پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


فرهنگِ سرگرمی خواهی


فرهنگِ سرگرمی خواهی
كار و فراغت به ویژه در عصر نوین، به عنوان دو نیاز بنیانی انسانی مطرح شده اند. همچنان كه كار، عمل خلاق فرآورنده و تغییردهنده هم جهان و هم سرشت انسانی است، فراغت نیز همچون فعالیت نسبتاً خودانگیخته و آزادانه فرد در بازآفرینی خود، خود- بیانگری و بازیابی خویشتن به شمار می آید. اما اگر كار (work) ممكن است از سویی در كار بیگانه شده و از سوی دیگر در زحمت (Labour) و اشتغال (Occupation) به تباهی كشیده شود، فراغت نیز چه بسا تباه می شود. محدود شدن و تقلیل یافتن فراغت به سرگرمی، سرگرمی خواهی را به عنوان بروز تباه شدگی فراغت و فراغت طلبی مطرح می كند. در این مقاله در پی سنجش تمایز فراغت طلبی و سرگرمی خواهی، برخی از ویژگی ها و كاركردهای فرهنگ سرگرمی خواهی بررسی می شود.
● فراغت طلبی در برابر سرگرمی خواهی
در پی انقلاب صنعتی و بسط مناسبات سرمایه داری، فراغت از كار جدا شد. در جوامع پیش سرمایه داری، كار و فراغت در هم ادغام و از یكدیگر نامتمایز بودند. در چنین جوامعی نه اینكه زمان فراغت و یا حتی سرگرمی وجود نداشت اما فراغت و سرگرمی عمدتاً به صورت آیین ها و جشن هایی بروز می یافت كه در واقع به عنوان بخشی از روند كار به شمار می آمدند، در عین حال كه چنین آیین ها و جشن هایی جنبه عمومی و همگانی داشت و فرد به عنوان هستی ادغام شده در جماعت در آنها شركت می جست. به علاوه بخش دیگری از وقت آزاد مردمان صرف روابط خانوادگی و خویشاوندی می شد (مثلاً در شب نشینی ها) به آنچه كه نشانگر پایبندی به اخلاق و رسوم الزامی جماعت بود و نمی تواند به عنوان گذران زمان فراغت دریافته شود. اما در جوامع سرمایه داری به ویژه با تكامل صنعت و رشد تولید و كاهش نیازمندی جامعه به كار انسانی و نیز جدایی فرد از جامعه و اكتساب هویت فردی، زمان فراغت از زمان كار جدا شد و در تعامل با آن قرار گرفت.
برای درك واضح تر زمان فراغت می باید آن را از وقت آزاد متمایز كرد. می توان گفت وقت آزاد فرد مجموعه زمانی است كه او در كار یا اشتغال موظف قرار ندارد. در عین حال این زمان شامل دو بخش فعالیت اجباری و انتخابی می شود. فعالیت های اجباری انجام شده در وقت آزاد، مثلاً زمان لازم برای رفت و آمد به محل كار موظف، زمان صرف غذا، دیدار از روی وظیفه خویشاوندان، شستن و مرتب كردن لباس و... جزء زمان فراغت نیست. بنابراین زمان فراغت بخشی از وقت آزاد است و فعالیت هایی را در برمی گیرد كه فرد نسبتاً بدون اجبار، به طور خودانگیخته و عمدتاً مطابق با دلخواست های فردی اش انتخاب می كند.
تبیین زمان فراغت با «فعالیت» در درك زمان فراغت بسیار مهم است. اگر كار با فعالیت تبیین شود و فراغت با بی فعالیتی، آن گاه رابطه كار/ فراغت فقط شامل تضاد است. در حالی كه میان این دو وحدت نیز وجود دارد. جنبه وحدت شان در این است كه هر دو به صورت های متفاوتی به نیازها و دلخواست های انسان پاسخ می دهند و اینكه هر دو در صورت های مختلف «فعالیت» بروز می یابند. جنبه تضادشان نیز از جمله اینكه با قائل شدن دو محرك اصلی نیاز و دلخواست برای انسان می توان قائل شد كه كار فعالیتی است عمدتاً معطوف به برآوردن نیازها و زمان فراغت، فعالیتی عمدتاً معطوف به پاسخ به دلخواست ها. (بالطبع این تمایزی نسبی است و نیاز و دلخواست گاه بر هم منطبق می شوند.) و نیز این تضاد كه كار، فعالیت موظف یا اجباری است و فراغت، فعالیت خودانگیخته و آزاد. (باز هم فقط اشاره می شود كه از یك سو این تمایز، مطلق نیست و از سوی دیگر، انتخاب آزادانه فعالیت های زمان فراغت با وضعیت خاص اجتماعی مشروط می شود.) از این لحاظ حتی اگر فعالیت های زمان فراغت فرد به طور جمعی انجام شود اما انتخاب نسبتاً خودانگیخته و آزادانه این فعالیت ها از سوی فرد، به دور از اجبار اجتماعی سازمان یافته و نهادینه شده، شرط زمان فراغت است.
اما زمان فراغت شامل چه نوع فعالیت هایی است؟ با فرض اینكه در زمان فراغت نیازها و دلخواست های واقعی و راستین فرد مورد نظر است، دست كم می توان سه حوزه فعالیت را برشمرد: الف- مجموعه فعالیت هایی كه فرد برای رهایی از خستگی جسمانی و یا ذهنی ناشی از كار موظف روزانه انجام می دهد. این اقدامات فقط شامل حد افراطی استراحت- یعنی بی عملی- نمی شود. در این حوزه، بازیابی سرزندگی قوای جسمانی و ذهنی خود یا كسب آمادگی جسمانی و فكری برای كار مجدد موردنظر است. این هدف با اقدامات گوناگون مثلاً شنیدن قطعه ای موسیقی، نوشیدن آنچه مطلوب فرد است، حمام گرفتن، مطالعه روزنامه و... حاصل می آید. ب- فعالیت هایی كه در ورای كارهای موظف و اجباری و نیز یكنواخت و تكراری روزمره، نیروهای خلاقه فرد را مطابق با دلخواست هایش به عمل در می آورد و در تبدیل نیروها و امكانات بالقوه اش به بالفعل، یعنی رشد فردی اش، به او یاری می رساند. اینها فعالیت های خود- بیانگرانه فرد هستند. آموزش زبان های بیگانه برای گسترش حوزه مطالعات، یادگیری موسیقی یا نقاشی و...، ورزش، فعالیت های عملی مثل باغبانی، صنایع دستی و...، مطالعه و مشاركت در فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی... از جمله این فعالیت ها هستند.
اینها فعالیت هایی اند كه با هدف توانمندسازی جسمانی و ذهنی و نیز رشد عاطفی فرد نسبت به خود و جهان پیرامونش، و - در كل- تعالی جویی فردی انجام می گیرد. همچنان كه در این فعالیت ها فرد به بازبینی خویشتن در ارتباط با فعالیت های مربوط به كار نیز می پردازد. پ- فعالیت هایی كه شامل سرگرمی و تفریح است. این فعالیت ها در مجموع به منظور فاصله گرفتن و رهایی فرد از ملالت زندگی یكنواخت روزمره انجام می شود. جدایی و رهایی از چنین ملالتی ضرورتاً تا حدودی گذار به فراتر چارچوب های زندگی یكنواخت و تكراری روزمره را ایجاب می كند. این امر معمولاً به دو صورت انجام می گیرد: ۱- درآمیختگی فرد با جهان خیالی و ساختگی متمایز از محیط پیرامونی واقعی، مثلاً با دیدن فیلم های تخیلی و حادثه ای و كمدی، ۲- نادیده گرفتن هنجارها و قلمروهایی كه از نظر اجتماعی مجازند و یا گرایش به انجام كارهایی كه مجاز نیستند. در این حال دستیابی به اشتیاق ها و هیجاناتی كه در قالب های مرسوم و یكنواخت زندگی روزمره برای فرد تجربه پذیر نیستند، ممكن می شود. این گرایش به موقعیتی متمایز از وضعیت زندگی یكنواخت و ملالت بار روزمره به رضایتمندی فرد می انجامد.
از این رو زمان فراغت، به طور كلی، فرصتی است برای تلاش فرد برای قرار گرفتن در موقعیتی مطلوب؛ موقعیت مطلوبی كه حامل حدی از تعالی جویی فردی و حس خلاقیت و تجربه آزادی است. در یك دریافت حداقلی نیز فراغت و سرگرمی می تواند تقلای منفعلانه و مبتنی بر عقل سلیم باشد كه بروز تمایل فرد به جدایی از یكنواختی ملالت بار زندگی روزمره است. اما در هر حال وجود حدی از خودانگیختگی و خودمختاری در سرگرمی و تفریح در كنار انتخاب نسبتاً آگاهانه و آزادانه فعالیت های دو حوزه دیگر مبین این نكته مهم است كه افراد به واسطه چگونگی گذران زمان فراغت شان از یكدیگر متمایز می شوند.
با همین اشاره مختصر به رابطه كار/ فراغت می توان به این نكته پرداخت كه در كشورهای سرمایه داری اگر كار به كار بیگانه شده تبدیل شد، فراغت نیز به بیگانه شدگی دچار می شود. اما نه رابطه كار/ فراغت و نه بیگانه شدگی آن چندان به جامعه ما مربوط نمی شود. ایرانیان به لحاظ تاریخی عمدتاً در چارچوب اقتصاد معیشتی زیسته اند و چندان اشتیاقی به كار نداشته اند. امروزه نیز كه در ایران زمان كار مفید و بهره وری كار بسیار پایین تر از حتی بسیاری از كشورهای در حال توسعه است مبین فروكاهی كاركردن به زحمتكشی و اشتغال ورزی است. از این رو به نظر می رسد در جوامعی مثل ایران به جای رابطه كار/ فراغت می باید به رابطه زحمت و اشتغال/ سرگرمی پرداخت. به اختصار می توان گفت كار، در مجموع، انسان جدا شده از طبیعت را در ارتباطی آگاهانه و خلاقانه با طبیعت قرار می دهد.
كار، عامل تحول غایتمند شرایط مادی جهان و زندگی خود از سوی انسان است. محصول كار- تولید- بروز خودتحقق بخشی انسان و كار، ممیزه زندگی او است. از این لحاظ، كار به كار جسمانی و كار فكری تقسیم نمی شود. به این معنی كه كار به علت غایتمندی اش- كه وجه تعیین كننده كار انسانی است- همواره وجهی فكری نیز دارد. اما زحمت (به عنوان فعالیت عمدتاً جسمانی) و اشتغال (به عنوان فعالیت عمدتاً غیرجسمانی) هر چند در تولید و یا عرضه محصولات و خدمات با كار مشترك اند اما به علت ویژگی ها و اهداف شان از كار متمایز می شوند. هدف اصلی زحمت و اشتغال، رفع نیازمندی های اولیه انسان- غذا، پوشاك، مسكن- است. هدف زحمت و اشتغال، فرصت یابی برای ادامه بقا است كه از طریق فعالیت هایی یكنواخت، تكراری، محدود و ملامت بار حاصل می آید. این فعالیتی است كه فرد مطابق الگویی از پیش تعیین شده و دیكته شده به او انجام می دهد و از این رو بر فعالیت خود كه فاقد خلاقیت و خودانگیختگی است نظارتی ندارد و آن را یكسره منفعلانه انجام می دهد.
می توان گفت اگر كار، برانگیزنده نیروهای خلاقه انسانی است، زحمت و اشتغال، انسان را به هستی منفعلانه ای سوق می دهد. پیامد مهم منفعلانه بودن زحمت و اشتغال و متمركز شدن این دو به تقلا برای بقا این است كه زحمت و اشتغال برای فردی كه به آنها مشغول است فعالیت های غایتمندی نیستند. برای او اینها فقط تقلایی است كه به اجبار تا بازنشستگی و یا زمان مرگش به یكسان ادامه می یابد. فرد همواره خود را مجبور و مكلف به ادامه تلاشی می بیند كه هر وقفه ای در آن فقط بقایش را به مخاطره می اندازد. چرا كه فراتر از این محدوده، زحمت و اشتغال برای او دربردارنده هیچ مفهوم، ارزش و غایتی نیست. همین امر انزجار او را نسبت به زحمتی برمی انگیزد كه چنین او را به اسارت درآورده است. او در هر لحظه زحمتكشی یا اشتغال ورزی اش در خیال لحظه ای است كه پایان زحمت و اشتغال روزانه اش اعلام شود. زحمت و اشتغال برای او همچون بیگاری زجرآوری است كه همواره درصدد شانه خالی كردن از زیر بار خردكننده آن است.
اما همین اجبار، انفعال، یكنواختی و تكرار بسیار ملامت بار زحمت و اشتغال و انزجاری كه در فرد برمی انگیزد، تاثیر مستقیمی بر چگونگی گذران زمان فراغت او ایجاد می كند. فرد گرایش می یابد كه در زمان فراغت تا حد ممكن از زحمت و اشتغال و انزجار ناشی از آن جدا شود و به آن فكر نكند. این تمایل به جدایی، تمایل به جدایی از و فراموشی نسبت به همه آن شرایطی است كه او را به چنان زحمتكشی و اشتغال ورزی تلخ و رنج آوری مجبور می كند. اما این تمایلی است كه لزوماً با انفعال، وادادگی و بی ارادگی فرد درمی آمیزد. همان ویژگی های او در زمان زحمت و اشتغال به زمان فراغت اش نیز سرایت می كند. چنین است كه حوزه های فعالیت زمان فراغت از حوزه های عمل خلاق و بازیابنده خود و خود تعالی بخش تهی شده و برای او به همان حوزه سرگرمی فرو كاسته می شود. فردی كه در زمان فعالیت موظف خود به زحمت و اشتغال می پردازد، در زمان حضور غیرموظف خود نیز عمدتاً سرگرم شدن را می جوید و زمان فراغت خود را با سرگرم شدن هرچه فزون تری پر می كند و به آن وامی دهد. گرایش به استغراق در سرگرمی و سرگرم شدن را سرگرمی خواهی می نامم. همین تقلیل زمان فراغت به سرگرمی و ادغام فرد در سرگرم شدن و سرگرمی خواهی به مرور او را از فرهنگ خاصی برخوردار می كند كه می توان آن را «فرهنگ سرگرمی خواهی» نامید.● برخی ویژگی های سرگرمی خواهی
سرگرمی خواهی در معنای ادغام و استغراق در سرگرمی و سرگرم شدن، مهمتر از همه، با غفلت مشخص می شود؛ غفلتی كه دو وجه دارد: وجه نخست آن گریختن از و میل به فراموش كردن واقعیت تحقیرآمیزی است كه فرد را در محدوده تلاش برای بقا به اسارت می گیرد. به علاوه زیستن در جهان پرمخاطره و بی ثبات و ناامن، به غفلت وجهی از حس امنیت و نترسیدن می دهد. این میل به گریز و غفلت از چنین واقعیتی در شرایطی كه فرد مستغرق زندگی روزمره است و هیچ چشم اندازی در رهایی از آن نمی بیند، تشدید می شود. اما وجه دوم غفلت، غفلت از خویشتن است. اسیر ماندن در شرایطی كه مانع می شود فرد به نیازها و دلخواست های واقعی اش بپردازد و به هر خفتی برای سازگار شدن با چنین شرایطی تن دهد.
به ناگزیر به انزجار از خود و میل به گریز از خویشتن و فراموشی خود می انجامد؛ خویشتنی كه خود را به چنان اسارتی واداده است. چنان گریزی از واقعیت و میل به فراموشی آن - كه سخت منفعلانه است - لزوماً به غفلت از خویش و مواجهه منفعلانه با خویشتن می انجامد. فرد اگر در زمان فعالیت موظف با ادغام شدن در زحمت و اشتغال از واقعیت مستولی بر او و از خود غافل است، پس از فعالیت موظف خود نیز با ادغام شدن در سرگرمی و سرگرمی خواهی به چنین غفلتی تداوم می بخشد. این گریز و غفلت دو وجهیِ به شدت منفعلانه، بنیان فرهنگ سرگرمی خواهی است. متناسب با این ویژگی اساسی فرهنگ سرگرمی خواهی می توان ویژگی ها و مولفه های دیگری برای آن برشمرد كه از آن جمله است:
- برای سرگرمی خواهی، خوشگذرانی هدف در خود است؛ هدفی كه به وسیله غفلت از واقعیت تلخ و نابسامان موجود و نیز خودِ درمانده و بی خیالی و بی تفاوتی و انفعال نسبت به این هردو حاصل می آید. برخلاف فعالیت های زمان فراغت كه اهداف و غایت های مشخصی دارند و با تحقق آنها فعالیت پایان می یابد، سرگرمی خواهی، هدف و غایت معینی ندارد و بنابراین پایانی برای آن وجود ندارد مگر خستگی و یا فقدان زمان.
زیرا از همان لحظه شروع سرگرم شدن اگر خوشگذرانی احساس شود، هدف و غایت سرگرمی خواهی تحقق یافته و به یكسان تداوم می یابد. (فقدان غایت مندی در سرگرمی خواهی آن را با زحمت و اشتغال به عنوان فعالیت های غیرغایت مند در وحدت قرار می دهد.) سرگرم شدن ، وقت گذرانی لذت طلبانه و دست كم، بی دردسر و بی دغدغه است. هیچ لحظه ای از زمانی كه با احساس واقعی و یا وهمی خوشگذرانی و لذت می گذرد متمایز از لحظه دیگر نیست. از این رو خوشگذرانی فاقد غایت مندی است. سرگرمی خواهی با تامین غفلت و جدایی فرد از خود و جهان پیرامون خود فقدان غایت مندی زندگی فرد را با خوشگذرانی لاپوشانی می كند. سرگرمی خواهی پاسخی به هیچ بغرنجی نیست، فقط دور شدن و غافل ماندن از بغرنج هایی است كه یكی خود و دیگری واقعیت پیرامون خود است.
خوشگذرانی به عنوان هدف در خود سرگرمی خواهی هیچ نسبتی با شادی و سعادتمندی ندارد. شادی حاصل شناخت و غلبه بر درد است و سعادتمندی حاصل تحقق هدف و غایتی مشخص. هر دو پیامد فعالیتی خلاقه اند. اما خوشگذرانی حاصل انفعال پذیری است. خوشگذرانی حتی از رضایت مندی زمان فراغت برخوردار نیست. زیرا رضایت مندی الزاماً حاصل فعالیت خودانگیخته فكری و جسمانی است. اما خوشگذرانی اصلاً در شرایطی طلب می شود كه شادی و سعادت و رضایت مندی ممكن نباشد. خوشگذرانی در سرگرمی فقط كسب لذت در لحظه حال است. در عین حال كه فرد را در لحظه حال مستغرق نگه می دارد. با تاكید بر همین نكته است كه می باید نتیجه گرفت فرهنگ سرگرمی خواهی این ویژگی را دارد كه فرد را مستغرق لحظه حال نگه می دارد. این به معنای انقیاد فرد نسبت به عامل سرگرم كننده است.
در عین حال تداوم همین لذت جویی در لحظه حال است كه به كرختی و لختی فرد سرگرمی خواه می انجامد. اگر كه بازیابی و بازسازی خود از طریق فعالیت های زمان فراغت، فرد را برای مرحله دیگری از كار آماده می كند اما كرختی و لختی حاصل از سرگرمی خواهی چه بسا فرد را از تن دادن به زحمت و اشتغال بعدی دلزده كند. (از همین منظر می توان به این نكته توجه كرد كه معمولاً ترافیك صبح شنبه تهران سبك ترین ترافیك در میان روز های «كار» است.) جدایی و غفلت از دل زدگی زحمت و اشتغال توسط خوشگذرانی/ سرگرم ماندن، فقط به حسرت خوشگذرانی بیشتر می انجامد، و این یعنی كه خوشگذرانی در سرگرمی خواهی هیچ غایتی ندارد. در سرگرمی خواهی، فرد هویت یك انسان جزیی و یك مهره منفعل را به خود می گیرد كه آرزویش فقط بی دغدغه ماندن توام با خوشگذرانی است. عقلانیت و حسانیت سرگرمی خواه فقط در حدی عمل می كند كه بتواند خوش باشد.
آن هم نه از طریق فعالیت جدی و هوشیارانه فكری یا جسمانی؛ بلكه به وسیله انفعالی راحت طلبانه و كاهلانه. در فرهنگ سرگرمی خواهی حتی تفریح نیز به معنایی كه در زمان فراغت دارد- در معنای recreation كه عامل تجدید قوای فكری و جسمانی است- نمی تواند وجود داشته باشد. بلكه تفریح نیز به همان خوشگذرانی منفعلانه تقلیل می یابد. می توان گفت سرگرمی خواهی لذت طلبانه تداوم پرسه زدن است؛ پرسه زدن در زندگی تا هیچ واقعیت زندگی، جدی و قابل تامل نباشد. مسئله پرسه زدن، «چیستی» و «چرایی» نیست؛ «چگونگی» است. بی مقصدی و فقدان غایت مندی پرسه زدن از همین جا است، پرسه زدن حتی بی اعتنایی به راه و انفعال در برابر آن است در لحظه پیمودنش. - سرگرمی خواهی متكی به شناخت روزمره است. این نیز عمدتاً در محدوده شناسایی نمود پدیده ها باقی می ماند و حوزه بدیهیات را دربرمی گیرد. عقل سلیم و فهم متعارف با شناخت نمود ها و با بدیهیات سازگار است.
از این لحاظ فرد در سرگرمی خواهی اش چیزی نمی آموزد و اصلاً تقلای آموختن را متحمل نشدن است كه خوشگذرانی اش را تامین می كند. (در ایران یك دسته از كتاب های پرفروش- در هر زمینه ای- كتاب هایی اند كه چیزی به خواننده نمی آموزند و یعنی سرگرمی خواهی او را ارضا می كنند.) سرگرمی خواهی اگر از طریق همراهی جمعی میسر شود هر فرد نقش یك «پا» را دارد؛ او مشاركت كننده در هیچ فعالیتی نیست. در سرگرم شدن جمعی هر فرد تنها می ماند. ازجمله به این دلیل كه هر فرد در سرگرمی خواهی اش در پی بازشناسی خویش از طریق رابطه و مشاركت با دیگری نیست. همراهی سرگرمی خواهانه هر فرد شامل یك سری رفتار های یكنواخت و تكراری است كه فقط به هوش معمولی نیاز دارد كه تا حد دلخواه ادامه یابد. از این لحاظ سرگرمی خواهی به اندیشیدن نیاز ندارد.
می توان گفت سرگرمی خواهی اصلاً از اندیشه ورزی جلوگیری می كند و یا با فقدان آن بی دغدغه پیش می رود. پذیرش سرگرمی خواه نسبت به سرگرمی بستگی به این دارد كه برای فهم آن تقلای فكری به او تحمیل نشود. با نیندیشیدن است كه غفلت از خود و محیط پیرامون خود ممكن می شود. جایگزین اندیشه ورزی در سرگرمی خواهی، خیال ورزی است. گفته شد یك بروز سرگرمی، ایجاد جهان تخیلی بسیار رضایتبخش تر از جهان واقعی است؛ جهانی كه فرد در آن به احساس آرامشی دست می یابد كه همچون زمینه آن، وهمی و خیالی است و در هر حال فرد را از اندیشیدن به خود و به جهان واقعی خود بازمی دارد. برای اینكه سرگرمی خواهی نیاز به اندیشیدن و آموختن را رفع كند می باید در آن همه چیز به سادگی درك پذیر و قابل پیش بینی باشد. در آمیختگی سرگرمی خواهی با امور قابل پیش بینی در غافل ماندن از جهان پیرامون غیر قابل پیش بینی و غفلت از خود ترسیده درگیر با این جهان پیرامونی نقش بسیار مهمی دارد. وضعیت قابل پیش بینی در سرگرمی خواهی حس ناامنی و بی ثباتی سرگرمی خواه را لاپوشانی می كند.
در این حال هیجان سرگرمی خواهی از مواجهه با امر غیر مترقبه و یا عملی كه عمدتاً به شانس بستگی دارد (مثلاً در بازی تخته نرد) ناشی می شود. پس در سرگرمی خواهی، امر غیر مترقبه- كه به سرعت به امر قابل پیش بینی تبدیل می شود- و نیز عمل مبتنی بر شانس، جایگزین كشف و اندیشیدن می شود. البته چه بسا پیش بینی های سرگرمی خواه كه لزوماً باید به پایان خوش برای او بینجامد تا همچنان بی دغدغه و غافل بماند، متحقق نشود. در این حال هم فقط «حال» او گرفته می شود، وگرنه او با معضل و یا غامض فكری یا احساسی مواجه نمی شود. سرگرمی خواهی با حس تراژیك هیچ نسبتی ندارد. چون خوشگذرانی سرگرمی خواهانه از طریق انفعال پذیری حاصل می آید پس عمدتاً كافی است تا موضوعی به عنوان موضوع سرگرمی به سرگرمی خواه عرضه شود تا او، هر طور كه باشد، با آن به احساس خوشگذرانی برسد؛ این یكی از مهم ترین ویژگی های فرهنگ سرگرمی خواهی است.
اشتیاق و تمایل، بروز احساس كردن خویش است. در آن نوعی آگاهی به خود و یا جست وجوی خویشتن وجود دارد. اشتیاق و تمایل (دلخواست) فرد است كه میان او و دیگری تمایز می گذارد و میان او و جهان پیرامونش مرز می نهد. فرد به واسطه اشتیاق و تمایل اش، خود را و جهان پیرامونش را انتخاب می كند. اما از آن رو كه سرگرمی خواهی برغفلت فرد از خود و انفعال پذیری نسبت به جهان پیرامون- ازجمله به آنچه به عنوان سرگرمی برای او ساخته و پرداخته می شود- استوار است، در فقدان اشتیاق و تمایل و یا حتی با وجود احساس اكراه نسبت به عامل سرگرمی نیز برآورده می شود و ادامه می یابد. نیاز به سرگرم شدن است كه ارتباط سرگرمی خواه را با موضوع سرگرم كننده حفظ می كند و نه رضایتمندی او از ارضای اشتیاق ها و تمایل هایش. اگر در سرگرمی خواهی، خوشگذرانی با انفعال پذیری ممكن می گردد لازم است كه دامنه این انفعال پذیری تا انفعال نسبت به اشتیاق و تمایلات خود فرد نیز بگسترد. از آنچه گفته شد نباید نتیجه گرفت كه فرد هیچ ادراكی نسبت به موضوع سرگرمی اش ندارد. نه، او به طور مثال نسبت به برنامه ای كه از تلویزیون می بیند اظهار نظری تائید آمیز یا تمسخر آمیز می تواند داشته باشد و حتی نسبت به آن برخورد شدیداً انزجار آمیزی نشان دهد.
اما سرگرمی خواه در هر حال نظاره گر منفعل باقی می ماند و برنامه را تا به آخر تماشا می كند. برای سرگرمی خواه، مادام كه تماشای تلویزیون می تواند ادامه یابد، امكان خاموش كردن آن، فقط یك امكان صوری و انتزاعی است. از این رو مهم این است كه عامل سرگرم كننده بتواند وقت گذرانی بی دغدغه و غفلت آمیزی را برای او تامین كند. در این صورت او منفعلانه خود را با موضوع سرگرمی سازگار می كند و به وقت گذرانی ادامه می دهد. تباهی بسیار مهم فرهنگ سرگرمی خواهی ازجمله این است كه سرگرمی خواه به هر چه به عنوان سرگرمی به او تجویز می شود خوشامد می گوید. فرهنگ سرگرمی خواهی فرهنگ وادادگی در كرختی و لختی است. از این لحاظ برای سرگرمی سازان اصلاً مهم نیست كه سرگرمی خواهان، رویكردی انتقادی نسبت به تولیداتشان داشته باشند.
برای آنان مهم این است كه در عین وجود چنین برخوردی سرگرمی شان تا به آخر مصرف شود. این امر به معنای گسترش و تقویت فرهنگ سرگرمی خواهی است. بی اهمیت بودن اشتیاق و تمایل سرگرمی خواه بیانگر این نكته است كه بر سرگرمی خواهی قانون عرضه و تقاضا تسلط ندارد. تقاضای انسان به ویژه در زمان فراغتش متكی به اشتیاق و تمایل او است. اما سرگرمی خواه پایبند اشتیاق و تمایلش نیست. سرگرمی خواهی حتی از طریق تمایلاتی ساختگی و ناشی از دستكاری ذهنیت و سلایق فرد سرگرمی خواه برآورده می شود. پس وادادگی و تلقین پذیری او است كه باید به حساب آید و نه تقاضای او.
سرگرمی خواه به مرور با هرچه به عنوان سرگرمی مورد استفاده قرار دهد خو می گیرد. محرك سرگرمی پذیری او نه اشتیاق او كه خو و عادت او است و به هرچه با این خو و عادت متناسب باشد سازگار می شود. از این لحاظ می باید گفت اگر كه زمان فراغت برنامه ریزی می شود اما سرگرمی خواهی جلوه تصادفی و البته لختی دارد. فرهنگ سرگرمی خواهانه، فرهنگ «هرچه پیش آید خوش آید» است. از این لحاظ، فرهنگ سرگرمی خواهی، فرهنگ مصرف زدگی است و سرگرمی خواه، مصرف كننده ای تام و تمام و چون چنین است آنگاه این فرهنگ از قابلیتی برخوردار است كه از هر پدیده ای موضوعی برای مصرف سرگرمی جویانه می سازد. در این حال هرچه امكانات مادی و یا مراودات اجتماعی فرد بیشتر باشد تفنن طلبی او در سرگرمی خواهی از طریق تبدیل هر پدیده به موضوع سرگرمی بیشتر می شود.
اما هر میزان از تفنن نیز نمی تواند ماهیت یكسان و فاقد شورمندی و بی غایتی سرگرمی خواهی را تغییر دهد. آنچه می ماند تلاش برای تداوم سرگرم شدن است. چنین است كه سرگرمی خواهی می تواند بدون ایجاد هرگونه تضاد درونی و بنابراین هرگونه تحول درونی فرد و یا تحول در مناسبات فرد با محیط اجتماعی اش تا بی نهایت ادامه یابد. فقط یكی از دلایل این كه، ما ایرانیان در طول زندگی خود چه اندك تغییر می كنیم همین اسارت مان از یك سو در زحمتكشی و اشتغال ورزی و از سوی دیگر در سرگرمی خواهی است. هیچ كدام نمی توانند زمینه ساز تغییر و تحول شوند.● كاركرد های فرهنگ سرگرمی خواهی
- مهم ترین ویژگی سرگرمی خواهی یعنی غفلت از خود دردمند و از شرایط پرادباری كه فرد در آن زندگی می كند، موجب مهم ترین كاركرد فرهنگ سرگرمی خواهی می شود؛ این كه فرد به طور خودبه خودی و منفعلانه ای هم با خویشتن ناچیز و ناتوان و هم با شرایط نابسامان و رنج آوری كه او را در برگرفته به سازگاری می رسد. به ویژه در جوامعی كه حوزه عمومی زندگی، یعنی حوزه واسط میان دو حوزه زندگی فردی و حكومتی، به علت اقتدارگرایی حكومت محدود می شود مردم برای تامین و حفظ سازگاری درونی و بیرونی، در وقت آزادشان به جای فراغت طلبی به سرگرمی خواهی سوق می یابند. زیرا به علت محدودیت حوزه عمومی زمان فراغت شان نمی تواند با فعالیت هایی مشخص شود كه خلاقانه است، كه از سوی خودشان انتخاب و برنامه ریزی می شود و به بازآفرینی و خودبیانگری شان می گراید.غفلت و دور شدن از خود و از واقعیت پیرامون خود از طریق سرگرمی خواهی، سازگاری منفعلانه و تسكین طلبانه ای را زمینه سازی می كند.
همچنان كه سازگاری با شرایطی كه فرد اراده ای بر آن ندارد و با خویشتنی كه به علت برآورده نشدن نیازها و دلخواه هایش، معیوب و سترون است، فرد را به سرگرمی خواهی هرچه گسترده تری سوق می دهد. می توان گفت یكی از كاركردهای اصلی فرهنگ سرگرمی خواهی ایجاد سازگاری با سترونی خویشتن است. در این حال فرد به هر چیزی چنگ می زند كه بتواند او را سرگرم كند و بنابراین با هر آنچه به عنوان سرگرمی به او عرضه می شود سازگاری می یابد. آنان چاره ای جز این ندارند. چرا كه چنین انسان های سترونی به علت انفعال گسترده شان عموماً نمی توانند به اتكای خود، خویشتن را سرگرم كنند. پس آزمندانه تضرع می كنند: «آقایان! لطفاً ما را سرگرم كنید.
آقایان! لطفاً ما را سرِ كار بگذارید.»
كافی است دریابیم سرگرمی خواهی، سازگاری فرد با خویشتن معیوب و سترون و شرایط نابسامان مستولی بر او را تقویت می كند تا به نقش به شدت محافظه كارانه فرهنگ سرگرمی خواهی وقوف یابیم. این فرهنگ ضد هرگونه فعالیت خلاقانه و بنابراین عمل راستین به معنای عملی است كه متحول كننده است. چه بسا سرگرمی خواهان بكوشند تا از طریق پرداختن به آن نوع سرگرمی هایی كه در تعارض با فرهنگ رسمی مسلط می شناسند، سرگرمی خواهی خود را همچون گریزی از نظارت حكومت و حتی بروز مواجهه با فرهنگ رسمی بنمایند. این فریبی بیش نیست. چرا كه اولاً برای حكومتی محافظه كار، تداوم شرایط موجود مهم است و نه چندان ابزار و شیوه های این تداوم.
چنین حكومتی تا حدی كه بتواند وسایل تداوم وضع موجود را نیز در چارچوب فرهنگ موردنظرش تحت نظارت می گیرد. اما هر ابزار و وسایل دیگری كه مخاطره ای برای تداوم وضع موجود نباشد برای آن قابل تحمل است. ثانیاً اصلاً سرگرمی هایی مطلوب سرگرمی خواه است كه او را هرچه بیشتر نسبت به خود و نسبت به وضع موجود مسلط بر او به غفلت سوق دهد. چنین سرگرمی هایی هرچند هم كه با فرهنگ رسمی هماهنگ نباشد، اما هیچ نتیجه ای جز سازگاری بیشتر سرگرمی خواهان با وضع موجود ندارد. سرگرمی خواهی همان شیوه خلع سلاح شدگی در برابر وضع موجود و نیز تسلیم به موجودیت سترون و حقیر خویش است.
- سرگرمی و تفریح اگر بخشی از زمان فراغت باشد، فرد را از یكنواختی آزارنده و ملامت بار زندگی روزمره جدا می كند و متناسب با دلخواست هایش به او فرصت بازیابی و بازآفرینی خود را می دهد. در حالی كه فرهنگ سرگرمی خواهی اصلاً در جهت خودادن و سازگاركردن فرد با یكنواختی و ملالت زندگی روزمره از طریق برخورد سرگرمی خواهانه با همه فعالیت های زندگی روزمره كاركرد دارد. از این رو یكی از كاركردهای اصلی فرهنگ سرگرمی خواهی این است كه سرگرمی جویی به وسیله از ریخت انداختن هر فعالیتی كه اصلاً هویت سرگرمی ندارد- كم و بیش - به كل زندگی فرد سرایت می كند.
فرد سرگرمی خواه كه در محیط فعالیت موظف روزمره و حوزه زندگی اجتماعی اش متداوماً با عناصری مواجه یا در ارتباط است كه با آنها موافق نیست اما ناگزیر می شود برای تامین معیشت و حفظ امنیتش خود را با آنها سازگار نشان دهد یا سازگار كند از نظر درونی دچار تنش است.
برخورد منفعلانه با این تنش ها است كه او را نسبت به خود، فعالیت موظف و زندگی اجتماعی اش بیزار می كند. این بیزاری اما با كرختی، بی حسی نسبت به خود و محیط اطراف خود قابل تحمل می شود و سازگاری با این هر دو را تداوم می دهد. در عین حال این كرختی و بی حسی و لختی فرد را به برخورد «باری به هر جهت» و سرگرمی خواهانه ای به همه وجوه زندگی خود سوق می دهد. چنین است كه به طور مثال در زمان فعالیت موظف اش به جای اینكه مسئولانه و بااشتیاق كار كند، خود را با «كار» سرگرم می كند. چنین برخوردی سطح سازگاری فرد با مشكلات و مصائب «كار» موظف را بالا می برد. یكی از دلایل پایین بودن مهلك بهره وری كار و بالا بودن حیرت انگیز ضایعات در كار (شامل طولانی شدن غیرقابل باور زمان انجام كارها) در ایران همین رویكرد سرگرمی خواهانه ایرانیان به زحمتكشی و اشتغال ورزی شان است.
واضح است كه مسئولیت ناپذیری در «كار» علل و زمینه های گوناگونی دارد كه مهم ترین آنها فقدان حق تعیین سرنوشت فرد در كار است. اما سرگرمی خواهی نیز می تواند حوزه مسئولیت ناپذیری فرد را بگستراند. برخورد «باری به هر جهت» و كاهلانه و توام با شلختگی و فقدان اشتیاق به كار، سهل انگاری، از دست دادن هر نوع ابتكار عمل، انضباط ناپذیری در كار، انجام سرسری كارها، سمبل كاری، سرهم بندی، تنبلی، ناپیگیری، خرده كاری و... از جمله رفتارهایی است كه در میان ما و در انجام وظایف و مسئولیت هایمان به شدت شایع است همچنان كه ما ایرانیان در گرایشی سرگرمی خواهانه عادت داریم هر امر جدی را به امری غیرجدی و به هزل و مسخرگی بكشانیم و از ریخت بیندازیم و به ابزار سرگرمی تبدیل كنیم. ایرانی جدی بودن را «سخت گرفتن» می نامد و سخت گرفتن را نیز حماقت می داند چرا كه معتقد است هدفی و موفقیتی نیست كه به زحمتش بیرزد. این كاركرد سرگرمی خواهی یعنی سرایت آن به حوزه فعالیت هایی كه می باید همچون فعالیت عمل خلاق و متحول كننده و هویت بخش سنجیده شوند از تباه ترین كاركردهای فرهنگ سرگرمی خواهی است. سرایت سرگرمی خواهی به هم فعالیت های موظف و هم مناسبات اجتماعی بروز بسیار مشخصی دارد. اینكه دربرخورد سرگرمی خواهانه به این دو حوزه فعالیت همواره حاشیه بر متن غلبه می یابد. در این مورد می توان به رویكرد سرگرمی خواهانه، به ارتباط های بینافردی و اجتماعی توجه كرد:
در رویكرد سرگرمی خواهانه، سرگرم شدن مستلزم دست كم دو شرط است: یكی اینكه سرگرم شدن به ابزار نیاز دارد. در این حال مهم نیست ابزاری كه از سوی فرد سرگرمی خواه به كار برده می شود اصلاً وسیله سرگرمی است یا نه، مهم این است كه قابلیت به كار بردن به عنوان ابزار سرگرمی از سوی او را داشته باشد. (یكی از دلایل پایین بودن میزان مطالعه تا این حد تحقیرآمیز در ایران این است كه هر چند مطالعه برخوردار از وجهی سرگرمی است اما در مجموع، كتاب از قابلیت تبدیل شدن به یك ابزار سرگرم كننده مطلوب برخوردار نیست.) دوم اینكه فرد سرگرمی خواه نمی تواند به اتكای خود سرگرم شود. او برای سرگرم شدن نیازمند حضور مستقیم یا غیرمستقیم دیگران (مثلاً از طریق تلویزیون) است. این هر دو می تواند به این نتیجه بینجامد كه فرد سرگرمی خواه به دیگران به عنوان ابزار سرگرمی خویش برخورد كند و از چنین موضعی با آنان ارتباط بگیرد. فرد سرگرمی خواه همواره در جست وجوی ارتباط و «دوستی» با كسانی است كه بتواند با آنان سرگرم شود. چنین ارتباط هایی هیچ نسبتی با دوستی راستین ندارند. در ارتباط هایی كه به دلیل سرگرمی خواهی ایجاد می شوند افراد همواره تنها می مانند. تنهایند در حالی كه با دیگران به همنوایی می رسند تا هر یك متقابلاً ابزار سرگرم كردن دیگری باشند. در هر گردهمایی یا ضیافت سرگرمی خواهانه، افراد فقط درهم اند، با هم نیستند.یكی از شایع ترین بروزهای فرهنگ سرگرمی خواهی در مناسبات بیناشخصی و یا گروهی، «وراجی كردن» است. دو فرد یا جمعی از افراد كنار هم قرار می گیرند و از طریق وراجی كردن، سرگرم می شوند. از نظر تاریخی در ایران فرهنگ شفاهی همواره از فرهنگ مكتوب گستردگی بیشتری داشته است. مخاطره همیشگی اثر مكتوب برای نویسنده اش، انكارناپذیری نظر مكتوب نسبت به گفته شفاهی و نیز بیسوادی عمومی از جمله دلایل این امر بوده است.
به پشتوانه چنین فرهنگی است كه وراجی كردن نقش بسیار مهمی در برآوردن سرگرمی خواهیمان یافته است. وراجی كردن، تعامل كلامی اندیشه ورزانه ای برای بازسنجی و بازآفرینی متقابل - یعنی «گفت وگو» (dialogue) - نیست. وراجی كردن، بیهوده گویی و سخن بی معنا و فاقد هدفمندی است. در وراجی كردن «ادای كلمات» هدف در خود است. ادای كلمات ایجاد صوت است تا از یك سو حایلی میان انسان وراج با واقعیت پیرامون خویش به منظور غفلت از آن، ایجاد كند و از سوی دیگر با ایجاد هیاهو و همهمه كلمات اجازه ندهد تا او خود را بشنود و بفهمد. (موسیقی های بازاری به عنوان ابزار سرگرمی خواهی همین نقش را دارند. سرگرمی خواهان با صدای بسیار بلند این نوع موسیقی را می شنوند تا از یك سو دیواری صوتی بین خود و واقعیت بیرون از خود ایجاد كنند و از سوی دیگر با ایجاد ازدحام و همهمه از خود غافل بمانند.) در وراجی كردن، كلمات كاملاً به طور تصادفی پشت سرهم ردیف می شوند و هر فرد به نوبت هر آنچه را كه به طور الله بختی - فی البداهه - به ذهنش می رسد ادا می كند تا وراجی - مطلقاً بدون هیچ هدف و غایتی - ادامه یابد. در وراجی كردن، شنونده فقط تا آن حد وجود دارد كه تداوم گفتن - یعنی وراجی - را برای گوینده ممكن می كند. در وراجی كردن همه به ناگزیر همدیگر را تایید می كنند. مخالفتی هم اگر هست مصلحتی است تا تداوم وراجی ممكن گردد. (یكی از صورت های بسیار شایع وراجی در میان ما «غیبت كردن» است. مقبولیت و شیوع حیرت انگیز غیبت كردن از جمله به این دلیل است كه احتمال رنجیدگی میان وراجی كنندگان را كاهش می دهد.)
وراجی كردن می تواند بروزات متفاوت داشته باشد و در حوزه های متنوعی جریان یابد. به طور مثال یك جلوه بسیار شایع وراجی به صورت «تك گویی» در سخنرانی ها و همایش ها بروز می یابد كه به طور خاص «لفاظی» گفته می شود. در این نوع خاص وراجی كردن، سخنرانان هر یك به نوبت انبوهی «لفظ» را ادا می كنند تا مثلاً «همایش» با موفقیت و به طور كاملاً سرگرمی خواهانه ای برگزار شود. همچنان كه به طور مثال در حوزه سیاست نمونه برجسته غلبه سرگرمی خواهی در مباحث سیاسی ما ایرانیان پیشبرد بحث ها به اتكای شایعات سیاسی و مبتنی بر خیال ها و آرزوها و دریافت های شهودی غیركارشناسانه است. اگر گفته شد سرگرمی از جمله با گریز به جهان خیالی و جعلی متمایز از جهان واقعی ممكن می گردد، «شایعه» عنصر همین جهان خیالی و جعلی در عرصه سیاست است. مباحث متكی به شایعه - همچنان كه به خیال ها و آرزوهای بحث كنندگان - به معنای «وراجی سیاسی» است.
تاكید بر این نكته اهمیت دارد كه حتی می توان سرگرمی خواهانه در محافل و هر نوع فعالیت های جمعی فرهنگی، اجتماعی و... سیاسی قرارگرفت. حضور سرگرمی خواهانه افراد در این محافل یك ویژگی بسیار مهم دارد، اینكه به سرعت حاشیه را بر متن غلبه و برتری می دهد. در این حال هدف تشكیل آن محفل به مرور به فراموشی سپرده می شود و مثلاً مناسبات بیناشخصی سرگرم كننده اعضا نقش تعیین كننده ای می یابد. چنین است كه چنین محافلی به سرعت به سردرگمی، ندانم كاری، بی حاصلی و.... انحلال دچار می شوند. سرگرمی خواهی به وسیله حضور دیگران متناظر با ازدحام است، ازدحام در خواب آلودگی و یا در غوغا. همین ازدحام است كه فریب خوشگذرانی را همچون مسكنی به فرد تلقین می كند و از این طریق او را به حاشیه هر حضوری می راند. فرهنگ سرگرمی خواهی، انسان ها را به حاشیه می راند؛ انسان حاشیه ای می سازد.
در مجموع می توان گفت كه اگر عشق متعالی ترین فعالیت خلاق و انقلابی بشری است كه بیش از هر خصلت دیگری سرشت انسانی را می سازد و بازتاب می كند، سرگرمی خواهی در تدارك دیدن یك وسیله سرگرمی از عشق، تلاش عاشقانه یا عشق ورزی را به تباهی می كشد.
در سرگرمی خواهی، انسان ها یكسان می شوند. گفته شد سرگرمی خواهی، انفعال پذیری است و اینكه فرد در سرگرمی خواهی اش نیروی اراده و مقاومت فردی اش را از دست می دهد و از خود غافل می ماند. همچنان كه سرگرمی خواه اساساً فاقد دلخواست یا شورمندی واقعی و پرجاذبه ای است كه او را به فعالیتی خودانگیخته سوق دهد. از این لحاظ، به طور مثال، سرگرمی خواه وارد هر ضیافتی كه شود همرنگ جماعت می گردد. یا آنان كه سرگرمی خواهانه تلویزیون تماشا می كنند همگی شبیه به هم می شوند. در عصر تولید انبوه سرگرمی از سوی رسانه های همگانی، سرگرمی خواهان انسان های انبوه و توده وار هستند. باید گفت فرهنگ سرگرمی خواهی، تمایززدا و فردیت زدا است. به ویژه غفلت از خود و به انسان توده وار تبدیل شدن در رویكردی سرگرمی خواهانه برای ما ایرانیان بسیار قابل دسترسی است، چرا كه ما در طول تاریخمان از فردیت یا هویت فردی مستحكم و تثبیت شده ای برخوردار نبوده ایم. ما عمدتاً مستغرق جماعت بوده ایم.
تمایز حاصل فردیت خودانگیخته و خودمختار است. سرگرمی خواهی، رویگردانی از چنین عمل و هر نوع عمل خلاقه است. از این نظر، خودسرانگی در اینكه مثلاً این یا آن كانال تلویزیونی دیده شود به هیچ وجه به معنای عمل فردیت متمایز نیست. دست بالا بروز تفنن طلبی است كه هیچ تمایزی را ایجاد نمی كند. همچنان كه تنوع عوامل سرگرم كننده نیز، ذات یكسان سرگرمی خواهی را تغییر نمی دهد. اشیا عناصر و عوامل در برخورد سرگرمی خواهانه به آنها تمایزشان را از دست می دهند و یكسان می شوند.
سرگرمی خواهی به ابتذال كشاننده و تحقیركننده آدمی است. سرگرمی خواهی، انسان ناچیز می سازد. در جهان غیرقابل پیش بینی و پرمخاطره و سركوبگر، سرگرمی خواهی به معنای گریز از مخاطره و رویگردانی از خطر كردن است. این امر اما فقط با ناچیز بودن و با به حساب نیامدن، حاصل شدنی است. سرگرمی خواهی شیوه به حساب نیامدن و محو بودن، سایه بودن، در سایه و حاشیه بودن است. در حالی كه زمان فراغت موقعیتی برای جست وجو و پویایی و خلاقیت فرهنگی است و توسعه فرهنگی را ایجاب می كند، سرگرمی خواهی فرهنگ را به تباهی و سترونی می كشد و ذوق و شورمندی و كنجكاوی را به تباهی سوق می دهد. سرگرمی خواه در هنگام سرگرم بودن نه نیروی فكرش را به كار می اندازد و نه حتی جوشش احساسش را. وضع آرمانی او وضعی است كه بی هیچ دغدغه و دردسری، یعنی با بی خیالی، دلتنگی و ملالت و كسالت زندگی روزمره اش را حس نكند. برای آن نیز به ساده ترین و آسان یاب ترین شیوه ها متوسل می شود. این نوع شیوه ها نیز معمولاً شیوه هایی اند كه با دفع و رفع تحریك پذیری فرد نسبت به خود و واقعیت پیرامونی اش حاصل می آیند. اینها شیوه هایی اند كه از بیرون برای سرگرمی خواه برنامه ریزی می شوند و او نیز به نیروی عادت از آنها پیروی می كند.
چه بسا سرگرمی خواهان حتی بیندیشند از آنچه به عنوان سرگرمی به آنان عرضه می شود تاثیر نمی پذیرند و صرفاً برای سرگرم شدن از آن استفاده می كنند. یعنی آنان چون می دانند كه سرگرمی های عرضه شده به آنها بیهوده و مبتذل است پس همین دانایی مانع از تاثیرپذیری شان می شود. اما آنچه آنان نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند این است كه با مصرف كردن مداوم همان سرگرمی ها به مرور ذوق و سلیقه و سطح توقع شان تنزل می یابد؛ فهمشان، دستكاری و زایل و نیروی مقاومتشان فلج می شود. آنان در انفعال پذیری سرگرمی خواهانه شان به مرور به افراد ساده لوح و ساده انگاری تبدیل می شوند كه «ابتذال هنر» را به جای «هنر» و «مسخرگی و لودگی و مضحكه» را به جای «طنز» می گیرند و از آن لذت نیز می برند. به مرور تاثیرپذیری شان از مسخرگی و لودگی و مضحكه و از طنز یكسان می شود. حتی چون درك طنز به تقلای فكری نیاز دارد، آنان از همان مسخرگی و مضحكه بیشتر خوششان می آید و لذت می برند تا از طنز. پس از مدتی نیز دیگر اصلاً طنز را درك نخواهند كرد و اصلاً خواهان مسخرگی و لودگی خواهند شد. اینان نمی توانند درك كنند كه با تداوم سرگرمی خواهی شان به مرور به مصرف زباله های فرهنگی متمایل می شوند. زمان در فرهنگ سرگرمی خواهی، زمان باطل است. زمان باطل نیز ظرفی است كه فقط با ابتذال و بی معنایی و فقدان غایت مندی پر می شود.
فرهنگ سرگرمی خواهی، فرهنگ تنبل پروری است. تنبلی فكری و جسمانی، سرگرمی خواهان را به سویی سوق می دهد كه هر گونه تلاش در جهت فرهیختگی، اندیشه ورزی، كنجكاوی، خطرپذیری و هیجان خواهی را «ادا درآوردن» و «شعار دادن» بدانند و طرد كنند. اینان چیزی نمی آموزند و اصلاً دانستن را نیز مایه دردسر و رنج می یابند. به مرور ندانستن را و از آن بالاتر، حماقت را همچون ویژگی مثبتی «نظریه پردازی» می كنند و آسوده بودن را با هرچه كمتر دانستن و كمتر درگیر بودن برابر می گیرند. اینان با مصرف سرگرمی خواهانه، خود را به انسان هایی بی مصرف تبدیل می كنند؛ انسان های بی مصرفی كه حتی از یك گفت وگوی بامعنا نیز عاجزند. اینان مایل اند كه زندگی را به تماشا بگذرانند. ایرانیان آموخته نشستن بر لب جوی و بی هیچ تامل گذر عمر را به تماشا گذراندن اند. انفعال سرگرمی خواهانه ما به حدی است كه آنان عموماً لذت و شادی را از هیجان و تكاپو و خطرپذیری كسب نمی كنند. چه اشتیاقی داریم كه وقت آزادمان را بخوابیم. چنان خواب آلوده ایم كه شورمندی ها، كنجكاوی ها و تعالی جویی های در دسترسمان را نیز نمی بینیم. چنین است كه همیشه «لمیدن» را بسیار خوش تر می داریم تا «دویدن» را. تنبلی تاریخی ما نیز پشتوانه كم تحركی و ولنگاری ما است تا در زمان فراغت اصلاً در پی نوجویی و خودآفرینی و هیجان نباشیم و خوشگذرانی را در همان سرگرمی هایی جست وجو كنیم كه مستلزم هیچ زحمتی نیستند.
● تلویزیون به عنوان مهم ترین وسیله سرگرمی خواهی
در سرگرمی خواهی هر وسیله ای می تواند همچون ابزار سرگرمی قرار گیرد اگر و فقط اگر سرخوشی بدون هیچ زحمت فكری و جسمانی را تامین كند و آرامشی كرختی آور همراه آورد. چنین است كه در ایران پیام های SMS عمدتاً به لطیفه های كثیف اختصاص دارد. همچنان كه گرایشات نوین به طالع بینی و عرفان بازی نیز از وجهی سرگرمی خواهانه برخوردار است. بالطبع با رشد علوم و فناوری، ابزارهای سرگرمی خواهی نیز هرچه بیشتر در محدوده تكنیك قرار می گیرد و از محتوا تهی می شود. امروزه در ایران در كنار انواع مواد مخدر، تلویزیون شایع ترین ابزار سرگرمی خواهی است. تلویزیون مهم ترین ابزار تقویت و گسترش فرهنگ سرگرمی خواهی است. برای سرگرم شدن فقط كافی است كه فرد جلوی آن بلمد، به آن خیره شود، به هیچ چیز فكر نكند و در این حال به انقیاد هر آن «برنامه»ای درآید كه به عنوان سرگرمی به او تحویل داده می شود.
در این لمیدن جلوی تلویزیون انسان ها با جدا شدن از ویژگی ها و تمایزات فردی شان به نحو حیرت انگیزی با یكدیگر یكسان می شوند. تلویزیون قدرتمندترین ابزار برای ساختن انسان توده واری است كه بی هیچ مقاومت و هیجانی به انقیاد درمی آید. هیجانی نیز اگر باشد همین كه حادثه قابل پیش بینی برای او، «چگونه» روی می دهد. تلویزیون، فرهنگی فاقد پرسش و فاقد «چرا» می گسترد. مسئله تلویزیون، «چگونگی» است. آن هم برای اینكه سرگرمی خواه در برابرش مطلقاً بی اراده بماند.
چه بسا سرگرمی خواه بیندیشد برنامه تلویزیون را بر زمینه فرهنگ شخصی اش درك و پردازش می كند و بنابراین نسبت به پیام های فكری و ایدئولوژیك تلویزیون مصون است. حتی اگر این مسئله به علت منابع گوناگون موثر بر ذهنیت فرد در حوزه محدود و خاصی از پیام ها درست باشد اما در كل، ذهنیت فردی كه سرگرمی خواهانه در برابر تلویزیون قرار می گیرد، در فقدان هر گونه مقاومت او دستكاری می شود و شكل می گیرد. فرد آلوده به فرهنگ سرگرمی خواهی در غفلت از خود اساساً از فردیت و اراده فردی مستحكمی برخوردار نیست كه بتواند از خود كوچكترین مقاومتی نشان دهد. پس به تماشای هر برنامه ای كه برایش تدارك دیده شده، ادامه می دهد. سرگرمی خواه حتی حق ندارد در برابر تلویزیون سلیقه خود را حفظ كند. در وادادگی تام او ذوق و سلیقه ای به او تجویز شده و حتی به او تكلیف می شود كه به چه برنامه ها و رویدادهایی بخندد و در برابر كدام یك ساكت بنشیند. (این تكلیف پذیری از جمله با تكنیك پخش صدای خنده و یا به صف جلوی دوربین نشاندن سیاهی لشكری كه وظیفه شان خندیدن است انجام می شود.)
نوشته: حسن قاضی مرادی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید