جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


آزاد همچون اعماق طبیعت اطراف خودش


آزاد همچون اعماق طبیعت اطراف خودش
جورج لوكاچ در باب ادبیات مخصوصا ادبیات داستانی نظریات جالب و در عین در حال تاثیرگذاری دارد. او در یكی از این نظریات به كاركرد روایی آثار داستانی اشاره می كند و مقدم بودن روایت را بر توصیف یكی از اساسی ترین مولفه ها در نگارش داستان و رمان می داند و برای تحكم بخشیدن به این حكم نظری خویش جمله ای كاربردی را بیان می كند.
«در داستان و رمان همواره روایت باید چند قدم جلوتر از توصیف حركت كند.» نقل به مضمون این «سویه» به عنوان یك قاعده ادبی، سال ها است كه در نوشته های بسیاری از نویسندگان بزرگ و تاثیرگذار رعایت می شود و بن مایه و ساختمان اصلی ساختارهای روایی توصیفی آثارشان را شكل می دهد.
بیان سطرهای پیشین بدان معنا نیست كه داستان «موندو»۱ «ژان ماری گوستاو لوكلزیو» برآن بنا شده باشد بلكه این كاركرد معنایی را هم می تواند داشته باشد كه شما نمی توانید حتی با خواندن چندین باره داستان «لوكلزیو» خبر و اثری از جمله «لوكاچ» سراغ بگیرید.
در واقع «ژان ماری گوستاو لوكلزیو» شاید نوشتن چندین باره نام این نویسنده در آشنا كردن كسانی كه آشنایی با او ندارند مفید باشد با استفاده از بن مایه های اغراق گونه توصیفی، داستانی نوشته كه تا حدودی متفاوت به نظر می رسد. متفاوت از آن لحاظ كه در آن توصیف جای روایت را می گیرد و روایت نه یك قدم كه هزاران گام عقب تر از آن توصیف حركت می كند. به نظر شما لوكاچ درباره «موندو» چگونه قضاوت می كند
سال ها پیش داستان بلندی از «لوكلزیو» خواندم با عنوان «روزی كه بوبن با درد خود آشنا شد». در آن داستان از كاربرد این گونه توصیف خبری نبود. چرا كه نویسنده با استفاده از ابزار و روایت به بیان داستان مردی به نام «بوبن» می پردازد كه شبانه روزی به دردی ناشناخته آشنا می شود و با گرفتن شماره تلفن آدم هایی كه نمی شناسد از آنها كمك می طلبد. هر چند كه كسی نمی تواند در آن وقت از شب دو نیمه شب به او كمكی كند، اما نقش روایت ها در بیان درد «بوبن» برای خواننده آشكار می شود.
نكته ای كه در داستان «موندو» به هیچ وجه از آن خبری نیست. و اما «موندو» داستان پسركی بی خانمان است كه معلوم نیست از كجا آمده و حتی در پایان داستان به كجا می رود، اما او با دریا، كوه، علفزار و... تمامی اركان طبیعت كه لوكلزیو به خوبی از پس توصیف شان برآمده مانوس می شود و گاه گداری با آدم های اطرافش برخورد می كند. او در شهر پرسه می زند و جلوی هر ناشناسی را می گیرد و جمله اساسی داستان را كه هر چند صفحه یك بار تكرار می شود بیان می كند: «آیا مرا به فرزندی قبول می كنید »
«موندو» در این پرسه زدن ها با افرادی هم آشنا می شود قزاق، مرد بادبادك باز،نقاش، تی شین، زن زردپوست، پیرمرد نحیف و سیاه و... اما جالب است كه او هیچ گاه جمله كلیدی خود را آیا مرا به ... به آنها نمی گوید. سرانجام زمانی توسط پاسبانانی كه سگ ها و بچه های ولگرد را از شهر جمع می كنند دستگیر می شود و بعد از چند روزی از دست شان می گریزد و همان گونه كه معلوم نیست از كجا آمده در آخر كار معلوم نمی شود به كجا می رود...
حال می خواهم دوباره به همان بحث اول، یعنی كاركرد توصیفی داستان برگردم. لوكلزیو موندو را در میان كوه و دشت و علفزار به تصویر می كشد و آزادی او را در تعامل با آزادی طبیعت اطرافش قرار می دهد و این گونه با استفاده از كاربرد توصیفی محیط پیرامون، به بیان بهتر آزادی او و طبیعت می پردازد.
او هر چیزی را كه در اطراف «موندو» می گذرد، توصیف می كند تا خواننده را با این شیوه به فضاهای بكر و طبیعی بكشاند و در نهایت او را در برابر چارچوب های زندگی اجتماعی انسان قرار می دهد. اینجا است كه شاید ارجح دانستن توصیف بر روایت توسط نویسنده قابل هضم می شود.
در واقع لوكلزیو با این حربه طبیعت صاف و بی غش را در تقابل با زندگی شهری مدرن كه با رویكردهای مدرنیته مواجه است قرار می دهد تا نقش پیامبرگونه «موندو» را در دعوت آدم ها به سوی آزادی و رهایی راحت تر بیان كند. عدم پذیرش جمله كاربردی او یعنی «آیا مرا به فرزندی قبول می كنید» كه می تواند به نوعی پیام دعوت او تلقی شود توسط آدم هایی ناشناس به معنی عدم توجه انسان هایی است كه تحت تاثیر مدرنیزاسیون قرارگرفته اند و هر گونه آشتی و مراوده با مظاهر طبیعی را كه «موندو» از آن برخاسته رد می كنند.
تعامل «موندو» با آدم هایی كه به نوعی متفاوت از دیگرانند قزاق، نقاش، بادبادك باز، تی شین، پیرمرد سیاه نیز می تواند دست ما را در این برداشت كاملا هرمنوتیكی از داستان باز بگذارد كه «موندو» راهنمایی است برای دعوت آدم های پیرامونش به سمت آزادی و رهایی آزاد همچون اعماق طبیعت اطراف خودش.
«هنری جیمز» معتقد بود: « كار نویسنده تنها گفتن نیست، بلكه نشان دادن هم هست.» حال با خواندن داستان «ژان ماری گوستاو لوكلزیو» آیا نقش برجسته و كلیدی جمله هنری جیمز بیش از بیش آشكارتر نخواهد شد.
-۱ موندو، ژان ماری گوستاو لوكلزیو، ترجمه:دكتر المیرا دادور، نشر مروارید،چاپ اول، ۱۳۸۵ ، ۱۰۹ صفحه
مسعود میرزاپور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید