جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


همین آدم های زمینی


همین آدم های زمینی
● نگاهی به فیلم طبل بزرگ زیر پای چپ ساخته كاظم معصومی
«طبل بزرگ زیر پای چپ» را می توان تفسیری دگراندیشانه و غیر ایدئولوژیك راجع به جنگ دانست كه در پس این حادثه موثر در تاریخ معاصر ما مناسبات انسانی و ارتباط روانی آدمیان را با وضعیت جنگی روایت می كند و گویا قصد دارد نگاهی تراژیك و روانكاوانه به آن داشته باشد؛ امری كه كمتر در سینمای دفاع مقدس اتفاق افتاده است و این اگر تنها امتیاز فیلم باشد درخور تامل و تقدیر است.
چه بسا افرادی كه همچون مهران تجربه ای زمینی، غیر ایدئولوژیك و شاید تحلیلی مبتنی بر عقل متعارف از این واقعه دارند و می فهمند و یا شاید با چنین نگرشی جنگ را تجربه كرده باشند. مهران گناه مردن خود را به خاطر زندگی می داند. او جنگ را در تضاد با زیستن و مرگی احمقانه می پندارد و كنش معطوف به هدف را پایه عقلانیت خود قرار می دهد لذا ماندن در چنین وضعی را پوسیدن و گندیدن تعریف می كند، درست برخلاف نگاهی كه مرگ در جنگ یا جهاد را نقطه آغاز زندگی حقیقی می داند و كشته و مجروح شدن را به مثابه شهادت و سعادت می پندارد. او به مرگ فحش می دهد و می خواهد با زندگی حرف بزند برعكس كسانی كه زندگی را با مرگ احیا می كنند. آن هم مرگ در راه عقیده ایمان و وطن.
مرگی كه عین زندگی است. تقابل مفاهیم كشته شدن و شهادت، درگیری و جهاد، مرگ و زندگی در ادبیات زبانی و روانی مهران نمادی از این پارادوكس معنایی در تفسیر جنگ است. رویكردی كه در حافظ دیده نمی شود. نوع پوشش نظامی آنها البته گواه بر تفاوت نظام معنایی آن دو است. مهران لباس ارتشی دارد و گویا به عنوان سرباز وظیفه آمده است و حافظ لباس بسیجی دارد و براساس وظیفه (دینی- ملی) عمل می كند البته چهره ای كه از حافظ می بینیم كمتر با فرهنگ و رفتار شناسی این گروه نظامی- فرهنگی همخوانی دارد. صحنه های رقص و نوع ادبیات او گواه این معنا است اما مهران جایگاه او را در حد یك نعش كش تقلیل می دهد و انگیزه و توجیهات او را نقد و البته نفی می كند.
قبول وضعیت پیش آمده برای مهران دشوار است. او آن را محصول عملكرد غیر عقلانی و گاه ضد انسانی فرمانده می داند. فرمانده متهم است كه به خاطر ترفیع درجه خود عمل می كند و به خاطر آن با جان سربازانش بازی كرده است.
اطاعت كوركورانه، نظامی گری و تكلیف گرایی و درگیری بدون هیچ هدف و نتیجه ای و بی عاطفگی اتهامات یحیی است اما او همانگونه كه رفتار می كند نیست. به قول خودش بعضی وقت ها آدمی آنی نیست كه نشان می دهد. سكانسی كه او با نگاه به عكس همسرش گریه می كند یا كشته شدگان را دفن می كند، برای زنده ماندن مهران تلاش می كند و در نهایت به خاطر ظلم به دیگری و عذاب وجدان به زندگی اش پایان می دهد، نشانه هایی از اخلاق انسانی او است اما آنچنان كه خود می گوید «خیلی سخته آدم فرمانده باشه.» تعامل انسانی این سه نفر در مرز مرگ و زندگی و كنش و واكنش های آنان به تهدیدهای محیطی وجه رفتارشناسی فیلم را پررنگ كرده است.
به هر حال بخشی از آدم هایی كه در جنگ حضور داشتند همین آدم های زمینی و خاكی اند كه در اطراف خود می بینیم و اصلاً خود یكی از آنها هستیم. شاید ترسیم چهره زمینی با تمام ضعف و قوت های آدمیان و عالم انسانی از آدم های جنگ منطقی و واقعی تر به نظر برسد تا تفسیر اسطوره ای و آسمانی كه قابل دسترسی و تجربه نیست.
قطعاً اثرپذیری مخاطب از قهرمانان فیلم بیشتر است. بسیاری از فیلم های حوزه جنگ در كشور ما به آرتیست بازی و تگزاس گری بدل می شود كه شاهد ظهور سوپرمن ها و رابین هودهایی هستیم كه یك تنه لشكری را حریف اند و یا آدم های جنگ چنان تصویر می شوند كه با تجربه واقعی زندگی مردم فاصله دارد. در حالی كه آنان كه به مقامات عالی انسانی دست یافته اند اتفاقاً از خاك به افلاك رسیده اند و چندان غریبه و فراانسانی نبوده اند. «طبل بزرگ زیر پای چپ» روایت همین آدم ها است. آدم های زمینی غیراسطوره ای كه در هاله ای از تقدس اسیر نشده اند و می توان آنها را فهمید.
اساساً می توان فیلم معصومی را جدا از جنگ ایران و عراق و فارغ از بار ایدئولوژیك و احساسی آن تنها در مقام یك پدیده بشری و تاریخی دانست كه نحوه تعامل آدمیان زمینی را با جنگ به تصویر می كشد و یا نه، می توان همین جنگ ایران و عراق را در نظر گرفت كه آدم هایی مثل مهران هم در آن حضور داشته اند. جنگ از نگاه كسی كه بر اثر اجبار به آن آمده است چگونه می تواند باشد؟ زاویه نگاه معصومی در طبل بزرگ زیر پای چپ این گونه است. مهران نماینده انسان های معترض به آسیب های جنگ است؛ اعتراض به وضع موجود.
او پیش از آنكه در وضعیت تاریخی خود فرود آید آن را به پرسش می گیرد و بیشتر از مرگ از زندگی و صلح صحبت می كند. در صحنه ای كه او با شوق تمام اسلحه حامل پرچم سفید را می چرخاند ماهیتش بیشتر بروز می كند. یكی از نشانه های مهم در داستان فیلم حضور عینی و نمادین آب است. در وضعیت كویری، سوزان و آفتابی جبهه آب معنی عمیق تری به خود می گیرد و نماد پررنگ تری از حیات است. مهران افسرده و عصبی و خسته با دست یافتن به آب شوق راستین می یابد و كمی از آلامش كاسته می شود. بركه آب كه در میان سنگر دوست و دشمن قرار دارد نمادی از نیاز مشتركی است كه صلح و دوستی را جایگزین جنگ و دشمنی می كند. حافظ نیز با تر كردن لب مهران او را به زنده بودن و حیاتی دوباره ترغیب می كند.
فیلم «طبل بزرگ زیر پای چپ» فارغ از داوری های ایدئولوژیك و ناسیونالیستی و فراتر از هر گونه تفسیر و تعبیراندیشی از جنگ، به درون چنین فضایی می رود تا دنیای آدم هایی كه مقابل هم ایستاده اند را بازنمایی كند و در این بازنمایی مخاطب را به تامل درباره ذات جنگ دعوت می كند. اینكه در درون سنگرهای هر دو طرف، تجربه های مشترك انسانی تبلور دارد و میان من و اهریمن، فاصله ای نزدیك است. واقعیت های موجود در این روایت اگرچه ممكن است تمام حقیقت درباره واقعه جنگ نباشد اما یكی از وجوه این پدیده هولناك است.
سیدرضا صائمی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید