جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


پیش به سوی مرگ


پیش به سوی مرگ
سری فیلم های «مقصد نهایی» كه به قسمت سوم آن كشیده شده است، با تكیه و مانور بر روی اتفاقاتی ناگوار مانند تصادف هواپیماها و قطارها توانسته اند فروش خوبی را به بار آورند و بهتر بگوییم از عامل ترس و ترور كه در غرب رواجی بیش از پیش یافته است، به بهترین نحو سود جویند. حتی سكانس آغازین در فیلم اول كه صحنه یك انفجار در آسمان در محیط یك باغ وحش است، اینك و در قیاس با آنچه طی فیلم ها و سكانس های بعدی ساخته و عرضه شده اند، عادی و ساده نشان می دهند و دائماً بر شدت ترس و ترور و مرگ در این سری آثار افزوده شده است.
در سال ۲۰۰۳ بود كه قسمت دوم این سری فیلم ها ساخته شد و جیمز وونگ كارگردان قسمت ارژینال بر سر آن فیلم با گلن مورگان كه تهیه كننده قسمت نخست بود، تجدید همكاری كرد. همان ها بر سر فیلم سوم نیز به كار مشترك پرداخته اند.
نتیجه كار این است كه فیلم جدید نیز مانند دو كار قبلی با شیوه ای گوتیك و ویژگی های آن ساخته و ارائه شده است و بیننده به یاد فیلم هایی از همین ژانر و فرهنگ غیرقابل لمس می افتد و از آن جمله است فیلم «یك چیز لعنتی به این سو می آید».این بار یك زن جوان به نام وندی را می بینیم كه همكلاس هایش را ظاهراً از یك بلا و واقعه ناگوار در یك مجمع رولر كاستر (شهربازی) رهایی می بخشد.
با این حال این مسئله نیز حلال مشكلات نیست و در ادامه قصه یك سری وقایع باعث آزار و نابودی كاراكترهای قصه می شود و در نهایت تعدادی از آنها در سایر نقاط و از طریق وقایعی دیگر كشته می شوند تا وقایع این گونه فیلم ها همچنان ادامه یابد و «مقصد نهایی» به سوی خلق هیجان های تند و تازه ای حركت كند.با این اوصاف وونگ پیوسته به گونه ای رفتار و عمل می كند كه هیجان در مسیر قصه باقی بماند و نمی توان از جذابیت و هیجان سازی این فیلم صرف نظر و آن را انكار كرد.
او توانسته است به اندازه كافی صحنه های غافلگیركننده خلق و تماشاگران را راضی كند.در این راستا اتفاقات عجیب هم روی می دهند و گاهی حتی به باور هم نمی آیند، ولی هرچه هست ما به این گونه وقایع در دو فیلم قبلی هم عادت كرده بودیم و در نتیجه برای ما تعجب آور نیست. گاهی محل نشستن كاراكترها آتش می گیرد و دو زن جوان دیگر هم به شكلی می میرند كه انگار از قبل برای چنین چیزی طراحی دقیقی صورت گرفته و این در تضاد با اصل غافلگیركننده و بدون مقدمه و زمینه بودن این وقایع است. یعنی بیننده می پذیرد و حدس می زند كه چه چیزی در راه است و این یك نقصان است.
در عین حال یك دستاورد و موقعیت وونگ و دستیارانش این است كه توانسته اند با استفاده صحیح از عنصر صدا و جلوه های صوتی بر ضرب و ریتم تصاویر بیفزایند و گاهی این صداها حتی به ابزار و ادوات عادی هم اضافه می شود، یعنی به نظر بیننده این طور می آید كه اشیای ساده هم می توانند مرگ زا باشند.اما مقصد نهایی واقعاً كجاست؟ قسمت سوم نیز جوابی به این مسئله نمی دهد اما قرار است واقعاً یك هدف پایانی و غایی در كار باشد و ادامه ریتم قصه ها و برخوردها می طلبد كه كاراكترها رها بمانند و مقصدی در كار نباشد.
این روال ما را در مقام بیننده به هرجا كه تصور كنید، می كشاند و حوادث در آنجا به حد انفجار می رسد و لازم هم نیست كه كسی در این میان یك خطای بزرگ روحی و اخلاقی را مرتكب شده باشد تا سزاوار مرگ شناخته شود. در این هنگامه هیچ كس آسایش ندارد. كاراكترهای گوتیك وار فیلم نیز كه چهره ای «به روز» و مدرن در تضاد با شرایط این عصر و سبك و زمان دارند، وقت كافی پیدا می كنند تا جملات قصار بگویند.
به عنوان مثال یكی از آنها اظهار می دارد: «همه باید بمیرند. این یك حقیقت در زندگی است.» با این حال همراهان و همتاهای او هیچ گاه این قضیه را نمی شكافند كه چرا مرگ سرنوشت زودتر از موعد این كاراكترها است و نه یك زندگی راحت تر و به چه سبب این شخصیت های بداقبال دائماً به سوی حوادثی كشیده می شوند كه حتی در دنیای ناآرام و گاه تروریستی فعلی معمولاً اثری وسیع از آن دیده نمی شودوندی كه پیشتر هم از او یاد كردیم، در یكی از سكانس های پایانی فیلم می گوید: «تنها چیزی كه مرا قانع می كند كه پس از مرگ هیچ نوع زندگی و حیاتی وجود ندارد، آرامگاه ها و سر زدن به آنها است.
چطور می توانید پس از یك مرگ تلخ دوباره به پا خیزید؟»حرف های فوق نشان می دهد كه كاراكترهای این فیلم ها پذیرفته اند كه جز مرگی سریع و محتوم چیزی انتظارشان را نمی كشد و گریزی هم از آن ندارند. چرخه كار در «مقصد نهایی ۳» با چنین باورهایی به حركت درمی آید و شدت می گیرد و ما را لابد به آن جانب و طرفی می برد كه فیلمسازان می خواسته اند؛ «مقصد نهایی ۴» را می گوییم.
● خلاصه داستان
اینجا نیویورك و زمان حاضر است. ما با شخصیت اصلی فیلم یعنی وندی مواجه هستیم: یك زن جوان. او به یك پارك تفریحات سالم و چیزی مثل یك «شهربازی» رفته است تا فارغ التحصیل شدنش را جشن بگیرد، اما از قبل به او الهام شده كه انگار مرگ و نیستی برای او و همراهانش ترسیم و تعیین شده و انگار این از امور «مقدر» شده برای آنها است.بنابراین سوار شدن آنها بر روی یك «رولر كاستر» (ماشین های سرعتی و دستگاه های حركتی در مجتمع های تفریحی) به آشوب منتهی می شود و وقتی وندی از حدس و حس و پیش بینی خود در این زمینه سخن می گوید و مسئولان پارك او و دوستانش را به تندی از ماشین و وسیله نقلیه سمبلیك پارك به بیرون می رانند، فضا به كلی به هم می ریزد.اما این هم پایانی بر ترس های وندی نیست، زیرا دوستانش و سایر مراجعه كنندگان به پارك در كمترین فرصت به شكل هایی مشابه و یا راه هایی دیگر به قتل می رسند و ماشین مرگ به حركت درمی آید و مثل فیلم های اول و دوم و حتی فراتر و بیشتر از آن شتاب می گیرد.
وندی در ابتدا می كوشد افكار بد را از سرش به بیرون براند، اما مرگ اشلی و اشلین كه همكلاسی های او بوده اند، وی را متقاعد می كند باید بیش از پیش مراقب باشد. پس از مدتی بررسی او و دوستانش به این نتیجه می رسند كه عكس هایی كه چند شب پیشتر به طور گروهی گرفته اند، طبیعت كار و نحوه مرگ و آینده هر یك از آنان را نیز مشخص كرده و كافی است در آن تصاویر دقت به خرج بدهند و نشانه های موجود در آن را بخوانند و حس كنند. پس از مرگ كاراكترهای فرانكی و لوئیس، وندی و دیگر دوستش كوین درمی یابند كه نفر بعدی در معرض خطر مرگ خواهر وندی (به نام جولی) است.
در سكانس بعدی كوین، جولی را از مرگ نجات می دهد اما فرقی نمی كند و در قدم بعدی كاراكتر ارین كشته می شود. وندی چنان شتاب زده و نگران می شود كه دوستانش را هم عصبی می كند و به كام مرگ می كشاند. اصلاً قرار نیست مردم در این قصه نجات یابند.
● «مقصد نهایی ۳» (۳ Final destination)
▪ محصول: آمریكا و آلمان (۲۰۰۶)
▪ كارگردان: جیمز وونگ
▪ بازیگران: مری الیزابت وین اشتد، رایان مریمن و كریس لمچه
▪ مدت: ۹۲ دقیقه
الكس وورلی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید