جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


برویم قبلی ها را بخوانیم


برویم قبلی ها را بخوانیم
اگر بخواهیم فقط یك ویژگی برای داستان های سلینجر قائل شویم، این ویژگی، كشش عجیب داستان های اوست و طبیعی است كه در این ویژگی، ارائه «مفاهیم» والا و تاثیرگذار جایی ندارد. اما به نظر می رسد سلینجر در «جنگل واژگون» مسیری متفاوت را طی كرده است. یعنی كشش داستانی را فدای ارائه یك مفهوم كرده است. مفهومی كه وقتی در پایان خواندن داستان به آن فكر می كنیم، بسیار جذاب می نماید. دختری تلاش دارد عشق دوران كودكی اش را بازیابد. این عشق، یك بار در كودكی به واسطه یك زن (كه مادر پسر بوده) از دست رفته است و حالا كه دختر بزرگ شده و به لطف تمكن مالی، از همه چیز و همه كس استقلال پیدا كرده، بار دیگر در خیال دختر زنده شده و سودای بازیابی آن به سر افتاده است. اسطوره شكنی اینجا هم اتفاق می افتد. عشق دوران كودكی، این بار هم به واسطه یك زن از دختر قصه ما دریغ می شود و او درمی یابد كه پسر می خواهد برده زنان باشد.
كاری كه دختر، قادر به پذیرش آن نیست. با این حال چنین مفهومی در قالب داستانی روایت شده كه اگر به طرفداران پر و پا قرص سلینجر برنمی خورد باید گفت بسیار ملال آور است. كافی است بپرسیم چند نفر از كسانی كه این داستان را خوانده اند، ماجراهای آن را قبل از وقوع پیش بینی كرده اند. وقتی دختر در ایستگاه قطار با پسر و مادرش خداحافظی می كند و قصه با جهشی چندین و چندساله به دوران جوانی دختر می رود، خواننده هر لحظه مترصد است و می داند كه دختر، پسر را می بیند و وقتی راوی داستان كتاب شعری را به دختر هدیه می دهد مطمئنیم كه شاعر این كتاب، همان پسر رویاهای دختر است.در ادامه هم وقتی دختری وارد زندگی آنها می شود تمام گمان ها متوجه فروپاشی زندگی مشترك می شود و نویسنده كل پیش بینی خوانندگان داستانش را مو به مو رعایت می كند و جایی برای غافلگیری ما باقی نمی گذارد. پیشنهاد می كنم «جنگل واژگون» را فراموش كنیم و همچنان با بازخوانی داستان های دیگر سلینجر افسون آثار او را در ذهن حفظ كنیم. امیدوارم احساس ما، در مورد سلینجر به سرنوشت دختر قصه جنگل واژگون دچار نشود.
● فردا می بینمت
فردا می بینمت عنوان اولین مجموعه داستان سودابه اشرفی است كه توسط نشر ورجاوند منتشر شده است. اشرفی كه در سال ۱۳۳۸ به دنیا آمده است از سال ها پیش در آمریكا زندگی می كند و نویسندگی را هم از همان روزگار مهاجرت آغاز كرده است. از اشرفی رمان «ماهی ها در شب می خوابند» در ایران منتشر شده بود و مجموعه جدیدش یعنی «فردا می بینمت» دومین كتاب منتشر شده او به حساب می آید. در این مجموعه ۱۸ داستان كوتاه در كنار هم منتشر شده اند. در داستان ها فضاهایی متفاوت و رئالیستی می گذرد كه در آنها مبحث هویت و زمان از اهمیت دوچندانی برخوردار است.اشرفی تاكنون جوایزی مانند جایزه مهرگان ادب و بنیاد گلشیری را به خاطر رمان ماهی ها در شب می خوابند به دست آورده بود. این كتاب در ۱۴۱ صفحه با تیراژ ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است. در قسمتی از داستان گم شدم می خوانیم: «در ذهنم نقش پیرمردی كه با كلید قفل در خانه ای را باز می كرد و به درون می رفت و آرام و بی اعتنا به ما از چشم مان پنهان می شد همه چیز دیگر را شسته بود. نقشی كه من از آن سر درنمی آوردم. همه ذهنم را پوشانده بود و بقیه را بی رنگ و بی شكل كرده بود، فقط همین را به یاد می آوردم.»
● سوگ سفید
مجموعه شعر «سوگ سفید» كتابی است مشتمل بر ۱۵ شعر در قالب آزاد كه بهار رهادوست سراینده آنها است. در این مجموعه شعر كوچك شاعر با نگاه به فضاهای شهری امروز و واقعیت ها و اتفاق هایی مانند جنگ تحمیلی، تنهایی و بی روحی احساسات زندگی روزمره اشعاری را نوشته است كه در آنها تجربه زبانی مهم ترین تلاش او به شمار می آید. در این كتاب ما با اشعاری مانند حروف اضافه، آرمانشهر، گمشده، كلاغ آخر و منشور عشق و... روبه رو می شویم كه اعم آنها در ادامه فضاهای یكدیگر سروده شده اند. این مجموعه شعر در سال ،۱۳۸۵ با تیراژ ۵۰۰ نسخه توسط انتشارات كتابدار به بازار عرضه شده است. با هم شعر -...- را می خوانیم: «من كفش ندارم/ تو شال گردن/ كدام محتاج تریم؟/ آزار سبز نگاهی به آزار سرخ كرد و گفت: / وقت تنگ است / اگر شتاب نكنیم به اتوبوس نمی رسیم.»
● اندكی سایه
رمان اندكی سایه نوشته نویسنده اهوازی اولین اثری است كه در مجموعه «كار اول» انتشارات خجسته منتشر شده است. بیگدلی نویسنده این رمان به سال ۱۳۳۴ در اهواز به دنیا آمده است. او از سال ۱۳۵۹ تاكنون ساكن نجف آباد اصفهان است و تاكنون دو مجموعه داستان از این نویسنده منتشر شده است. رمان اندكی سایه، نخستین رمان این نویسنده قدیمی است كه مانند اعم فضاهای داستانی او، جوی شاعرانه و استعاری دارند. در این رمان روایت غمبار مردمی را شاهد هستیم كه از دل روزگاران سپری شده بیرون آمده و توسط بیگدلی به تصویر كشیده شده اند. این رمان در تیراژ ۱۵۰۰ نسخه و توسط انتشارات خجسته در سال ۸۴ به بازار آمده است. این رمان ۱۴ فصل دارد. بیگدلی پیش از این «شبی بیرون از خانه» و «من ویران شده ام» را منتشر كرده است. در قسمتی از رمان می خوانیم: «هادی می خواست كاری بكند و نمی توانست. می خواست فریادی بزند اما صداش در گلو مانده بود. می خواست خودش را از زیر بار چنین تهمت ناروایی پس بكشد و توانش را نداشت - ذره ذره گشته بودی قالبش - زانوهایش می لرزید. از شدت غیرت، مشتش گره شده روی سینه اش بود و نمی توانست كاری بكند...»
● من می گویم، شما بگریید
«من می گویم، شما بگریید» عنوان مجموعه ای است كه با انتخاب شاعر و محقق علیرضا قزوه منتشر شده است. در این كتاب برخی از اشعار و مراثی تاثیرگذار و زیبایی كه در باب امام حسین(ع) یا واقعه كربلا سروده شده اند انتخاب شده و در كنار هم منتشر شده اند. علیرضا قزوه كه كتاب «من می گویم، شما بگریید» به كوشش او منتشر شده در مقدمه كتاب دلیل خود از این انتخاب ها را چنین می نویسد: «تلاش شده است تا در شعرهای این دفتر ضعف های دستوری و زبانی و به خصوص محتوایی كمتر به چشم بیاید. اگرچه برخی از این شعرها را بارها شنیده اید، اما شعر خوب و بااصالت و باپشتوانه همیشه زنده است.» در این كتاب اشعار فراوانی از شاعران گوناگون از سیف فرغانی گرفته تا خوشدل تهرانی از قیصر امین پور گرفته تا مشفق كاشانی و... در كنار هم قرار گرفته و این مجموعه را شكل داده اند. اشعار انتخاب شده در ۵ فصل موضوعی تقسیم بندی شده اند. «من می گویم، شما بگریید» در تیراژ ۲۲۰۰ نسخه توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
● بوی خیس كاج
بوی خیس كاج عنوان مجموعه داستانی است از گیتی رجب زاده كه به تازگی توسط انتشارات نیلوفر منتشر شده است. نویسنده چهل ساله این مجموعه ۱۴ داستان كوتاه را مشتمل بر فضای زندگی های طبقه متوسط، اوهام و ترس های آنان نوشته و در كنار هم قرار داده است. در این داستان ها گاه برخی عناصر مشترك و تكرارشونده مانند اجسام خاص و یا احساس های مشترك باعث شده تا كتاب فرمی به هم پیوسته داشته و بتوان این داستان ها را علاوه بر درك استقلال آنها با نگاهی كلی تر نیز در نظر گرفت. این مجموعه در ۱۰۹ صفحه با تیراژ ۱۱۰۰ نسخه به بازار آمده است. در قسمتی از داستان عكس می خوانیم: «دستت را می گذارم كنار بریده عكس، همان جای اولش، خودم را هم از روی دامن مامان می كنم و می گذارم، گوشه عكس، طلق را روی صحنه سوم می كشم، آلبوم را می بندم، صدای پایی می آید تا پشت در اتاق، چراغ را خاموش می كنم.»
حسین یاغچی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید