جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


چالش لیبرالیسم با روشنفکری


چالش لیبرالیسم با روشنفکری
● نگاهی به« مبانی نقد فكر سیاسی» نوشته مرتضی مردیها
مرتضی مردیها را بیش از هرچیز به دفاع صریحش از لیبرالیسم می شناسند. او سال ها پیش و در اوج جنبش اصلاح طلبی «دفاع از عقلانیت» را نوشت كه در واقع دفاعیه ای صریح از لیبرالیسم بود. اما اگر مردیها را تا دیروز و در عصر اصلاحات به عنوان روشنفكری مدافع لیبرالیسم می شناختند امروز و در دوران پسا اصلاحات با انتشار مبانی نقد فكر سیاسی او را باید منتقد جدی «روشنفكری» خواند؛ منتقدی كه البته نقد خود از روشنفكری برآمده از عصر روشنگری را مبتنی بر نوع خاصی از لیبرالیسم می كند كه حتی جان لاك- پدر لیبرالیسم- را نیز از نقد در امان نمی گذارد.
● موضوع كتاب
نقطه عزیمت نویسنده در كتاب «مبانی نقد فكر سیاسی» آن مفهوم و برداشتی از انسان است كه او «انسان شناسی رمانتیك» می نامدش. مردیها با تاكید بر انسان شناسی «هابزی» آشكارا در جهت خلاف گفتمان غالب روشنفكری ایران در یك قرن اخیر و بلكه جهان از عصر روشنگری در قرن بیستم گام می نهد، هم از این رو است كه فصل اول كتاب او را باید دفاعی بی ملاحظه و صریح از «دولت» در برابر «روشنفكران» دانست. دفاعی كه با توجه به ویژگی «دولت ستیز» روشنفكری در ایران و- با تفاوت هایی در جهان- عجیب و بدیع می نماید.
او پیكان نقد خود را متوجه آن چیزی می كند كه بنابر ادعای كتاب «آنارشیسم پنهان» نام گرفته است. وی پس از واكاوی زمینه های آنارشیسم پنهان به نحوی قابل تامل ریشه های آن را به معرفت شناسی «لاك» و رمانتیسم رو سو باز می گرداند كه به عقیده مردیها به نوبه خود بن مایه آنتاگونیسم طبقاتی ماركس را فراهم كرده اند.
این گونه است كه به عقیده او سه فیلسوف نامدار از سه سنت فلسفی متمایز- لاك، روسو و ماركس- مواد خام گفتمانی را فراهم آوردند كه برای چند قرن بر سنت روشنفكری حاكم بود و هنوز هم در گوشه و كنار جهان دلبستگان فراوان دارد. همین سنت روشنفكری است كه بر اساس مبانی معرفت شناختی و ادبیات خاص خود سال ها مبلغ «انقلاب در برابر دولت بود»، اما خرق عادتی كه مردیها در نقد «آنارشیسم پنهان» كرده است - فارغ از هرگونه ارزش داوری- در برابر بدعتی كه در تعریف «چیستی انقلاب» و تبیین شرایط لازم و كافی آن گذارده است، سهل به نظر می رسد. نقطه اوج حملات مردیها به سنت روشنفكری را باید در فصول دوم و سوم كتاب- آنجا كه از انقلاب و رفرم سخن می گوید- جست وجو كرد.
خوانش جدید مردیها از «انقلاب» و «رفرم» از این رو اهمیت دارد كه اگرچه بحثی «تئوریك» محسوب می شود اما عملاً با بسیاری از باورهای عام روشنفكری ایران در تضاد است. در تعریف مردیها انقلاب نه امری محتوم و قابل پیش بینی كه واقعه ای كاملاً اتفاقی و شانسی است! در نگاه اول ادعای مردیها در خواننده ایرانی كه ذهنش پیش از این با انواع تئوری ها در باب «وقوع انقلاب» انباشته شده هیچ همدلی بر نمی انگیزد. اما در پس این ادعا «استدلالاتی» نهفته است كه حداقل قابل تامل می نماید. به عقیده او انقلاب ها «اتفاقاتی» هستند كه ممكن بود و می توانستند «واقع نشوند»، از همین جا است كه اختلاف عقیده او با «محمدعلی همایون كاتوزیان»- كه تئوری هایش در باب انقلاب سكه رایج روشنفكری ایران است- روشن می گردد و مردیها را به چالشی بزرگ با تفكر غالب روشنفكری ایران مواجه می كند:
«سخنان كاتوزیان و روبین در باب تحول انقلابی ایران دایر بر اینكه آسمانخراش های مدرنیسم بدون یك زیربنای استوار سیاسی و بدون محاسبات ضروری برای چنین بنای عظیمی خطرساز بود البته خالی از قوت نیست، اما اگر منظور نویسنده از آن این باشد كه حكومت به سبب چنین خطایی ضرورتاً باید منتظر چنین سرنوشتی می بود غلط است.» در جایی دیگر می نویسد: «...كلیه نظریه پردازی هایی كه می كوشد انقلاب ها را به ویژه از منظری تاریخی ایجاب شده، ضروری و غیرقابل اجتناب جلوه دهد دچار خطایی جدی است. بنابراین تمامی تحلیل هایی از این دست كه مثلاً با انجام كودتا، وابسته شدن شدید كشور به نیروهای بیگانه، مدرنیزاسیون و مبارزه با سنت ها، برقراری اختناق و اعمال شكنجه، برقراری نظام تك حزبی و اعمال استبداد، توسعه ناهماهنگ و ناپایدار، تعمیق فاصله طبقاتی، گسترش بیكاری و افزایش تورم و.... معلوم بود انقلاب می شود و حكومت دوام نخواهد آورد سست است.» به عقیده مردیها، اگر حكومت ها، انقلابیون را به نحوی شدید و كارآمد سركوب می كردند، هیچ گاه هیچ انقلابی روی نمی داد. «بسیاری از وقایعی كه از چشم پس از انقلاب، سبب انقلاب محسوب می شدند به راحتی ممكن بود چیز دیگری باشند.
بسیاری از واقعیاتی كه قبل از انقلاب امتیاز منفی حكومت و خیانت محسوب می شد در یك فضای گفتمانی دیگر به راحتی می توانست امتیاز مثبت و خدمت آن یا دست كم خطایی بخشودنی به شمار رود و در آن صورت واقعیات مزبور هویت های دیگری می یافت و سیر جامعه هم متفاوت می شد.» عبارت نقل شده طعن آشكار مردیها به قضاوت منفی روشنفكری ایران در باب سیاست های توسعه ای حاكم در سال های ۳۲ تا ۵۷ است.
این طعن و نقد اما وقتی صورتی روشن تر به خود می گیرد كه می نویسد: «... از نیات و اعمال رژیم پیشین از سوی غالب روشنفكران خوانشی صورت گرفت كه زمینه ساز نوعی آنارشیسم پنهان (دولت ستیزی و سلطه گریزی)، رادیكالیسم (سخت گیری در مواجهه با رقیب حاكم) و رمانتیسم (سهل گیری در برآورد راه حل مشكلات) بود، اما این موارد، آنارشیسم، رادیكالیسم و رمانتیسم به عنوان خطوط اصلی گفتمان مسلط روشنفكری [...] كه به ریشه های غربی آن اشاره كرده ایم، از حیث همزمانی با وقایعی چون ركود اقتصادی پدیده كارتریسم، تردید حكومت در سركوب كارآمد نافرمانی ها و عوامل دیگری از این دست، كه در كار تحول سیاسی ایران در سال ۵۷ موثر بودند، یك تقارن صرف بود.»
در باب «رفرم»- نیز اگر چه مردیها اصلاح را تنها راه مطلوب عمل سیاسی می داند _ تعریف وی از ویژگی ها و مقتضیات عمل اصلاحی به گونه ای است كه بی تردید به مذاق اصلاح طلبانی كه روزگاری در حكومت بودند خوش نمی آید.
او می نویسد: «اصلاح مقتضی مصالحه دائم نیست، بلكه مستلزم تفاوت های معرفت شناختی، انسان شناختی و راه حل شناختی است كه میان گفتار انقلاب گرا و اصلاح گرا وجود دارد. از منظر بحث خشونت، وفاداری به اصلاح مستلزم این است كه ابتدا به آن نشود، یعنی عمل خشونت آمیز انجام نگیرد. ولی ممكن است در مسیر حركت، خشونت هایی برانگیخته شود كه اصلاح مسئول آن نیست. به عبارتی، اصلاح با اقدام خشونت آمیز منافات دارد، اما با ایستادگی بر سر مواضعی كه خشونت به آن تحمیل شده است، ضرورتاً در تعارض نیست.» اگر این تحلیل را نقطه عزیمت بررسی عملكرد اصلاح طلبان طی هشت سال حضورشان در قدرت قرار دهیم، بدون شك كارنامه آنان از «نقاط ضعف» و «نمره های بد» انباشته خواهد شد.
مردیها جنبش اصلاحات ایران را، با تكیه بر مقدماتی كه آمد، به طور مفصل در كتاب دیگری به نام «غلط واره فكر سیاسی در ایران» نقد كرده است كه در آینده چاپ خواهد شد.
بررسی جامع مبانی معرف شناختی و تئوریك «ایده اصلاح» كه مبتنی بر «رئالیسم و لوح خاكستری» در برابر «رمانتیسم و لوح سپید» و «آشتی طبقات» در برابر «آنتاگونیسم طبقاتی» است از جمله مطالب دیگر فصل سوم كتاب است.
تابوشكنی مردیها از باورهای رایج روشنفكری اما منحصر به فرد دولت، انقلاب و اصلاح نمی شود، بلكه مفاهیمی نظیر استعمار، امپریالیسم، استقلال و وطن را نیز دربرمی گیرد. روایت مردیها از این مفاهیم _ كه در فصول ۴ و ۵ كتاب آمده است _ بدون شك در تقابل آشكار با گفتمان غالب در سنت روشنفكری ایران است.
اسطوره زدایی از ناسیونالیسم و دفاع از جهانی شدن، حلقه های پی در پی یك زنجیره اند كه در فصول ۵ و ،۶ كتاب را به انتها می رسانند؛ «انتها»یی كه البته «ابتدا» است؛ ابتدای «نقد» و «گفت وگو» بین نویسنده و حلقه همفكرانش با منتقدین.
● اهمیت كتاب
كتاب جدید مردیها _ مبانی نقد فكر سیاسی _ در نگاه اول یك هنجار ستیزی مطلق است. او تمامی هنجارها، باورها، و گاو های مقدس روشنفكری غالب را به چالش می گیرد. چالشی آنچنان شدید كه گاه به نظر «سادیستی» می رسد اما كتاب مردیها یك «سادیسم تئوریك» یا «هنجارستیزی» روشنفكرانه نیست. چالشی است راست گرایانه و لیبرالی _ آن هم به روایتی خاص و بدیع _ با روشنفكری ایران كه اساساً «چپ» است.
روشنفكری ایران به انتقاد، آن هم از پایگاه لیبرالیسم چندان «خو» ندارد. انتقادی اگر بوده است یا از سوی وابستگان حكومت بوده است یا از سوی بنیادگرایان دینی، از این رو روشنفكران نه تنها از آن گزندی ندیده اند بلكه آن را ابزار محبوبیت خویش نیز قرار داده اند. این بار اما مردیها از درون قلعه لیبرالیسم علم نقد روشنفكری را برافراشته است. آن هم در زمانه ای كه انتقاد از روشنفكران «تشویقی» را برنمی انگیزد و چه بسا دشمنی هایی برانگیزد. اما جنس نقد او آنچنان است كه روشنفكران را گریزی از خوان و تامل نیست. اگر بابك احمدی _ كه اتفاقاً منتسب به سنت چپ است _ با نگارش «كار روشنفكری» از مفهوم «والای» روشنفكر «افتخارزدایی» كرد و به نحوی پراگماتیك دایره آن را توسعه داد، مردیها در «مبانی نقد فكر سیاسی» به طور كلی اسطوره روشنفكر را می شكند و زیر سئوال می برد.
در شرایطی كه روشنفكری چپ افكار متقدمین مكتب فرانكفورت چون ماركوزه، بنیامین، هوركهایمر و آدورنو را از نو می خواند و آثار ترجمه شده «اسلاوی ژیژك» و انتقادات او به بورژوازی را به مثابه «انجیل مقدس» دست به دست می چرخاند، روشنفكری لیبرال نیز با انتشار «مبانی نقد فكر سیاسی» پیام «حضور در میدان» می دهد. فضای پسا اصلاحات شكاف بین لیبرال ها و چپ ها را عیان كرده است.
«مبانی نقد فكر سیاسی» اگرچه بیان صریح این شكاف است، اما جور دیگری نیز می توان آن را دید. این كتاب بیانگر ایده هایی نو است كه بنا به گفته های نویسنده آن (در گفت وگو با سایت روز) به خواندن و پذیرفتن یا حتی نقد علمی آن، از سوی جریان های مسلط روشنفكری، شاید امید زیادی نباشد، اما این امید جدی وجود دارد كه نسل های جدید فرهیختگان با آن انس بگیرند و آموخته شوند.
مرتضی مردیها
نشر نی
چاپ اول
۱۳۸۵
رشید اسماعیلی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید