پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


در پاسخ به پرسش بافرهنگ کیست


در پاسخ به پرسش بافرهنگ کیست
● درباره كتاب «فرهنگ فردی و فرهنگ جمعی»
اغلب در زندگی و محاوره های روزمره و در مباحث و گفت وگوها از واژه «فرهنگ» استفاده می كنیم و هر فردی با توجه به شناخت، عادت و یا در شرایط خاص، از این واژه بهره می گیرد. اما سئوال اینجا است كه تا چه حد معنای دقیق واژه فرهنگ را می شناسیم؟ مفهوم فرهنگ در معنایی كه در علوم انسانی به طور عام و به ویژه در جامعه شناسی به كار برده می شود عبارت است از «به مجموعه شیوه زندگی اعضای یك جامعه اطلاق می شود، چگونگی لباس پوشیدن آنها، رسم های ازدواج و زندگی خانوادگی، الگوهای كارشان، مراسم مذهبی و سرگرمی های اوقات فراغت همه را دربرمی گیرد.
همچنین شامل كالاهایی می شود كه تولید می كنند و برای آنها مهم است مانند تیر و كمان، خیش، كارخانه و ماشین، رایانه، كتاب و مسكن.» [گیدنز، صبوری، ۳۶ ، ۱۳۷۸] با توجه به تعریف فوق می توان این گونه برداشت كرد كه فرهنگ به طور كلی شیوه های زیست معنوی و مادی بشر را شامل می شود، لازم به ذكر اینكه فرهنگ دارای ابعاد دیگری مانند خرده فرهنگ ها، فرهنگ توده ها، فرهنگ پذیری و... نیز است.
بدین سان واژه را كه هر روز به یك باره ما در گفت وگوهای خود به كار می بریم دارای ابعاد متعددی است كه عموماً از آنها شناخت دقیق و كافی نداریم، لویی دولو نویسنده كتاب «فرهنگ فردی و فرهنگ جمعی» سعی كرده علاوه بر یك نگاه اجمالی، به بررسی فرهنگ در چهار فصل (فصل نخست: رهاورد تاریخ و زمان حال/ فصل دوم: فرهنگ فردی و فرهنگ مشترك/ فصل سوم: علوم، فناوری ها و فرهنگ نوین/ فصل چهارم: دولت و فرهنگ) بپردازد.
نویسنده در مقدمه كتاب به این موضوع اشاره می كند كه طی قرن های متمادی زندگی بشر واژه های مختلفی مورد استفاده انسان قرار گرفته، كه كمتر به معنای دقیق آن توجه گردیده و از طرفی حتی توافق نسبی هم درباره این واژه ها وجود نداشته است. دولو عقیده دارد در جهان معاصر «فرهنگ» بیشترین كاربرد را در میان گفت وگوهای علمی و بشری به خود اختصاص داده است در نتیجه بررسی معانی و مفاهیم آن امر بدیهی به نظر می رسد. وی اشاره می كند «فرهنگ مركز برخورد افكار و عقاید است.» (ص ۷)
بدین ترتیب فرهنگ می تواند تعابیر و تفاوت های آشكاری داشته باشد كه آن را از فردی به فرد دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر متمایز می سازد. نویسنده با این مقدمه بحث خود را در فصل اول تحت عنوان «رهاورد تاریخ و زمان حال» پی می گیرد و معتقد است كه یونانیان زمینه بررسی و تحلیل فرهنگ، مانند سایر حوزه های اندیشه دارای سابقه طولانی هستند. وی دیدگاه افلاطون، ارسطو، بقراط و هرودوت را مختصراً شرح می دهد و می نویسد: «بقراط پدر علم پزشكی عقیده دارد كه اختلاف های موجود در خصایص ملت ها، همان اندازه كه وابسته به محیط آنها و اصول زیست شناختی است از دستگاه های آموزش و پرورش و روش های كارآموزی و آداب و رسوم آنها سرچشمه می گیرد.» (ص ۲۰)
اما فرهنگ در مفهوم رومی، برخلاف تفكر یونانی بیشتر امری نخبه گرایانه تلقی می شد چرا كه فرهنگ در میان رومیان محدود به آموزش هایی بود كه فرد كسب می كرد. لویی دولو پس از بررسی فرهنگ در قرون وسطی و دوره رنسانس به این نكته اشاره می كند كه برای اولین بار «تایلور» قوم شناس و انسان شناس انگلیسی به سال ۱۸۷۱ در كتاب خود تحت عنوان «فرهنگ بدوی» به مفهوم فرهنگ از منظر جامعه شناختی و انسان شناختی پرداخته است.
وی در تعریف فرهنگ و به نقل از تایلور می نویسد: «مجموعه پیچیده ای كه مفاهیم، شناخت ها، اعتقادها، هنرها، قانون ها، اخلاق، آداب و رسوم و تمام توانایی ها و عادت های اكتسابی انسان، به عنوان عضو جامعه را فرامی گیرد.» (ص ۳۰) در حقیقت تایلور فرهنگ را شالوده و بنیان رفتار انسان تعریف می كند و سعی دارد كه فرهنگ را پدیده ای اجتماعی نشان دهد. لویی دولو معتقد است نیمه اول قرن بیستم فرهنگ با تعاریفی مختلف سر برآورد، افرادی چون اشپینگلر با كتاب «انحطاط غرب»، توین بی با كتاب «بررسی تاریخ» و كروچه فیلسوف ایتالیایی در كتاب «فرهنگ زندگی اخلاقی» به بررسی این موضوع از منظر و دیدگاه خاص خود پرداختند.
فصل دوم كتاب به شرح «فرهنگ فردی و فرهنگ مشترك» اختصاص یافته است، لویی دولو مراتب فرهنگ را این گونه بر می شمارد الف- فرهنگ و اشكال مختلف و گوناگون زندگی در دوره های خاص ب- فرهنگ و آگاهی از ارزش ها و معیارهای زندگی. وی همچنین به بررسی تاریخی فرهنگ نیز توجه می كند و معتقد است كه ما در گذشته تاریخی خود فرهنگ های بسیاری داشته ایم، مانند فرهنگ باستانی، لاتین، قرون وسطی، رنسانس و فرهنگ در دوره نوین و از منظر جغرافیایی «نیز فرهنگ ها به اقتضای اینكه چارچوب ملی داشته باشند یا منطقه ای یا قومی، انواع بسیار دارند» (ص ۵۶)
مانند فرهنگ فرانسوی، فلاماندی و... اما موضوع مهمی كه نویسنده آن را به چالش می كشد [البته خیلی دقیق بدان نپرداخته] این است كه چه چیزی در عرصه زندگی جمعی ما (انسان ها) فرهنگ نامیده می شود؟ دولو برای پاسخ دادن به این سئوال به بررسی تفاوت های اساسی بین آموزش و فرهنگ می پردازد و معتقد است كه انسان تعلیم دیده با انسان با فرهنگ از یكدیگر متمایز هستند، زیرا فرهنگ در اثر تماس فرد با دیگران و تعامل بین افراد و سایر موضوعات فرهنگی حاصل می شود ولی آموزش گذر میان باسواد شدن (به معنای خواندن و نوشتن) و شناخت فرهنگ است.
آموزش در ادوار تاریخ تنها مختص به خانواده اشراف و نجبا بود اما فرهنگ حاصل زیست معنوی و مادی بشر است، در نتیجه نمی توان آموزش را مقدمه بافرهنگ شدن دانست. به نظر می رسد دولو در پاسخ به آن عده كه فرهنگ جمعی را تنها ناشی از تحول در آموزش و پرورش می دانستند و می دانند به این مسئله پرداخته است. نویسنده در ادامه به بررسی فضای فرهنگ در عصر جدید و گذار از سلطه طبیعت بر انسان می پردازد. وی عقیده دارد انسان طی دوران حیات خود شرایط «طبیعت» را كه مسلط بر زندگی انسان ها بود تبدیل به شرایط اجتماعی كرده است، امروزه شرایط و الزامات طبیعی قابل اندازه گیری و حتی پیش بینی پذیرند (البته با تسامح) ولی شرایط اجتماعی دارای الزاماتی اخلاقی، روانی و ویژگی هایی پوشیده و پنهانی است، كه نمی توان آنها را پیش بینی و اندازه گیری نمود زیرا اساساً رفتار انسان چه در بعد فردی و چه در ابعاد گسترده تر آن یعنی رفتار اجتماعی قابل اندازه گیری نیست.
در هر حال وی سه عنصر مهم و اثرگذار بر فرهنگ در جهان نوین را بر می شمارد ۱- آزادی و فراغت: قید و بندهای زندگی در جهان معاصر (نوین) مانند نوع معیشت و اشتغال، میزان ساعات كاری، شرایط و سختی كار، جابه جایی های مدام، آلودگی های زیستی (هوا، صوتی، محیط زیست)، آسیب های مختلف اجتماعی و سایر موارد اوقات فراغت انسان را تحت تاثیر قرار داده و قدرت آزادی را از انسان گرفته است، در شرایطی كه لازمه فرهنگ، داشتن آزادی و حق گزینش است. ۲- میراث اجتماعی: «مجموعه پیچیده ای است كه امروز اهمیت آن با واژه های مركب (اجتماعی _ فرهنگی) و (اجتماعی _ حرفه ای) نشان داده می شود.
این واژه ها شامل تمام چیزهایی می شوند كه از میراث اجتماعی به معنای اخص و محیط غیروراثتی سرچشمه می گیرند» (ص ۶۷) كه بر فرهنگ تاثیرگذارند. ۳- محیط زیست (محیط پیرامونی): محیط زیست انسان تاثیر بسزایی در شكل گیری و ساختن فرهنگ دارد، سیر و سیاحت از سرزمینی به سرزمین دیگر، دیدن روستاها، شهرها و كشورها، هر یك بر افق دید انسان می افزاید و موقعیت های جغرافیایی مثل طول روز و شب و همچنین عواملی چون عادت ها، رسم ها و زبان هر یك تاثیر عمیقی بر رفتار انسان و در نتیجه بر فرهنگ دارند. لویی دولو در ادامه به بررسی عناصر كمی (عینی) و كیفی (ذهنی) فرهنگ اشاره دارد كه در جای خود جالب و خواندنی است. وی می پرسد «انسان بایستی به كدامین درجه ای از شناخت ها نائل شود تا بتواند خود را با فرهنگ بنامد؟» (ص ۷۷)
و در پاسخ به این سئوال می گوید: مجموعه شناخت هایی كه به تشخص انسان معنا بخشد.
انسانی كه بسیار می اندیشد، به موضوعات مختلف از دیدگاه های گوناگون می نگرد و به بررسی و تجزیه و تحلیل آنها می پردازد و معتقد است انسان بدون اراده و تلاش نمی تواند سازنده فرهنگی والا و انسانی باشد، این تلاش باید بسیار هوشمندانه، توام با خلاقیت و همراه با دانش صورت گیرد. اما بزرگ ترین مانع در رسیدن به این مهم زمانی است كه انسان از میزان دانش خود احساس رضایتمندی نماید، آنگاه نمی توان وی را انسان بافرهنگی قلمداد نمود چرا كه با این احساس، باز تولید، بازسازی و استمرار را از ذات فرهنگ گرفته است «فرهنگ پیش از آنكه به مفهوم داشتن چیزی باشد، ایثار است، مشاركت در جویندگی انسان» (ص ۹۴) است نه توقف و ایستایی و احساس رضایت از آن، كه در حقیقت مانع از توسعه فرهنگ می گردد.
فصل سوم كتاب لویی دولو به این مهم می پردازد كه آیا بین علوم، فنون و فرهنگ رابطه و تعادل وجود دارد؟
آیا نباید بین علم و فن تفاوت قائل شد؟ وی در تعریف علم می آورد كه علم تلاشی است برای توصیف عقلانی از جهان و قابل درك كردن هستی برای ذهن انسان. وی معتقد است بین علم و فرهنگ تفاوت ظاهری وجود دارد، اما هر دو مفهوم در ذات خود مشتركات اساسی دارند كه هم علم و هم فرهنگ را دعوت به تلاش برهانی و تبیین عقلانی موضوعاتی می كند، كه انسان در پی یافتن پاسخ های جدی و مناسب برای آن است. دولو درباره فناوری ها و ارتباط آن با فرهنگ می نویسد: «علم به مطالعه بی هدف واقعیت اكتفا نمی كند، بلكه كاربرد عملی آن را در نظر دارد و این علم كاربردی كه نام فن بر آن نهاده اند، چنانكه تاریخ گواهی می دهد و ما در این دوران كه فن حاكمیت دارد شاهد آنیم، برای فرهنگ و تمدن اهمیت بسیار دارد.» (ص۱۱۳) رابطه فن و فرهنگ رابطه غیرمستقیم است. در عرصه هایی كه زندگی بشر احتیاج به رشد و رفاه بیشتر دارد نقش فنون پررنگ می شود. در حقیقت فناوری ها رویكرد عینی علوم هستند.
برای نمونه می توان به صنعت چاپ اشاره داشت كه با چاپ انواع مختلف كتاب ها در نشر علم و گسترش آن نقش بسزایی ایفا كرده و عامل بسط فرهنگ در دوران معاصر شده است. بخش چهارم كتاب به رابطه «دولت و فرهنگ» اختصاص دارد. وی معتقد است كه دولت ها از فرهنگ استفاده زیادی كرده و در بسط آن نیز نقش داشته اند و برای نمونه می توان به مراكز فرهنگی، فعالیت های فرهنگی، حضور مشاوران در حیطه فرهنگ و ایجاد بخش های فرهنگی در سفارتخانه ها اشاره كرد. نویسنده در پایان به این مسئله می پردازد كه هر شخصی از منظر دید خود به فرهنگ توجه می كند. «هر كس می تواند جلوه ای شخصی، از فرهنگ گردد.» (ص ۱۳۱) معلم، محقق، سیاستمدار، شاعر، اندیشمند، كارگر، تاجر، ورزشكار و سایر اقشار جامعه هریك شناخت خاص و متمایزی از فرهنگ دارند. دولو معتقد است فرهنگ دارای اصالتی است كه زیر سلطه هیچ اندیشه خاصی قرار نمی گیرد و در آن محصور نمی شود و می توان گفت كه فرهنگ امر متعالی زندگی جمعی انسان ها است.
محمد نجاری
لویی دولو
ترجمه:دكتر عباس باقری
ناشر: فرزان روز
چاپ اول: ۱۳۸۴
تیراژ: ۱۶۵۰ نسخه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید