پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

یا عدالتخانه یا مرگ


صبح امروز مردم طبق سفارش علما به سر كارهای خود رفتند و مغازه باز شد اما كماكان سربازها و قزاق ها در بازار و كوچه ها پر بودند. عین الدوله فشار را به مسجدیان سخت تر كرد و از ورود آذوقه و آب به داخل مسجد به شدت جلوگیری می كرد و اجازه رفتن به داخل مسجد را به كسی نمی داد و البته از خروج مردم از مسجد جلوگیری به عمل نمی آورد. مردم نیز كه از وضعیت علما مطلع بودند تا آنجا كه امكان داشت با التماس و گریه از سربازها می خواستند تا مقداری غذا به داخل ببرند ولی آن مقدار برای رفع گرسنگی و تشنگی مسجدیان كافی نبود.
سربازها به شدت از ورود افراد به مسجد جلوگیری می كردند. حتی آقامیرزا سیدعلی پسر مرحوم بهبهانی را هنگام ورود به مسجد مانع شدند و وقتی او اصرار به ورود كرد صاحب منصب سربازها چنان سیلی ای به گوش آقا زاده زد كه خود شرمنده شد و ایشان با صورتی سرخ و چشمی گریان خدمت پدر رسید.
بهبهانی با دیدن این صحنه خطاب به نزدیكان و خواصش خطابه ای خواند و آنها را در ماندن یا رفتن آزاد گذاشت. «صدراعظم با من غرض دارد نه شما، اگر صدمه ای وارد آید بر شما برای خاطر من است، پس بهتر این است كه هر كس هر جا می خواهد برود، ما از اولاد خود توقع یاری و معاونت نداریم، ما كشتن و اسیری و تبعید و نفی بلد بلكه حبس در بلاد دیگر را بر خود می بینیم.» خواص نیز می دانستند حتی اگر بیرون هم روند توسط عین الدوله بازداشت و كشته خواهند شد. فلذا گفتند: «مردن با شما آقایان برای ما بهتر و خوش تر است. وانگهی سعادت ابدی را با افتخار و شرف داریم.»
ملك زاده در تاریخ انقلاب مشروطیت ایران به نقل از معتمدخاقان از محارم مظفرالدین شاه به دیدار عین الدوله و شاه در نیمه های شب در عمارت گلستان اشاره می كند.
در این ملاقات مظفرالدین شاه كه از وجود اغتشاش در شهر مطلع بود، چگونگی آن را می پرسید، كه عین الدوله پاسخ می دهد: «مطلب مهمی نیست فقط یك عده از مفسده جویان را می خواستیم دستگیر و از شهر تبعید كنیم كه آنها از ترس شان به مسجد جامع پناه برده اند و جمعی از ملاها هم كه طرفدار میرزاعلی اصغرخان اتابك هستند و با پول او این اغتشاش ها را برپا می كنند با آنها همدست شده اند و سروصدا به پا كرده اند...»
عین الدوله در ادامه به شاه می گوید: «می خواهم این مفسده جویان را كه می خواهند دین و آئین ما را از بین ببرند و حكومت جمهوری در كشور اسلامی برپا كنند تنبیه كنم و آنها را به هر كجا كه می خواهند بفرستم تا مردم تهران راحت شده و به كسب و كار خود برسند و دعاگوی وجود مبارك اعلیحضرت همایون خواهند بود.» و شاه بیمار از همه جا بی خبر نیز در پاسخ می گوید: «كاری بكنید به مردم صدمه وارد نشود.» و این یعنی تائید كارهای عین الدوله. این خبر به این صورت به شهر رسید كه شاه به عین الدوله اجازه داده است كه این جماعت را پراكنده و متفرق سازد كه باعث ترس و وحشت آقایان و علما در مسجد شد.
حبل المتین كه چند ماه بعد این حوادث را به نقل از سیدحسن برادر صاحب روزنامه منتشر می كند از نیت عین الدوله برای حمله به مسجد چنین می نویسد: «بنا بود سرباز بریزد و چهار نفر را در مسجد زنجیر كنند و ببرند بیرون. یكی آقاسیدجمال روضه خان، حاج شیخ محمد واعظ، حاج شیخ مهدی واعظ و میرزا باقرخان روضه خان، نمی دانم به چه ملاحظه این كار را نكردند.» در حوالی ظهر نصرالسلطنه به مسجد خدمت آقایان می رسد و می گوید: «من از طرف دولت مامورم كه شماها را به زور به خانه هایتان ببرم ولی نظر به ارادت باطنی خود شما را با احترام به خانه هایتان برمی گردانم.» آنان نیز در پاسخ گفتند: «تا سرباز نیاید و ما را مجبور نكند به خانه های خود برنمی گردیم. یا باید عدالتخانه برپا شود و یا ما را بكشید.» نصرالسلطنه كه بیم آشوب و فتنه بیشتر می داشت مسجد را ترك كرد و آن شب نیز به سختی بر علما و نزدیكانشان گذشت و اگر نبودند سربازانی كه ارادت داشتند به علما شاید آنها باید فشار بیشتری را تحمل می كردند.
مهدی محمودیان
منابع:
ملك زاده تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، جلد ۲، ص ۳۶۲
ناظم الاسلام، تاریخ بیداری، جلد ۳، صص ۴۹۱ و ۴۹۰
احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، ص ۱۰۴
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید