شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


مثل‌ بافتن‌ قالیچه‌یی‌ ابریشمی‌...


مثل‌ بافتن‌ قالیچه‌یی‌ ابریشمی‌...
● یك‌ روز در پشت‌ صحنه‌ فیلم‌ «رییس‌» مسعود كیمیایی‌
روز چهارشنبه‌ است‌. تقویم‌ هم‌ ۲۵ مرداد را نشان‌ می‌دهد. اینها تنها واقعیاتی‌ هستند كه‌ می‌توانم‌ در وقوعشان‌ تردید نداشته‌ باشم‌. البته‌ خیابان‌ یوسف‌آباد و خانه‌ ویلایی‌ كوچه‌ سیزدهم‌ هم‌ واقعی‌ هستند. بعد از آن‌ هرچه‌ دیدم‌ در فضای‌ معلق‌ میان‌ واقعیت‌ و تخیل‌ می‌گذرد. آدم‌های‌ زیادی‌ در محل‌ گرد آمده‌اند كه‌ همگی‌ در دنیای‌ واقعی‌ حضور دارند، ولی‌ كارهایی‌ كه‌ انجام‌ می‌دهند برای‌ ساختن‌ دنیایی‌ دیگر است‌ كه‌ نه‌ از جنس‌ واقعیت‌ است‌ و نه‌ رویا.
شاید بتوان‌ گفت‌ واقعیت‌ رویایی‌ و البته‌ تلخ‌. مردی‌ میانسال‌ با سر و لباس‌ چرك‌ و كثیف‌ و درب‌ و داغان‌ و سیگارهایی‌ كه‌ هیچ‌گاه‌ خاموش‌ نمی‌شوند در میان‌ همه‌ آن‌ آدم‌های‌ تروتمیز می‌لولد و جوری‌ راه‌ می‌رود كه‌ انگار آنها را نمی‌بیند. آدم‌های‌ شیك‌پوش‌ و مرتب‌ طوری‌ به‌ او نگاه‌ می‌كنند كه‌ انگار او مهمترین‌ آدم‌ دنیاست‌.
مرد میانسال‌ دیگری‌ با روپوش‌ سفید دكترها كه‌ نامرتبی‌ و چركی‌ زیادش‌ او را از دكترهای‌ اتوكشیده‌یی‌ كه‌ می‌شناسیم‌ متمایز می‌كند، در آن‌ جمع‌ حضور دارد و بی‌تفاوتی‌ از سرورویش‌ می‌بارد. اصلاص كاری‌ به‌ آن‌ همه‌ سیم‌ و لامپ‌ و چراغ‌ و شلوغی‌ ندارد و مدام‌ از آن‌ مطب‌ ساختگی‌ و هراس‌آور بیرون‌ می‌رود و بعد از دقایقی‌ با صدای‌ یك‌ نفر كه‌ اغلب‌ دستیار كارگردان‌ است‌ می‌آید داخل‌ مطبش‌ و به‌ جراحی‌ عجیب‌ و غریبش‌ ادامه‌ می‌دهد. عجیب‌ترین‌ چیزی‌ كه‌ در آن‌ روز چهارشنبه‌ ۲۵ مرداد دیدم‌، جوانی‌ با موهای‌ مجعد و بافته‌ شده‌ به‌ شیوه‌ آفریقایی‌ و سر و بدنی‌ خون‌آلود بود كه‌ روی‌ تخت‌ مطب‌ دراز كشیده‌ بود و موقع‌ جراحی‌ چنان‌ نعره‌هایی‌ می‌زد كه‌ دیوارهای‌ اتاق‌ می‌لرزید. او مهمترین‌ آدم‌ این‌ جمع‌ بود، چراكه‌ قرار بود به‌ قهرمان‌ اسطوره‌یی‌ جان‌ بدهد.اینجا پشت‌ صحنه‌ فیلم‌ رییس‌، بیست‌وششمین‌ ساخته‌ مسعود كیمیایی‌ است‌ و همه‌ این‌ آدم‌ها قرار است‌ نقش‌های‌ مقابل‌ دوربین‌ و پشت‌ دوربین‌ را، برای‌ او، برای‌ زنده‌ كردن‌ ذهنیات‌ او روی‌ پرده‌ نقره‌یی‌ ایفا كنند.
● قالی‌ ابریشم‌
قرار است‌ سكانس‌ ۱۲ فیلمنامه‌ رییس‌، فیلمبرداری‌ شود. در این‌ سكانس‌، راننده‌ (اكبر معززی)، سیامك‌ (پولاد كیمیایی)، را كه‌ میان‌ زباله‌ها بوده‌ به‌ مطب‌ یك‌ دكتر (خسروشكیبایی‌) می‌برد و... یكی‌ از همان‌ سكانس‌های‌ كیمیایی‌وار كه‌ از همین‌ مرحله‌ فیلمبرداری‌ معلوم‌ است‌ نتیجه‌اش‌ چه‌ خواهد شد. اصلاً هم‌ مهم‌ نیست‌ كه‌ دوستداران‌ یا مخالفان‌ كیمیایی‌ در مورد فیلمش‌ چه‌ بگویند. نتیجه‌ فیلم‌، در نظر بینندگان‌ هرچه‌ باشد، در این‌ مساله‌ تفاوتی‌ ایجاد نمی‌شود كه‌ سكانس‌ ۱۲ در نسخه‌ نهایی‌، لحظه‌هایی‌ به‌ یادماندنی‌ را رقم‌ خواهد زد.
شاید به‌ این‌ دلیل‌ است‌ كه‌ «علیرضا زرین‌دست‌» از آن‌ به‌ یك‌ «قالی‌ ابریشم‌» تشبیه‌ كرده‌ و می‌گوید: «وقتی‌ در حال‌ بافتن‌ قالی‌ ابرشیم‌ باشید اگر از شما بپرسند چه‌ كار می‌كنید می‌گویید دارم‌ قالی‌ ابریشمی‌ می‌بافم‌. حالا من‌ هم‌ دارم‌ یك‌ قالی‌ ابریشم‌ می‌بافم‌.» او درباره‌ كلیت‌ كار می‌گوید: «این‌ فیلمنامه‌ دو سكانس‌ بسیار سخت‌ داشت‌ كه‌ خوشبختانه‌ آن‌ را همان‌ اول‌ كار گرفتیم‌ (منظورش‌ سكانس‌ پیدا شدن‌ پولاد از میان‌ زباله‌ها و نیز درگیری‌ ابتدای‌ فیلم‌ است)، اگر این‌ دو سكانس‌ برای‌ اواخر كار می‌ماند، دیگر انرژی‌ نداشتم‌.»
... و كیمیایی‌، مثل‌ همیشه‌اش‌ این‌ انرژی‌ را دارد. او با آن‌ پیراهن‌ زرشكی‌ مارك‌دار و شلوار یشمی‌اش‌ كه‌ مثل‌ اغلب‌ اوقاتش‌ خوب‌ با هم‌ ست‌ شده‌، بازیگرانش‌ را راهنمایی‌ می‌كند. او به‌ نوعی‌ با بازیگران‌ كس‌د دارد. شاید با یك‌ شوخی‌ یك‌ حس‌ بسیار مهم‌ را دارد توضیح‌ می‌دهد كه‌ اگر هنرپیشه‌ گیرا باشد، یكی‌ از بهترین‌ بازی‌هایش‌ را ارایه‌ خواهد كرد. می‌توان‌ گفت‌ این‌ درك‌ را، «اكبر معززی‌» كه‌ سالیان‌ سال‌ با كیمیایی‌ همكاری‌ كرده‌ و شاید رفاقتی‌ هم‌ كرده‌، داشته‌ باشد.
او در مورد نقشش‌ می‌گوید كه‌ نقش‌ یك‌ راننده‌ كامیون‌ را دارد كه‌ بیشتر در یك‌ ربع‌ اول‌ فیلم‌ بازی‌ دارد. معززی‌ اعتقاد دارد كه‌ بهترین‌ نقشش‌ در فیلم‌ تیغ‌ و ابریشم‌ بوده‌ است‌، ولی‌ كیمیایی‌ به‌ معززی‌ گفته‌ كه‌ نقش‌ خود را در رییس‌ حتی‌ بهتر از آن‌ فیلم‌ در آورده‌ است‌.... كیمیایی‌ كات‌ می‌دهد. یك‌ بار دیگر باید دیالوگ‌ معززی‌ گرفته‌ شود. «بهش‌ گفتم‌ دكتر، گفتم‌ ۴ تومن‌، ۳ تومن‌ مال‌ شما، یه‌ تومن‌ هم‌ مال‌ ما». كیمیایی‌ روی‌ تاكید كلمات‌ خاص‌، توجه‌ ویژه‌یی‌ دارد. با معززی‌ حرف‌ می‌زند و تا آماده‌ شدن‌ او در مورد رییس‌ می‌گوید: «فیلمبرداری‌ داره‌ خوب‌ پیش‌ میره‌. این‌ خیلی‌ فیلم‌ مشكلیه‌. البته‌ اینو از نظر اجرا و پروداكشن‌ می‌گم‌.»
او یك‌ بار دیگر هم‌ گفته‌ بود كه‌ «حكم‌» تمرینی‌ برای‌ ساخت‌ «رییس‌» بوده‌ است‌.
● كوتاه‌ و به‌ یاد ماندنی‌
شكیبایی‌، كه‌ در حكم‌ هم‌ حضوری‌ كوتاه‌ و به‌ یادماندنی‌ داشت‌، نقش‌ دكتر را دارد كه‌ باید زخم‌های‌ سیامك‌ (پولاد) را درمان‌ كند. مثل‌ همیشه‌ ، وقتی‌ كه‌ دیالوگ‌ «سالم‌ و درست‌ و شانه‌ كرده‌ می‌دم‌ تحویلت‌» را می‌گوید، باور پذیر و البته‌ خودش‌ است‌. دوست‌ ندارد راجع‌ به‌ فیلم‌ و نقشش‌ حرف‌ بزند، این‌ عادت‌ او در مورد تمام‌ كارهایش‌ است‌، ولی‌ شاید بخاطر كیمیایی‌ باشد كه‌ می‌گوید: «من‌ هر چی‌ راجع‌ به‌ كیمیایی‌ بگویم‌، راجع‌ به‌ كسی‌ است‌ كه‌ كم‌ از او گفته‌اند. من‌ كیمیایی‌ را یك‌ آدم‌ جهانشمول‌ و كارگردان‌ بزرگی‌ می‌بینم‌.
اصلاً كیمیایی‌ اوستای‌ منه‌ كه‌ اگه‌ با یه‌ اشاره‌ دست‌ (دست‌ راست‌ خود را بالا می‌برد) بگه‌ بیا، من‌ میام‌. حالا می‌خواد برا هر كاری‌ باشه‌.»رییس‌ ، ششمین‌ همكاری‌ مشترك‌ فرامرز قریبیان‌ با كیمیایی‌ است‌. همكاری‌ دو نفره‌یی‌ كه‌ حاصلی‌ پر بار چون‌ گوزن‌ها، خاك‌، غزل‌ و رد پای‌ گرگ‌ داشته‌ است‌. پس‌ از حدود ده‌، دوازه‌ سال‌ است‌ كه‌ این‌ دو یك‌ بار دیگر در فیلمی‌ دارند همكاری‌ می‌كنند. مسعود كیمیایی‌ راجع‌ به‌ این‌ اتفاق‌ می‌گوید: «در این‌ سال‌ها من‌ نقشی‌ برای‌ قریبیان‌ نداشتم‌. آخرین‌ نقش‌ در «رد پای‌ گرگ‌» بود و بعد از آن‌ هم‌ نقش‌هایی‌ كه‌ دوست‌ داشتم‌ و مناسب‌ او بود در فیلم‌هایم‌ نبود.
فرامرز باید نقش‌های‌ خیلی‌ خاصی‌ را توی‌ فیلم‌های‌ من‌ بازی‌ كند، او هنرپیشه‌ خیلی‌ خوبی‌ است‌، ولی‌ اگر كمی‌ دلسردی‌ و مساله‌ داشته‌ باشد براحتی‌ بازی‌ خوب‌ خودش‌ را كنار خواهد گذاشت‌.»
... و پولاد كیمیایی‌ كه‌ در حكم‌ از عنوان‌ پسر مسعود كیمیایی‌ گذشت‌ و تبدیل‌ به‌ پولادی‌ شد كه‌ یك‌ هنرپیشه‌ خوب‌ است‌. كیمیایی‌ در مورد او می‌گوید: «در حكم‌ كه‌ خیلی‌ خوب‌ بود و در این‌ فیلم‌ هم‌ خوب‌ بازی‌ خواهد كرد. پولاد از جوانان‌ خوش‌ صورت‌ سینمای‌ امروز نیست‌ و خودش‌ هم‌ خیلی‌ تلاش‌ دارد كه‌ از آنان‌ نباشد. پولاد اصولاً بازیگری‌ است‌ كه‌ به‌ زبان‌ تن‌ خیلی‌ اهمیت‌ می‌دهد. یعنی‌ همانقدر كه‌ تنش‌ باید بازیگر باشد صورتش‌ هم‌ باید بازیگر باشد.» در مورد مهناز افشار هم‌ می‌گوید: «دنبال‌ یك‌ بازیگر جوان‌ می‌گشتیم‌ و فیلم‌ «آتش‌ بس‌» میلانی‌ را دیدم‌ و چنین‌ شد كه‌ او را برای‌ ایفای‌ نقش‌ طلا انتخاب‌ كردیم‌.»
گذشته‌ از پروداكشن‌ سخت‌ فیلم‌ ، آیا «رییس‌» سختی‌های‌ دیگری‌ هم‌ برای‌ كیمیایی‌ دارد؟ جواب‌ او، غیر منتظره‌ است‌: «دو تا مساله‌ توی‌ این‌ فیلم‌ دارم‌. یكی‌ اینكه‌ تا این‌ تاریخ‌ یك‌ موسیقیدان‌ و آهنگساز فیلم‌ می‌خواهم‌ معرفی‌ كنم‌ و دو سه‌ تا بازیگر جدید...»● طلا و آشغالدانی‌
سیامك‌ (پولاد) از درمانگاه‌ با تلفن‌ به‌ طلا زنگ‌ می‌زند. سیامك‌ عاشق‌ طلا است‌ و او را می‌خواهد نجات‌ دهد. «طلا... هیچ‌ چی‌ نپرس‌ آره‌ زنده‌ام‌ عزیزم‌. تلفن‌مون‌ مهمون‌ داره‌. با خودت‌ یه‌ پنج‌ تومنی‌ پول‌ بیار تویه‌ كلینیك‌ هستم‌. دیشب‌... مهمون‌ آشغالدونی‌ بودم‌... این‌ جا اول‌ پول‌ ... نخ‌ بخیه‌ رو باید خود مریض‌ بخره‌ ... اگر هم‌ مردی‌ ... یه‌ ماه‌ در دكونشو می‌بنده‌ و گم‌ می‌شه‌... نه‌ ... این‌ از اوناش‌ نیست‌ (تلفن‌ را دست‌ دكتر می‌دهد)
شكیبایی‌: الو طلا... بیا خیابون‌ كامران‌... بله‌ دو طرفه‌اس‌ .... به‌ نظر آدم‌ حسابی‌ میاد... خیلی‌ چیزا تو تنشه‌... فندك‌ ... شونه‌.... گیره‌... آدامس‌، عطر... عطر عشق‌ تو كه‌ بیایی‌ بو شو می‌فهمی‌... آره‌ گوله‌ هم‌ هست‌. گریه‌ نكن‌... من‌ نمی‌ذارم‌ بمیره‌.» طلا، كه‌ سیامك‌ بوی‌ عشق‌ او را می‌دهد «مهناز افشار» است‌.
هنرپیشه‌یی‌ كه‌ تازه‌ دارد كارش‌ را جدی‌ می‌بیند و فیلم‌ها را هوشمندانه‌ انتخاب‌ می‌كند و هر فیلمی‌ را بازی‌ نمی‌كند. در این‌ مورد مهناز افشار می‌گوید: «سیر صعودی‌ بازیگری‌ من‌ ازسالاد فصل‌ شروع‌ شد، با آكواریوم‌ ادامه‌ پیدا كرد و با آتش‌ بس‌ به‌ مرحله‌ بالاتر رسید و حالا هم‌ كه‌ رییس‌ پیش‌ آمده‌ است‌. باید این‌ را هم‌ بگویم‌ كه‌ اگر اشتباهی‌ هم‌ در كارنامه‌ام‌ بوده‌، فقط‌ مربوط‌ به‌ خودم‌ نبوده‌ و خیلی‌ مسائل‌ دیگر هم‌ در این‌ كار دخیل‌ بوده‌ است‌.»
مهناز افشار، كه‌ گریمی‌ متفاوت‌ دارد (و این‌ از محسنات‌ كار عاطفه‌ رضوی‌ است‌ كه‌ هم‌ در حكم‌ و هم‌ در این‌ فیلم‌ نهایت‌ هنرمندی‌ را به‌ خرج‌ داده‌) در مورد همكاری‌ با مسعود كیمیایی‌ می‌گوید: «سینمای‌ آقای‌ كیمیایی‌ را می‌شناسم‌ و با سبك‌ ایشان‌ آشنا هستم‌. معتقدم‌ هر بازیگری‌ حتی‌ برای‌ یك‌ فیلم‌ هم‌ كه‌ شده‌ باید با آقای‌ كیمیایی‌ همكاری‌ كند. در مورد شخصیت‌ طلا هم‌ سعی‌ می‌كنم‌ چیزی‌ كه‌ در ذهنیت‌ آقای‌ كیمیایی‌ است‌ باشد. نقش‌ طلا یك‌ نقش‌ خاص‌ با یك‌ بك‌ راند سیاه‌ و سفید است‌ كه‌ شاید سیاهش‌ خیلی‌ بیشتر باشد. این‌ شخصیتی‌ است‌ كه‌ جای‌ كار زیاد دارد و من‌ هم‌ دوست‌ دارم‌ بتوانم‌ چهره‌ تازه‌یی‌ از شخصیت‌ زنان‌ را در سینمای‌ آقای‌ كیمیایی‌ ارایه‌ بدهم‌. به‌ هر حال‌، تاثیری‌ كه‌ ایشان‌ روی‌ من‌ داشته‌ باعث‌ می‌شود از این‌ پس‌ وسواس‌ بیشتری‌ در انتخاب‌ نقش‌های‌ بعدی‌ام‌ به‌ خرج‌ دهم‌.»
پولاد روی‌ تخت‌، با سر و صورتی‌ خونین‌ دراز كشیده‌. زخمی‌ است‌. عاطفه‌ رضوی‌ خون‌ روی‌ شكم‌ زخمی‌ پولاد را تجدید می‌كند. كیمیایی‌ خسته‌ است‌. «روز كاری‌» اصولا برای‌ كسانی‌ كه‌ به‌ شب‌ بیداری‌ عادت‌ دارند، سخت‌ترین‌ كار دنیاست‌. كیمیایی‌ هم‌ آدم‌ شب‌ بیداری‌ است‌. فیلم‌ می‌بیند، كتاب‌ می‌خواند و شگفت‌ اینكه‌ حتی‌ در موقع‌ ساخت‌ فیلم‌ هم‌ این‌ عاداتش‌ را ترك‌ نمی‌كند. شاید خستگی‌ او در روز به‌ این‌ دلیل‌ باشد.
به‌ شوخی‌ می‌گوید: «عجب‌ گرفتاری‌ شدیم‌، اینم‌ كار شد؟ بریم‌ دنبال‌ زندگی‌مون‌.» پولاد نفس‌نفس‌ می‌زند. عرق‌ كرده‌ است‌. معززی‌ پیراهن‌ او را پاره‌ می‌كند و خون‌ از شكم‌ او بیرون‌ می‌زند. شكیبایی‌ با روپوش‌ سفید داخل‌ اتاق‌ می‌شود و تمرین‌ در آوردن‌ گلوله‌ از شكم‌ پولاد را انجام‌ می‌دهد. گلوله‌ از شكم‌ پولاد بیرون‌ می‌آید.
پولاد نعره‌ می‌زند. این‌ صحنه‌ تكرار می‌شود. كیمیایی‌ به‌ شوخی‌ می‌گوید كه‌ عجب‌ پدر بی‌رحمی‌ هستم‌ها! پولاد پس‌ از برداشت‌ ، گویا راضی‌ است‌. رضایت‌ از چشمانش‌ خوانده‌ می‌شود. او در مورد شخصیتی‌ كه‌ بازی‌ می‌كند، می‌گوید:« من‌ یك‌ فضایی‌ از او توی‌ ذهنم‌ دارم‌ ولی‌ چون‌ هنوز در قالب‌ آن‌ نرفته‌ام‌، نمی‌توانم‌ بطور كامل‌ در موردش‌ حرف‌ بزنم‌.» پولاد ادامه‌ می‌دهد: «تا الان‌ همه‌اش‌ درد و خون‌ و فرار بوده‌ ولی‌ به‌ هر جهت‌ من‌ یك‌ كروكی‌ از این‌ آدم‌ در ذهنم‌ دارم‌ كه‌ می‌خواهم‌ آن‌ را اجرا كنم‌.»
پولاد می‌گوید: «زندگی‌ سیامك‌ روایت‌ تلخی‌ دارد ولی‌ من‌ او را خیلی‌ آرام‌ و عاشق‌ می‌بینم‌ و یكی‌ از نكته‌های‌ مهمش‌ این‌ است‌ كه‌ خم‌ نمی‌شود.» پولاد به‌ نكته‌های‌ جذاب‌ دیگری‌ راجع‌ به‌ این‌ شخصیت‌ اشاره‌ می‌كند: «شخصیت‌ سیامك‌ خیلی‌ نزدیك‌تر است‌ به‌ كاراكترهای‌ كلاسیك‌ فیلم‌های‌ قبلی‌ بابا، خیلی‌ من‌ را یاد شخصیت‌ رضا موتوری‌ می‌اندازد. نقطه‌یی‌ از شخصیت‌ او كه‌ لجبازی‌ همراه‌ با آرامش‌ دارد. خیلی‌ شبیه‌ شخصیت‌ پل‌ نیومن‌ در لوك‌ خوش‌دست‌ است‌. همین‌طور شبیه‌ شخصیت‌ مل‌گیبسون‌ در pay back است‌. آدمی‌ كه‌ با سماجت‌ می‌خواهد حقش‌ را بگیرد. این‌ آدم‌ این‌ جسارت‌ را دارد كه‌ برای‌ اینكه‌ یك‌ كاری‌ انجام‌ دهد به‌ كسی‌ جواب‌ پس‌ نمی‌دهد.»
● صدا، دوربین‌، حركت‌
برداشت‌ دیگری‌ در كار است‌. خانزادی‌ كه‌ از سلطان‌ به‌ بعد در تمام‌ فیلم‌های‌ كیمیایی‌ صدابردار بوده‌، گوشی‌ را به‌ كیمیایی‌ می‌دهد تا دیالوگ‌های‌ بازیگران‌ را بشنود. در این‌ فاصله‌ می‌گوید: «رییس‌ خیلی‌ فیلم‌ سختی‌ است‌. هر لوكیشن‌ سخت‌تر از قبل‌ است‌. حسن‌ كار این‌ است‌ كه‌ هم‌ من‌ كیمیایی‌ را دوست‌ دارم‌ و هم‌ اینكه‌ در زمینه‌ صدا او به‌ من‌ اعتماد دارد. من‌ هم‌ تلاشم‌ را می‌كنم‌ كه‌ كار خوبی‌ ارایه‌ دهم‌.
خوشحالم‌ كه‌ كارهای‌ قبلی‌ كه‌ با آقای‌ كیمیایی‌ كار كرده‌ام‌، از نظر صدا ایشان‌ را راضی‌ كرده‌ است‌ و این‌ همكاری‌ مداوم‌ حاصل‌ این‌ رضایت‌ است‌.
غروب‌ شده‌ و كار باید تعطیل‌ شود. گروه‌ خسته‌اند اما هنوز هم‌ می‌توان‌ انگیزه‌ و انرژی‌ را در تك‌تك‌ افراد دید. این‌ همان‌ انگیزه‌یی‌ است‌ كه‌ سینما به‌ آدم‌ می‌دهد. سینما به‌عنوان‌ یك‌ عشق‌. عشقی‌ كه‌ هركسی‌ نمی‌تواند آن‌ را درك‌ كند. همان‌ عشقی‌ كه‌ «زرین‌دست‌» از آن‌ به‌ نحو نامتعارفی‌ یاد می‌كند: «اصولا ساختن‌ یك‌ فیلم‌ خوب‌ كار خیلی‌ سختی‌ است‌. مثل‌ فرستادن‌ یك‌ انسان‌ به‌ فضاست‌. فیلم‌ خوب‌ گویا وظیفه‌تان‌ است‌ ولی‌ اگر خدای‌ نكرده‌ فیلم‌ بد بسازید از بوركینافاسو تا استهبانات‌ از شما گلایه‌ می‌كنند.» پس‌ از این‌ حرف‌، علیرضا زرین‌دست‌ به‌ شوخی‌ می‌گوید: «سینما خیلی‌ شغل‌ سختی‌ است‌. مگه‌ نه؟ بیشتر آدم‌هایی‌ كه‌ تو این‌ كار هستند دیوونه‌اند. خل‌اند»! و البته‌ دیوانگی‌ شیرینی‌ است‌ ساختن‌ و خلق‌ كردن‌ با هر سختی‌ كه‌ داشته‌ باشد.
نگارباباخانی‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید