جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

اختلاف روش ها آشکار می شود


این روزها عین الدوله به سختی در تلاش بود تا در جبهه متحد روحانیون جنبش، چند دستگی و جداسری ایجاد كند. او پیوستگی و همبستگی سران جنبش را در تحصن حضرت عبدالعظیم آزموده بود و می كوشید از هر راهی كه شده آن همبستگی را بشكند. راه های گوناگونی را آزمود. سفیران پنهان و آشكار نزد هر یك از آقایان فرستاد. از تهدید و تطمیع و خوف و رجا تا جایی كه می توانست استفاده كرد، اما سودی نبرد و دست كم میانه آیت الله سید عبدالله بهبهانی و آیت الله سیدمحمد طباطبایی را نتوانست از هم بگسلد. ارتباط آنان با یكدیگر تا آخرین روز زندگی، به باریكی مو رسید، اما هرگز پاره نشد. یكی از بزنگاه‌هایی كه رابطه سیدین را به باریكی مویی رساند، همین روزها بود كه از سوی عین الدوله و پادوهایش به سختی ذهن آنان را نسبت به یكدیگر آشوب زده می كردند و از سویی دیگر اختلاف سلیقه آنان- چه به لحاظ زندگی خصوصی و چه به لحاظ روش های مبارزاتی- بروز می كرد. ناظم الاسلام با ذكاوتی كه درخور یك پژوهشگر تاریخ است، اختلاف نظر شادروان آیت الله طباطبایی با دیگر سران جنبش را به خوبی و با خبرگی می بیند و درباره آن می نویسد: «آقایان بهبهانی و صدر رسیدن به مقصود را به ریاست و نفوذ كلمه خود می دانند و در رسیدن به آن مقام كوشش می كنند.
آقای طباطبایی رسیدن به مقصود را در هیجان عموم و نفوذ شخصی را مضر و مانع می داند. فلذا مردم را از خود تنفر می دهد...» می بینید كه اختلاف نظر از كجا است تا به كجا؟ آقایان بهبهانی و صدر راه پیروزی را بر تعداد هواداران و پیروان خود افزون می دانند، اما آقای طباطبایی به قول سیاسیون امروزی، این راه را شیوه ای «پوپولیستی» می داند، تا حدی كه مردم را از خویش فراری می دهد. او به انقلاب ناب توده ای معتقد است و در گفته ها و نوشته های خود، سخن از بیداری توده ها و در جست وجوی علم و دانش رفتن و این گونه امور به میان می آورد.
در واقع آقای طباطبایی در روش مبارزاتی، درست نقطه مقابل آقای بهبهانی و دیگران بود. و در آن روزهایی كه آقای بهبهانی سركیسه را شل كرده بود و تبلیغاتچی میان طلبه ها و كسبه و بازاریان می فرستاد، آقای طباطبایی «با اشتغال به گلدان و گل و باغ و باغچه، آنچه را كه موجب ترقی و ریاست است از خود دور می كند. كار به جایی می رسد كه اجزای انجمن مخفی دوم در مقام برآمدند كه به آقای طباطبایی برسانند كه این طور سلوك و رفتار، منافی با رسیدن به مقصود است. فلذا با تمهید مقدمات، یك روز ظهر به عنوان دعوت به ناهار، آقای طباطبایی را در خانه بهاء دفتر حاضر كردند، یك دفعه آقا ملتفت شد كه تنها در میان جمعی گرفتار است...» آقای طباطبایی در واقع برای خود نقش رسالتی و رساندن پیام و ابلاغ قائل بود، نه بیشتر. او می گفت كه ما مردم را هشیار می كنیم، آگاه می كنیم، اما این دیگر خود مردم هستند كه می باید كمر همت ببندند و راه چاره را بیابند.
به هر روی، آنچه عبرت آموز است اینكه به رغم این اختلاف سلیقه ۱۸۰ درجه ای میان آقای طباطبایی و بهبهانی، آنان تا آخرین لحظه پیروزی با احترام و اعتماد متقابل با یكدیگر همكاری كردند. بعدها در تاریخ ایران خواهیم دید كه پس از ورود ادبیات خشن سیاسی استالینیستی به ایران، سیاسیون و مبارزانی كه در صف واحد علیه دشمن مشترك یعنی شاه می جنگیدند، تا همین اندازه اختلاف نظر و اختلاف عقیده در روش مبارزاتی را نمی پذیرفتند كه هیچ، حتی تا پای ترور و حذف فیزیكی و لو دادن هم رزم مختلف السلیقه به دشمن نیز پیش رفتند! نگارنده بر این باور است كه آن مدارای سیاسی كه چسب رابط آقای طباطبایی و بهبهانی بود، اصیل و ناب و برخاسته از فرهنگ ملی و دینی ما بود. آنها نه اهل حزب بازی و حزب سازی بودند، نه اروپا رفته و فرنگ دیده بودند، و نه روش های مبارزاتی شان را از شرق و غرب آموخته بودند؛ آنها خودشان بودند!
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید