چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


استاد کمال الملک هنرمند مشروطه خواه


استاد کمال الملک هنرمند مشروطه خواه
گرچه شاهان قاجار كوشیدند هنرمندان زمان خود را به خدمت بگیرند اما ماهیت هنر كه نشأت گرفته از خلاقیت و لطافت روح انسانی است با ماهیت استبداد و زورگویی همخوانی ندارد. از این رو رنج های هنرمندان این دوره، فضای اجتماعی و فرهنگی آن دوران را باز نمایی می كند. استاد كمال الملك از برجسته ترین هنرمندانی است كه دوره قبل و بعد از مشروطیت را درك كرده است. استاد در اولین سال های سلطنت ناصرالدین شاه متولد شد. تولدش را سال ۱۲۶۴ ه.ق گفته اند. مادرش «حاجیه مریم خانم» وی را حامله بود كه راهی تهران شدند و او در تهران به دنیا آمد. بعد از سه ماه به كاشان بازگشتند و كودكی را در دهی نزدیك كاشان موسوم به كله كه در هفت فرسخی كاشان است گذراند. كاشان چند طایفه داشت كه مهمترین آنان غفاری ، شیبانی، ضرابی و... بودند. محمد غفاری فرزند میرزا بزرگ كاشانی بود. پدربزرگ محمد سه پسر داشت كه هر سه بر نقاشی مشغول بودند:
۱) عموی محمد همان میرزا ابوالحسن خان صنیع الملك بود كه در روزنامه خود به شرح حال و تصاویر رجال می پرداخت.
۲) عموی دیگر در جوانی درگذشته بود.
۳) پدر محمد در خدمت محمدشاه و سپس ناصرالدین شاه نقاشی می كرد. در سن ۱۲سالگی محمد را به تهران نزد دایی اش «آقا میرزا علی خان مجیرالدوله» فرستادند تا به مدرسه دارالفنون برود. پس از دو سال، سالی ۲۰ تومان مواجب بر او مقرر گشت اما محمد علاقه وافری به ادامه تحصیل داشت و نشان نقره علمی را دریافت كرد. وی ۸ سال در دارالفنون مشغول تحصیل بود كه شاه او را خواست.
۲۰ سال بیشتر نداشت كه چهره علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه وزیر سابق علوم «فرهنگ» را تصویر كرد. ناصرالدین شاه از آن همه هنر و شباهت به وجد آمد. از معلم نقاشی مدرسه میرزاعلی اكبرخان مزین الدوله سراغ نقاش را گرفته بود و او هم میرزا محمد غفاری را معرفی كرده بود. از آن پس به وی مواجبی دادند و بی درنگ در «عمارت بادگیر» شمس العماره وی را اطاقی دادند و شاه لقب نقاش باشی به او داد و این سمت تا اواخر سلطنت مظفرالدین شاه با وی بود. از مهمترین آثار وی تابلوی تالار آینه است كه در خلق آن حدود ۵ سال بسیار مرارت كشید و خاطری خوش از آن روزگار نداشت كه مصادف شد با دزدی شاگرد باغبان از نخست طاوس و بریدن سر شاگرد باغبان در محضر ناصرالدین شاه كه خود نقاش باشی نقل می كند: چرا در بین افراد دربار كسی نبوده كه به او «ناصرالدین شاه» بگوید مرد حسابی برای چهار مثقال طلا كه انسان را سر نمی برند و از آن بدتر بر فرض كه باید سر بریده شود چرا زیر چشم تو.
میرزامحمد غفاری در سال ۱۳۱۰ ه.ق از طرف ناصرالدین شاه به كمال الملك ملقب شد. زمانی كه ناصرالدین شاه كشته شد، كمال الملك در فكر سفر به اروپا بود. مظفرالدین شاه بر سر كارآمد و یك سال و نیم بعد، استاد از راه قزوین و رشت و انزلی به راستوف و فاركوف و وین و ونیز رسید و بعد به فلورانس و سپس به رم. در آنجا آتلیه ای گزید و بعد به پاریس رفت و در لوور چندین پرده ساخت. زمانی كه مظفرالدین شاه به فرنگ آمد تابلوهای استاد را به شاه نشان دادند بسیار پسندید و شاه حكم كرد كه كمال الملك به تهران برگردد. با این وجود استاد دو سال را در پاریس ماند و سپس به تهران بازگشت. چند وقت بعد از رجعت استاد به تهران فراش امیربهادر كمال الملك را به منزل امیربهادر راهنمایی كرد.
پس از گفت وگویی ساده امیربهادر كه تابلوهای استاد از جمله انواع پرتره ها و به ویژه تابلوی ونوس را دیده بود به كمال الملك گفت شما فقط ونوس و بت و از این جور چیزها می كشید؟ استاد با آن جنبه لطیفه گویی اش جواب داد: من نقاشم هرچه سفارش دهند می كشم. امیربهادر گفت: مثلاً صورت حضرت عباس بن علی را هم می كشی؟ او می گوید: بلی.
امیربهادر می پرسد: روی چه حسابی می كشی؟ و استاد پاسخ می دهد: بر روی موازین، احادیث و از روی خیال. او دو تابلو را كه سفارش حسینیه بوده می كشد. مظفرالدین شاه در فرنگ بود كه استاد راهی كربلا می شود و دو سال در عتبات می ماند و در كربلا و كاظمین و بغداد تابلوهایی را می آفریند. او سرانجام قسمتی از حسین آباد نیشابور را با اندك درآمد و پس اندازش خرید كه در آنجا سرپرستی دو دختر برادرش میرزا ابوتراب را هم برعهده داشت؛ آسیه خانم و عالیه خانم. در همین دوران وی از طرف حكیم الملك كه وزارت فرهنگ را برعهده داشت به معاونت وزارت فرهنگ انتخاب شد. ایشان به تاسیس مدرسه صنایع مستظرفه پرداخت. چندی بعد بر اثر مسائلی كه از سوی سید محمد تدین حاصل شد كمال الملك آنجا را ترك كرد و به مشهد رهسپار شد و در نیشابور بود كه از یك چشم نابینا شد. برای مداوا به تهران آمد و پس از بهبودی دوباره به نیشابور رفت و در حسین آباد تا آخر عمر اقامت گزید. سال های زندگی در حسین آباد به كندی و تنهایی می گذشت.
استاد پیر، بیمار و تنها شده بود و كهولت سن، بدی دید و رعشه دستان مانع از نقاشی كردن و یا كتاب خواندن و نوشتن او می شد. كمال الملك در مردادماه سال ۱۳۱۹ خورشیدی در حدود ۹۵ سالگی در گذشت. دولت رضاشاه مرگ او را با بی تفاوتی نادیده گرفت. كمال الملك را بستگانش در بیرون مقبره شیخ فریدالدین عطار دفن كردند. كمال الملك در سال های انحطاط صنعت مینیاتور در زمان قاجار ظهور كرد، پرسپكتیو را در نقاشی تجربی آموخته بود و بعد از سفر به اروپا با آن علمی آشنا شد و نقاشی را به سبك اروپایی یعنی استادان ایتالیا و فلاماند در ایران احیا كرد. او متمایل به ناتورالیسم بود. در سال های جوانی فریفته را فائل بود و بعدها كه در صنعت ورزیده شد به رامبراند علاقه یافت: «رافائل نكاتی دارد كه فوق توصیف است ولی من رامبراند را دوست دارم، هرچند رافائل را اعظم از رامبراند می دانم و در آثار رامبراند بسیار شگفت زده ام.» (به نقل از خود استاد)
منابع:
۱- مهدی بامداد، شرح رجال ایران، ج۳
۲- قاسم غنی، خاطرات، ج۸
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید