جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


راهی به رهایی


راهی به رهایی
● نگاهی به فیلم به آهستگی ساخته مازیار میری
قطار (دوربین) به آهستگی روی ریل پر از برف به محمود می رسد تا سختی، سردی و صبوری این مرد غمگین را در بستر داستان در همان ابتدا تفهیم كند. سكوت و بی كلامی تیتراژ آغازین فیلم نیز به كمك این فضاسازی می آید تا دنیای بیرونی فیلم، بازنمای درون افسرده و بهت زده قهرمان داستان باشد.
قهرمانی نه از تبار روشنفكران و اهل فكر و نه از طبقه ثروتمند و مرفه. مردی از قشر كارگر كه ازخودبیگانگی ماركس گونه در چرخه بی رحم نظام اجتماعی او را می رنجاند و این رنج در ساختار قدرتمندتر دیگری به نام «سنت» تشدید می شود؛ سنتی جاهلانه كه گاهی بیش از روح نظام بورژوازی به ازخودبیگانگی و الیناسیون آدمی می انجامد و زیستن را برای این پرولتاریای معصوم، تنگ می كند. او از سویی گرفتار در نظام كاری خویش است كه او را از همسر و خانه اش دور ساخته و وادار به هجران كرده است كه حتی برای دیدن همسر بیمار خویش باید به التماس كارفرمایش بیفتد و از سویی دیگر دربند خانه و محله و مردمی است كه با سوءظن به همسرش تلخی این وضعیت تاریخی را افزون تر كرده اند؛ مردمانی كه همواره با پیش داوری و قضاوت های عجولانه و اشاعه بی رحمانه آن به تخریب یكدیگر و یك زندگی دامن می زنند. حقیقت در فرآیند این سیستم یك كلاغ و چهل كلاغ چنان استحاله می یابد كه عقل را در حجاب خویش پنهان كرده دایره تعصب و تحجر را وسعت می دهد.
دامنه این دایره به ویژه آن جایی كه مسئله زن و ناموس و عاطفه به هم گره می خورد تنگ تر می شود. در فرهنگی كه تعصب و بدبینی و تحجر به «غیرت» معنا می شود بذر سوءتفاهم و بی عدالتی اخلاقی نیز كاشته می شود كه محصول آن جز خشونت و نفرت نیست. در این میان اما محمود صبورتر و عاقل تر از تجربه و پایگاه اجتماعی اش به نظر می رسد. او سعی می كند به سرعت قضاوت نكند و زود تصمیم نگیرد.
نگاه پرسشگر و سكوت تامل برانگیز او مبین این معنا است. اما فشار نظام اجتماعی و به اصطلاح حرف مردم او را دست كم به لحاظ ذهنی و از درون دچار تزلزل می سازد. فروریختگی و آشفتگی روانی محمود با بازی فوق العاده فروتن در صورتش و نگاه مضطرب چشمانش هویداست. به قول دایی پری حرف مردم كمر فیل را می شكند. این خودشكستی حتی تا مرز فكر خودكشی در ذهن محمود می رود اما زود پشیمان شده به دامن ایمان برمی گردد و با اقامه نماز، طلب امداد می كند؛ راهی كه به رهایی او كمك می كند.
او با تحمل حرف غریبه و آشنا از خانواده خویش گرفته تا بستگان همسرش و تا همسایه ها و دوستانش گویی همچنان دل از پری نبریده است و در نهایت باز هم به سخنان او اعتماد می كند و دل از دیگران می برد و برای در امان بودن از مردمان و زخم زبان هایشان سفر را برمی گزیند و به سرزمینی هجرت می كند كه پری در آن آرامش گمشده خودش را پیدا می كند. او ظاهراً دارای ناراحتی اعصاب به معنای جسمانی اش نیست.
زنی است تنها گرفتار در میان مردمی عامی كه او را درنمی یابند و درك نمی كنند. او گویی این سال ها در رنج بی معنایی به سر می برده است و زبان مشتركی با اطرافیانش نداشته است و این تفاوت البته به نامتعارفی معنا شده است؛ همان وضعیتی كه برای روشنفكران دیار ما تجربه می شود و البته «زن بودن» او بر جرمش می افزاید. عدم حمایت نظام اجتماعی را نیز باید به این عوامل افزود. پری وقتی سه راه كتك خوردن، كشته شدن و طلاق گرفتن را از سوی محمود دریافت می كند عاجزانه از او می خواهد طلاقش ندهد.
در واقع او مردن را بر جدایی و حقارت ترجیح می دهد چرا كه می داند در ساختار فرهنگی- اجتماعی جامعه ای كه او زندگی می كند نگاه مثبتی به زن مطلقه نیست و تنهایی او عمیق تر خواهد شد. این اضطراب وجودی زنان و تهدید امنیت روانی- اجتماعی آنان تن دادن به تقدیر تاریخی آنان را سبب می شود. این سوء قضاوت تاریخی به ویژه به زن، دستمایه داستان مازیار میری در «به آهستگی» می شود كه به گفته خودش همیشه دغدغه به تصویر كشیدن این خصیصه عمومی را داشته است. ناپدید شدن پری از خانه بیش از آنكه مورد سوءتفهیم غیبت او باشد برساخته متحجرانه مردم از جنسیت اوست.
عمق این نگرش گاهی چنان است كه گویا خلقت این مخلوق یك سوءظن بزرگ بوده است. در نگرشی كه زن، سپاه شیطان تلقی می شود و هرگونه تصرفی در او شرعاً و عرفاً حق مرد به حساب می آید (صحبت های همسایه نجار) و غیبت پری بدون اثبات علت او حتی از سوی خانواده اش (دایی) به هرزگی تعبیر می شود تا حدی كه مرگ (اشتباهی) پری را بر ننگ این رسوایی ترجیح می دهد. (سكانس رستوران) جایی برای زیستن باقی نمی ماند و زندگی تماماً به بازتولید مداوم این سوءظن ها در عرصه خصوصی آدمی تبدیل می شود. همان عرصه ای كه به قول سیدمحمود در زندگی او جایی ندارد؛ عرصه ای كه به دلیل كنجكاوی زائد این فرهنگ به عرصه عمومی فراخوانده می شود و حیطه خصوصی زندگی را چندان به رسمیت نمی شناسد. وضعیتی كه محمود و پری برای رهایی از آن گریختند و به مشهد محل شهود و آرامش پناه می برند.
آنان با خروج از ساختار ظالمانه و یكسویه اطرافشان، زندگی در غربت آزادی بخش را ترجیح می دهند و نمای گنبد امام رضا نشانه آن آرامش و اعتدالی است كه محمود و پری به آن رسیده اند. در ابتدای فیلم محمود روی ریل (راه زمینی) كار می كرد و در پایان بر بلندی یك ساختمان. (نمودی از رشد او) مازیار میری اما در زیرلایه داستان خود به شكل زیركانه ای به نقد فرهنگ عامه دست می زند و آسیب پذیری نظام خانوادگی را در بستر مولفه های آن بازشناسی می كند. از ریشه گیری و ریاكاری و دخالت های بی جا تا انگ زنی و دورویی و مرده پرستی این قوم كه رفتارشان بعد از اثبات مرگ (صوری) پری تغییر و تیغ تیز نقدشان كند شده بود.
انگار مرگ، غسل تعمیدی بر گناهان آدمی است. تجلی این نگرش را در امضای اهالی محل برای گواهی دفن پری و اثبات همسربودگی محمود شاهدیم. در حقیقت میری به جامعه شناسی خودمانی و نقد از درون دوران می پردازد و زیر پوست فرهنگ را می شكافد.
در این وضعیت تاریخی ماندن تنها به قیمت نابودی تمام می شود. پس باید یافتن و شدن را در رفتن جست وجو كرد؛ راهی كه هم برای بانوی روشنفكر مهرجویی و هم محمود جوشكار میری، تنها طریق رستگاری است. رفتن، یافتن و راهی به رهایی جستن.
سیدرضا صائمی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید