جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


پایان بدویت


پایان بدویت
● نگاهی به فیلم چه كسی لیبرتی والانس را كشت
جان فورد در این فیلم آغاز مرحله ای جدید را در زندگی مردمان داستان های وسترن نوید می دهد كه تا به حال آن را تجربه نكرده بودند. آغاز دوران تن دادن به قانون و بهره گیری از مزایای آن. او ماجرای یك مثلث عشقی را در دل ژانر وسترنی تحول یافته بهانه ای قرار می دهد تا قهرمانانش را به سوی ترك بدویت و پذیرش الگوی مدنیت رهنمون شود .
پایان دوران قهرمانانی چون تام و آغاز دوران جدیدی كه قهرمان ندارد اما همچنان نیازمند الگو و نماد قدرت برای هدایت جوامع ابتدایی جهت نیل به پیشرفت و تمدن است و به همین خاطر است كه با وجودی كه رنسوم استاتدارد این واقعیت را كه او تبهكار معروف، لیبرتی والانس، را نكشته است بیان می كند اما مردم كماكان او را قهرمان خود می دانند.
آغاز معمایی فیلم و اینكه یك سناتور بزرگ چرا برای مرگ یك آدم معمولی در شهری كوچك آمده است كنجكاوی لازم را برای تماشاگر به وجود می آورد. آدم های فیلم در حال گذار به سر می برند، برخی از آنها همچنان سعی دارند رویه سنتی خود را حفظ كنند و ارزش های آن را به رخ بكشند، چنانچه یكی از زن ها در واكنش به تمایل هالی به باسواد شدن مقاومت می كند و می گوید : «بلد بودن این چیزا چه فایده داره، ولی اگه شوهر كنه زن خوبی می شه.» این درحالی است كه تام به شدت خواهان هالی است ولی هالی در تردید به سر می برد. او می تواند انتخاب كند و آینده اش به همین انتخاب بستگی دارد، پس سعی می كند كمی احساسش را كنترل كند و با منطق بیشتری عمل كند. او نماد زنی است كه در حال پوست اندازی و رشد فكری است هر چند كه فرهنگ سنتی مثل بقیه دست و پایش را بسته است.
از نكاتی كه شاید برای اولین بار در این ژانر شاهدیم تمایل مردم برای دستیابی و تمرین دموكراسی است و همین مسئله است كه امثال لیبرتی والانس را محدود می كند و به او كمتر مجال می دهد. در صحنه رای گیری شاهدیم كه او می خواهد دموكراسی و انتخابات را با تهدید به سود خود تمام كند اما ناكامی او باز هم تاكیدی است بر اتمام زمانه ای كه زور و گردن كلفتی حكم می راند، مقایسه این صحنه با سكانس رای گیری برای انتخاب سناتور كه همراه با پروپاگاند و هیاهوی تبلیغاتی با ظاهری موجه و نقاب دموكراسی است نشان می دهد كه لیبرتی والانس های جدید در لباسی نو در حال شكل گیری هستند و این نگاه تیزبین فورد در فیلم دهه شصت او هشداری است به تمدن جدید.
شكست های اولیه رنسوم استاتدارد در نهادینه كردن و آموزش قانونگرایی در بین این مردم به تدریج با پایداری او و این حقیقت كه دنیای جدید فرا رسیده است، ثمر می دهد و به جای اینكه او مجبور باشد برای بقا مهارت در تیراندازی را یاد بگیرد، كه هرگز آن را نیاموخت و به این واسطه در ابتدا مورد ریشخند هم قرار گرفت، این آنها هستند كه به سبب جبر زمانه باید اسلحه را كنار گذارند و به یاد گیری قانون و سواد بپردازند.
لیبرتی كه می خواهد همچنان برتری خویش را با سلطه حفظ كند و توجهی به تمدن بشری ندارد عاقبتی جز نابودی ندارد و تام كه این مسئله را فهمیده ترجیح می دهد به جای مقاومت تا جایی كه دستش برسد به توسعه و رشد شهر و منطقه خود كمك كند و عشق او به هالی هم به قدری هست كه خوشبختی او را در ازدواجش با آدم تحصیلكرده و متمدنی چون رنسوم ببیند و فداكاری كند، این گذشت حداقل نشانه توسعه یافتگی او در حد خودش و درك تحولات زمانه از جانب او است.
تام دانیفن شخصیتی دوگانه دارد، از یك طرف روحیه ای همچون لیبرتی طغیانگر و ضد قانون دارد و از طرفی هم با تطابق خود وجهی نزدیك به رنسوم پیدا می كند. سخنان اولیه او در مورد بی خاصیتی كتاب قانون و حكمرانی اسلحه، رنسوم را مجبور می كند كه او را با لیبرتی مقایسه كند اما رفته رفته حتی بعد از صحنه ای كه مهارتش را در تیراندازی و سوراخ كردن سطل های رنگ و پاشیدن آن روی رنسوم و تحقیر او به رخ می كشد می بینیم كه واقعیت را می پذیرد و با آتش زدن خودخواسته خانه ای كه برای هالی درست كرده دست به نوعی ایثار می زند و این عمل ارزشمند خود را با كتمان كمكی كه به رنسوم در كشتن تبهكار معروف می كند و ساختن چهره ای قهرمان از او كامل می كند. تام می داند كه آینده شهر و مردمش در این است كه قهرمانشان فردی تحصیلكرده و اندیشمند و قانوندان چون رنسوم استاتدارد باشد تا لیبرتی والانس و یا حتی خود او.
در صحنه اولیه رویارویی لیبرتی و تام در كافه و فرار لیبرتی همه بر این اذعان داشتند كه لیبرتی از تهدید رنسوم به وسیله مجازاتش با قانون ترسی نداشت و آنچه او را ترساند اسلحه تام بود اما باز هم قهرمان واقعی خود تام است كه با آینده نگری و تدبیرش كتاب قانون رنسوم را برتر از اسلحه خود قرار می دهد، به همین خاطر است كه احترام همه را برمی انگیزد و فیلم هم با تشریفاتی كاملاً محترمانه جنازه اش را بدرقه می كند و به این وسیله از او قدردانی می كند و به این ترتیب آمدن سناتور بزرگ به این شهر كوچك منطق روایی پیدا می كند.
تقابل بین واقعیت و رویا در زندگی را از زبان روزنامه نگار می شنویم، او می گوید: «اگر بین حقیقت و افسانه حقیقت برنده شد، بهتر است افسانه را چاپ كنیم» چرا كه فاش شدن حقیقت گرهی از مشكلات مردم نمی گشاید و ممكن است الگوپذیری مردم را از رنسوم كه بهانه و نقطه اتصال آنان با تمدن است از بین ببرد و آنها حاضر نیستند با پذیرش حقیقتی كه چندان تفاوتی ندارد الگویی چون تام داشته باشند و به بدویت گذشته برگردند .
تاكید مجدد مامور قطار بر قهرمان بودن او می تواند نوعی قدرشناسی از كسی باشد كه حقیقت طلبی و درستی كردارش فرهنگ این مردمان را عوض كرد و به آنان شخصیت داد و موجب پیشرفتشان شد، این دستاوردها نتیجه حضور او است حالا چه فرق می كند كه آیا او لیبرتی والانس را كشته یا كسی دیگر.
مجتبی عبداللهی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید