسیار مخاطرهآمیزتر مینماید.
بیمار به پزشك روی میآورد. و او نه تنها از رنجهایش، كه از تمامیت زندگیاش پرده برمیدارد. او همه خویش را نزد پزشك، حاضر میكند: از زندگیاش، از امیدهایش، از خواستههایش، از باورهایش سخن میگوید. آنچه كه نزد پزشك قرار میگیرد و پزشك با آن مواجه میشود فقط یك زیستنده سالم یا ناسالم یا بیمار نیست بلكه یك فرد است كه میزید، و یك فرد است كه «هست» و یك فرد است كه جزیی از هستی است. و لذا پزشك، با یك انبوه از هویتها و امكانها مواجه میگردد. او نمیتواند بیمار را راضی كند كه تنها بخشی از این هویتهای مكشوف را ببیند و بقیه را معطل بگذارد. بیمار از او همه آنچه میطلبد را میخواهد و انتظار دارد. و پزشك مجبور میشود كه با همه آنها ارتباط یابد. و پزشكی این وظیفه را باید بپذیرد كه بیش از نگاه سالمـناسالمـبیمار، به موجود زیستنده داشته باشد.
پزشكی منحصر به علم نیست. پزشكی علاوه بر وجوه علمیاش، واجد اخلاق ، شهود، فلسفه، هنر، تكنیك و ... نیز هست كه هر كدام، موضوع ویژه خویش را دارا هستند. و علم پزشكی همه آن چیزی نیست كه یك پزشك ارایه میدهد و همه علم پزشكی را نیز در فعالیت پزشك نمیتوان باز جست. نه پزشك همواره علمی رفتار میكند و نه این كه علم پزشكی را تنها در رفتار یك پزشك باید متبلور دانست.
منبع : پایگاه اطلاعرسانی درمانگر
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران اسرائیل اصفهان انفجار ایران و اسرائیل استان اصفهان حمله ایران به اسرائیل حسین امیرعبداللهیان سفر استانی ارتش جمهوری اسلامی ایران وعده صادق جنگ ایران و اسرائیل
طرح نور فراجا پلیس سیل تهران هواشناسی قتل قوه قضاییه سیلاب فضای مجازی شهرداری تهران سازمان هواشناسی
بانک مرکزی قیمت خودرو بنزین فرودگاه قیمت طلا دولت خودرو بازار خودرو قیمت دلار ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون سینمای ایران فیلم احسان علیخانی کتاب دفاع مقدس موسیقی
اینترنت مغز
رژیم صهیونیستی عراق فلسطین غزه آمریکا جنگ غزه روسیه سازمان ملل امیرعبداللهیان عملیات وعده صادق اسراییل چین
استقلال فوتبال شمس آذر قزوین پرسپولیس باشگاه استقلال لیگ برتر صنعت نفت آبادان لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بازی بارسلونا تراکتور
هوش مصنوعی گوگل ناسا فناوری سامسونگ تلگرام اپل وزیر ارتباطات عیسی زارع پور
خواب گیاهان دارویی