پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


عشق در میان مرگ و زندگی ( نگاهی به باغهای کندلوس)


عشق در میان مرگ و زندگی ( نگاهی به باغهای کندلوس)
مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه سخت نامنتظر...
"شاملو"
ایرج کریمی که در عرصه سینما به عنوان منتقد و نویسنده فعالیت می کند، کار خود را در تلویزیون با فیلم بلند آهنگ پنهان آغاز کرد و اولین فیلم سینمایی که کارگردانی آن را به عهده گرفت "از کنار هم می گذریم"(۱۳۷۹) بود. در پی آن، دو فیلم "چند تار مو"(۸۲) و "باغهای کندلوس"(۸۳) ساخته شدند.
باغهای کندلوس سومین فیلم بلند ایرج کریمی است، که در سال ۸۳ ساخته و در اردیبهشت ۸۵ اکران شد. این فیلم چهره دیگری از پیوند مرگ و زندگی و عشق و طبیعت را به تصویر می کشد.به نظر می رسد اکثر شخصیتهای فیلم یا عاشقند یا روزی آن را تجربه كرده اند و نوعی حس نوستالژیك در آنها به چشم می خورد. عشق به طبیعت كه در قالب هنر نقاشی متجلی می شود نیز وجه اشتراك اكثر شخصیتهاست.
داستان سه دوست همسفر که در پی یافتن گور دوستانشان آبان(خزر معصومی) و کاوه( محمد رضا فروتن) زوج دلداده ای که در اوج عشق و جوانی جان باخته اند، در طی جاده قبرستانهای متعددی را پشت سر می گذارند. علی (مسعود کرامتی) مردی که به نظر می آید می تواند نقش اول فیلم محسوب شود در جوانی اهل هنر بوده ولی آنرا رها کرده و بدنبال پول درآوردن می رود، او احساس عاشق ها را نمی فهمید و به دنبال دنیا بود (همه جا قیمت زمین را می پرسید) نگران ماشینش بود و ... با دو دوست دیگر خود (بیژن و سعید) راهی جاده می شوند. آنها در حین این جستجو به بیان خاطرات مشترکشان با آن دو دوست از دست رفته و تجربیات خود می پردازند و در خلال این محاوره ها هر چه بیشتر به کم رنگ بودن عشق در زندگی خود پی می برند. عشقی که در زندگی و هستی آبان و کاوه حرف اول و آخر را می زد.
در این میان اشاره به برخی موضوعات اجتماعی نیز دیده می شود. سرخوردگی هنرمندی که به خاطر پیشرفتهای مادی، هنرش را رها کرده و به شغلی درآمدزا رو می آورد و این به اصطلاح ثروت و رفاه نه تنها آرامش و امنیتی برای او نداشته بلکه او را با زندگی اجتماعی، زناشویی و عشق بیگانه ساخته است. مسائل اقتصادی _ اجتماعی و حتی طبقاتی که در قسمتهایی از فیلم با بیان خاطرات روزگار جوانی و حسرتها و نیز اشاره به "دنیای پیکانی" بیان می شود.بحث طبقاتی از آن جهت که به نظر می رسد آنها(علی،سعید و بیژن) روشنفکران طبقه متوسط محسوب می شوند و دغدغه های موجود در روابط خانوادگی و شغلی هر یک از آنها قابل لمس می باشد. صحبتها و اظهار نظرهای پستچی با حالت اقتدارگونه و خاص خود که سعی در بازگو کردن برخی مسائل می نمود را نمی توان نادیده گرفت.این فرد زمانیکه ماشین سه مسافر داستان در جاده خراب می شود از راه می رسد و می گوید "برای رضای خدا بکسل می کند."
فضای فیلم در جاده های زیبای شمال و باغهای سرسبز است که یادآور آمیختگی مرگ و زندگی، طبیعت و زیبایی است، و انسان به عنوان جزئی ازاین طبیعت در پی دست یافتن به نیروی حقیقی عشق است. نیرویی که با وجود آن حتی مرگ نیز زیبا می شود، همچون طبیعت زیبا و خیال انگیز کندلوس، "آنجا که آبان به سید می گوید کندلوس بهشت است و در همان خاک آرام می گیرد."
تاکید به نوعی ساده زیستی که در زندگی آبان و کاوه وجود داشت و در مقابل زندگی پر زرق وبرق افرادی که لذتی از زندگی خود نبرده اند.
حضور آن زن و شوهر عجیب در اواخر فیلم که زندگی در شهر را رها کرده اند و ساکن کندلوس شده اند، طی گفتگویی با "علی" گویی زندگی شهری را نقد می کنند،"... تهران دکتر قلب داره، اینجا صفای دل داره. تهران استادیوم داره، اینجا چمنزار داره. تهران هزارو یک سرگرمی داره، که کلش نیم ساعت بیشتر طول نمی کشه..."
نکته دیگر بهره گیری کریمی از جلوه هایی از مناسک دینی است و تجلی شکوه عشق در آن هنگام که "آبان" برای فرار از رویارویی با "کاوه" به نماز ایستاده و نمی خواسته که کاوه چیزی از بیماری او بداند.با این وجود کاوه کنار او می ایستد و با رکوعش خم می شود و با سجودش به سجده می رود و دست از حرف زدن بر نمی دارد و در پایان نماز با چهره ای خیس از اشک بوسه ای بر مهر می زند.
در جای جای فیلم نگاه عمیق فلسفی به سه مقوله عشق، مرگ و زندگی کاملاً محسوس است.
▪فیلمنامه نویس و کارگردان: ایرج کریمی؛ تهیه کننده: علیرضا شجاع نوری؛ فیلمبردار: محمدرضا سکوت؛ تدوین: ایرج کریمی، رضا شیروانی؛ صدابردار: مرتضی اصلان زاده ، سعید احمدی؛ صداگذار: محمد حقیقی؛ طراح صحنه و لباس : فرشته یمینی شریف؛ چهره پرداز: مهین نویدی، بابک شعاعی؛ بازیگران: محمدرضا فروتن، خزر معصومی، مسعود کرامتی، احسان امانی، اوژن سیروسی، رضا ناجی، سید ابراهیم عمادی و ...
آرزو آقایی
منبع : هفته نامه فصل نو


همچنین مشاهده کنید