جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


جنگ روانی علیه دلار


جنگ روانی علیه دلار
ارزش دلار بیش از هر چیز دیگر، به سیاست های بانك مركزی ایالات متحده وابسته است و متاثر از تغییراتی است كه سیاستگذاران اقتصادی این كشور در نرخ بهره اعمال می كنند. از اواخر سال ۲۰۰۴ فدرال رزرو به رهبری آلن گرینسپن برای كنترل تورم، تصمیم به افزایش نرخ بهره گرفتند كه این مسئله قدرت گرفتن دلار در سال ۲۰۰۵ را به دنبال داشت اما از اواخر این سال زمزمه هایی دال بر به پایان رسیدن دوران افزایش نرخ بهره شنیده می شد.اندكی بعد در روز دوازدهم دسامبر، جلسه بانك مركزی تشكیل شد و پس از گزارش بیانیه ای كه اعضای این نهاد صادر كردند، زمزمه ها تبدیل به هراس جدی خریداران دلار شد و به دنبال آن اولین موج تضعیف دلار شكل گرفت؛ موجی كه تا این لحظه نیز از قدرتش كاسته نشده است.
روال كار نهاد تصمیم گیرنده در مورد نرخ بهره ایالات متحده به این صورت است كه حدوداً بیست روز بعد از جلسه اصلی كه بیانیه صادر می شود، اقدام به انتشار جزئیات جلسه می كند كه اگر اهمیت آن از بیانیه بیشتر نباشد كمتر نیست.
در سومین روز سال میلادی جدید یعنی سوم ژانویه، جزئیات جلسه دوازدهم دسامبر منتشر شد. در این گزارش، اشاره به این شده بود كه شاید نیاز چندانی به ادامه افزایش نرخ بهره نباشد؛ جمله ای كه مانند پتك بر سر خریداران دلار فرود آمد و نرخ برابری یورو در برابر دلار را از ۱۸/۱ ظرف دو روز به ۲۱/۱ رساند كه بیشترین سقوط دو روزه دلار در پنج سال گذشته بود. دیگر همه می دانستند كه نرخ بهره آمریكا كه در آن زمان ۲۵/۴ بود به قله نزدیك شده است و امید چندانی به افزایش های تند و تیز ۲۰۰۵ نیست.
جدا از اتفاقاتی كه در خاك آمریكا رخ می داد، مسئله ای كه كار دلار را مشكل تر كرده بود، حوادثی بود كه در آن سوی اقیانوس اطلس در جریان بود.
بانك مركزی اروپا دقیقا عكس راهی را می رفت كه همكاران آمریكایی آنها می رفتند. در سال ۲۰۰۵ كه مقامات ایالات متحده بی رحمانه نرخ بهره را افزایش می دانند، بانك مركزی اروپا به رهبری جان تریشه نرخ بهره قاره سبز را در عدد ۰۰/۲ ثابت نگاه داشته بود كه عدد نسبتا پایینی بود، به طوری كه در آن زمان در میان كشورهای پیشرفته جهان بعد از ژاپن- كه نرخ بهره را در نزدیكی صفر نگاه داشته بود- رتبه دوم را از نظر پایین بودن نرخ بهره به خود اختصاص داده بود. توجیه آنها برای این مسئله ركود نسبی حاكم بر منطقه یورو بود اما در اواخر سال ۲۰۰۵ نشانه هایی از افزایش تورم در اروپا دیده شد كه مقامات بانك مركزی اروپا را تحریك به افزایش نرخ بهره كرد و سرانجام پس از پنج سال ثبات نرخ بهره اروپا در عدد ۰۰/۲ در دسامبر ۲۰۰۵ این عدد به ۲۵/۲ افزایش پیدا كرد.
نكته ای كه اشاره به آن ضروری است، این است كه افزایش یا كاهش نرخ بهره معمولا در یك دوره زمانی نسبتا بلندمدت انجام می شود و صرفا یك پله افزایش، كمك چندانی به افزایش ارزش ارز نمی كند. در آن زمان، مقامات بانك مركزی اروپا و در راس آنها تریشه به كرات این مسئله را بیان می كردند كه افزایش نرخ بهره ماه دسامبر یك حلقه از یك رشته نیست و بانك مركزی اروپا الزامی ندارد تا همانند فدرال رزرو رفتار كند. اگرچه این سخنان در مقاطعی موجب ناامیدی خریداران یورو می شد كه ضعف یورو را به دنبال داشت اما به تدریج روشن شد كه نرخ بهره اروپا در یك سیكل افزایش قرار دارد و اگرچه ممكن است اروپایی ها همانند آمریكایی ها در افزایش این عدد بسیار حریص نباشند و در هر جلسه آن را افزایش ندهند اما ناگزیر به افزایش تدریجی آن هستند. این مسئله سه دلیل عمده داشت :
۱- اقتصاد اروپا در حال احیا بود و نشانه هایی از پیشرفت اقتصادی در شاخص های اقتصادی این منطقه دیده می شد و اگرچه در ابتدا وزرای دارایی كشورهای منطقه یورو نگران افزایش نرخ بهره-كه فشار مضاعفی بر اقتصاد می آورد- بودند و اعتقاد داشتند كه صنایع این منطقه هنوز به حدی از رشد نرسیده اند كه بتوانند در كنار نفت گران، نرخ بهره بالا را نیز تحمل كنند اما به تدریج شاخص های اقتصادی، مخالفان را آرام كرد و به بانك مركزی اجازه داد تا نگاه جدی تری به مسئله تورم بیندازد و امید به افزایش نرخ بهره را دوچندان كند.
۲- تورم این منطقه در حال پیشرفت بود و هست. بانك مركزی اروپا عدد ۰۰/۲درصد را برای رشد تورم سالانه مناسب می دانست و می داند ولی نشانه هایی دال بر بالاتررفتن تورم از این عدد دیده می شد كه البته گرانی نفت نیز یكی از عوامل اصلی آن بود. ترجیع بند همیشگی مقامات بانك های مركزی كشورهای پیشرفته جهان در سال های اخیر هم لغت تورم بوده و بالا رفتن تورم در اروپا، قطعا بر انتظارات افزایش نرخ بهره می افزود.
۳- اما سومین و شاید مهمترین عاملی كه بازار را در آن روزها به افزایش های بیشتر نرخ بهره در اروپا امیدوار می كرد- و هم اكنون پس از گذشت شش ماه درمی یابیم كه این انتظارات به نوعی صحیح بوده است- پایین بودن این عدد بود. عدد ۰۰/۲ برای نرخ بهره یك عدد پایین محسوب می شود و جزو پایین ترین اعداد از زمان تشكیل بانك مركزی اروپا بوده است. پایین بودن این عدد و ایجاد تمایل به افزایش، از نظر روانی عاملی بسیار قوی محسوب می شد تا معامله گران به این باور برسند كه دست مقامات بانك مركزی اروپا برای افزایش بسیار باز است؛ تفكری كه چندان نادرست نیز نبود.
این عوامل و عوامل دیگر باعث شد تا به موازات ایجاد جو منفی علیه دلار، فضای امیدواری نسبت به یورو شكل بگیرد و همین مسئله به آتش تضعیف دلار، نفسی تازه می دمید.
در برابر دیگر ارزها من جمله پوند و ین نیز وضعیت تقریبا به همین شكل بود و اوضاع ارز قوی ترین اقتصاد جهان در برابر آنها اگر اوضاعی اسفناك تر از وضع و حالش در برابر یورو نداشت، چندان مناسب تر هم نبود.نرخ بهره بانك مركزی ژاپن صفر بود( و هست ) و از آنجا كه بالاتر از سیاهی رنگی نیست، قطعا كاهشی در دستور كار مقامات ژاپنی نبود.
بانك مركزی ژاپن برای مبارزه با ركود اقتصادی حاكم بر این كشور، نرخ بهره را به نزدیك صفر تقلیل داده بود اما شاید این را بتوان به حساب بدشانسی دلار گذاشت كه باز هم همانند سناریوی اروپا، اقتصاد ژاپن نیز به موازات ایجاد تمایل برای ثبات نرخ بهره در آمریكا نشانه هایی از خروج از ركود از خود نشان می داد و زمزمه های خروج از سیاست صفر نگه داشتن نرخ بهره در این كشور شنیده می شد.
این عوامل همگی دست به دست هم داد تا از ابتدای سال ۲۰۰۶ جو منفی شدیدی علیه دلار به وجود بیاید كه موجب تضعیف آن در روزهای نخست سال شد اما قوانین تكنیكی نمودار قیمت موجب می شوند تا همواره بعد از یك دوران صعود، شاهد ثبات یا احتمالا كاهش قیمت باشیم. عكس این قانون نیز صحیح است؛ به عبارتی همواره بعد از سقوط شدید شاهد دوران صعود نسبی یا ثبات خواهیم بود. به همین دلیل از فاصله ششم ژانویه تا تقریبا اواخر این ماه، ارزش دلار در ثبات نسبی به سر برد و تغییر چندانی نداشت. از دیگر دلایل این ثبات می توان به حالت روانی بازار اشاره كرد. در این دوران بازیگران بازار در انتظار اتفاق بزرگی بودند كه بی شك تاثیر شدیدی بر ارزش دلار بورس ایالات متحده و حتی اگر پا را فراتر بگذاریم، بر اقتصاد جهان داشت.
آلن گرینسپن- رئیس وقت بانك مركزی آمریكا- روز اول فوریه كرسی ریاست این بانك را پس از هجده سال سابقه مدیریت درخشان ترك كرد تا دوران بازنشستگی خود را آغاز كند و به جای او بن برنانكی- كه یك شخصیت آكادمیك بود- از طرف جرج بوش به كنگره آمریكا معرفی شد تا سكان هدایت قوی ترین و با نفوذترین نهاد مالی جهان كه تصمیماتش بر تمامی بازارهای جهان كمابیش تاثیرگذار است را بر عهده گیرد.
تغییر ریاست این نهاد الزاما به معنی تغییر سیاست ها نبود چون بسیاری اوقات عوامل اساسی كه بر تصمیم گیری در مورد نرخ بهره دخالت دارد در خارج از فدرال رزرو تعیین می شود اما به هر حال تفكرات و نظرات شخص رئیس می تواند بسیار مهم باشد و قطعا تاثیرگذارترین فرد بر بازارهای مالی آمریكا رئیس بانك مركزی آمریكا است. به همین دلیل بازار در اضطراب شدیدی در صدد پی بردن به افكار برنانكی بود.
پس از روی كار آمدن رئیس جدید در اول فوریه، بازار تا یك ماه به دلیل مثبت بودن پاره ای از شاخص های اقتصادی آمریكا و امیدواری نسبت به رئیس جدید و از همه مهم تر ساختار تكنیكی نمودار قیمت به دلار روی خوش نشان داد و این ارز تا حدودی ضررهای ماه ژانویه را جبران كرد، اما این روند دوامی نداشت و مجددا جنگ روانی علیه دلار آغاز شد.
خشایار امینی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید