پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تظاهرات تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷.ش


تظاهرات تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷.ش
محرم سال ۱۳۵۷ برای رژیم شاه یك كابوس وحشتناك بود. امام برای مردم شخصیت امام‌حسین علیه‌السلام و شاه، یزید را تداعی می‌كرد. مردم در ضمن شعارهای خود خطاب به كسانی كه هنوز در حاشیه خیابانها انقلاب را نظاره می‌كردند می‌گفتند: «این نهضت حسینی تماشاچی ندارد» و این شعار بر خیل تظاهركنندگان می‌افزود.
انقلاب در شبهای محرم آن سال، حال و هوای بسیار معصومانه‌ای داشت. مردم احساس رشادت بیشتری می‌كردند و خود را در تداوم كاروان كربلا می‌دیدند. شورای انقلاب، بیت و مسجد آیت‌الله طالقانی و روحانیت مبارز تهران سه مركز مهمی بودند كه با تشكیل جلسات و ایجاد هماهنگی، تظاهرات ده‌روزه مردم را در تهران و سایر شهرهای ایران هدایت می‌كردند. راهپیماییهای ایام محرم به‌قدری باعظمت و پرمعنا بود كه حتی اشخاص و گروههای سیاسی غیردینی به جمع مردم پیوسته و در انجام تظاهرات با عزاداران مومن هم‌صدا می‌شدند.
حضرت امام(ره) از طریق رسانه‌ها و دوستان خود، مردم انقلابی را مورد رهبری و رهنمود قرار می‌دادند و خطاب به مردم می‌گفتند: این واقعه آتشی است كه خداوند برافروخته و تا رسیدن به نتیجه روشن خواهد ماند؛ و درواقع چنان نیز شد. انقلاب مثل خورشیدی از پس دیوارهای كهنه نظام ستم‌شاهی طلوع كرد و همچنان باقی ماند تا دشت و دمن را پر از سبزی و روشنی ساخت. خاطرات دوستان و دشمنان انقلاب از آن روزها به‌راستی جذاب و خواندنی است و دنیایی پر از شهامت و معنویت را ترسیم می‌كند.
محرم‌الحرام سال ۱۳۵۷ آمده بود تا حسین زمانه را در مقابل یزیدیان زمان به پای دارد اما این‌بار پیروزی ظاهری و باطنی هر دو نصیب پیروان حسین علیه‌السلام گردید.
شاه كه به همراه ازهاری، نخست‌وزیر سركوبگرش، و چند تن دیگر از فرماندهان ارتش از فراز تهران حضور خیره‌كننده مردم را تماشا می‌كرد، از اطرافیان خود پرسید: پس طرفداران من كجا هستند؟ گفتند: در خانه‌هایشان. این حضور میلیونی و این جواب درواقع تیرخلاصی بر آخرین امیدهای شاه بود و خود او نیز، گرچه بسیار دیر اما در همان لحظه این واقعیت را بر زبان راند و گفت: دیگر جای من اینجا نیست.
امام‌خمینی(ره) در سخنرانی اول ماه محرم در نوفل‌لوشاتو، با اشاره به فلسفه قیام امام‌حسین(ع) و مسئولیت مردم ایران در این مقطع فرمودند: «همان‌طوری كه سیدالشهدا، به تكلیف شرعی الهی می‌خواست عمل بكند، غلبه [هم] می‌كرد تكلیف شرعیش را عمل كرده [بود]، مغلوب هم می‌شد تكلیف شرعیش را عمل كرده [بود]؛ قضیه، تكلیف است. قضیه این است كه مقابل یك نفری كه دارد همه حیثیات اسلام و مسلمین را می‌برد و سلطه پیدا كرده است بر مقدرات مسلمین و سلطه می‌دهد كفار را بر بلاد مسلمین، ارتش ایران را به دست مستشارهای امریكایی می‌سپارد، مخازن ایران را به جیب این و آن می‌كند، فرهنگ ایران را ضایع كرده، . . . یك همچو آدمی كه بر مسندی نشسته است، این استنكار لازم دارد؛ یعنی بر همه مردم لازم است كه این را به او بگوید كه بیا پایین از این مسند، همه مكلف هستند.»[i]
به دنبال این سخنرانی و تمهیدات شورای انقلاب برای برگزاری هرچه‌باشكوه‌تر تظاهرات عزاداری ماه محرم، مقامات رژیم روزهای پرتنشی را پیش‌بینی می‌كردند. دولت نظامی ازهاری‌، به مثابه آخرین تیرِ تركشِ رژیم شاه بود كه شاید بتواند در سایه ایجاد ترس و هراس‌، به اوضاع ناآرام انقلابی خاتمه دهد. ولی مبارزان مذهبی و در راس آن شورای انقلاب، اهمیت فرصت به‌وجودآمده در محرم را دریافته و آماده بهره‌برداری از این فرصت بودند. روز اول محرم، تظاهرات آرامی در اكثر نقاط كشور برگزار شد. مردم تهران شب اول محرم را تا صبح بیدار ماندند و بر پشت بامهای خود ندای تكبیر الله‌اكبر سر دادند. در همان شب، جمعیت كثیری در خیابانهای تهران جمع شده بودند و علیه شاه شعار می‌دادند كه به‌ناگاه سربازان سررسیده و آنان را به گلوله بستند. فردای آن روز، سراسر تهران تعطیل بود. مردم به‌طوركامل دست از كار كشیدند. عده‌ای از مردم كفن پوشیده، جلوی دانشگاه تهران در مقابل سربازان مسلح به راهپیمایی پرداختند. ماموران نظامی در منطقه سرچشمه تهران، تعدادی را به شهادت رساندند و سپس اجساد آنان را جمع كرده و با كامیون از محل بردند. مشابه همین حوادث در شهرهای شیراز، همدان، اصفهان و دیگر شهرهای كشور اتفاق افتاد. ازهاری، نخست‌وزیر وقت، هشدار داده بود كه دشمنان خارجی، طراح این ناآرامیها هستند و تاكید كرد حكومت نظامی اجازه برگزاری هیچ‌گونه تظاهراتی را نخواهد داد. روحانیون و مراجع تقلید به مردم توصیه كردند كه به تظاهرات و عزاداریهای خود ادامه دهند و تاكید نمودند كه مردم برای انجام مراسم سوگواری به اجازه حكومت نیازی ندارند. پس از پیام مراجع، مردم بیش‌ازپیش به صحنه آمده و به تظاهرات خود تداوم دادند. در تظاهرات سه روز نخست محرم، حدود هفتصدنفر به شهادت رسیدند. در قزوین صدوسی‌وپنج نفر زیر تانكها ماندند و در مشهد مردمی كه ممنوعیت تظاهرات را نادیده گرفته بودند، به گلوله بسته شدند.[ii]
ارتشبد ازهاری در واكنش به تظاهرات شبانه‌روزی و فریادهای الله‌اكبر، اعلام كرد كه مخالفان، صدای الله‌اكبر و شلیك تیر را بر روی نوار ضبط كرده‌اند و با پخش آن قصد دارند جنگ روانی راه بیندازند. مردم با سردادن شعارهایی چون «ازهاری بیچاره باز هم بگو نوارِ، نوار كه پا نداره» به ادعای او پاسخ دادند. جالب‌آن‌كه خود شاه این حرف ازهاری را باور كرده و در دیدار با احسان نراقی، از مشاوران خود، آن را مطرح كرده بود؛ البته احسان نراقی او را از واقعیت ماجرا آگاه كرد.[iii]
شركت مردم در راهپیماییها در اعتراض به شاه و رژیم پهلوی هر روز بیش‌ازپیش گسترده‌تر می‌شد. شورای انقلاب كه به مثابه مركز فرماندهی انقلاب عمل می‌كرد، با برگزاری جلسات خصوصی و محرمانه به ارائه طریق در این زمینه می‌پرداخت. شورای انقلاب درواقع نقش اصلی را در سازماندهی و شكل‌دهی به این تظاهرات و اعتراضها برعهده داشت و مردم را برای تظاهرات گسترده روزهای تاسوعا و عاشورا آماده می‌كرد.[iv]
علاوه بر شورای انقلاب، دفتر آیت‌الله طالقانی نیز در راستای برگزاری تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا برنامه‌ریزی می‌كرد. مرحوم طالقانی كه تازه از زندان آزاد شده بود، به‌عنوان مبارز برجسته انقلابی، در جایگاه مورد اعتماد مردم قرار گرفت و دفتر ایشان به‌عنوان یكی از بازوهای نهضت اسلامی عمل می‌كرد. علاوه‌بر‌آن، روحانیت مبارز تهران نیز برنامه خاصی را در این خصوص تدارك می‌دید. روحانیت مبارز ‌كه عمدتا نفوذ شایانی در مساجد و بازار داشت، سعی می‌كرد مردم را برای شركت در این تظاهرات بسیج كند و با صدور اعلامیه‌هایی از مردم می‌خواست در تظاهرات شركت كنند. لزوم وحدت‌نظر و فرماندهی جهت برگزاری منظم تظاهرات باعث شد تا این سه مركز، پس از ترتیب‌دادن جلساتی، هیات اجرائیه‌ای را جهت سازماندهی تظاهرات انتخاب كنند كه آیت‌الله موسوی اردبیلی و عزت‌الله سحابی از جمله آنان بودند. در این جلسات مقرر شد تظاهرات از میدان فوزیه (امام‌حسین) به طرف میدان شهیاد (آزادی) انجام شود. ائمه مساجد نیز مامور شدند كه در محلهای فعالیت خود مردم را بسیج كرده و با شكل‌دادن صفوف خود به تظاهركنندگان بپیوندند.
خبر تدارك این راهپیمایی، مسئولان رژیم شاه را به تكاپو انداخت تا از برگزاری آن جلوگیری نمایند. ژنرال قره‌باغی، از مقامات رده‌بالای نظامی وقت، دراین‌باره می‌گوید: «روز پنج‌شنبه شانزدهم آذر، نخست‌وزیر، شورای امنیت ملی را به منظور بررسی این مساله به نخست‌وزیری دعوت كرد. بعد از مطرح‌شدن موضوع راهپیمایی مخالفین، من اظهار داشتم صحیح نیست كه اجازه راهپیمایی در آن روزها داده شود و چندنفر از اعضا نیز با من موافق بودند ولی چند نفر دیگر با این استدلال كه برگزاری تظاهرات در روزهای تاسوعا و عاشورا معمول بوده، گفتند كه مخالفت با این تظاهرات در این مقطع به‌عنوان مخالفت رژیم با مذهب تعبیر خواهد شد. در این جلسه نتیجه گرفته نشد و به‌خصوص هراس از این بود كه در صورت اعلام ممنوعیت، مردم به صورت قهری دست به این كار بزنند كه در آن صورت درگیری بین مردم و رژیم اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. ازهاری، نخست‌وزیر، بعد از این‌كه نتوانست تصمیمی بگیرد، تصمیم نهایی در این زمینه را به مشورت با شاه موكول كرد. نخست‌وزیر در جلسه دیگر كه از فرماندهان نظامی تشكیل شده بود، دستور شاه مبنی بر آزادی تظاهرات مخالفین را به ما ابلاغ نمود و سپس غروب همان روز، رسما اعلان كرد كه به منظور جلوگیری از خونریزی، حركت دستجات در روزهای تاسوعا و عاشورا آزاد خواهد بود.»[v] بنابراین رژیم عقب‌نشینی كرد و اجازه داد تا در همه شهرها مراسم سوگواری برگزار شود.
محتوای شعارها، باعث ایجاد اختلاف در میان سازمان‌دهندگان تظاهرات شد؛ چون برخی گروهها سعی می‌كردند از دادن شعارهای تند خودداری كنند. شهید محلاتی كه از طرف روحانیت مبارز به‌عنوان سازمان‌دهنده فعالیت می‌كرد، می‌گوید: «یادم هست دكتر سحابی گفته بود كه بهتر است به همان ترتیبی كه اروپاییها اعتراض دارند، سكوت كنیم و هرچه می‌خواهیم بگوییم و خواسته‌هایمان را روی پرده بنویسیم و برداریم و حركت كنیم و این، اثرش در دنیا بیشتر است. نهضت آزادی هم اعلامیه داده بود كه شعار مرگ بر شاه داده نشود و این امر را منتسب به آیت‌الله طالقانی می‌كردند. من خیلی عصبانی شدم و شب یادم هست كه جلسه گذاشتیم. من تلفن كردم به همان ستاد برگزاری مراسم، به برادرانی كه بالا بودند در نزدیكی حسینیه ارشاد. . . گفتیم كه این نمی‌شود و فردا باید شعار مرگ بر شاه داده شود. افراد را جمع كردیم فرستادیم توی بخشهای مختلف، حتی از روحانیت مبارز، هركداممان تقسیم می‌شدیم به یك منطقه‌ای كه شعارهای آن منطقه را كنترل و هدایت كنیم.»[vi]
این تداركات و برنامه‌ریزیها در شرایطی شكل می‌گرفت كه روز‌به‌روز اخبار و گزارشهایی از شهرهای مختلف كشور می‌رسید و حكایت از گسترش اعتراضها داشت. روز ششم محرم تظاهرات مردم زنجان، خوانسار و چند شهر دیگر به خشونت كشیده شد و ماموران رژیم به‌روی مردم آتش گشودند. در آن روز كه با شانزدهم آذر و سالروز شهادت دانشجویان ــ شریعت‌رضوی، قندچی و بزرگ‌نیا ــ مصادف بود، تظاهرات گسترده مردم در مقابل درب دانشگاه تهران به درگیری انجامید و چند نفر نیز شهید و زخمی شدند. فردای آن روز شهرهای تبریز، آمل، اصفهان و كرمان را یكپارچه اعتراض و تظاهرات فراگرفت و مردم دسته‌دسته به خیابانها ریخته و علیه رژیم شعار سر‌دادند. هرچه از ماه محرم می‌گذشت، آتش انقلاب شعله‌ورتر می‌شد و امام(ره) با بیان این‌كه «. . . این یك امر الهی است، خدا یك چنین كاری كرده، این آتش را خدا روشن كرده و این روشنی‌اش هست و مثل خورشید می‌ماند و تا آخر نتیجه، این مساله هست ان‌شاءالله»[vii] حركتهای مردم را تایید و رهبری می‌كرد.●تظاهرات روز تاسوعا
روز تاسوعا، ساعت هفت صبح، دسته‌های عزاداری از نقاط مختلف شهر به طرف مسیر اصلی راهپیمایی (میدان امام حسین تا میدان آزادی) راه افتادند. آیت‌الله طالقانی در راس یكی از دسته‌های عزاداری، با پای پیاده در این تظاهرات شركت داشت و دیگر گروهها و نیز شخصیتهای سیاسی در راس تظاهركنندگان حركت می‌كردند و صفوف متراكم و به‌هم‌فشرده مردم از نقاط مختلف تهران به طرف مسیر تظاهرات سرازیر بودند. این تعداد عظیم، در دسته‌های منظم به طرف میدان فردوسی به راه افتادند و پیشاپیش این گروه بزرگ، یك مینی‌بوس مجهز به بلندگو شعارهایی را كه از قبل آماده شده بود برای مردم قرائت می‌كرد. هیاتی كه جهت انتظام و سازماندهی تظاهرات تشكیل شده بود، رعایت نظم و انضباط تظاهركنندگان را برعهده داشت و همه‌چیز را برای رعایت نظم و جلوگیری از هر واقعه احتمالی پیش‌بینی كرده بود. هرلحظه دسته‌های بیشتری از مردم، از خیابانهای اطراف چون نهرهایی به دریای خروشان ملت می‌پیوستند و بر تعداد آنان افزوده می‌شد. گستردگی جمعیت به حدی بود كه وقتی طلایه‌داران گروه به میدان آزادی رسیدند، عقبه تظاهركنندگان هنوز در میدان فردوسی بود. [viii] شعارها ابتدا چنان شدت نداشت اما به‌تدریج شعارهایی علیه رژیم پهلوی و شاه سرداده شد. شهید محلاتی كه دسته‌ای از راهپیمایان را سازماندهی می‌كرد، در این‌باره می‌گوید: «من خودم مسئول بودم جمعیتی كه از طرف خیابان ری حركت می‌كند با آن جمعیت بیایم و كسی كه با بلندگو، شعارها را هدایت می‌كرد خودم همراهش بودم. آمدیم نزدیك خیابان انقلاب كه رسیدیم از خیابانی كه به دروازه شمیران می‌رود ملحق به سایرین شدیم و آنجا شعار مرگ بر شاه را سردادیم و تا غروب آن روز ملت تهران شعارشان مرگ بر شاه شد.»[ix] از دیگر شعارهای آن روز می‌توان از «خمینی رهبر ماست» و «سگهای امریكایی را بكشید» نام برد؛ اما این پایان ماجرا نبود؛ چراكه فردای آن روز، یعنی روز عاشورای حسینی، به‌عنوان روز تظاهرات بزرگ علیه رژیم تعیین شد و گروهها و افراد سیاسی با صدور اعلامیه از مردم خواستند تا در تظاهرات فردا هم شركت كنند.
●تظاهرات روز عاشورا
تظاهرات روز تاسوعا به صورت مقدمه‌ای برای تظاهرات گسترده و باشكوه روز عاشورا درآمد. در آن روز، مردم به همان سیاق روز قبل در دسته‌های عزاداری از محلات و خیابانهای مختلف تهران به طرف مسیر میدان امام‌حسین ــ میدان آزادی به راه افتادند و سیل خروشان جمعیت در طول این مسیر و شعارهای كوبنده آنان، پاسخی شد برای سردمداران رژیم كه «باید بروند»؛ موضوعی كه در قطعنامه پایانی مراسم، میلیونها نفر با تكبیر خود بر آن صحه گذاشتند. شعارهای آن روز تندتر از روز قبل بود و اگر به قول قره‌باغی، ‌«روز تاسوعا فقط گروههایی در چند نقطه می‌خواستند شعار تند علیه اعلیحضرت بدهند»[x] در روز عاشورا، همه مردم یكصدا شعار مرگ بر شاه را سردادند. علی‌اكبر ناطق‌نوری، كه خود در این تظاهرات عظیم شركت داشت، دراین‌باره می‌گوید: «من هم روی مینی‌بوسی بودم كه بلندگوها در آن بود و مرتب شعار می‌دادم. بعضی جاها كه شعارها خیلی شل می‌شد، می‌رفتم و بلند‌گو را می‌گرفتم و شعارها را تند می‌كردم. به میدان آزادی كه رسیدیم، جمعیت موج می‌زد ولی شعارهای بی‌روحی سرداده می‌شد. بلندگو را از دست فردی كه شعار می‌داد گرفتم و یك‌مرتبه گفتم: بگو مرگ بر شاه، موجِ بگو مرگ بر شاه تمام میدان و خیابانهای اطراف را گرفت و احساسات مردم حسابی تحریك شده بود، به طوری‌كه مینی‌بوسی كه روی آن قرار داشتم این طرف و آن طرف خم می‌شد.»[xi] در این تظاهرات بین دو تا چهارمیلیون‌نفر شركت داشتند و پلاكاردهایی را حمل می‌كردند كه بر روی آنها شعارهایی چون «این شاه امریكایی اعدام باید گردد»، «مردم را مسلح كنید» و «مرگ بر شاه» نوشته شده بود. این تظاهرات هشت‌ساعت به‌طول انجامید و در پایان راهپیمایی، تظاهركنندگان قطعنامه‌ای را قرائت كردند كه در آن بر رهبری امام(ره) و سرنگونی شاه و رژیم پهلوی تاكید شده بود.[xii] علی‌اكبر ناطق‌نوری كه قرائت قطعنامه را برعهده داشت، دراین‌باره می‌گوید: «قرار بود آیت‌الله موسوی‌اردبیلی قطعنامه را بخواند، بنابراین بالای مینی‌بوسِ حامل بلندگو آمد. بالا كه آمد، نتوانست بخواند. آقای شیبانی گفت: “آقا، قطعنامه را بخوان چون مینی‌بوس ممكن است چپ شود.” من دیدم كه وقت دارد تلف می‌شود. قطعنامه را گرفتم و بدون‌این‌كه قبلا مطالعه كرده باشم و بدانم چند ماده است، شروع كردم و با صدای رسا خواندم. هر ماده‌ای را كه می‌خواندم مردم سه‌بار می‌گفتند صحیح است.»[xiii] این قطعنامه شامل هفده ماده بود كه برخی از بندهای آن عبارت بودند از:
۱ــ به‌رسمیت‌شناختن امام‌خمینی(ره) به‌عنوان امام و رهبر ایران و راهپیمایی به‌عنوان رای‌اعتماد صادقانه ملت به او
۲ــ الغای رژیم شاه و سلطنت و پایان‌بخشیدن به استعمار خارجی
۳ــ استقرار حكومت عدل اسلامی براساس رای همه ملت
۴ــ حمایت از زنان و اقلیتهای مذهبی تحت قانون اسلام
۵ــ استقرار عدالت اجتماعی و پایان‌بخشیدن به استثمار و تبعیض
۶ــ آزادی فوری زندانیان سیاسی
۷ــ ادامه اعتصابات تا سرنگونی حكومت شاه
۸ــ محكوم‌كردن كشاندن ارتش به خیابانها و توصیه به ارتش مبنی بر خودداری از مقابله با مردم
۹ــ محكوم‌كردن اقدامات انحرافی رژیم از جمله آتش‌سوزیها و تخریب اماكن عمومی و منتسب‌كردن آنها به نیروهای اسلامی و . . . .[xiv]
آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلستان در ایران كه اتاق محل كارش مشرف به مسیر تظاهرات بود، روایتی زنده و گویا از این واقعه ارائه می‌دهد: «راهپیمایی تاسوعا و عاشورا از نظر عظمت و انضباط و یكپارچگی نمونه و بی‌سابقه بود. سفارت انگلیس كه در مركز تهران واقع شده، مشرف بر خیابان فردوسی است كه یكی از راههای اصلی عبور راهپیمایان از جنوب شهر به طرف میدان شهیاد (آزادی) بود. هر دو روز از ساعت نُه صبح تا وقت ناهار من در پشت پنجره اتاق خود صفوف راهپیمایانی را كه از خیابان فردوسی می‌گذشتند نظاره می‌كردم. در مدت سه تا چهار ساعت عرض این خیابان و پیاده‌روها مملو از جمعیتی بود كه برای پیوستن به صفوف سایر راهپیمایان در حركت بودند. سیل جمعیت تا آنجایی كه چشم آدم كار می‌كرد موج می‌زد. این خیابان فقط یكی از مسیرهای راهپیمایی بود و من ارقام یك تا یك‌ونیم‌میلیون را اغراق‌آمیز نمی‌دانم. بیشتر تظاهركنندگان از كسبه و بازاریان و افراد طبقه متوسط بودند و بسیاری از آنان زنان و مردان خوش‌لباس و مرتب بودند. منظره آن را من هرگز فراموش نمی‌كنم و هنگامی كه به سیل جمعیت نظاره می‌كردم، پیش خود می‌اندیشیدم كه دولت با رفع ممنوعیت این راهپیمایی چه كار عاقلانه‌ای كرده است. در خیابانها حتی یك سرباز یا پلیس هم دیده نمی‌شد ولی نظم جمعیت فوق‌العاده بی‌نظیر بود.»[xv]
این تظاهرات به همان‌سان كه در تهران برگزار شد، در دیگر شهرهای كشور نیز برگزار گردید و در برخی از شهرها نیز به خشونت گرایید. مردم در شیراز به مركز ساواك حمله كردند و مجسمه‌های محمدرضاشاه و پدرش را به زیر كشیدند و در زنجان، تبریز و مشهد نیز این تظاهرات با خشونت توام شد. در ساعت ده‌و‌سی‌دقیقه بعدازظهر همان روز (عاشورا) یك افسر، دو درجه‌دار و چهار سرباز مسلح به تالار غذاخوری پادگان لویزان تهران حمله كردند و افسران ارشد و درجه‌داران هوانیروز را به رگبار مسلسل بستند كه طی آن بالغ بر هفتاد نفر از افسران و درجه‌داران كشته شدند. خدایاری، استاندار همدان، توسط محافظان خود به قتل رسید و اخبار درگیریهای پراكنده در نقاط مختلف كشور منتشر می‌شد.[xvi]●انعكاس تظاهرات تاسوعا و عاشورا در جهان
تظاهرات و راهپیمایی روز تاسوعا و عاشورای سال۵۷، انعكاس وسیعی در روزنامه‌ها و رسانه‌های جمعی جهان پیدا كرد و شخصیتهای سیاسی جهان، به‌ویژه امریكا، در قبال آن واكنش نشان دادند. روزنامه واشنگتن‌پست نوشت كه این تظاهرات منظم و سازمان‌یافته به ادعای مخالفان رژیم راجع به برقراری حكومت جدید وزن و اعتبار شایان‌توجهی بخشیده است و روزنامه نیویورك‌تایمز آن را نشانه عدم كارایی دولت فعلی اعلام كرد و نوشت كه اكنون در ایران دولتی دیگر وجود دارد. روزنامه كریستین ساینس مانیتور نیز در گزارش خود از این تظاهرات نوشت: توده عظیم مردم با صدایی رساتر از هر گلوله و بمبی در سراسر پایتخت اعلام كردند: «شاه باید برود.»[xvii] حضرت امام‌خمینی(ره) كه با ارشادات خود و از طریق نمایندگان خویش در تهران ــ شورای انقلاب ــ این تظاهرات را رهبری می‌كرد، در یك سخنرانی‌ كه به فاصله چند روز بعد ایراد كرد، این حركت را نشانه پختگی و نیز عقلایی‌بودن نهضت اسلامی دانست كه امت مسلمان از طریق آن به دنیا اعلام كردند می‌توانند كنترل خود را به دست بگیرند: «روز نهم و دهم، تاسوعا و عاشورا، مردم اعلام كردند ما این شاه را نمی‌خواهیم. اهالی مملكت می‌خواهد مستقل باشد، سرنوشت اهالی دست خودش باشد. ما همچو خدمتگزاری نمی‌خواهیم. می‌خواهیم ایشان بروند كنار، ما یك خدمتگزار دیگر جانشین می‌گذاریم، ما می‌خواهیم خودمان آزاد باشیم، مستقل باشیم. خودمان مملكتمان را اداره كنیم. آیا حق ندارند اهالی یك مملكت آرام این حرف را بزنند كه ما نمی‌خواهیم ایشان را؟ اگر دنبال این معنا كه مردم روز تاسوعا و عاشورا آرام گفتند ما این[شاه] را نمی‌خواهیم و همه عالم دیدند كه اكثریت قاطع قریب‌به‌اتفاق است كه ایشان را نمی‌‌خواهند، همه بازارهای ایران همه مملكت ایران همه شهرستانهای ایران، همه دهات ایران فریاد زدند كه ما نمی‌خواهیم شما را.»[xviii]
اگر شاه تا آن روز امیدوار بود كه شاید بتواند با توسل به دولت نظامی ازهاری پایه‌های سلطنت خود را محكم كند، تظاهرات عاشورا و تاسوعا ناكارآمدی این تدبیر را خیلی زود آشكاركرد. میلیونها نفر به خیابانها ریختند و در نهایت نظم و انتظام، شعار مرگ بر شاه سردادند و رسما اعلام كردند كه خواستار رهبری امام‌خمینی(ره) و كناره‌گیری شاه هستند. عوامل رژیم و در راس آنها خود شاه، درمانده شده بودند و قدرت دست زدن به هرگونه اقدامی از آنان سلب شده بود. ارتشبد حسین فردوست در مورد استیصال شاه می‌گوید: «در روزهای تاسوعا و عاشورا محمدرضاشاه همراه با ازهاری، با هلی‌كوپتر تمام سطح شهر را بازدید كرد. وقتی دید كه همه خیابانها پر از معترضین است و مملو از جمعیت، رو به ازهاری پرسید: پس طرفداران من كجا هستند؟ ازهاری اظهار داشت: در خانه‌هایشان. و شاه بلافاصله جواب داد: پس فایده ماندن من در این مملكت چیست؟»[xix]
جیمی كارتر، رئیس‌جمهور وقت امریكا، كه همواره از پشتیبانان اصلی شاه بود، به همان نتیجه رسیده بود كه شاه رسید. وی كه چندی قبل از تظاهرات تاسوعا و عاشورا حمایت آشكار و علنی خود از شاه را اعلام كرده بود، چند روز پس از تظاهرات عاشورا در مصاحبه‌ای مطبوعاتی اعلام كرد: «نمی‌دانم آیا شاه می‌تواند با این آشوبهای خونین در كشورش بماند یا نه. امیدوارم او بتواند از این توفان جان به سلامت ببرد. این چیزی است كه به مردم ایران بستگی دارد. این‌ با مردم ایران است و آنهایند كه باید در این مورد تصمیم بگیرند.»[xx]
ویلیام سولیوان اعتقاد داشت كه دولت ژنرال ازهاری، آخرین شانس بقای رژیم بود و با این راهپیماییها و تظاهرات، درواقع عمر دولت ازهاری به‌سر آمد و به تبع آن، وی توانست صحت گفته خود به كارتر در آغاز مذاكرات با مخالفان شاه را اثبات نماید. محمدرضاشاه كه هیچ‌ پایگاهی میان مردم نداشت و تنها حامی‌اش امریكا بود، تاحدودی این پایگاه را از دست داد. در دستگاه دیپلماسی واشنگتن دو دیدگاه درخصوص نحوه برخورد با بحران ایران وجود داشت: اولین گرایش كه از طرف زبیگنو برژینسكی، معاون امنیت ملی كارتر، و نیز شلزینگر و چارلز دونكن، از مقامات نظامی امریكا، حمایت می‌شد، معتقد به «حمایت از شاه به هر طریق ممكن» بود. آنان حفظ شاه را در راستای تمركز و اهمیت منافع امریكا در منطقه و جهان ارزیابی می‌كردند.[xxi] منشأ این دیدگاه، به‌ویژه اردشیر زاهدی ــ داماد شاه و سفیر ایران در امریكا ــ بود كه در ذهن خود، سودای نقشی را می‌پخت كه پدرش فضل‌الله زاهدی در مرداد۱۳۳۲ داشت. دیدگاه دوم كه از طرف افرادی چون سایروس ونس، وزیرامورخارجه و وارن كریستوفر ونیوسام، از مقامات سیاسی امریكا، حمایت می‌شد، بیشتر بر دموكراتیزه‌كردن فضای سیاسی ایران تاكید داشت[xxii] و اتفاقا آنان هم دیدگاه خود را بهترین راه حفظ منافع امریكا تشخیص می‌دادند. هر دو گروه سعی و تلاش می‌كردند تا رئیس‌جمهور امریكا را با خود همراه سازند و اگر كارتر تا قبل از تظاهرات تاسوعا و عاشورا در این زمینه بی‌تفاوت بود، قطعا پس از تظاهرات، دیدگاه گروه دوم را به‌عنوان دیدگاه مناسب مورد تامل قرار داد؛ چراكه ایده گروه اول مبنی بر روی‌كارآوردن یك حكومت نظامی عملا به شكست انجامید و ناكارآمدی ازهاری به‌عنوان نخست‌وزیر نظامی، سطحی‌بودن نظرات آنان را به اثبات رساند. ویلیام سولیوان، سفیر وقت امریكا در تهران، بعد از این تظاهرات خواستار برقراری ارتباط با رهبران نهضت اسلام شد و وزارت امورخارجه امریكا در نامه‌ای به سفارت امریكا در تهران، خواستار بررسی امكان تشكیل شورای سلطنت در قوانین ایران شد[xxiii] و بدین‌گونه بررسی راههایی جهت كم‌رنگ‌كردن نقش شاه عملا در دستور كار امریكا قرار گرفت. ازطرف‌دیگر مردم بعد از این تظاهرات و راهپیماییها دست از اعتراض برنداشتند و روز‌به‌روز بر دامنه اعتراضات خود افزودند. بیست‌وسوم آذر، یعنی سه‌روز پس از عاشورا، در دوازده شهر و بیش از بیست شهرك جنگهای خیابانی و تظاهرات آغاز شد. آشوب شدید در اصفهان ادامه یافت و در شهر نجف‌آباد سربازان به مردم حمله كردند كه چندصد كشته و بیش‌ از هزار نفر مجروح شدند. ادامه این تظاهرات بر روحیه پرسنل نظامی تاثیر فراوانی برجای گذاشت. وقتی آنان ابعاد تظاهرات تاسوعا و عاشورا را مشاهده كردند و فریاد پرحرارت مردم و سخنرانان و دعوت شوق‌انگیز از آنان جهت متوقف‌كردن تیراندازیها را شنیدند، تاثیرات جدی بر روحیات آنان وارد آمد. در روز بیست‌وهفتم آذر، دو واحد ارتش بالغ بر هشتصد سرباز در تبریز از تیراندازی به سوی مردم خودداری كردند و به صفوف تظاهركنندگان پیوستند و گزارشهای ارسالی از دیگر نقاط كشور نشان می‌داد كه فرار انفرادی سربازان و افسران، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، همچنان روبه‌افزایش است.
آمار اداره دوم ارتش، میزان ترك خدمت در ماههای شهریور و مهر را با یك افزایش از سه‌درصد به هشت‌درصد نشان می‌داد.[xxiv] با ادامه این وضعیت، ازهاری چاره‌ای جز استعفا نداشت؛ بنابراین به بهانه این‌كه بیمار است و توانایی انجام خدمت در پست نخست‌وزیری را ندارد، از قدرت كناره‌گیری كرد. سولیوان در این‌باره می‌گوید: «عصر روز بیستم دسامبر (سی‌ام آذر) ازهاری شخصا به من تلفن كرد و گفت می‌خواهم شما را ملاقات كنم. ساعت سه بعدازظهر بیست‌ویكم دسامبر به دیدار او رفتم. برخلاف معمول روزهای پیشین به اتاقی راهنمایی شدم كه غیر از دفتر نخست‌وزیر بود. وقتی وارد شدم، با كمال تعجب ازهاری را دیدم كه با یك پیژامه راه‌راه روی یك تختخواب سفری، دراز كشیده است. روی صندلی كنار تختخواب نشستم. با صدای خفیف و محزونی گفت كه دچار حمله قلبی شده است و پزشكان نظر داده‌اند كه باید چندروزی استراحت كند. وی اضافه كرد با این توصیف و در این شرایط، كاری از من ساخته نیست. وی تاكید كرد كه دولت نظامی به یك اسم بی‌مسما تبدیل شده است؛ چراكه شاه با دستورات و تاكیدات مكرر خود مبنی بر خودداری از شدت عمل، توانایی را از آنان سلب كرده است»؛[xxv] و بدین‌گونه عملا از قدرت كناره‌گیری كرد ولی از او خواسته شد همچنان تا تشكیل دولت بعدی، سمت نخست‌وزیری را ظاهرا برعهده داشته باشد.
ویلیام سولیوان پس از استعفا، درگزارشی كه به امریكا ارسال كرد، تاكید نمود كه: «دولت نظامی شكست خورده است و سقوط شاه غیرقابل‌اجتناب به‌نظر می‌رسد. من تصمیم دارم با گروههای مخالف و فرماندهان نظامی وارد مذاكره شوم تا مقدمات توافقی را بین آنها فراهم كنم.»[xxvi] وی سپس به دیدار شاه رفت و موضوع كناره‌گیری ازهاری را با وی در میان گذاشت. در این ملاقات، شاه اذعان كرده بود كه آماده‌ دادن امتیازات بیشتر به مخالفان است ولی شخصیتی را كه آماده قبول مسئولیت خطیر نخست‌وزیری باشد پیدا نمی‌كند. با این اظهارات، تكاپوها جهت گزینش نخست‌وزیر از گروه مخالفان آغاز شد و این در حالی بود كه وزارت امورخارجه و سفارت امریكا در تهران در پی عملی‌كردن شورای سلطنت بودند، شورایی كه بتواند جای شاه را پركند، شاهی كه دیگر هیچ كاركردی برای مهار بحران و تامین منافع امریكا نداشت.
داود قاسم‌پور
پی‌نوشت‌ها
[i]ــ كوثر، مجموعه سخنرانیهای امام‌خمینی(ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی(ره)، ۱۳۷۱، ج۲، ص۴۵۵
[ii]ــ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران، نی، ۱۳۷۷، ص۶۴۳
[iii]ــ احسان نراقی، از كاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه: سعید آذری، تهران، رسا، ۱۳۸۱، ص۱۵۴
[iv]ــ ماهنامه ایران فردا، سال ۷، شماره ۵۱، بهمن و اسفند ۱۳۷۷، ص۱۱
[v]ــ عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، تهران، نی، ۱۳۶۸، ص۷۲ــ۷۰
[vi]ــ خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، ص۱۰۴ــ۱۰۳
[vii]ــ كوثر، همان، ص۴۶۶
[viii]ــ همان، ص۴۸۰
[ix]ــ خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، همان، ص۱۰۴
[x]ــ قره‌باغی، همان، ص۷۲
[xi]ــ خاطرات علی‌اكبر ناطق‌نوری، تدوین: مرتضی میردار، تهران. مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص۱۳۹
[xii]ــ آبراهامیان، همان، ص۶۴۴
[xiii]ــ خاطرات علی‌اكبر ناطق‌نوری، همان، ص۱۳۹
[xiv]ــ برای اطلاع بیشتر رك: تقویم تاریخ انقلاب اسلامی، تهران، سروش، ۱۳۶۹، ص۱۹۹
[xv]ــ ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ترجمه: محمود طلوعی، تهران، علم، ص۲۹۳ــ۲۹۲
[xvi]ــ قره‌باغی، همان، ص۷۳
[xvii]ــ آبراهامیان، همان، ص۶۴۴
[xviii]ــ كوثر، همان، ص۵۰۶ــ۵۰۳
[xix]ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۱، ج۱، ص۵۹۰ــ۵۸۹
[xx]ــ تقویم تاریخ انقلاب اسلامی، ص۱۹۵
[xxi]ــ ر.ك: زبیگنو برژینسكی، اسرار سقوط شاه و گروگان‌گیری، ترجمه: حمید احمدی، تهران، جامی، ۱۳۶۲
[xxii]ــ همان.
[xxiii]ــ اسناد لانه جاسوسی، ش۲۶، مجموعه خط میانه، ج۳، انتشارات دانشجویان پیرو خط امام، تهران، بی‌تا، ص۷۹
[xxiv]ــ جان. دی استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه: منوچهر شجاعی، تهران، رسا، ۱۳۷۷، ص۲۱۳
[xxv]ــ ویلیام سولیوان، همانجا.
[xxvi]ــ همانجا.
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید