پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


خلاقیت‌ها و جاافتادگی‌ها


خلاقیت‌ها و جاافتادگی‌ها
● نگاهی به بازی های كافه ستاره
یكی از عناصر شاخص فیلم كافه ستاره سامان مقدم، بازی بازیگران آن است. شاید پس از فیلم چهارشنبه سوری، كافه ستاره دومین فیلم امسال باشد كه مجموعه ای متنوع از بازیگران حرفه ای در آن بازی هایی چشمگیر عرضه كرده اند و یكی از ستون های اصلی استحكام و گرمای فیلم را تشكیل داده اند. سامان مقدم جدا از كارگردانی مسلطی كه در هدایت و چیدمان عناصر مختلف میزانسن داشته است و نیز جهت و روح بخشیدن به فیلمنامه ای كه در حالت نخست یك برداشت نه چندان خوشایند از اثری مكزیكی بوده است در مقام گزینش بازیگران و تطابق بخشیدن شان با نقش های شخصیت های داستان نیز بینش درستی از خود نشان داده است. آدم های مفلوك و سرگردان كافه ستاره كه در آمیزه ای از فقر و حسرت و آرزوهای تحقق نیافته و دست نیافتنی به سر می برند، با نقش آفرینی این بازیگران هویت ملموس و آشنایی به خود گرفته اند و عناصر باورپذیری مخاطب را نسبت به خود مضاعف ساخته اند. در این یادداشت نگاهی اجمالی و گذرا به بازی برخی از بازیگران كافه ستاره از این زاویه افكنده خواهد شد.
● افسانه بایگان: عشق و نفرت
بایگان را از دهه ۶۰ می شناسیم. جدا از نقش تركان بانو در سریال سربداران، چهره بایگان در فیلم های آن دوران یادآور زنی جوان بود كه در ساحت های خانوادگی به سر می برد و گاه نقش مثبت داشت دوران مهرورزی و گاه منفی می خواهم زندگی كنم، گمشده و حتی گاه نزدیك به فم فتال تشكیلات. اما در همه اینها، بازی بایگان واجد شاخصه به یادماندنی نبود و شاید بیش از هر چیز در آن فضای خاص دهه ۶۰، چهره او بر سایر خصوصیات بازی اش سایه انداخته بود، نكته ای كه البته با آغاز دهه ۷۰ و ظهور تدریجی انواع و اقسام بازیگران جوان تر و وجیه المنظرتر به حاشیه رانده شد و ستاره زن دهه ۶۰ را از متن جدا كرد.
كافه ستاره این فرصت را برای بایگان دوباره فراهم آورد تا پس از یك و نیم دهه باز به این متن وارد شود، منتها این بار شگفتی حاصل از حضور او، درخور بازی اش بود كه از نقش فریبا در داستان فیلم، یك شخصیت جذاب و مشحون از مایه های دراماتیك آفریده است نقشی كه در مجموع نقش های كافه ستاره، یك شاه نقش است.
بایگان با درك درست از موقعیت فریبا در قصه فیلم، تمهیدات چشمگیری را به كار گرفته است تا باور تماشاگر نسبت به وضعیت فلك زده زنی جنوب شهری كه با اعتیاد و لاابالی گری های شوهرش كج دار و مریز می كند و زندگی اش را خود می چرخاند تثبیت شود. لحن كشدار، استفاده از گویش جاری در محلات فرودست شاسكول، اده،...، بهره گیری كنترل شده از حركت عضلات صورت مثلا در اوج غم از این حركت ها بهره نمی گیرد و بیشتر از خیرگی چشم و بی حالتی اجزای صورت استفاده می كند مثل صحنه مراسم ختم شوهرش كه كلوزآپ چهره او در حالی كه اشكی نیز بر گونه سرازیر است افتتاح بخش فیلم است و برعكس در موقعیت های پویاتر از این تمهید جور دیگر استفاده می كند مثل بهره گیری از پایین آوردن ابرو و باز كردن تلویحی دهان به علامت سئوال و ابهام زمانی كه خسرو به قصد دعوا با فریدون از منزل خارج می شود، بیان پرورش یافته در اوج و فرود و سكت مثل زمانی كه گره بغض خود را روی كلمه «نصیحت» در عبارت «من نمی خواهم از هر كسی نصیحت بشنوم» پیاده می كند و مركز ثقل اعتراض خود به مادرش را برای مخاطب مورد اشاره شنیداری قرار می دهد.
استفاده از حركات دست و بدن نیز در این میان جای خود را دارند. دقت كنیم كه موقع رانندگی، چگونه بایگان آرنج دست چپ خود را بر پنجره می گذارد و سر خود را كج روی مشت قرار می دهد و با دست راست فرمان را می گیرد: جلوه ای باورپذیر از یك خستگی ماسیده شده بر وجود. اما شخصیت فریبا روی دیگری نیز دارد و آن حس محبت آمیز به شوهرش است، عشق به كسی كه تخریب گر زندگی اش است.
آمیزه عشق و ترس و نفرت، تركیب شگفتی را حاصل آورده است كه جدا از پیچیده تر كردن شخصیت فریبا و مناسبات او با فریدون، به غنای بازی بایگان نیز افزوده است. اوج این پیچیدگی عینی را بایگان با جمع كردن احساس در نگاه به فریدون ایجاد كرده است، زمانی كه محبت آمیز به بازی بیلیارد شوهر می نگرد و از آن مهمتر زمانی كه فریدون از او می خواهد بخندد و بایگان واكنشی را نشان می دهد كه حس متناقض عشق و كینه و شرم و اجبار را می توان در آن یافت. بایگان در آغاز میانسالی و پس از نزدیك به ۳۰ سال فعالیت بازیگری، حالا در كافه ستاره به خوبی نشان می دهد در انبان حرفه اش توانایی ها و استعدادهایی را مخفی كرده بود كه مناسبات سینمای دهه ۶۰ اجازه بروز آنها را نمی داد. حضور مجدد او در این سینما حالا نه فقط یادآور یك دوران گذشته، كه نویدبخش غنیمتی ارزشمند است.
● شاهرخ فروتنیان: هیولای خاكستری
این چهره دوست داشتنی كه نوع حرف زدنش مایه یك جور آرامش است و احتمالا به همین دلیل تمام نقش هایی را كه بازی كرده است تا به حال مثبت و نهایتا خاكستری مایل به مثبت بوده است، اینك در كافه ستاره منفورترین شخصیت را ایفا كرده است: معتاد، دله دزد، بی غیرت، خشن، حقه باز و... كه حتی نحوست مرگش هم دامن سایر شخصیت های قصه را می گیرد. فروتنیان برای این نقش الگوهای متفاوت از سایر بازی هایش را به كار گرفته است. از شل حرف زدن گرفته تا خمیده راه رفتن و از حركات لمپنی مثل بوسه بر دسته چوب بیلیارد تا خنده طعنه آمیزی كه متلك «باشد» را در پاسخ به اعتراض خسرو در آن شب بارانی تحویل او می دهد و حتی نوع دست مالیدنش به هم در آن شب سرد كه فریبا را تلكه می كند و جدا از القای سرما، حس یك جور زبان بدن مبتنی بر شیاری را هم ترجمان می كند.
اما همه اینها در تركیب با آن پرسونای همیشگی فروتنیان كه آكنده از انرژی مثبت است، شخصیتی را از كاراكتر فریدون ارائه می دهد كه در عین تیرگی روح، كاریزمای خاص خود را دارد. بی جهت نیست كه فریبا آن قدر با محبت نگاه های پی در پی به این شكنجه گر روح و جسمش می افكند. كافی است آن نمای پایانی را كه ملوك در رویا می بیند و طی آن فریدون در كنار سایر آدم های قصه سرخوشانه دست می زند و از ته دل می خندد به یاد آوریم و تمام وجوه منفی این موجود مفلوك پلید را فراموش كنیم. این معجزه بازی راحت و ساده فروتنیان است كه سامان مقدم راز آن را به خوبی دریافته است و برای خاكستری كردن نقشی كه قابلیت تبدیل به یك هیولا را داشت از آن استفاده كرده است.
● هانیه توسلی: حركت در منحنی
توسلی چه آن زمان كه در فیلم كوتاه روی جاده نمناك مهدی نوربخش بازی كرده بود و چه در سال های اخیر كه با یك شب نیكی كریمی و زمان می ایستد علیرضا امینی حاضر بوده است، عموما نقش ها یی با پس زمینه تلخ داشته است و همین از او چهره ای به وجود آورده است كه در ذهن مخاطب سینمای ایران، دختری جوان با انبوهی از مصائب عاطفی و خانوادگی را تداعی می كند، كه البته با جدیتی كه این بازیگر در كار خود داشته است این تصویر هرگز رو به ابتذال ننهاده است. در كافه ستاره نقشی در اختیار توسلی قرار گرفته است كه منحنی تغییر وضعیت را می توان در آن به خوبی دید و حركت دختری سرخوش و بانشاط را كه در انتظار نامزدش است به سوی دلمردگی و یاس او در طی آن ترسیم كرد. توسلی در این مسیر شیب دار، به خوبی از پس وجوه مختلف آن برآمده است: چه آن زمان كه اولین بار در فیلم دیده می شود و با زبان اشاره و در اوج خوشحالی با ابی از پشت پنجره صحبت می كند و چه شیرین ادای ملوك را با كشیدن دایره ای به دور سرش درمی آورد و چه زمانی كه افسرده و حسرت بار در اواخر اپیزود دوم به آن پنجره متروك می نگرد.سالومه دختری نجیب و معتقد از پایین شهر است و توسلی با استفاده از پوشش چادر در حالی كه موقع راه رفتن محجوبانه و در عین حال غرورآمیز به زمین می نگرد نمونه رفتاری این نوع آدم ها را نمایش می دهد كه البته با نگاه های سریع و كوتاهش به سمت محل كار ابی گوشه ای از حس سالومه به نامزدش را عیان می سازد. استفاده او از اوج و فرود بخشیدن به لحن نیز مثال زدنی است. به یاد آوریم زمانی كه سالومه نزد روحانی محل رفته است تا تقاضای تعجیل در وام ازدواج كند و توسلی در این صحنه با عبارت «فقط می خوام وقتی ابی بیاد پیش من سرشو بالا بگیره » چنان بین شرط جمله و جزای شرط فاصله گذاری می كند كه دیدگاه عزت مندانه این شخصیت ناخودآگاه القا گردد، عزتی كه در پایان با عزیمت سالومه به منزل كتی مخدوش می شود. البته به نظر می رسد صحنه مكالمه او با شاهین ایرج نوذری در كافه به دلیل خام بودن فصل فیلمنامه ای آن دچار مشكل باشد. دختری كه آنقدر وقار دارد كه نامزدش را از صحبت بیش از حد با خود در انظار عمومی نهی می كند، با توجه به خاستگاه اجتماعی و اعتقادی اش بعید به نظر می رسد در عرض یكی دو دقیقه با مردی غریبه كه عكس اش را می اندازد چنان گرم بگیرد كه كارش به قهقهه كشیدن برسد، كه البته این بیش از آن كه به بازی بازیگران مربوط باشد، نسنجیدگی در موقعیت پردازی سناریو را به یاد می آورد، نقیصه ای كه خواه ناخواه تاثیرش را روی بازی ها نیز نهاده است.
● حامد بهداد: از فروخوردگی تا انفجار
نقش های همیشه عصبی چه در قالب جوان عاصی آخر بازی، چه در نقش معتاد بوتیك و چه در شخصیت بزهكاری متجاوز این زن حرف نمی زند انگار سهم حامد بهداد از سینمای ایران بوده است سهمی كه البته او هیچ گاه در مقابلش كم نگذاشته است. این قضیه در كافه ستاره نیز هست، اما انگار مسیری سینوسی را طی می كند. در آغاز قبل از قتل فریدون عصبیت نقش خسرو فروخورده است و در قالب نگاه هایی تند و سریع از جانب بازیگر به پیرامون تجلی می یابد. این فروخوردگی با دیدن فریبای كتك خورده، منفجر می شود و با لرزش عضلات صورت بهداد و بغض متراكم اش اوج می گیرد و پس از قتل فریدون تبدیل به یك گیجی معطوف به آرامش می شود. راه رفتن سنگین بهداد پس از مرگ فریدون در خیابان خیس كه بی شباهت به عروسك كوكی نیست، تمهید خوبی برای القای این وضعیت است. واكنش او در مقابل شخصیت ملوك نیز دیدنی است و آن نمای كت درآوردنش روی پشت بام به هنگام نصب آنتن ماهواره و آهسته حرف زدنش، جدا از ترجمان دقت شخصیت خسرو در كار نصب یك جور واكنش محتاطانه در مقابل خواسته ملوك را هم نشان می دهد و آن خنده ای كه بهداد در صحنه خلوت خسرو و ابی تحویل پژمان بازغی می دهد موقع گفتن عبارت «پولم كمه باید برم پیش ملوك» چقدر تلخی و شیرینی را در خود جمع كرده است.
● پژمان بازغی: شسته و رفته
بازغی در اكثر كارهایش یك الگوی ساده دارد كه نمی توان از دل آن ویژگی متمایزی را استخراج كرد، مگر نقش پیچیده ای مثل زینال در دوئل باشد كه قابلیت ارائه دو جنس بازی را در خصوص ایام جوانی و میانسالی شخصیت مورد نظر در اختیار داشته باشد. نقش ابی در كافه ستاره از پیچیدگی خاصی بهره مند نیست و از همین رو بازغی جز ارائه یك بازی شسته و رفته شاخصه ممتازی را عرضه نمی كند، در عین حال كه البته ضعیف هم بازی نمی كند. نامزدبازی، گریه پس از مرگ رفیق، پرسه زدن در بازار جواهرآلات و... از یك فرآیند معمول تبعیت می كند. البته حركت رقص آلود ابی زیر باران با چتر به گرد سالومه كه خیلی با نمود های رفتاری یك شاگرد مكانیك جنوب شهری سنخیت ندارد، بیش از آن كه به بازغی مربوط باشد، باز از همان جنس ناهمگونی های شخصیتی فیلمنامه ای است.
● رویا تیموریان: خرق عادت
همان قدر كه حضور شاهرخ فروتنیان در یك نقش منفی و منفور عادت شكنی شیرینی بوده است، نقش آفرینی رویا تیموریان هم در قالب یك پیردختر ابله و پولدار كه در پی شكار شوهر است خرق عادت هوشیارانه ای به شمار می رود.
دیگر سنت شده بود تا تیموریان را در نقش زنان میانسالی مشاهده كنیم كه قرار است شوهر به او خیانت كند یا توهم خیانت شكل بگیرد تیك، قارچ سمی، بید مجنون، اما آن نقش های دق و تلخ، حالا در كافه ستاره تبدیل به كمدی شیرینی شده است كه تیموریان در قالب آن با تكانه های ممتد سر به اطراف مثل بازیگران هندی و نفس ممتد حین حرف زدن و نوع فیزیك ایستایی و پویایی بدن مثلا موقع نشستن نزد پدر سالومه، یك زانو را بلند می كند و دو دست را روی آن می گذارد، نقش ملوك و رفتارهای خاله زنكی اش را جان می بخشد.
تمرین عشوه خركی مقابل آینه با چندین الگوی مختلف و غیرتكراری، سیلی زدن به صورت خود، ابراز هول شدگی در مقابل فریبا با ادای سخنان منقطع «خسروخان... ابی... این جاست» از دیگر نشانه های این موقعیت است. گریه شدید در مجلس ختم فریدون زمانی كه به بهروز می نگرد و از هویت وی می پرسد یكی از بهترین مجال های بازی او در این اثر است كه به اجمال نیز برگزار شده است.
● نگار فروزنده: تناسب
نقش كتی در كافه ستاره خیلی كم حجم است ولی نوع بازی فروزنده، از آن یك قالب جذاب ساخته است. كتی یك دختر بریده از آن خاستگاه سنتی و اجتماعی است كه نگاهش به آن سوی مرزها است، اما ادا و اطوارهایی كه این بازیگر به این نقش افزوده است تلمیح شیرینی را در گفتار این همه روایت تلخ شكل داده است. نگاه نفرت انگیز به زن چادری در مجلس ختم، پشت چشم نازك كردن در تاكسی، ابراز اشمئزاز از تصور این كه راننده تاكسی همسر او باشد، پاك كردن شیشه عینك با گره روسری، نگاه های پیاپی به آینه تاكسی و... همگی در هویت مند ساختن كاراكتر كتی نقش داشته است، كاراكتری كه باورپذیری اش، حس تلخ سقوط سالومه را در پایان اپیزود دوم بیش تر گزنده می سازد. البته بازی فروزنده، با توجه به بازی های قبلی اش در سینما و تلویزیون، باز بیش از هرچیز معطوف به بینش سامان مقدم در بهره گیری متناسب از هر عنصری است، ولو بازیگری كارنامه چندان مقبولی ندارد. كافه ستاره منظومه ای منسجم و روان از بازیگری را مقابل چشم مخاطب قرار می دهد. این فیلم و بازی بازیگرانش قطعا یك شاهكار نیست، اما در خصوص استفاده خلاقانه ای كه از بازی بایگان و فروتنیان و تیموریان شده است و جاافتادگی بازی سایر بازیگران، اثری دیدنی و قابل تامل است كه در قیاس با غالب تولیدات سینمای ایران جایگاهی موقر دارد.
مهرزاد دانش
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید