شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

تقیه از بعد رفتاری و عقیدتی


تقیه از بعد رفتاری و عقیدتی
یكی از موضوعات قرآنی، حدیثی، كلامی و فقهی كه از دورترین زمان، همواره مطرح و مورد مناقشه و نقض و ابرام بوده و هست، موضوع تقیه است.
لغت «تقیه‏» همانند تقوی، تقاه، و اتقاء، از ریشه «وقی، یقی و قایه‏» است، و در همه آنها مفهوم خویشتن‏داری، پرهیز، و تحفظ و نوعی پروا و ترس ملحوظ است. از نظر اصطلاحی تفاوت و تمایزی میان آنها وجود دارد لیكن از نظر لغوی فرقی ندارند.
«فاتقوا الله، عبادالله. تقیهٔ ذی لب شغل التفكر قلبه‏» (۱) یعنی، ای بندگان خدا، از خدا پروا كنید، پروای انسان خردمندی كه تفكر و اندیشه، دل او را مشغول داشته است (نهج‏البلاغهٔ، خ‏۸۳).
«... الا ان تتقوا منهم تقاهٔ‏» یعنی، مگر آن كه از آنان تقیه كنید، تقیه كردنی. (آل‏عمران/۲۸).
حتی معانی واژه‏های كفر و شرك نیز احیانا متفاوت با معانی اصطلاحی به كار می‏روند. در آیه ۴ سوره ممتحنه می‏خوانیم «قد كانت لكم اسوهٔ حسنهٔ فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقوقهم انا براء منكم ومما تعبدون من دون الله كفرنا بكم وبدابیننا وبینكم العداوهٔ والبغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده... هر آینه برای شما در ابراهیم و همراهان او اسوه و سرمشق نیكویی است آن گاه كه آنان به خویشان مشرك خود گفتند: ما از شما و بتهایی كه می‏پرستید بیزار و متنفریم و ما به شما كفر می‏ورزیم و میان ما و شما دشمنی و عداوت آشكار است مگر به خدای یگانه ایمان آورید.»
ملاحظه می‏شود كه كفر در این آیه بر مؤمنان و موحدان اطلاق شده، البته به معنای لغوی آن كه انكار و تنفر باشد نه به معنای اصطلاحی آن كه پرده‏پوشی حق است.
در آیه‏۱۰۶ سوره یوسف آمده است: «وما یؤمن اكثرهم بال، الا وهم مشركون‏» بیشتر آنان كه ایمان می‏آورند باز مشركند (یعنی در حال شرك خفی هستند).
بی‏تردید آن كس كه شهادتین بر زبان می‏آورد، مسلمان محسوب می‏شود لیكن در این آیه به نكته اخلاقی و رفتاری دقیقتری پرداخته و بیشتر مؤمنان را تعبیر به مشرك فرموده است و قطعا آن دو واژه در معنای لغوی به كار رفته‏اند. بنابراین رفتار نفاق‏آمیز و اظهار ایمان به زبان با نبودن اعتقاد قلبی از یك سو و عمل پنهانكارانه تقیه و رفتار ظاهری و تظاهر به كفر از دیگر سو، هر دو عملی مشابه‏اند و تضاد ظاهر و باطن و دوگانگی دل و زبان در هر دو مورد، بوضوح ملاحظه می‏شود. در واقع منافق عملا به نوعی تقیه و پنهانكاری در محیط ایمانی، متوسل می‏شود. همچنان كه انسان گرفتار تقیه و آن كه در محیط كفر و الحاد و فساد، به كتمان حقیقت ناچار می‏شود او نیز عملی مشابه كار منافق انجام می‏دهد، لیكن شارع مقدس این دو نوع عمل مشابه را متفاوت می‏شمارد،; اولی را ضد ارزش و نفاق می‏نامد، لیكن دومی را ارزش می‏شناسد و تقیه‏اش می‏نامد و آن را در مهمترین مسائل عقیدتی و رفتاری، مجاز می‏داند، همانند كسی كه سپری روی سر و صورت خود می‏گیرد تا آسیبی به او نرسد.
پس معنای اصطلاحی واژه تقیه همانند تقوی، كفر و شرك و دیگر واژه‏های فقهی، به معنای صیانت نفس و مال و حتی عرض و آبرو از خطر، با اظهار باطلی و كتمان حقی، آمده است و در واقع، شارع مقدس در این‏گونه اصطلاحات، مبدع و مبتكر است، و واژه را به برخی مصادیق لغوی منحصر كرده است. برخلاف پندار برخی نویسندگان كه به سبب تشابه معنای لغوی و اصطلاحی تقیه، دچار اشتباه شده و با انكار معنای اصطلاحی آن گفته‏اند كه تقیه معنای اصطلاحی و شرعی ندارد جز همان معنای لغوی. (۲) این واژه مانند دیگر واژه‏های شرعی دارای حقیقت‏شرعیه و معنی عرفی است.
● تعریف تقیه
بنابر آنچه گفتیم تقیه علاوه بر معنای لغوی، معنای شرعی و معنوی اسلامی دارد و برای آن تعریف منطقی ذكر شده است.
علمای امامیه در مجموعه آثار فقهی حدیثی و كلامی روی معنای اصطلاحی تكیه دارند. شیخ مفید (ره) فرمود: «التقیه كتمان الحق و ستر الاعتقاد فیه ومكاتمهٔ المخالفین و ترك مظاهرتهم بما یعقب ضررا فی‏الدین والدنیا...» (۳) تقیه عبارت است از پنهان داشتن حقیقت و پوشیده داشتن عقیده حقه و پنهانكاری در برابر مخالفان به منظور دفع ضرر دینی و دنیوی. بنابراین تعریف، تقیه رفتاری است كه انسان در اوضاع و احوال خاصی ناگزیر از آن می‏شود. سؤال اساسی این است كه اگر انسانی مؤمن گرفتار دژخیم و سلطانی ستمگر شد و از او خلاف آنچه عقیده دارد خواسته شد گفته بر او واجب است‏یا جایز و یا احیانا حرام؟ بر این پایه، نكته دیگری مطرح می‏شود و آن این كه در قرآن كریم و سنت پیامبر و اولیای معصوم چه رهنمودی در این موضوع وارد شده است؟ و حكم عقلی و سخن دانشمندان و اسلام‏شناسان راجع به آن چیست؟ و بالاخره جایگاه عقیدتی و كلامی و فقهی تقیه كدام است؟
بعد عقیدتی اصلی‏ترین و پایه‏ای ترین ابعاد تقیه است. آیا تقیه جزو عقاید و رفتارهای بشری است و یا اختصاص به مسلمانان دارد و یا حتی در میان مسلمانان، مخصوص شیعیان است؟ از نویسندگان پژوهشگر قرون اخیر كه به این موضوع پرداخته احمد امین مصری است كه در برخی كتابهایش راجع به تقیه نظراتی علیل و سست ابراز نمود و مرحوم سیدمحسن امین عاملی به نقد و مناقشه در سخنان او پرداخته است. احمد امین می‏نویسد: و هی عند الشیعه النظام السری فی شؤنهم... (۴) یعنی تقیه نزد شیعه، سیستم پنهانكاری است در شؤون سیاسی، نظامی و اجتماعی; پس هر گاه امامی بخواهد بر ضد خلیفه قیام كند و انقلاب به وجود آورد، ترتیبی می‏دهد و برنامه‏ریزی می‏كند و آن را به یارانش تعلیم می‏دهد ولی آن را راز می‏شمارد و هوادارانش هم آن را پوشیده می‏دارند و به حسب ظاهر از خلیفه اطاعت می‏كنند تا به طور كامل به اجرا درآید.
در سخنان این نویسنده ناآگاهی و تعصب غلبه دارد. امامان معصوم در طول حیاتشان جز امام حسین‏علیه‏السلام بر ضد نظام خلافت و علیه خلفای حاكم بر مسلمین قیام نكرده و دست‏به انقلاب نزده‏اند.
حقیقت آن است كه تقیه نوعی رفتار و گفتار برخلاف اعتقاد قلبی است و به عبارت دیگر تقیه نوعی پنهانكاری عملی و كلامی است كه ضرورهٔ پیش می‏آید و آن اختصاص به شیعه ندارد و به همه انسانها مربوط است. البته شیعیان همواره از سوی سلاطین جور و ایادی سفاك آنها تحت تعقیب و فشار و شكنجه بوده‏اند و بیش از دیگران با تقیه سروكار پیدا كرده‏اند.
مرحوم سید محسن امین در رد این پندار نویسنده مصری می‏نویسد: «این سخن احمد امین كه تقیه از رفتارهای مخصوص شیعیان است درست‏به نظر نمی‏رسد زیرا تقیه در سرشت همه آدمیان است و تمام خردمندان بهنگام لزوم، چنان رفتاری را دارند و اگر تقیه نكنند دیوانه و سفیه شمرده می‏شوند». (۵)
ابن حجر عسقلانی یكی از نویسندگان و علمای معروف اهل تسنن در همین مقوله چنین اظهارنظر می‏كند: «و معنی التقیهٔ، الحذر من اظهار ما فی النفس من معتقد و غیره‏» (۶) یعنی معنای تقیه عبارت است از خودداری از اظهار عقیده و یا هر راز دیگری كه در دل است.
● تقیه در قرآن كریم
در قرآن كریم تقیه به لحاظ لفظی و موضوعی آمده است. علامه مجلسی (ره) در سرفصل مربوط به تقیه سه آیه را مربوط به تقیه دانسته است:
«وقال رجل مؤمن من آل فرعون یكتم ایمانه اتقتلون رجلا ان یقول ربی الله‏» «مردی با ایمان از آل فرعون كه ایمانش را مكتوم می‏داشت گفت: آیا مردی را كه می‏گوید پروردگار من خداست، می‏كشید»؟ (۲۸ غافر).
استاد طباطبایی در این مورد می‏نویسد: آن مرد مؤمن، قبطی و از خواص و اطرافیان نزدیك فرعون بود لیكن آنان نمی‏دانستند كه او به موسی ایمان آورده و به وی گرویده است چون او تقیه می‏كرد و ایمانش را پنهان نگاه می‏داشت. (۷)
آقای شیخ محمد جواد مغنیه در تفسیر این آیه در توجیه عقلانی رفتار خردمندانه آن مرد كه تقیه‏اش گوییم چنین می‏نویسد: حق هرگز بی‏یاور نمی‏ماند ولو با یك كلمه مخلصانه كه در برابر گمراهان و منحرفان گفته شود. آن مرد شخصی بوده از خاندان فرعون و از روی صدق و یقین به موسی‏علیه‏السلام گرویده بود لیكن ایمانش را از بیم كشته شدن، پنهان و كتمان می‏داشته است و وقتی دیده كه فرعون سوء قصد به موسی دارد حرارت ایمان و خلوص او را واداشته كه هشدار دهد و با اسلوبی عاقلانه و سبكی دلسوزانه، فرعون و اطرافیان او را از چنان عمل برحذر دارد. (۸)
آیه دیگر: «لایتخذ المؤمنون الكافرین اولیاء من دون المؤمنین ومن یفعل ذلك فلیس من الله فی شی الا ان تتقوا منهم تقاهٔ ویحذركم الله نفسه والی الله المصیر»آل عمران /۲۸
«مؤمنان نباید كافران را بدون در نظر گرفتن مؤمنان، اولیا، دوستان و سرپرستان خود بگیرندو اگر چنان كنند، هیچ ربطی به خدا ندارد و از خدا بریدن است، مگر آن كه از كافران تقیه كنند و خداوند، شما را از خویشتن برحذر می‏دارد و از مخالفت فرمانش بیم می‏دهد و بازگشت همه بسوی خدا است‏».
«من كفر بالله من بعد ایمانه الا من اكره وقلبه مطمئن بالایمان ...» النحل/۱۰۶
«هر كه پس از ایمان دوباره به كفر برگردد و كافر شود مگر كسی كه مجبور شود ولی دلش آرام به ایمان باشد...
به نظر شیخ طوسی (ره) مسلمانان باید با دشمنان اسلام بشدت مقابله كنند و حق ندارند با آنها طرح دوستی بریزند مگر ضرورتی پیش آید (۹) . و تقیه نزد علمای امامیه آنگاه كه خطر جانی باشد واجب است و گاهی هم جایز می‏شود نه واجب. (۱۰)
وی در ضمن تفسیر آیه دوم می‏نویسد: عدلیه عقیده دارند كه اظهار كلمه كفر و بر زبان آوردن ناروای دینی، جایز نیست مگر با تعریض و كنایه. یعنی در دل خود طوری نیت كند كه در كفر صادق نباشد و همین‏طور جایز نیست مطلب را به صورت خبر بگوید. چون او می‏تواند طوری سخن گوید كه كاذب و دروغگو نباشد یعنی توریه كند. (۱۱)
طبرسی در شان نزول آیه اخیر می‏نویسد: آیه در شان جماعتی نازل شد كه تحت‏شكنجه قرار گرفتند و آنان عبارت بودند از: عمار، یاسر، سمیه، و صهیب، بلال و خباب كه یاسر و سمیه زیر شكنجه به قتل رسیدند لیكن عمار مراد و خواسته مشركان را به زبان آورد و خلاصی یافت. عده‏ای گفتند عمار كافر شده است ولی پیامبر فرمود، چنین نیست، عمار سرشار از ایمان است و ایمان با گوشت و خون او درآمیخته است. (۱۲)
شیخ طبرسی در تفسیر آیه نخست فرمود: آیه دلالت دارد بر جواز تقیه در دین به هنگام ترس بر جان و گاهی هم از باب لطف و مصلحت اندیشی، واجب می‏شود لیكن با تقیه قتل نفس جایز نمی‏شود و چنان تقیه‏ای حرام است. (۱۳)
مرحوم بلاغی ضمن تفسیر آیه بیست و هشتم آل عمران می‏نویسد: مستفاد از آیه آن است كه مؤمنان مطلقا كافران را نباید موالات كنند و با آنان حتی دوستی ظاهری نباید داشته باشند لذا استدراك فرمود كه مگر برای دفع شر و برای فرج و گشایش آن هم موقت تا شر و آسیب برطرف شود و در این زمینه قتل مؤمن روا نیست و زیاده‏روی هم در اظهار كفر جایز نیست كه امر دین عظیم است و مسامحه در آن غیرقابل بخشش است. (۱۴)
مرحوم فیض كاشانی می‏نویسد: مؤمنان، باید حب و بغضشان الهی و خدایی باشد و همین معنی مكرر در بسیاری از آیات، آمده است و شاعر عرب گوید:
تود عدوی ثم تزعم اننی صدیقك ان الرای منك لعازب.. (۱۵) .
یعنی، تو دشمن مرا دوست داری آن گاه می‏پنداری من دوست تو هستم؟ فكر درست از تو فاصله دارد.
ابوالمحاسن جرجانی می‏نویسد: مخالفان را بر تقیه اهل شیعه هیچ طعن نرسد از بهر آن كه فرمان خدا در این آیت‏بدو ناطق است و آن از جمله واجبات عقلی است و صحابه رسول‏صلی الله علیه وآله تقیه می‏كرده‏اند. (۱۶)
جارالله زمخشری می‏نویسد: در این آیه، مؤمنان از دوستی و موالات خویشاوندان مشرك خود، منع شدند و حب فی الله بابی است عظیم و اصلی است از اصول دین و اگر كسی جز با مؤمنان موالات كند از ولایت‏خدا خارج می‏شود و این امری معقول است. (۱۷)
امام فخر رازی با طرح چند مساله در ضمن تفسیر این آیه می‏نویسد:
۱ - اجماعی است كه تكلم به كفر واجب نیست‏بلكه فقط جایز است‏به دلیل عملكرد و مقاومت‏یاسر و سمیه و تایید كار ایشان.
۲ - استثنا در آیه، منقطع است نه متصل كه اظهار كفر زبانی از روی تقیه كفر نیست و انسان با آن كار، كافر نمی‏شود.
۳ - مجوز تقیه، خوف بر جان و بیم شكنجه و عذاب غیرقابل تحمل است.
۴ - در تكلم به كفر در حال تقیه، دل باید منكر كفر باشد و انسان باید توریه كند. (۱۸)طبری می‏گوید: هر گاه انسان مجبور شود به گفتن كفر و انجام گناه، می‏تواند برای حفظ جان خود كفر بگوید به شرط این كه دلش آرام به ایمان باشد و تقیه با زبان است و بس (۱۹) .
چنان كه در جمعبندی بحث اشاره خواهیم كرد تقیه همچنان كه با زبان انجام می‏شود با عمل هم ممكن است واقع شود. جصاص می‏نویسد: تقیه رخصتی است از خدای متعال و واجب نیست‏بلكه ترك تقیه افضل است و اصحاب ما حنفی‏ها گویند آنكه ترك تقیه كند افضل است و همچنین او در مساله امر به معروف و نهی از منكر و مراتب آن می‏نویسد، گاهی اوضاع طوری است كه امر و نهی ممكن نیست در این صورت جایز است تقیه شود و كتمان ایمان و ترك اظهار آن شود. به خدا سوگند ایام عبدالملك و حجاج و ولید و امثال آنان زمانی بوده كه فریضه امر به معروف و نهی از منكر قولی و یدی ساقط بوده چون بیم كشته شدن می‏رفت. (۲۰) از سخنان جصاص چنان استفاده می‏شود كه تقیه نه تنها با كفار و مشركان بلكه، احیانا با فساق مسلمانان و ملوك ستمگر و خونریز هم جایز است. آلوسی می‏نویسد: آیه دلالت دارد بر جواز تكلم به كفر به هنگام اكراه و اجبار هر چند كه افضل ترك تقیه است. برای اعزاز دین چنان كه یاسر و سمیه چنان كردند و این از مصادیق خودكشی نیست‏بلكه مانند حضور در میدان جنگ و جهاد است كه انسان احیانا كشته می‏شود. (۲۱)
ابوحیان اندلسی می‏گوید: مسلمانان متفق‏القولند كه هیچ مؤمنی حق ندارد كافری را از ته دل، دوست‏بدارد و همچنین موالات و دوستی با زبان و عمل مگر در حال تقیه، پس در این‏جا سه مساله مطرح می‏شود:
الف - از چه كسی باید تقیه كرد؟
جواب: هر شخص مقتدر و زورمند كه غلبه دارد و انسان را به سخن و یا عملی مجبور می‏سازد مانند حاكم كافر، ستمگر، و جاه‏طلب.
ب - در چه نوع اكراه و در چه زمینه‏ای تقیه مباح است؟
جواب: خوف قتل نفس، شكنجه و آزار و حتی تهدید جدی از سوی ستمگران.
ج - تقیه چگونه انجام می‏شود؟
جواب: با هر عملی مثل كفر گفتن و حرام انجام دادن (جز قتل نفس) و برخی گفته‏اند كه تقیه تنها با سخن است نه با عمل. (۲۲)
علامه سیوری می‏نویسد: آیه، دلیل بر جواز تقیه است فی الجمله، چون دفع ضرر می‏كند و آن اگر واجب نباشد لااقل جایز است و دلیل جواز، عمل رسول خداست در صلح حدیبیه كه رسالت‏خود را در صلحنامه محو كردند و در واقع، به نوعی تقیه كردند. و بخاری از حسن بصری نقل می‏كند كه تقیه تا قیام قیامت همواره وجود دارد و ممكن است پیش بیاید و فقهای مذاهب چهارگانه جز ابوحنیفه گفته‏اند اگر كسی وادار به شرب خمر شود گناهی بر او نیست و حد بر او جاری نمی‏شود و مخالفان تقیه گفته‏اند كه تقیه همان نفاق است چون هر دو پنهان كردن چیزی و آشكار كردن چیز دیگر است هر چند برای دفع ضرر باشد و نفاق حرام است و دلیل دیگر آن كه اگر تقیه روا بود بر پیامبران نیز روا خواهد بود و لازم و ملزوم هر دو باطل است. در پاسخ این پندار باید گفت كه، نفاق با تقیه فرق دارد. زیرا نفاق كفر به دل و اظهار ایمان صوری است لیكن تقیه پنهان داشتن ایمان در دل و اظهار زبانی برخلاف آن است وانگهی تقیه همه‏جا واجب نمی‏شود گاهی حرام و گاهی هم فقط جایز و مباح و یا مستحب است. (۲۳)
از دانشمندانی كه در تفسیر آیات مربوط به تقیه، بحث اجتماعی و فقهی جامعی كرده و خیلی نكات ارزنده را یادآورده است محمد جواد مغنیه است كه در تفسیر خود می‏نویسد: خداوند متعال، موالات كافران را همانند گناهان عادی مثل غیبت، دروغ، تلقی نكرده بلكه آن را كفر خوانده است زیرا فرموده، مؤمنان نباید كافران را به جای مؤمنان، اولیای خود بگیرند. اگر چنین كنند از خدا بریده‏اند و از وی دور گشته‏اند و همین، معنای كفر است. دلیل دوم بر كفر بودن موالات كافران، آیه ۵۱ مائده است: «و من یتولهم منكم فانه منهم‏» و همین مضمون در آیه ۲۲ سوره مجادله هم آمده است. اما تحقیق آن است كه موالات كافران چند قسم است كه برخی كفر است نه همه.
۱ - به كفر كافران، راضی وخشنود بودن خود كفر است، چون رضا به كفر خود كفر است و چنان كسی مسلمان نیست.
۲ - به نام دین به كفار نزدیك شدن و آیات و احادیث را هماهنگ با خواسته‏های آنان تاویل و توجیه كردن اگر از روی عمد و قصد باشد كفر و كننده آن كافر است. حتی اگر چنین عملی از روی جحد و انكار نباشد بلكه فقط از روی تهاون و سهل‏انگاری صورت بگیرد، باز فراتر از فسق محسوب می‏شود و كفر به حساب می‏آید. زیرا در اصول، هزل و جد و تهاون و جحد یكسان است.
۳ - كسی كه برای كافران جاسوسی كند و اخبار مسلمانان را به ایشان بدهد اگر از روی طمع به مال و علاقه به جاه و مقام چنان كند، فاسق و مجرم شناخته می‏شود اما اگر از روی حب ایشان به لحاظ این كه كافرند و بغض مسلمانان چون مسلمانند، اخبار مسلمانان را به كافران بدهد كافر است.
۴ - استعانت از كافران غیر حربی و در زمان صلح برای جنگ با كفار حربی نه تنها كفر نیست، بلكه جایز است. چون رسول خدا با خزاعه در عین حال شرك و كفرشان پیمان بست و از صفوان‏بن امیه ضد هوازن مرد گرفت. و بهره‏ای از مال برایشان منظور داشت.
۵ - دوستی میان مسلمان و كافر به صورت دوستی عرفی، همسایگی، همدرسی، شریك كار و تجارت بودن، همكاری در اداره، و امثال آن كه با دین و ایمان سروكار پیدا نمی‏كند مجاز است و مطابق اجماع فقها چنین دوستی نهی و منع نشده است. زیرا دوستی با كفار وقتی حرام می‏شود كه به حرام منتهی شود، بلكه چنین دوستی گاهی دارای رجحان است. آن گاه كه به جامعه مسلمان سود رسد یا موجب گسترش مهر و محبت در جامعه بشری شود و یا در اثر حسن معاشرت آنان به اسلام جذب شوند.
مغنیه چنین ادامه می‏دهد: شافعی هم تقیه را جایز شمرده و حنفی‏ها و حسن بصری، فخر رازی، رشیدرضا، در تفسیر منار، تقیه را رخصت دانسته‏اند. پس تقیه از نظر شیعه و سنی بر اساس قرآن سنت و عقل و اجماع مجاز است كه «الضرورات تبیح المحظورات‏». (۲۴)
علامه طباطبایی - رضوان الله تعالی علیه - در تفسیر آیه «لایتخذ المؤمنون الكافرین اولیاء من دون المؤمنین‏» تحقیق باارزشی فرموده و چنین نوشته است:
اولیاء جمع ولی و از ریشه ولایت است. و آن، در اصل، حق تدبیر و سرپرستی و تصرف در چیزی، و یا شخصی است. بعدها بیشتر مورد استعمال ولایت محبت و دوستی شده چون كسی كه دیگری را دوست داشته باشد و در میان ایشان قرابت و محبت زیاد مطرح گردد چنین علاقه‏مندی و نزدیكی به تصرف محبوب در امر محب می‏انجامد.
بنابراین كافران را اولیای خود گرفتن و مؤمنان را در این موالات كاملا كنار گذاشتن و به حساب نیاوردن و به عبارت دیگر آمیختگی با كافران و سرانجام به اطاعت و تاثر اخلاقی و رفتاری و در سایر شؤون زندگی، منتهی می‏شود، به حدی كه كافران در امور مسلمانان به تصرف و دخالت می‏پردازند. ما این نكته را از قید «من دون المؤمنین‏» استفاده كردیم. زیرا معنی جمله آن است كه مؤمنان، نباید كافران را از این جهت كه كافرند اولیای خود بگیرند و مؤمنان را از این حیث كه مؤمنند دوست نداشته باشند و به عبارت دیگر مؤمنان نباید كافران را بر همكیشان خود مقدم بدارند چون در آن صورت زمام امور زندگانی را به دست ایشان و نه مسلمانان و مؤمنان خواهند داد و این، اعتماد به كافران و پیوستن به ایشان و جدایی از مؤمنان را در پی خواهد داشت.
خداوند در قرآن كریم از چنین كاری و تولی كافران و یهود و نصاری نهی فرموده و بتكرار خطر چنین عملی را یادآوری كرده است. مثل آیه ۵۱ سوره مائده و آیه ۱ سوره ممتحنه و آیات دیگر. پس تعقیب جمله‏هایی مثل «من دون المؤمنین...» و «ومن یتولهم منكم فانه منهم‏» و «بعضهم اولیاء بعض‏»، در واقع بیان علت‏حكم است. خلاصه آن این است كه دو صفت كفر و ایمان، صفاتی متفاوت و جدای هم‏اند و از همین جدایی و دوگانگی دو شخص متصف به آن هم تداعی می‏شود و در واقع میان آنان هم جدایی و فاصله وجود دارد و خواه ناخواه این دو، در معارف، سلوك و رفتار و اخلاق و سایر شؤون زندگی، كاملا با هم فرق دارند و این دوگانگی با ولایت مؤمن با كافر قابل جمع نیست. چون ولایت كافر از سوی انسان مؤمن موجب یگانگی مؤمن و كافر می‏شود و آن، آمیختگی و با هم شدن را لازم دارد و با حفظ اصول كفر و اسلام ناممكن می‏باشد و با از دست دادن اسلام و عدم پایبندی به آن، خطر، مسلمانان را در برمی‏گیرد.
اما تقیه به عنوان ولایت صوری و شكلی، آن آثار خطرناك را به دنبال ندارد و در حقیقت استثنایی كه در این مورد آمده است استثناء منقطع است نه متصل. زیرا خوف و محبت و بغض و تولی از امور نفسانی و مربوط به قلوب انسانهایند و آثاری متفاوت دارند.
خلاصه، كتاب و سنت در جواز تقیه متفقند و اعتبار عقلایی نیز مؤید جواز آن است چون هدف دین و اهتمام شارع مقدس، نیرومندی حق و آشكار گشتن آن است و همین، گاهی سازگاری ظاهری با مخالفان را ایجاب می‏كند و انكار چنین امری انكار امر بدیهی است.
علاوه بر آن تولی كافران توسط شخص مؤمن، خروج از زی بندگی خدا و كنار گذاشتن ولایت الهی است كه برای تخریب دین تشكل یافته‏اند و در یك سخن آن گونه رفتار كردن، طغیان، سركشی و افساد در دین است و حتی از خود كفر كافران و شرك مشركان به حال دین و متدینان مضرتر و آسیب‏زاتر است. زیرا با آن دشمن كه عداوت و خصومتش آشكار است‏به آسانی می‏توان مقابله كرد و حوزه اسلام را از شر و فساد او حفظ كرد اما مسلمانان و مؤمنانی كه با كافران می‏آمیزند و با آنان موالات می‏كنند و به اصطلاح دمخور آنان می‏شوند، اخلاق و رفتار فاسد آنان را می‏گیرند و كافران از این طریق در كیان وجودی اسلام رخنه می‏كنند. در نتیجه فرهنگ مسلمانی تباه می‏شود و مسلمانان ناخودآگاه موجودیتشان را از دست می‏دهند. (۲۵)
چنان كه ملاحظه می‏كنید استاد علامه - ره - در این بیان شیوا شبیخون فرهنگی و استعمار جدید فكری را مطرح ساخته‏اند كه امروزه ما به صراحت تمام احساس آن را می‏كنیم.
● بعد فقهی تقیه
برخی فقهای امامی، تقیه را سه قسم دانسته‏اند: حرام، واجب، مباح.
شیخ انصاری در رساله ویژه‏اش درباره تقیه، آن را به تعداد احكام پنجگانه پنج قسم كرده و شهید اول نیز همین روش را دارد و در كتاب قواعد آن را پنج قسم دانسته است و هر كدام برای هر یك، مثال و مورد كلی ذكر فرموده‏اند.
استاد روحانی، تقیه را از یك دیدگاه به چهار قسم تقسیم كرده: اكراهی، خوفی، كتمانی و مداراتی، و در مورد تك‏تك آنها به بحث استدلالی كافی پرداخته و به اغلب دلایل از كتاب و سنت اشاره كرده‏اند. هر چند كه جای مناقشه در برخی مطالب همچنان وجود دارد.
●● جمعبندی بحث تقیه
۱ - تقیه عبارت است از پوشیده داشتن ایمان و عقیده حق و یا انجام عملی برخلاف عقیده و مقتضای ایمان و احیانا ترك واجب و ارتكاب عمل حرام برای حفظ جان و مال و ناموس (جز قتل نفس).
۲ - همچنان كه تقیه با كلام تحقق می‏یابد احیانا با عمل نیز صورت می‏گیرد و منحصر دانستن آن به كلام مردود است.
۳ - تقیه همان گونه كه برای دفع ضرر شخصی و یا نوعی انجام می‏شود هدف اعراز دین و عزت مسلمین هم واقع می‏شود.
۴ - تقیه فی‏الجمله رخصت است، به شهادت ماجرای عمار و پدر و مادر او. عمل متفاوت دو تن كه گرفتار شكنجه شدند، یكی تقیه كرد و نجات یافت و دیگری نكرد و شهید شد.
۵ - برخلاف نظر برخی از نویسندگان اهل سنت كه بین رفتار نفاق‏آمیز و عمل تقیه فرقی نگذاشته‏اند به گواهی آیات و روایات تقیه مجاز و حلال است ولی نفاق نكوهیده و مذموم است.
۶ - با ملاحظه اختلاف موارد تقیه گاهی واجب و زمانی حرام می‏شود و تشخیص آن با مكلف است.
۷ - سب و ناسزا كلام است و می‏تواند مورد تقیه باشد ولی برائت و نفرت امر دل است و تقیه‏پذیر نیست مگر آن كه كسی از ته دل به پیامبر یا معصوم ناسزا گوید، كه عملی حرام و جرم است همچنان كه اگر كسی فقط به زبان اعلام برائت كند نه از ته دل، چنین امری از موارد تقیه خواهد بود.
منابع و مآخذ
۱- نهج‏البلاغه، خطبه‏۸۳ (خطبه غرا).
۲- استاد علی حسین رستم، التقیهٔ عنه اهل السنهٔ، الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ص‏۵۱، رایزنی فرهنگی در سوریه، دمشق.
۳- محمدبن محمدبن نعمان مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، نشر كنگره هزاره شیخ مفید، قم، ص‏۱۳۷.
۴- احمد امین مصری، ضحی الاسلام،۳/۲۴۷، چاپ نخست قاهره و نیز فجر الاسلام از او، چاپ نهم، قاهره، ص‏۲۴۷.
۵- سید محسن امین، اعیان الشیعه، ۱/۵۶، چاپ دارالتعارف، بیروت.
۶- مجله الثقافهٔ الاسلامیه، ص‏۵۱، به نقل از كتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ۱۲/۳۱۴، تخریج محب الدین خطیب، لاهور ۱۴۰۱ ه . ق.
۷- محمد حسین طباطبایی، المیزان،۱۷/۳۴۷، چاپ نخست، تهران.
۸- محمدجواد مغنیه، الكاشف،۶/۴۴۸، بیروت.
۹- قرآن كریم: آل عمران /۱۱۸، المجادله /۲۲; الانعام /۶۸، الاعراف /۱۹۸، التوبه /۷۴ و المائده /۵۴، همه این آیات دلالت دارد بر لزوم برخورد تند و خشن با كفار و مشركان معاند جز در موارد استثنایی كه از جهت تقیه برخورد ملاطفت‏آمیز جایز است.
۱۰- محمدبن حسن طوسی، التبیان، ۲/۴۳۵ -۴۳۳، افست‏بیروت
۱- همان،۶/۴۲۹.
۱۲- ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان،۶/۳۸۷. چاپ افست صیدا، بیروت.
۱۳- همان،۶/۲۴۸.
۱۴- محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمان، ص‏۲۷۲، چاپ نخست.
۱۵- مولی محسن فیض كاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۳۵; تفسیر بیضاوی، شعر مزبور در آن، چنین است... لیس النوك عنك بعازب. یعنی حماقت از تو دور نیست و از حضرت عیسی نقل كرده كه فرمود: كن وسطا و امش جانبا یعنی معتدل باش و كناری برو. ج‏۲، ص‏۱۲.
۱۶- ابوالمحاسن جرجانی، تفسیر گازر، ۲/۳۱، چاپ تهران.
۱۷- محمود زمخشری، كشاف، ۱/۳۵۱، افست ادب الحوزهٔ، قم.
۱۸- فخر رازی، التفسیر الكبیر، ۲/۱۲۱، افست تهران.
۱۹- جصاص، احكام القرآن، ۲/۹ - ۱۰، لاهور، پاكستان.
۲۰- محمود آلوسی، تفسیر روح المعانی، ۲۴/۲۳۸، افست‏بیروت.
۲۱- ابوحیان اندلسی، تفسیر البحر المحیط، ۲/۴۲۳ چاپ دوم، دارالفكر بیروت‏۱۴۰۳ ه ، به نقل از الثقافهٔ الاسلامیهٔ، ص‏۵۱.
۲۲- فاضل مقداد سیوری، كنزل العرفان، ۱/۳۹۳، مرتضوی، تهران.
۲۳- محمد جواد مغنیه، التفسیر الكاشف، ۲/۳۸-۴۸، بیروت. سخنان مغنیه در این زمینه بسیار وسیع و گسترده است.
۲۴- تفسیر المیزان،۳/۱۶.
۲۵- سید محمد صادق روحانی، تكلمه فقه الصادق،... والتقیه، چاپ‏۱۳۹۶ ه . ق، قم.
منبع:فصلنامه مشكوهٔ، شماره ۴۸
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید