پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


پیروزی اراده


پیروزی اراده
● نگاهی به فیلم پای چپ من
پای چپ من اثر جیم شریدان ماجرای غلبه «اراده قوی» بر «ضعف بدنی» و «خواستن» بر «نخواستن و سستی» است. كریستی جوانی است كه همه جای بدنش جز پای چپش فلج است و تنها عاملی كه او را سر پا نگه می دارد، اراده و امید است و البته در این مسئله نباید نقش مادر سخت كوش و منبع امید او و مربی فداكار او را هم از یاد برد. كریستی جوان با «استمرار و تلاش»، دو عنصر اساسی در موفقیت نه تنها بر ناتوانی بدنی غلبه می كند بلكه از سایر خواهران و برادرانش هم فراتر می رود.
مراسم تجلیل از او نه فقط به واسطه ترحم به او بلكه به خاطر آثار بزرگی است كه او همانند دیگر هنرمندان می آفریند و همه را به تحسین وامی دارد و به این اصل كه استعداد در پرمشقت ترین شرایط هم می تواند خود را نشان دهد مهر تاییدی می زند. سخنگوی كریستی نه زبان الكن او بلكه پای چپ او است. پایی كه همه كار می كند و جور سایر اعضای بدنش را برعهده می كشد، به آفرینش هنری می پردازد، در كارها یاری دهنده اش است و هنگامی كه غریبه ای به پدر فوت كرده اش توهین می كند از او انتقام می گیرد.
همین پا است كه ملاط سیمان درست می كند تا كمك حال مادرش باشد و این در حالی است كه سایر برادران همانند پدر آن چنان خاصیتی از خود بروز نمی دهند، آنها محافظه كار و ترسو هستند و حتی جسارت اعتراض را هم ندارند و همین روحیه جسورانه كریستی است كه به اتكای آن به خودباوری و اعتماد به نفس می رسد و با وجود شرایط نامساعد بدنی، پوسته ناتوانی اش را پاره می كند و دست به خلق آثاری بزرگ می زند.
فیلم نه تنها درباره اراده قوی یك انسان بلكه در ستایش روح لطیف و هنرمندانه ای است كه با عواطف و شعور انسانی خود سرانجام خانم مربی اش را وادار به پذیرش عشقش می كند. محیط نقش دوگانه ای برای سیر زندگی كریستی ایفا می كند؛ گاه در یك طرف با پدری سختگیر و بی تفاوت به اضافه تنگدستی خانواده مواجهیم كه آثار منفی خود را در بروز استعداد كریستی به هرحال می نهد و از طرفی هم با پشتیبانی مادر و مربی روبه روایم كه مایه دلگرمی او هستند و حمایت كافی را از كریستی می كنند.
نقش مادر در بروز استعداد و خلاقیت او چشمگیر است. اوست كه همه بار زندگی را به تنهایی بر دوش می كشد و با وجود بیكاری شوهر زندگی را اداره می كند و با صبر و طمانینه از فرزندانش بخصوص كریستی افلیج در برابر اخلاق تند شوهرش حمایت می كند. مادر در اوج تنگدستی و اوضاع وخیم اقتصادی آن سال های ایرلند كه ناشی از استعمار بود فرزندانش را از پا فراتر گذاردن از دایره اخلاق منع می كند و آنها را به واسطه سرقت زغال سنگ نهیب می زند تا به شرافت این نوع زندگی ها لطمه نخورد، شرافتی كه حاصلش ظهور شاعر و نویسنده و نقاشی بزرگ است و جالب است كه آنكه بیشتر رنج می برد به مراتب بالاتری هم می رسد. كارگردان گاه با نشان دادن ناكامی و سرخوردگی و یاس كریستی او را آدمی معمولی به تصویر می كشد، انسانی كه گاهی هم كم می آورد و شكست بر او غلبه می كند اما با این وجود ادامه می دهد.
او قدرتی ماورایی و فوق بشری ندارد و تنها پشتكار و استعداد است كه موجب پیروزی او می شود. شریدان در این فیلم در به وجود آوردن فضای واقعی خانواده ای فقرزده و روابط متشنج بین آنان موفق عمل می كند. عشق شكل گرفته بین كریستی و خانم مربی ابتدا تصور ترحم را به وجود می آورد ولی با دقت در آن لایه های عمیق تر درك و فهم متقابل بین دو روح آشنا را می توان در آن جست.
فیلم با وجودی كه بیانگر مشكلات خانوارهای پرجمعیت و فقیر است اما تا حد امكان در وادی احساسات و ملودرام نمی افتد و سعی دارد بیوگرافی كریستی براون نویسنده ایرلندی را كه سرشار از موانع بوده است بازگو نماید، بدون اینكه دلسوزی تماشاگر را به خود جلب كند. بازی زیبای دانیل وی لوییس كه سه مرحله از زندگی كریستی را به خوبی بازی می كند با بردن جایزه اسكار تایید و ستایش می شود.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید