پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


اجتماع هنرمندان مصنوعی


اجتماع هنرمندان مصنوعی
وقتی آخرین فیلم درك بوگارد قبل از مرگش عرضه شد و با كارگردانی برتران تاورنیه فرانسوی به روی اكران رفت، در انگلیس نام «این چیزهای دیوانه وار» به آن اطلاق شد، زیرا تصور می رفت این نام مناسب تر از اسم حقیقی فیلم Daddy Nostalgie باشد.
اما فیلم جدیدی كه پیش روی ما است و نام حقیقی آن همین است و آن را جولیا تیلور استنلی ساخته است، با اكثر كارهای بوگارد قابل قیاس نیست. این فیلمی است كه درك بوگارد در اواخر دوران بازیگری اش از حضور در امثال آن فراری بود. دلیل، ساده است. ما فیلمی را پیش رو داریم كه كاراكترهای آن مصنوعی و فرمایشی نشان می دهند، اتفاقات آن قابل لمس نیست، دیالوگ آن بدون عمق و غنا است و ماجرا و قصه آن نیز نمی تواند بیننده ها را تا پایان به خود جذب كند و نوعی ازهم گسیختگی آشكار در آن دیده می شود.
گاهی بیننده با دیدن این فیلم به این تصور درمی آید كه این كاری مربوط به دهه ۱۹۵۰ است و ویژگی های آن زمان از این فیلم می بارد. فزون تر از نیم قرن بعد از آن تاریخ باید نوآوری هایی را داشت تا بتوان یك فیلم را نزد مردم جا انداخت و آن را به نتیجه و نقطه ای امن و قابل قبول رساند و چنین خصلتی را نمی توان در فیلم كنونی یافت.
حتی در آن سال های خوش اولیه سینمای بریتانیا دهه ۱۹۵۰ این ایراد به فیلم های انگلیسی وارد بود كه بیش از حد فضای خشك تئاتری دارند و تفكیك تئاتر از سینما طی آن به درستی صورت نمی گرفت و امروز همان ایراد البته با ابعادی كمتر در «این چیزهای دیوانه وار» هم دیده می شود. در چنین فضایی قهرمان زن قصه كه نامش دایانا شاو است، طوری با دوستش كه یك خلبان است به صحبت می پردازد كه انگار هر دو در یك ماشین زمان محبوس مانده و هیچ حركتی به سمت جلو نداشته اند.
چندی پیش زو تاپر كه در این فیلم ایفاگر نقش دایانا شاو است، در یك كار دراماتیك دیگر مرتبط با دهه ۱۹۳۰ و شهر لندن شركت كرد كه نام آن فیلم «۲۰ هزار خیابان زیر آسمان» بود. تفاوت ها بین آن فیلم و اثر كنونی فراوان و غیرقابل انكار است. در فیلمی كه نامش را آوردیم و براساس نوشته ای از پاتریك همیلتون بود، روابط موجود چنان پیچیده و جذاب به تصویر كشیده شده بود كه بیننده به دنبال آن می رفت و كشش لازم در متن قصه دیده می شد. در فیلم جدید كه اقتباسی از یك رمان سال ۱۹۳۶ نوئل لانگلی است، چنین خصلتی یافت نمی شود و كاراكترها نمی توانند بیننده ها را به دنبال خود بكشانند.
بیننده های فیلم می توانند از قبل حدس بزنند كه چه حرف ها و جملاتی در پیش است و چه اتفاقاتی از راه خواهد رسید. یكی از بازیگران جوان نمایش ها به دایانا می گوید: «ما نمی توانیم به همین روش و روال به كارمان ادامه بدهیم و این مسئله باید ترمیم و تصحیح شود.» ولی حتی دقایقی قبل از آن تماشاگران همین جمله را خطاب به یكدیگر گفته بودند و فیلمساز كشف تازه ای نكرده است.شاید در این فضا تنها نقطه قوت حقیقی و قابل حساب فیلم وجود بازیگران آن باشد كه در میان شان لورن باكال، روی دوتریس، جاس اكلند و هایدن گوین نیز دیده می شوند. به دلیل تعدد بازیگران به هیچ یك از آنها سهم زیادی داده نمی شود و هر كدام باید سهم كوچك خود را ادا كنند و بروند. ما آنجلیكا هیوستون را هم در این جمع می بینیم.
او چهره ای فرشته آسا به لحاظ رفتاری به نام لاتی ازگود است و جولیا مكنزی هم رل زن صاحبخانه یعنی آبرنتی را ایفا می كند. اما متاسفانه از آنها هم بازی خاص و قابل قبولی گرفته نشده و رقابت جویی و فشاری حرفه ای متوجه آنان نشده و با همه چیز به شكلی آسان و سطحی برخورد صورت گرفته است. شاید در بین آنها فقط ترنس استمپ تا حدی موفق نشان بدهد. او رل یك مدیر اداری و تشكیلاتی را بازی می كند كه وارد كارهای سینمایی، هنری و بازیگری شده است و هرچند عده ای می گویند بازی و نحوه حضور او در این فیلم فقط با آنچه پیشتر در كارهایی سطحی مثل «ماجراهای پریسیلا ملكه صحرا» دیده شده بود، برابری می كند و از چنان چیزی فراتر نمی رود، اما مگر قرار نیست همه چیز دیوانه وار باشد
● خلاصه داستان
اینجا لندن و زمان اواخر دهه ۱۹۳۰ است. دایانا شاو پیش روی ما است كه دختر بازیگر مشهور سابق سینما لیلی اوانز است. لیلی سال ها پیش وقتی دایانا كودكی بیش نبود، مرده است و همین مسئله دایانا را روی این نكته مصرتر و جدی تر ساخته است كه مثل مادرش یك بازیگر مطرح سینما و تئاتر شود و راه وی را برود. او در این راه اتاقی را در یك مجموعه مسكونی كه تحت نظارت «آبی» دوست قدیمی مادرش قرار دارد، اجاره می كند.
یكی دیگر از ساكنان آن خانه رابین گاردنر است كه یك بازیگر جوان و مشتاق اوج گیری است و به نمایشنامه نویسی هم اشتغال دارد. گارستین كه پسرعموی دایانا است او را به یك مهمانی دعوت می كند و وی رابین را نیز همراه با خود می برد. آنجا جملگی با داگلاس میدلتون كه یك بازیگر مطرح كارهای تئاتری و سینمایی است، آشنا می شوند.
بر اثر آشنایی های فوق و حمایت ها و توصیه های برخاسته از آن دایانا چند رل كوچك در برخی فیلم ها و نمایش ها به دست می آورد و از آن پس لاتی ازگود كه یك سرمایه گذار در كارهای هنری است، وارد صحنه می شود. قصد و برنامه او حمایت از دایانا و رساندن وی به اوج در حرفه اش است و در این راه با دایانا و همچنین لاتی، داگلاس، كریستوفر و رابین جلسات و گفت وگوهایی را ترتیب می دهد.
در عین حال اختلافات و رقابت های داخلی نیز بین این مجموعه به وجود می آ ید و كار به برخورد فیزیكی بین دو سو هم كشیده می شود و گارستین كه از دست دایانا ناراحت و عصبانی است، یك بار به او سیلی می زند تا نارضایتی اش را بابت كارهای او ابراز دارد. هرچه هست تدارك ها و برنامه ریزی ها برای به صحنه بردن یك نمایش مربوط به رابین شروع می شود، ولی زندگی اجتماعی و خصوصی این افراد نیز در حال تاثیر گذاری بر روی زندگی شغلی آنان است.
با اینكه داگلاس مخالف است، اما دایانا نقش بازیگر زن اول نمایش را به خود اختصاص می دهد. او به صحنه می آید و چند بار نیز این رل را بازی می كند، اما وقتی اختلافات دوباره بالا می گیرد، این نقش مجددا از وی گرفته می شود. كار به روز نخست نمایش و اولین مرتبه اجرای وسیع آن می رسد و درست در چنان روزی و در هنگامه جنگ جهانی دوم در اروپا انگلیس اعلام نبرد با آلمان می كند و همه چیز به هم می ریزد. با این حال نمایش به بهترین شكل عرضه می شود و به موفقیت زیادی هم می رسد و لاتی اعلام می كند كه به خاطر این موفقیت قصد دارد نمایش را به برادوی منتقل كند و در این میان كریستوفر نمی تواند سایر بازیگران را همراهی كند زیرا باید به میدان جنگ برود و روبه روی نازی ها بایستد.
● این چیزهای دیوانه وار These Foolish Things
▪ محصول: بریتانیا ۲۰۰۵
▪ كارگردان: جولیا تیلور استنلی
▪ بازیگران اصلی: آنجلیكا هیوستون، زو تاپر، اندرو لینكلن و دیوید لئون
فیلیپ كمپ
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید