پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


آثار خشونت رسانه‌ای


آثار خشونت رسانه‌ای
در این تحقیق به مطالعات گسترده‌ای در مورد اثرات تلویزیون و نظریه‌های انتقادی در این‌باره پرداخته شده است. همچنین اثر خشونت رسانه‌ای بر رفتار افراد و نیز تأثیر تلویزیون بر نگرش‌های خانواده و طبقهٔ اجتماعی و همچنین آثاری از خشونت رسانه‌ای مثل ترس و حساسیت‌زدایی نسبت به خشونت واقعی، بررسی شده است.(۱)
یك سؤال همیشگی تحقیق در تأثیرات رسانه‌ها این است كه آیا نمایش خشونت رسانه‌ای باعث افزایش سطوح پرخاشگری و خشونت در افراد جوان می‌شود یا خیر؟ برخی كارشناسان مانند رول هاوسمن، استاد دانشگاه میشیگان استدلال كرده‌اند كه شواهد ۵۰ ساله نشان می‌دهد كه نمایش خشونت رسانه‌ای باعث می‌شود كه كودكان به طور پرخاشگرانه رفتار كنند و این تأثیرات سال‌ها بعد، در دوران بزرگسالی نیز باقی می‌ماند. دیگران مانند جاناتان فریدمن از دانشگاه تورنتو معتقدند كه شواهد علمی به آسانی نشان می‌دهند كه تماشای خشونت نه در مردم خشونت ایجاد می‌كند و نه نسبت به آن حساسیت‌زدایی می‌كند.
● تحقیقات بسیار، نتایج بسیار
آندرا مارتینز در دانشگاه اوتاوا، در سال ۱۹۹۴ یك بازنگری جامع از آثار علمی برای رادیو تلویزیون و كمیته مخابرات كانادا اجرا كرد. او نتیجه گرفت كه فقدان اتفاق نظر در مورد آثار رسانه، سه نكتهٔ مهم یا محدودیت‌هایی را در تحقیق‌ها نشان می‌دهد.
▪اول، خیلی سخت است كه خشونت رسانه‌ای را تعریف و اندازه‌گیری كنیم. برخی كارشناسان كه تأثیر خشونت را در برنامه‌های تلویزیونی دنبال می‌كردند، (همچون جورج گرند از دانشگاه تمپل)، خشونت را به عنوان عمل (یا تهدیدی) به كشتن یا مجروح كردن كسی، مستقل از روش استفاده شده یا شرایط پیرامونی، تعریف كرده‌اند. از این رو گرند خشونت كارتونی را هم در مجموعه شواهدش منظور كرد اما دیگران مثل اساتید دانشگاه: لاوال، گای كیوت و جكوز دی‌گیرس، خشونت كارتونی را به خاطر مضحك و غیر واقعی بودنش از تحقیقاتشان خارج كردند.
▪دوم، محققان بر سر نوع ارتباطی كه داده‌ها اثبات می‌كنند، با هم اختلاف دارند. برخی استدلال می‌كنند كه نمایش خشونت در رسانه‌ها باعث پرخاشگری است. دیگران می‌گویند، این دو با هم مرتبطند اما ارتباط علّی و معلولی بین آن‌ها وجود ندارد و عده‌ای نیز می‌گویند كه كلاً ارتباطی بین این دو وجود ندارد.
▪سوم، حتی آن‌هایی كه به ارتباط بین خشونت رسانه‌ای و پرخاشگری موافقند، دربارهٔ این‌كه چگونه یكی بر دیگری اثر می‌گذارد، با هم اختلاف دارند. بعضی می‌گویند كه مكانیسم، یك مكانیسم روان‌شناختی است كه در راه و رسمی كه ما یاد می‌گیریم ریشه دوانده است. برای مثال، هاوسمن استدلال كرده است كه كودكان با تقلید كردن اعمال قهرمان رسانه‌ای، آن را به تدریج كسب می‌كنند. هنگامی كه آن‌ها نمایش‌های خشن را تماشا می‌كنند، یاد می‌گیرند كه متنی را كه خشونت در آن به عنوان روش مناسب حل كردن مشكل استفاده شده، ملكه ذهن خود كنند.
دیگر محققان استدلال كرده‌اند كه این اثرات فیزیولوژیكی خشونت رسانه‌ای است كه رفتار پرخاشگرانه را ایجاد می‌كند. نمایش تصاویر خشن با افزایش ضربان قلب، تنفس سریع‌تر و فشار خون بالا ارتباط دارد. برخی فكر می‌كنند كه این عكس‌العمل «نبرد یا گریز» ساختگی، مردم را مستعد می‌كند تا در دنیای واقعی به طور پرخاشگرانه عمل كنند. با این همه، دیگران بر راه‌هایی كه در آن خشونت رسانه‌ای، افكار و احساسات پرخاشگرانهٔ از قبل موجود را آمادهٔ عكس‌العمل می‌كند، تمركز می‌كنند. آن‌ها استدلال می‌كنند كه در تصاویر رسانه‌ای كه در آن هم قهرمان و هم شخصیت منفی، برای انتقام گرفتن، از خشونت استفاده می‌كنند، یك اشتیاق ویژه برای حمله كردن ترغیب می‌شود.
آندرسون و برید بوشمن از دانشگاه ایالتی آیووا، ده‌ها تحقیق قبلی را بازبینی كرده‌اند، در سال ۲۰۰۱ آن‌ها گزارش دادند كه كودكان و افراد جوانی كه بازی‌های ویدیویی خشن را (حتی برای دوره‌های كوتاه) بازی می‌كنند، بیشتر احتمال دارد كه در دنیای واقعی به طور پرخاشگرانه رفتار كنند و دیگر این‌كه، این بازی‌ها بر كودكان پرخاشجو و غیر پرخاشجو تأثیر منفی دارد.
در سال ۲۰۰۳، كریج اندرسون و همكاران دانشگاه ایالتی آیووا، نیكلاس كارنگی و جین ابانكس از اداره خدمات بشر تگزاس گزارش دادند كه موسیقی‌ها و آوازهای خشن، افكار پرخاشگرانه و احساسات خصمانه را در بین ۵۰۰ دانشجوی كالج افزایش داد. آن‌ها نتیجه گرفتند كه «اكنون دلایل نظری و عملی خوبی وجود دارد تا انتظار داشته باشیم كه اثرات موسیقی خشن بر رفتار پرخاشگرانه، شبیه به اثرات نمایش تلویزیونی و فیلم خشن و بازی‌های ویدئویی خشن باشد».
● كودكانی كه شاهد سطوح بالایی از خشوت رسانه­ای هستند، در خطر بیشتری از رفتار پرخاشگرانه نسبت به بزرگسالان قرار دارند.
در سال ۱۹۶۰ لئونارد رارون استاد دانشگاه میشیگان، ۸۵۶ دانش‌آموز پایه ۳ را كه در یك منطقه نیمه روستایی در ناحیه كلمبیای نیویورك زندگی می‌كردند، مورد مطالعه قرار داد و دریافت، كودكانی كه در خانه تلویزیون تماشا می‌كردند، در مدرسه رفتار پرخاشگرانه بیشتری داشتند. ارون می‌خواست مسیر این تحقیق را در طول سال‌ها دنبال كند؛ بنابراین او در سال ۱۹۷۱، هنگامی كه كودكانی كه او در مطالعه سال ۱۹۶۰ شركت داده بود ۱۹ ساله بودند، دوباره سری به ناحیه كلمبیا زد. او دریافت كودكانی كه در ۸ سالگی برنامه‌های تلویزیونی خشن تماشا كرده بودند، در دوران نوجوانی بیشتر با قانون دچار مشكل شده بودند.
هنگامی كه ارون و هاوسمن در سال ۱۹۸۲ به كلمبیا بازگشتند، سوژه‌ها ۳۰ ساله بودند. آن‌ها گزارش دادند كه شركت‌كننده‌هایی كه در سن ۸ سالگی فیلم‌های تلویزیونی خشن‌تری را تماشا كرده بودند، در بزرگسالی، بیشتر مجرم جنایات جدی هستند؛ بیشتر از خشونت برای تربیت كردن كودكانشان استفاده می‌كنند و با همسرانشان به طور پرخاشگرانه رفتار می‌كنند.
پروفسور موندو لفكوتیز، در سال ۱۹۷۱ یافته­های مشابهی را منتشر كرد. لفكویتز با یك گروه از كودكان ۸ ساله مصاحبه كرد و دریافت، پسرانی كه فیلم‌های تلویزیونی خشن‌تری را دیده بودند، بیشتر احتمال داشت كه در دنیای واقعی به طور پرخاشگرانه عمل كنند. وقتی كه او ده سال بعد با همان كودكان مصاحبه كرد، دریافت كه پسری كه در ۸ سالگی خشونت بیشتری تماشا كرده، در سن ۱۸ سالگی حتماً به طور پرخاشجویانه‌تری عمل كرده است.
جفری جانسون استاد دانشگاه كلمبیا نیز دریافته است كه تأثیر، محدود به تلویزیون خشن نیست. جانسون از سال ۱۹۷۵ ، مسیر زندگی ۷۰۷ خانواده در شمال نیویورك را برای ۱۷ سال بررسی كرد. در سال ۲۰۰۲ جانسون گزارش داد كه كودكانی كه هر روز ۱تا ۳ ساعت تلویزیون تماشا می‌كنند، ۶۰% بیشتر از آن‌هایی كه كمتر تلویزیون تماشا می‌كنند، احتمال دارد كه در سنین ۱۴ تا ۱۶ سالگی همچون بزرگسالان در زد و خوردها و تجاوزها درگیر باشند.
جان میوری استاد دانشگاه ایالتی كانزاس به این نتیجه رسید كه در قابل قبول‌ترین تفسیر، شكل كلی همبستگی این است كه روی آوردن زود هنگام كودكان به برنامه‌های خشن تلویزیون، عاملی در تولید رفتار پرخاشگرانه و جامعه ستیز، در هنگامی كه یك پسر یك مرد جوان می‌شود، است.
با این وصف، این رویهٔ تحقیق، مقدار قابل‌توجهی از مناظرات را به خود جلب كرده است. ریچارد رادز. برندهٔ جایزهٔ پولیتزر به تحقیق ارون انتقاد كرده است. او استدلال می‌كند كه نتایج ارون بر پایه مقداری دادهٔ بی‌اهمیت است. رادز مدعی شده است كه ارون، در سال ۱۹۶۰ تنها با مشاهده ۳ نفر از ۲۴ مردی كه سال­ها بعد به عنوان بزرگسال مرتكب جرائم خشن شدند، نتیجه‌گیری كرده است. رادز نتیجه گرفت كه كار ارون اگر واقعاً یك تحقیق جعلی نباشد، از لحاظ علمی نارسا، مغرضانه و سرهم بندی شده است.
كامبریچ رئیس گروه تحقیق ارتباطات مدعی شده است كه گروه آزمایشی جانسون «خیلی كوچك و گمراه كننده است» و دیگر منتقدان نیز می‌گویند كه تحقیق جانسون «نمی‌تواند این احتمال را كه تلویزیون فقط یك شاخص برای برخی تأثیرهای روان‌شناختی و محیطی بر پرخاشگری است، منتفی بداند».
● رواج تلویزیون در یك جامعه، منجر به افزایش رفتار خشن می‌شود.
محققان با مشاهدات خود قبل و بعد از رواج تلویزیون، همچنین به دنبال ارتباط بین خشونت رسانه‌ای و پرخاشگری در زندگی واقعی بودند. در اواسط دهه ۱۹۷۰، ویلیامز استاد دانشگاه انگلیسی كلمبیا، یك روستای دور افتاده در كلمبیای انگلیس را قبل و بعد از این كه تلویزیون در آن رایج شود، مطالعه كرد. او دریافت كه ۲ سال بعد از این‌كه تلویزیون از راه رسید، رویدادهای خشن ۱۶۰ درصد افزایش پیدا كرد. گاری گانزبرگ و جك استینبرینگ، سه منطقه را در مانیتوبای شمالی در سال‌های ۱۹۷۰ و اواخر دهه ۱۹۸۰ مطالعه كردند.
آن‌ها دریافتند كه ۴ سال بعد از این‌كه تلویزیون در یكی از مناطق رایج شد، میزان دعوای با مشت و كبودی دور چشم، در میان كودكان به طور قابل توجهی افزایش یافت. جالب این‌كه، چند روز بعد از این‌كه یك قسمت از برنامه مشهور «روزهای شادی» به نمایش گذاشته شد كه در آن یك شخصیت به نام شیاطین قرمز و شیاطین سبز ساختند و دعوا بین دو گروه، اوضاع مدرسه محلی را به شدت درهم ریخت.
استاد دانشگاه واشنگتن، برندون سنتروال متذكر شد كه افزایش ناگهانی در نرخ جنایات در آمریكای شمالی، ۸ سال بعد از این‌كه دستگاه‌های تلویزیونی وارد خانه‌های آمریكای شمالی شدند، اتفاق افتاد، او برای آزمون نظریه‌اش و اثبات این ارتباط، نرخ جنایات در آفریقای جنوبی را قبل از سال ۱۹۷۵ كه تلویزیون توسط دولت ممنوع شده بود، بررسی كرد، او دریافت كه ۱۲ سال بعد از این‌كه ممنوعیت برطرف شد، نرخ جنایات سر به فلك كشید.● خشونت رسانه‌ای باعث ترس در كودكان می‌شود
تعدادی از مطالعات نشان داده‌اند كه تماشای خشونت رسانه‌ای، كودكان را می‌ترساند و آثار این امر ممكن است مدت زیادی پایدار باشد.
در سال ۱۹۹۸، استادان: سینگر، اسلواك، فریرسون و یورك، ۲۰۰۰ دانش‌آموز پایه سوم تا هشتم را در اوهایو بررسی كردند. آن‌ها گزارش دادند كه میزان آسیب‌های روانی (شامل اضطراب، افسردگی و فشار روحی آسیب‌زا) به نسبت تعداد ساعات تلویزیون تماشا شده در هر روز، افزایش یافته است.
در سال ۱۹۹۹، بررسی ۵۰۰ پدر و مادر در «رود ایسلند»، كه توسط استاد دانشگاه براون، جوریث اونز هدایت می‌شد، آشكار كرد كه وجود یك تلویزیون در اتاق خواب كودك این را بیشتر محتمل می‌سازد كه كودك از آشفتگی‌های خواب رنج ببرد، ۹% از همه والدین بررسی شده گزارش داده‌اند كه كودكانشان به خاطر تماشای یك نمایش تلویزیونی، دست كم یك‌بار در هفته كابوس می‌بینند.
تام و اندروت در سال ۱۹۸۶، ۳۱۴ كودك ۹ تا ۱۲ ساله را مطالعه كرد. او دریافت كه گرچه كودكان به راحتی می‌توانند كارتون‌ها، فیلم‌های وسترن و فیلم‌های جنایی جاسوسی را از واقعیت تمیز دهند اما آن‌ها اغلب برنامه‌های واقع‌گرایانه تلویزیون را با دنیای واقعی اشتباه می‌كنند. هنگامی كه این كودكان قادر به انجام این نوع از خشونت نیستند، خیلی تمیز دهند اما آن‌ها اغلب برنامه‌های واقع‌گرایانه تلویزیون را با دنیای واقعی اشتباه می‌كنند. هنگامی كه این كودكان قادر به انجام این نوع از خشونت نیستند، خیلی بیشتر احتمال دارد كه دچار اضطراب شوند. این فوق‌العاده مشكل آفرین است، چرا كه كودكان گزارش داده‌اند كه برنامه‌های واقع‌گرایانه خنده‌دار و مهیج را ترجیح می‌دهند. همان‌طور كه جكور دی گویس در سال ۲۰۰۲ گزارش داد، یك كودك خردسال كمتر احتمال دارد كه قادر باشد، محتوای خشن را به عنوان خشونت بشناسد. در سال ۱۹۹۹، پروفسور جان كانتور و كی، هرسیون ۱۳۸ دانشجوی دانشگاه را مطالعه كردند و دریافتند كه خاطرات تصاویر وحشتناك رسانه، تا سال‌ها بعد در اذهان آن‌ها ادامه داشته و تعداد قابل توجهی از شركت كنندگان در این مطالعه، اضطراب داشته‌اند، بیش از ۹۰% گزارش دادند كه آن‌ها سال‌ها آثار ترس از تصاویر دیده شده را در آشفتگی‌های خواب یا اجتناب از برخی موقعیت‌ها را (مثل كودكان) تجربه كرده‌اند.
● خشونت رسانه‌ای حساسیت مردم را نسبت به خشونت واقعی كم می‌كند.
تعداد بسیار زیادی از مطالعات صورت گرفته در دهه ۱۹۷۰ نشان دادند كه افرادی كه به كرات در معرض خشونت رسانه‌ای قرار داشتند، از خشونت در دنیای واقعی كمتر ناراحت می‌شوند و دلسوزی كمتری برای قربانی آن دارند. برای مثال، پروفسور وی. جی. كلاین، ار. جی. كرافت و اس. كوریر پسران جوانی را در یك دوره دو ساله مطالعه كردند. در سال ۱۹۷۳ آن‌ها گزارش دادند كه پسرانی كه بیش از ۲۵ ساعت در هفته تلویزیون تماشا می‌كنند، به طور قابل توجهی كمتر از كسانی كه ۴ ساعت یا كمتر در هفته تلویزیون تماشا می‌كنند، احتمال دارد كه با خشونت دنیای واقعی تحریك شوند.
وقتی كه فرد مولیتور و كن هیرسچ این رویه تحقیق را در سال ۱۹۹۴ بازبینی كردند، كار آن‌ها را تأیید كردند و گفتند كه كودكان اگر نمایش‌های تلویزیونی یا فیلم‌هایی را كه حاوی محتویات خشن هستند تماشا كنند، بیشتر احتمال دارد كه رفتار پرخاشگرانه را در دنیای واقعی تحمل كنند.
● افرادی كه مقدار زیادی خشونت تلویزیونی تماشا می‌كنند، از جهان واقعی بیشتر می‌ترسند
جرج گربنر طولانی‌ترین تحقیق جاری (تحقیق در طول زمان) را اجرا كرده است. تحقیق تعیین كنندهٔ او حاكی از این است كه تماشاچیان تلویزیون گرایش به این دارند كه دنیا را با همان روش‌هایی كه با تصاویر تلویزیون هماهنگ است درك كنند. هنگامی كه درك بینندگان از جهان به جایی می‌رسد كه با نمایشی كه در تلویزیون دیده‌اند مطابقت داشته باشد، آن‌ها منفعل‌تر، مضطرب‌تر و بیمناك‌تر می‌شوند. گربنر این را به عنوان یك بیماری در درك جهان توصیف كرد.
● تحقیق گربنر روشن كرد، آن‌هایی كه میزان زیادتری تلویزیون تماشا می‌كنند بیشتر احتمال دارد:
· از قربانی جنایت شدن، هراس داشته باشند.
· معتقد باشند كه همسایگانشان نا مطمئن هستند.
· معتقد باشند كه «ترس از جنایت یك مشكل شخصی بسیار جدی است».
·می‌پندارند كه نرخ جنایت در حال افزایش است؛ حتی اگر این‌گونه نباشد.
آندره گوسلین، جكوزدی گویز و گای پكوات تصمیم گرفتند كه تئوری گربنر را در مورد جامعهٔ كانادا امتحان كنند. آن‌ها ۳۶۰ دانشجوی دانشگاه را بررسی كردند و دریافتند كه بینندگان تلویزیون معتقدند كه دنیا یك مكان خیلی خطرناك است. با این وصف آن‌ها دریافتند كه بینندگان تلویزیون واقعاً بیشتر احساس ترس می‌كنند.
● نگرش‌های خانواده به مضمون خشن، مهم‌تر از تصور افراد است.
تعداد زیادی از مطالعات اظهار كرده‌اند كه رسانه یكی از متغیرهایی است كه كودكان را در معرض خطر رفتار پرخاشگرانه قرار می‌دهد. برای مثال، یك مطالعهٔ نروژی كه شامل ۲۰ پسر جوان بود روشن كرد كه فقدان روابط صحیح خانودگی و عدم كنترل خشونت‌های واقعی كه بچه‌ها شاهد آن بودند، (نسبت به خشونت رسانه‌ای كه آن‌ها دیده بودند) عامل مهم‌تری برای رفتار پرخاشگرانه بود. این امر همچنین نشان می‌دهد مشاهدهٔ خشونت دنیای واقعی به اضافهٔ نمایش خشونت رسانه، یك «بار سنگین» از وقایع خشن را ایجاد می‌كند. پسرانی كه این بار اضافی را تجربه كرده‌اند، بیشتر احتمال دارد كه از خشونت برای ایجاد و استوار كردن هویتشان به عنوان عنصری از یك گروه ضداجتماعی و منزوی استفاده كنند.
از طرفی دیگر، محققان گزارش داده‌اند كه نگرش‌های خانوادگی به خشونت رسانه‌ای، می‌تواند اثر آن را بر كودكان كاهش دهد. هاوسمن و با چاراچ نتیجه گرفتند كه نگرش‌های خانواده و طبقه اجتماعی به نمایش خشونت در تلویزیون، تعیین كنندهٔ قوی‌تری برای نگرش به پرخاشگری است كه البته این یك عامل مهم اما ضعیف است.
منبع: WWW. media. Awareness. Ca
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۳۵
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید