جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دموکراسی در فرم دین


دموکراسی در فرم دین
اگرچه مردم سالاری در غرب زمانی پدید آمد كه جامعه از دین روی گردانده بود، و معیار موفقیت مردم سالاری، كاستن از حضور دین به شمار می آمد، اما در شكل معرفتی، گوهر ذاتی مردم سالاری، دین گریزی نبود. مردم سالاری در قالب پدیده ای مدرن، روشی برای حكومت بود تا جامعه خواست هایش را تحقق بخشد. از این رو به تناسب جوامع مختلف و در زمان های مختلف، این روش، بعضاً متفاوت بوده و یا تغییر و توسعه یافته است. لیبرال دموكراسی، سوسیال دموكراسی، دموكراسی رقابتی و در نگاهی جزئی تر، حزب سبز، حزب آزادی، دموكرات مسیحی و یا سكولاریست های افراطی یا معتدل، همه، نشان از تكثر در ذات دموكراسی دارد.
دموكراسی اگرچه خود به كاستی هایی در سطح تئوریك و عملی دچار است، اما موفقیتش از آن روست كه در حوزه كاركرد از جامعیت برخوردار است. به این معنی كه توانسته است در رقابت با دیگر مدل های حكومت، شرایط زندگی مناسب تری را فراهم كند. فراهم كردن شرایط مناسب تر زندگی، عینی ترین فایده دموكراسی است. اگر بهترین تئوری ها كه منسجم، جامع، و هم پوشان اند و می توانند از عهده ایضاح مفهومی برآیند، در عرصه عملی ناكام بمانند، در حوزه كارآمدی با بحران روبه رو می شوند و این بحران بخش مهم حوزه كارآمدی، یعنی كارآمدی عملی، و در نهایت مقبولیت و سپس مشروعیت را با مشكل روبه رو خواهد ساخت.
با توجه به متكثر بودن مفهوم دموكراسی، مردم سالاری دینی نیز می تواند با شرایطی در حوزه معرفتی آن قرار گیرد؛ چراكه امروزه از دموكراسی های حداقلی، حداكثری، ساختاری و یا اصلاح شده سخن می رود. این تعبیرات نشان از قابلیت مردم سالاری برای سازگارشدن با جوامع مختلف است. مردم سالاری بومی نیز تعبیری از این واقعیت است. اكثراً مردم سالاری دینی را مدلی از تحقق مردم سالاری بومی می دانند. اما مردم سالاری هنگامی محقق می شود كه سه مفهوم عقلانیت، برابری و قانون واقعیت یابند. مردم سالاری در فرض واقعیت یافتگی این مفاهیم پدید می آید و وضعیتی كه یكی از این سه ركن را تهدید كند، وضعیتی ساختارشكن است.
در مفهوم مردم سالاری دینی اگر عنصر دین مفاهیم اصلی مردم سالاری را نفی كند، حتی حداقلِ مردم سالاری نیز محقق نخواهد شد. از سوی دیگر اگر مردم سالاری از«روش» به«هدف»ارتقا یابد، یا كاركردهای معرفتی بگیرد، دین در قالب دستگاه ارزشی جامعه كاركرد خود را از دست می دهد. ایضاح مفهومی مردم سالاری دینی چنان است كه این دو مفهوم مردم سالاری و دین، در تعاملی سازنده مشاركت می جویند و با به رسمیت شناختن اصول خویش، حقیقتی متفاوت را پدید می آورند.
رویكرد عقلانی تشیع به دین، راهكار تعامل مردم سالاری و دین است. اما مهم ترین امر در این زمینه این است كه در این تعامل رویكرد سنتی و مرتجعانه به دین، پاسخ گوی نیازها نخواهد بود. حتی این رویكرد در جامعه دینی غیرمردم سالار نیز پاسخ گو نیست.
هنگامی می توان از مردم سالاری دینی سخن گفت كه دین را تنها منحصر در بخش شكوهمند فقه ندید. فقه بخشی از دین است نه تمامت دین. هنگامی كه از مردم سالاری دینی سخن گفته می شود، برخی از آن مردم سالاری فقهی مراد می كنند. با این رویكرد هیچ گاه نمی توان مردم سالاری دینی پدید آورد.
براساس گفتمان جمهوری اسلامی، روش مردم سالاری اصلاح شده، متنی است كه برای جامعه ایرانی قابل تفسیر است. عقلانیت در تفكر اسلامی، و به ویژه شیعی، دارای مراتبی است. مرتبه ای از آن عقل عرفی و مرتبه ای دیگر عقل قدسی است. عقل عرفی همان مرتبه ای است كه یكی از منابع فقه است و در مجموعه عقل عملی ترتیب می یابد. جوهره اصلی مردم سالاری نیز عقلانیت و عقل عرفی است. منتقدان مردم سالاری دینی اگرچه بیان می دارند كه جوهره دموكراسی، عقل عرفی است و جوهره دین (تشیع) امامت است و حضور امام عرصه را برای تحقق دموكراسی تنگ می كند، اما از این نكته غافلند كه در ساحت حكومت، چه امام و چه غیرامام، با ابزار عقل عرفی حكومت می كنند؛ زیرا موضوع سیاست، تدبیر امور جامعه است و این تدبیر، امور متغیر و عرفی را فرا می گیرد.
موضوع مراتب دیگر عقل، امور ثابت است كه از حوزه سیاست و عقل عرفی بیرون است. حكومت با ابزار عقل عرفی نافی مراتب دیگر عقل نیست. چه بسا حاكم كه دارای تخصص های متعدد باشد، اما در حكومت ورزی آنچه به كار او می آید، سیاست پیشگی است. سیاست پیشگی نافی شئون دیگر نیست. امام(ع) نیز چنین است. در نظر شیعه، اگرچه وی دارای مرتبه كون جامع است، اما در صحنه سیاست، ابزار وی عقل عرفی است. آنچه به حكومت ورزی و سیاست ورزی او ویژگی منحصر به فرد می دهد، مصون بودن او از هواهای نفسانی و سودای قدرت است.
مفهوم مردم سالاری دینی، در حوزه اسلام، با مفهوم امامت پیوندی استوار دارد. امامت نیزدارای دو كاركرد«امامت در حضور»و «امامت در غیبت»است. در روزگار غیبت (امامت در غیبت) نیز مفهوم حقوقی امامت، خود را در تز ولایت فقیه جلوه گر می كند و به این ترتیب عالمان دینیِ دارای صلاحیت علمی و عملی در دوران امامت در غیبت، حكومت را در سایه امامت پاس می دارند.
دكترین سیاسی شیعه در روش، تفاوت گوهرین با دموكراسی ندارد، جز آن كه سیاست را از سیاست ورزان حقیر و آلوده و كم اندیش مبرا می خواهد. مردم سالاری دینی گفتمان رو به آینده اما ریشه دار در گذشته شیعه است. اگرچه در سطح تئوریك نیازمند نگرش های عمیق تر است، اما در سطح عمل، وابسته به كارآمدی است. اگر كارآمدی عملی تحقق یابد، گفتمان های تئوریك در فرآیند تاریخی بازسازی خواهند شد. همچنان كه یكی از مباحث جدی اندیشه سیاسی، نظریه مردم سالاری است؛ چراكه بسیار كسان كاستی های جدی در آن می یابند. اما این نظریه چون در ساحت عمل كارآمدی مقبولی ارائه كرده است، فرصت یافته تا در سطح تئوریك نیز بازاندیشی كند.
مسأله، حكومت كارآمد است. اگر حكومتی كارآمد محقق شود، گفتمان های تئوریك، برای بازخوانی به قرائت های جامع تر دست خواهند یافت. اما اگركاستی هایی در بخش عملی كارآمدی مشاهده شود، منتقدان بخش تئوریك را هدف می گیرند و كاستی ها را به آن نسبت می دهند. اگرچه كسانی نیز هستند كه علت انتقاد آنان از مردم سالاری دینی، مخالفت مبنایی آنان با دین است، اما دلیل خود را در گزاره های منطقی پی ریزی می كنند. اگر این علت وجود نداشت، چه بسا آن دلیل نیز محقق نمی شد.
دكترعلی پورمحمدی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید