پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

سودگرایی اخلاقی


سودگرایی اخلاقی
●معنای سودگرایی اخلاقی
سودگرایی اخلاقی نظریه ای غایت گرا در باب اخلاق هنجاری, به مجموعه ای از نظریات گفته می شود كه غایت نهایی اخلاقی زیستن را خیر عمومی قرار داده و معیار درستی و نادرستی و باید و نباید اعمال را, (اصل سود می دانند. (اصل سود) یا (اصل بیشترین خوشی) اعمالی را كه موجب بیشترین مقدار خوشی (یا خوش بختی, خوبی, خیر) برای بیشترین تعداد افراد می شوند, درست و اعمالی را كه موجب كاهش خوشی و افزایش ناخوشی می شوند, نادرست می شمارد. به عبارت دیگر, اصل سود معیار درستی و نادرستی را غلبه بیشتر خیر عمومی بر شرّ می داند. سودگرایان در تعریف خوشی و ناخوشی (یا خیر و شرّ یا خوبی و بدی) به (لذّت و درد), (ارضاء مطلق امیال و عدم آن) یا (ارضاء امیال صحیح و ناصحیح) و هم چنین در وحدت و كثرت خوبی و بدی اختلاف دارند.
●سیر تاریخی سودگرایی
اولین اندیشمند مشهور كه بتوان او را به عنوان سودگرا معرفی كرد, اندیشمند چینی موتزو۶ (قرن پنجم قبل از میلاد) است. او تمام دوستی های نوع بشر و تمام ارزش گذاری های اعمال را براساس سودمندی آنها می دانست.
در یونان باستان اپیكور افكاری نزدیك به سودگرایی داشت. او لذت گرایی در باب ارزش را با نتیجه گرایی در عمل به هم آمیخت. او معتقد بود كه زندگی سعادت مندانه, زندگی فیلسوفی است كه براساس معیار خوشی و لذت بخشی عمل كند. اما خودمحوری اپیكور در كسب لذت و خوشی با سودگرایی بیگانه بود.
هرچند دلایل سودگرایانه گه گاه در آثار اندیشه ورزان قرون وسطی به چشم می خورد, ولی در خلال عصر روشنگری بود كه سودگرایی به عنوان یك مكتب فكری بزرگ مطرح شد. سودگرایی به دلیل ریشه داشتن در مطالعات علمی طبیعت انسان, آراسته شدن به نظریه های تجربی در باب احساس و مخصوصاً به دلیل تجددطلبی و سكولارمشربی, برای بسیاری جذاب می نمود.
سودگرایی در واقع پاسخی به نظرات طبیعت گرایانه و خودگرایانه هابز بود. اندیشه او در مورد انسان, به عنوان موجودی غیر اجتماعی و خودگرا با میل سیری ناپذیر به قدرت, و نظریه او در باب الزام سیاسی باید پاسخ داده می شد. شافستبری (۱۷۱۳ـ۱۶۱۲) در پاسخ به هابز گفت: می دانیم كه هر آفریده ای دارای خیر و صلاح فردی است و طبیعت, او را به پیروی از آن ملزم می كند, ولی انسان جزیی از یك دستگاه است و برای آن كه شایسته عنوان آفریده نیك و فضیلت مند باشد باید همه تمایلات, انفعالات و احوال ذهنی و نفسانی خویش را موافق خیر نوعش یا خیر دستگاهی كه در آن قرار دارد و جزئی از آن است بكند.
خیر فردی یا شخصی انسان عبارت است از: هماهنگی یا تعادل امیال, شهوات و تأثراتش زیر نظارت و مهار عقل. ولی از آن رو كه انسان بالطبع موجودی اجتماعی است, امكان ندارد كه امیالش به هماهنگی و تعادل كامل برسد مگر آن كه هماهنگ با جامعه باشد. خودخواهی بیش از حد, میلی زشت و رذیلانه است.
فرانسیس هاچسون نیز در صدد ردّ نظریه خودگرایانه هابز برآمد. او اندیشه شافستبری را سازمان داد و روشن ساخت. او با تأكید بر نیك خواهی و نیكوكاری, معیاری برای درستی و نادرستی اعمال ارائه كرد كه كاملاً سودگرایانه بود: (بهترین فعل آن است كه بیشترین خیر و خوشی را برای بیشترین تعداد انسان ها به بار آورد و بدترین فعل آن است كه به همان سان شرّ و بدی به بار آورد.) این همان (اصل بالاترین خوشی) است كه بعدها بنتام به واسطه آن مشهور شد.
جان گی با رساله نخستین: در باب اصل بنیادی فضیلت (۱۷۳۱), اولین بیانیّه مبرّز از وضعیت سودگرایی را منتشر كرد. او در رساله اش ابتدا از معیار فضیلت و سپس از اراده و در نهایت از نظریه تداعی كه اساس روان شناختی نظریه اخلاقی اش بود, سخن گفت. گی, (نخستین معیار) فضیلت را در اراده خدا پیدا كرد. از آن جا كه خداوند خوش بختی انسان ها را اراده می كند, پس خوش بختی معیار اراده خداست. خوش بختی به (جمع لذت) تعریف می شود. از آن جا كه انگیزه فاعل اخلاقی خودگرایانه است و فاعل اخلاقی دنبال لذت خویش است, گی نیز با مشكل بنیادی سودگرایان, یعنی دلیل ترجیح لذت و خوشی جامعه بر لذت و خوشی فرد مواجه بود. او برای حل مشكل, نظریه (مجوّزها) را مطرح كرد و چهار مجوّز طبیعی, اجتماعی, قانونی و دینی را برای عمل برشمرد و مدعی بود كه تنها مجوّزی كه می تواند معیار كامل لذت اجتماعی و فردی را تضمین كند, مجوز دینی و فوق طبیعی است.
وی معتقد بود شرط الزام اخلاقی تحصیل خوشی فرد است. و الزام كامل تنها از طریق خداوند میسّر است, چون فقط او می تواند معیار كاملی كه (خوشی فرد و خوشی جامعه) را تحصیل كند, ارائه دهد. بخش آخر رساله گی مربوط به بحث روان شناختی بود. او مبنای روان شناختی اخلاق را قانون تداعی می دانست. از طریق قانون تداعی, اموری غیر از لذت فردی, به عنوان غایات اولیه و نزدیك طلب می شوند, هرچند غایت نهایی, لذت خواهد بود. از این رو, خواسته های نوع دوستانه می توانند ترویج شوند. اگر فردی به فرد دیگری كمك كند, انگیزه اولیه و مستقیم او ابراز محبت به اوست و این كه غایت نهایی به سود خودش است چندان مهم نیست.
دیوید هیوم در سال ۱۶۴۰ اولین رساله خود در باب اخلاق را با عنوان رساله ای در باب طبیعت بشر و در سال ۱۶۵۱ كتاب تحقیق درباره اصول اخلاقی را منتشر كرد. نقطه نظرات هیوم در این دو اثر متفاوت است, ولی به نظر می رسد تحقیق درباره اصول اخلاقی, موضع گیری واقعی او را بیان می كند. در این اثر, هیوم در تحلیل انگیزه های اخلاقی به سودگرایی مدرن نزدیك می شود. او اصل سود را می پذیرد, ولی پیوسته در تحلیل خود از فضائل آن را به شمار نمی آورد. در رساله, انگیزه نهایی اخلاق را خودگروی می داند و موضعش در اصل همان اعتقاد گی است. ولی در تحقیق محاسبه او از طبیعت بشر, حكایت از گرایش های نوع دوستانه و نیز خودگرایانه دارد. خیرخواهی بی غرضانه طبیعی است.
دیوید هارتلی در سال ۱۷۴۹ كتاب تحقیقاتی درباره بدن, وظیفه و خواسته های انسان را منتشر كرد. در این اثر, هارتلی نظریه تداعی معانی را به نحوی شرح و بسط می دهد كه تأثیر بسیار زیادی بر مكتب تداعی گرایانه به خصوص بر جیمز میل داشت. او اصل سود را پذیرفت, اما همانند جی. اس. میل معتقد بود كه تفاوت های كیفی در لذات وجود دارد. هارتلی یك سودگرای طبیعت گرا بود. بسیاری از آثارش به بخش های الهیاتی اختصاص یافته بود. احتمالاً او اولین كسی است كه مشكل محاسبه لذت گرایانه سود را مطرح كرد.
●سودگرایی الهیاتی
جان براون, آبراهام تاكر و ویلیام پیلی به دنبال جان گی نمایندگان سودگرایی الهیاتی بودند. خطوط كلی سودگرایی الهیاتی در رساله گی یافت می شود و براون, تاكر و پیلی تنها در گسترش و بسط آن نقش داشتند. جان براون, خوشی را ذات فضیلت می دانست و معتقد بود بسیاری از اعمال و محبت ها كه در شرایط عادی به عنوان فضیلت محسوب می شوند, اگر از قانون بنیادی (بیشترین خوشی عمومی) تخلف كنند, طبیعت خود را تغییر داده و به شرور تبدیل می شوند. غایت نهایی از نظر براون, (تولید اختیاری بیشترین خوشی) بود. اما انگیزه افعال اخلاقی, خودگروانه است و افراد تنها به دلیل خوشی فردی برای انجام فضیلت و نیكی برانگیخته می شوند. به نظر او, تنها اعتقاد زنده و فعال به خداوند عالم و قادر مطلق می تواند این غایت دیگرخواهانه و انگیزه خودگروانه را هم ساز كند, خدایی كه پس از این, انسان ها را بر طبق تلاش آنها برای افزایش یا كاهش خوشی هم نوعانشان, خوش بخت یا درمانده خواهد كرد.
آبراهام تاكر (۱۷۰۶ـ۱۷۷۴), در مقدمه در طلب نور طبیعت می گوید كه طبیعت آدمی را باز جسته و پی برده است كه خوشی و رضایت مندی شخصی هركس, سرچشمه نهایی همه افعال اوست.
ولی هم چنین در پی آنست كه قاعده نیك خواهی و احسان عمومی كه معطوف به همه انسان ها است را تثبیت كند و قاعده بنیادی عمل را تلاش برای خیر و خوشی همگانی قرار دهد. او معتقد بود كه انسان ها به مرور زمان بر اثر تكرار, از خودخواهی طبیعی به دیگرخواهی می گرایند به گونه ای كه دیگرخواهی غایت اعمالشان می شود. او ایثار و از خودگذشتگی به دلیل نفع عمومی را با مفاهیم الهیاتی خدا و آخرت توجیه می كند. وی یك (بانك كیهانی) فرض می گیرد كه اداره كننده آن خداست و به تناسب استحقاق انسان ها, سرمایه مشترك خوشی یا لذت را در سهام آنها می ریزد. لذا انسان با تلاش برای افزایش خوشی و سعادت همگانی, خوشی و سعادت خود را می افزاید و خداوند سهم بیشتری برای او در دنیا یا آخرت در نظر می گیرد. او هیچ تفاوت كیفی در لذت قائل نبود و با انتقاد از محاسبه لذت گرایانه, پیروی از قواعد كلی كه به نفع اشخاص است (سودگرایی قاعده نگر) را به جای محاسبه نتایج احتمالی هر عمل شخصی (سودگرایی عمل نگر) واجب می شمرد.
ویلیام پیلی (۱۷۴۳ـ ۱۸۰۵), فیلسوف و متكلم انگلیسی كه در سال ۱۷۸۵ كتاب اصول اخلاق و فلسفه سیاسی خود را منتشر كرد, معتقد بود كه نمی توان درستی و نادرستی اعمال را بدون توجه به غایت و نتیجه شان مشخص كرد. او سودگرا بود و می گفت تنها سودمندی هر قاعده اخلاقی است كه الزام آور است, و سعادت و خوشی وضعیتی است كه در آن, مجموع لذت بر مجموع درد فزونی داشته باشد. درجه سعادت به درجه لذت بستگی دارد. هم چنین برای لذت تنها تفاوت كمّی قائل بود. به اعتقاد وی آن چه از متون كتاب مقدس به دست می آید آن است كه بندگان خداوند باید علاوه بر تحصیل نفع شخصی خود, به فكر بندگان دیگر هم باشند و به آنها نیكی كنند و برای ارتقاء خوشی آنها تلاش كنند. عمل درست, عملی است كه بیشترین خوشی را برای بیشترین افراد بشر داشته باشد. و این جوهره سودگرایی است. او طبیعت, دین و حیات را بنیاد درست اخلاق می دانست. عناصر كلیدی نظریه اخلاقی او, در تعریف سه بخشی او از فضیلت خلاصه می شود: كار كردن برای خیر نوع بشر, اطاعت از اراده الهی, برای خوش بختی همیشگی. او اراده گرای الهیاتی بود و معتقد بود كه نهایتاً اراده خداست كه مشخص می كند چه چیزی درست است.
كلود هلوتیوس (۱۷۱۵ـ۱۷۷۱), هلوتیوس از سودگرایان غیر الهیاتی كه همزمان با پیلی, افكار سودگرایانه فیلسوفان انگلیسی را به فرانسه كشاند, عقیده سودگرایانه را در حكومت و قوه مقننه به كار برد و آن را اساس اصلاح قانون گذاری قرار داد. به نظر او هدف قانون گذار باید آن باشد كه لذت و خوشی افراد را به نحو كاملی با مصالح عامه وفق دهد. اولین اصل در رفتار انسان, این حقیقت است كه مردم لزوماً از منافع و علایق خود پیروی می كنند و آن چه را كه به نفع شخصی آنها باشد خوب می داند. به همین نحو, یك گروه از مردم یا یك ملت, آن چه را به عنوان اخلاقیات می پذیرند و وضع می كنند, مسائلی هستند كه معتقدند به نفع عمومی مردم است. به عقیده هلوتیوس تنها مقیاس عقلی رفتار باید این باشد كه (بزرگترین منفعت و خیر برای بیشترین تعداد در نظر گرفته شود و آن چه برخلاف اصل فوق باشد, ناچار به منفعت یك گروه و طبقه خاصی است).
●سودگرایی تجربی
جرمی بنتام (۱۷۴۸ـ۱۸۳۲), فیلسوف تجربه گرای انگلیسی, تقریری لذت گرا از سودگرایی ارائه كرد كه متفاوت با تقریر الهیاتی پیلی بود. او یك اصلاح گر سیاسی بود و برای اصلاح دادگاه و قانون تلاش می كرد. پرسش های اصلی او عبارت بودند از: هدف از این قانون یا نهاد چیست؟ آیا این هدف مطلوب است؟ اگر چنین است آیا این قانون یا نهاد در جهت برآوردن آن هدف است؟ و سرانجام چگونه می توان از جهت فایده بخشی, قانون یا نهاد را سنجید؟ به نظر بنتام معیار سودمندی در مورد قانون گذاری و نهادهای سیاسی این بود كه تا چه اندازه به خوشی یا خوش بختی تعداد بیشتری از انسان ها یا افراد جامعه می انجامد.
او اصل سود را محور نظریه اخلاقی و سیاسی خود قرار داد و معترف بود كه این اصل, به هنگام مطالعه رساله سیاسی در باب حكومت اثر جوزف پریسلی (۱۷۳۳ـ۱۸۰۴) به ذهن او خطور كرده است. هیوم و هلوتیوس نیز تأثیر زیادی در شكل گیری آرای او داشتند. نظرات سودگرایانه او در سه اثر عمده اش جستاری در باب حكومت (۱۷۷۶), درآمدی بر اصول اخلاق و قانون گذاری (۱۷۸۹) و وظیفه گروی (۱۸۳۴) منعكس شده است. او تنها الزام هر فرد را تحصیل بیشترین خوشی برای بیشترین تعداد افراد جامعه قرار داد, و بر پایه مبنای لذت گرایی روان شناختی, خیر را با لذت و شرّ را با درد مترادف می دانست. درستی و نادرستی اعمال را براساس ایجاد لذت و درد می سنجید و برای محاسبه نتایج لذت مند و دردآور اعمال, چرتكه لذت سنج را ارائه كرد.هرچند تفكرات سودگرایانه تا قبل از بنتام وجود داشت, ولی به دلیل طرح منسجم و جامع افكار سودگرایانه, او را بنیان گذار و پدر سودگرایی اخلاقی می دانند.
جیمز میل (۱۷۷۳ـ۱۸۳۶) یكی دیگر از تجربه گرایان انگلیسی است كه شاگرد و شیفته نظرات بنتام بود و تا آخرین نفس به عنوان مدافع خستگی ناپذیر نظرات او كوشید. در فاصله سال های ۱۸۱۶تا۱۸۲۳ برای دائرهٔالمعارف بریتانیكا مقالات سیاسی نوشت و دیدگاه سودگرایی را در آنها مطرح كرد. وی در صدد برآمد به كمك روان شناسی تداعی ثابت كند كه رفتار نوع دوستانه چگونه برای افرادی كه به دنبال لذت و راحتی خویش هستند, امكان دارد. او معتقد بود كه ما هرگز لذات و آلامی جز لذات و آلام خودمان احساس نمی كنیم و تصور ما از لذات و آلام دیگران, در اصل تصور ما از لذات و آلام خودمان است كه با تصور انسان دیگر تداعی یافته است. این ملاحظات كلید فهم امكان رفتار نوع دوستانه را به دست می دهد. جیمز میل مصمّم بود كه آیین بنتام را درست, بدون هیچ جرح و تعدیلی بپذیرد لذا حملات سختی به مكینتاش كه سعی در تلفیق مكتب سودگرایی بنتام با اخلاق شهودی داشت, كرد.
جان استوارت میل (۱۸۰۶ـ۱۸۷۳م) از دیگر تجربه گرایان انگلیسی, فرزند جیمز میل, در سال ۱۸۶۳ كتاب سودگرایی را منتشر كرد و بدین وسیله در صدد پاسخ گویی به اشكالات وارد بر سودگرایی بنتام و اصلاح و تعدیل آن برآمد. وی اصل سود را پذیرفت و اعمال انسان را آن جا كه موجب افزایش خوشی و كاهش درد شود درست, و آن جا كه موجب كاهش خوشی و ایجاد درد گردد, نادرست می دانست. مراد او از خوشی لذت و فقدان رنج بود. میل در صدد برآمد تا اصل سود را مستدل كند, ولی استدلالش چندان مقبول نیفتاد. با افزودن بُعد كیفیت لذت بر چرتكه لذت سنج بنتام و تقسیم لذات به لذات عالی و دانی, به گمان خود خواست تا اشكال آن را برطرف كند, ولی بر مشكل آن افزود.
ویلیام گادوین (۱۷۵۶ـ۱۸۳۶) رادیكال ترین سودگرای انگلیسی بود; كسی كه اصل سودگرایی (اخلاق, آن نظام رفتاری است كه براساس بیشترین خیر عمومی معین می شود) را تعقیب كرد. در دیدگاه موشكافانه او, عدالت مستلزم آن است كه ما هر كاری را كه می توانیم برای بیشینه سازی سود عمومی انجام دهیم حتی اگر مردن برای آن هدف باشد. وی معتقد بود كه عقل انسانی به او نشان می دهد كه سعادت جمعی انسان ها از سعادت فردی هر یك با ارزش تر است و این معنا در همه حال صادق است. بنابراین باید سعادت دیگران را بر سعادت خود ترجیح داد به دلیل این كه سرشت روان شناختی انسان به گونه ای است كه بی اعتنایی به خوش بختی دیگران را ناخوشایند می شمارد. وی در پاسخ به این كه چرا مردم برخلاف اصول عقل, بی اعتنا به سعادت دیگران هستند می گوید: محیط اجتماعی و بالاتر از همه تأثیر حكومت, انسان ها را فاسد كرده است و باید با تشكیل اجتماعی مركب از عقلا و اندیشمندان واقع بین, تأثیرات منفی حكومت را برطرف ساخت.
●سودگرایی تكاملی
هربرت اسپنسر (۱۸۲۰ـ۱۹۰۳) یكی دیگر از سودگرایان انگلیسی است كه نظریه اخلاقی اش مبتنی بر نظریه تكامل بود. او اصل بیشترین خوشی را قبول داشت و خوشی و خوش بختی را غایت نهایی زندگی می دانست و درستی و نادرستی اعمال را در نسبتی كه با این هدف دارند می سنجید. وی منتقد محاسبات لذت گرایانه بنتام بود و او را در این پندار, كه مفهوم خوشی و خوش بختی برای همه روشن تر از مفهوم مثلاً عدالت است, بر خطا می دانست. او خود را (سودگرای عقلی) معرفی كرد به این معنا كه مخالف سنجش نتایج اعمال فردی در موارد جزئی بود و معتقد بود كه باید از قواعد كلی كه باعث نفع عمومی هستند بهره جست. هرچند اسپنسر خود را سودگرای عقلی می خواند ولی به سبب نظریه تكاملی اش در اخلاق به سودگرای تكاملی مشهور شد. وی معتقد بود كه تكامل تدریجی اخلاق, منجر به اصالت سود شده است. سودگرایی همواره در اعمال انسان ها و جامعه مكنون بوده است ولی در جوامع گذشته, دستورهای اخلاقی با یك نوع مرجعیت الهی و تقدیس و تصویب الوهی یا حداقل با تصور این گونه مرجعیت همراه بوده است اما با گذشت زمان, رفته رفته اخلاق از پیوند با معتقدات غیر اخلاقی آزاد شد و یك نگرش اخلاقی صرفاً مبتنی بر نتایج طبیعی و قابل تشخیص اعمال انسان پدید آمد. به عبارت دیگر, سیر تكامل در حوزه اخلاق به طرف سودگرایی بوده است. او هم چنین به اخلاق نسبی و مطلق معتقد بود. اخلاق مطلق دستورالعمل آرمانی است كه در جامعه كاملاً متكامل و آرمانی تنظیم و تنسیق شده است و اخلاق نسبی دستورالعملی است كه در جوامع كم و بیش متكامل اجرا می شود و نزدیك ترین تقریب به اخلاق مطلق است.
لسلی استیون در سال ۱۸۸۲ كتاب علم اخلاق را منتشر كرد. او در مقدمه كتاب, خودش را با سودگرایانی چون هیوم, بنتام, میل ها و اسپنسر هم مكتب معرفی كرده است. او جامعه را به صورت یك ارگانیسم تلقی نموده و خوبی را (سلامت ارگانیسم جامعه) تعریف می كند. نظریه تكامل در ارگانیسم اجتماعی او قابل مشاهده است. او همانند اسپنسر مخالف محاسبات سودگرایانه بود و می گفت: زندگی مجموعه ای از اعمال جدا از هم نیست كه بتوان مجموع خوشی یا تیره بختی حاصل از علل مختلف را محاسبه كرد. او ملت متكامل را یك ملت خوشحال می دانست.
●سودگرایی شهودی
هنری سیجویك (۱۸۳۸ـ۱۹۰۰) آخرین فیلسوف سودگرای انگلیسی قرن نوزدهم می باشد. او در اثر ماندگار خود روش های اخلاق به روش های خودگرایی, شهودگرایی و سودگرایی لذت گرا می پردازد. در حالی كه سودگرایان پیشین با تمام اشكال شهودگرایی مخالف بودند, او نظریه سودگرایانه خود را با شهودگرایی تلفیق می كند. هرچند خود او سودگرایی لذت گرا بود, ولی مبنای روان شناختی بنتام را قبول نداشت. او به دو شهود بنیادی اخلاقی معتقد بود كه براساس آنها می خواست سودگرایی را توجیه و مشكل ترجیح نفع عمومی بر نفع شخصی به هنگام تضاد آنها را حل كند. اصل شهودی اول, اصل نیك خواهی بود.
سیجویك معتقد بود این یك شهود بنیادی اخلاقی است كه انسان را به ترجیح خیر كمتر خویش نسبت به خیر بیشتر دیگران هدایت می كند. اصل شهودی دوم, این قاعده كلی بود كه (آدمی باید خیر خود را براساس خیر عمومی دنبال كند). البته این قاعده زمانی كه خیر فردی به جای خیر عمومی مورد تأكید قرار می گیرد نظریه سیجویك را با مشكل مواجه می كند. سیجویك معترف بود كه گاهی اوقات پیش می آید كه باید بین خیر فردی و خیر عمومی یكی را انتخاب كرد و این در حالی است كه تمام معیارهای دنیوی برای هماهنگی و سازش خیر فردی و عمومی به شكست انجامیده است. در این جا باید برای هماهنگی این دو خیر, از یك موجود فوق طبیعی كمك جست.
●سودگرایی متأخر (قرن بیستم)
جرج ادوارد مور (۱۸۸۳ـ ۱۹۵۸), شاگرد هنری سیجویك, یك شهودگرا و سودگرای قاعده نگر و در ناحیه ارزش ها كثرت گرا بود. او در سال ۱۹۰۳ كتاب مبادی اخلاق را منتشر كرد. او منتقد لذت گرایی بنتام و میل بود و مفهوم خوبی را بسیط و غیر قابل تعریف می پنداشت و تعریف آن به لذت و دیگر امور طبیعی را (مغالطه طبیعت گرایانه) می نامید. او همچون سودگرایان دیگر معتقد بود كه یك فعل ارادی فقط وقتی درست است كه برای فاعل در آن شرایط, هیچ فعل دیگری ممكن نباشد كه لذت بیشتری تولید كند, در غیر این صورت آن فعل نادرست است.
برتراند راسل (۱۹۱۳ـ۱۹۸۷) و آر. ام. هیر از دیگر فیلسوفان سودگرای قرن بیستم هستند.
ویلیام كی. فرانكنا (۱۹۰۸ـ۱۹۹۴) از دیگر سودگرایان قرن بیستم است كه تقریری تركیبی از سودگرایی و وظیفه گرایی در كتاب فلسفه اخلاق خود ارائه می كند. گرچه او نتیجه گرا و معتقد به اصل سود بود, ولی (اصل نیكوكاری) را مبنایی تر از اصل سود می دانست و معتقد بود كه اصل سود بر آن مبتنی است, چرا كه اگر اصل نیكوكاری نبود, دلیلی برای تلاش برای افزایش خوبی و خیر عمومی وجود نداشت. اصل دیگری كه پایه نظریه اخلاقی فرانكنا بود, (اصل عدالت) است كه در واقع این اصل را برای رفع اشكالات مربوط به عدالت در سودگرایی سنتی در نظریه خود گنجانده است. سایر اصول اخلاقی را نیز مستقیم یا غیر مستقیم به این دو اصل باز می گرداند. در ناحیه ارزش ها كثرت گرا بود و اصول دیگری غیر از لذت را دارای ارزش می دانست. نظریه اخلاقی او بیشتر تلاش برای تلفیق سودگرایی با وظیفه گرایی است تا بدین وسیله اشكالات سودگرایی رفع گردد. او نظریه اخلاقی خود را (وظیفه گرایی مركب) می نامد.
هاستینگز راشدال, استیون تولمین, پی. اچ. سینگر و جی.جی. سی. اسمارت از دیگر سودگرایان قرن بیستم هستند.
●تقسیمات سودگرایی
۱. سودگرایی عمل نگر, قاعده نگر و عام
سودگرایی عمل نگر, درستی و نادرستی اعمال را برحسب نتایج خوب و بد هر عمل به طور خاص و جزئی می سنجد و می گوید آیا این عمل خاص در این اوضاع و شرایط خاص كه این فاعل خاص در آن قرار دارد, موجب غلبه خیر بر شرّ و افزایش خوشی یا كاهش ناخوشی می شود یا نه؟ لذا به شدت مخالف تعمیم و قاعده كلی دادن است. ولی سودگرایی قاعده نگر به دنبال نتایج فردی هر عمل نیست, بلكه به دنبال قواعدی است كه به طور كلی عمل به آنها سودمند و موجب غلبه خیر بر شرّ می باشد; مثلاً می گوید قواعد (باید راست گفت) یا (باید به عهد وفا كرد) بیشترین خیر عمومی را در پی دارند و باید به آنها عمل كرد; یعنی هر فاعلی در هر شرایطی باید راست بگوید و وفای به عهد كند نه این كه در هر مورد خاص, به سنجش نتایج راست گویی و دروغ گویی بپردازد و ببیند كه در این مورد خاص, راست گویی سودمند است یا دروغ گویی.اما سودگرایی عام حد وسط بین عمل نگر و قاعده نگر است.
او می گوید هر فاعل اخلاقی در هر مورد خاص و جزئی كه برایش پیش می آید باید از خود بپرسد اگر تمام مردم در این شرایطی كه الآن من در آن قرار دارم, قرار داشتند و این كاری كه من تصمیم به انجامش گرفته ام انجام می دادند, آیا بیشترین خیر و سود را برای جامعه داشت یا نه؟ با یك مثال, تفاوت این سه نوع سودگرایی آشكار می شود: شخص فقیری با ده سر عائله در شرایطی قرار گرفته كه می تواند بدون اطلاع كسی و بدون عواقب قانونی سوء, ثروت قابل ملاحظه ای از یك شخص ثروتمند عیّاش و لاابالی بدزدد. در این جا سودگرای عمل نگر توصیه به دزدیدن می كند چون بیشترین خیر را برای شخص فقیر و خانواده اش دارد. قاعده نگر براساس قاعده (نباید دزدی كرد) این كار را نادرست می شمارد. سودگرای عام می گوید از آن جا كه اگر قرار باشد همه فقیران از ثروتمندان دزدی كنند نتایج بدی برای جامعه خواهد داشت, پس این عمل نادرست است. لذا او نه به قاعده ای استناد می كند و نه نتایج این عمل جزئی را معیار قرار می دهد, بلكه نتایج این عمل را اگر تعمیم بیابد, ملاك درستی و نادرستی قرار داده است; یعنی دو اصل سود و تعمیم پذیری برای او معتبر است.سودگرایی قاعده نگر خود بر حسب این كه مراد از قاعده (قاعده جاری در جامعه) است یا هر نوع قاعده ممكن كه اگر مردم به آن عمل می كردند, بیشترین نتایج خیر را در پی داشت, یعنی (قاعده آرمانی) دو قسم می شود: (سودگرایی قاعده واقعی نگر) و (سودگرایی قاعده آرمانی نگر). (باید راست گفت) از قواعد رایج در جامعه است, ولی (نباید بدی را با بدی جواب داد) از قواعد آرمانی است كه در جامعه به آن كمتر عمل می شود, ولی اگر مردم به این قاعده عمل می كردند مطمئناً, نتایج بسیار خوبی داشت.
۲. سودگرایی خودگرا و كل گرا
سودگرایی عمل نگر برخلاف قاعده نگر می تواند به صورت خودگرایانه و غیر خودگرایانه تفسیر شود. اگر عامل اخلاقی تنها به فكر بهترین نتایج برای شخص خودش باشد (خودگرا) و اگر به دنبال بهترین نتایج برای تمام افراد متأثر از آن عمل یا تمام نوع بشر و حتی تمام موجودات ذی شعور باشد (كل گرا) خواهد بود.۵۶ از نوع اول تعبیر به (خودگرایی اخلاقی) می كنند و نوع دوم همان سودگرایی مصطلح و منظور ما در این مقاله است.
۳. سودگرایی سر جمع و میانگین
اختلاف دیگر سودگرایان در این است كه آیا باید سعی كنیم سرجمع خوشی افراد جامعه بیشینه شود یا میانگین خوشی آنها؟ تفاوت این دو دیدگاه در مسئله افزایش جمعیت آشكار می شود. سودگرایان كلاسیك چون بنتام و جان استوارت میل سرجمع گرا بودند و از نظر آنها افزایش جمعیت در صورتی كه موجب افزایش سرجمع سود و خوشی شود هرچند میزان سود و خوشی تك تك افراد كاهش یابد, باز مناسب تر است كه جمعیت افزایش یابد. اما سودگرایی میانگین كه مربوط به دوره متأخر است, افزایش جمعیت را تا آن جا مجاز می داند كه موجب كاهش میانگین سود نشود چرا كه طبق فرمول آنها مجموع سود افراد بر تعداد آنها تقسیم می شود و بزرگ تر شدن مخرج باعث كم شدن نتیجه است.
۴. سودگرایی لذت گرا و غیر لذت گرا (آرمانی)
سودگرایان بر حسب این كه خوبی و بدی یا خیر و شرّ بودن نتایج را صرفاً براساس (لذت) و خوشایندی یا (درد) و ناخوشایندی ارزیابی كنند یا نه به (لذت گرا و غیر لذت گرا) تقسیم می شوند. بنتام سودگرای لذت گرا بود و تنها (لذت) را دارای خیر ذاتی و (درد) را دارای شرّ ذاتی می دانست. مور یك سودگرای غیر لذت گرا بود كه معتقد بود خوبی و بدی می تواند بر امور دیگری غیر از لذت و درد مانند كیفیات عقلی و زیبایی شناختی مبتنی باشد. جان استوارت میل, حالت میانه داشت و هرچند لذت و خوشایندی را شرط لازم خوبی می دانست ولی لذات را نیز در كیفیت متفاوت می دانست و آنها را به لذات عالی و دانی تقسیم می كرد.
۴ـ۱. سودگرایی لذت گرای بنتام
الف) لذت گرایی روان شناختی بنتام: سودگرایی بنتام بر نوعی لذت گرایی روانی مبتنی است. وی معتقد بود همه انسان ها طبیعتاً در پی لذت و دفع درد هستند. بنتام فصل اول كتاب خود را چنین آغاز می كند: (طبیعت انسان, تحت سلطه دو حاكم مقتدر است:
لذت و درد. این دو بر همه اعمال و اقوال و افكار ما حاكمند. هر كوششی كه برای شكستن این سلطه صورت گیرد, حاكمیت آنها را بیشتر تأیید می كند. انسان ممكن است لفظاً مدّعی نفی حاكمیت آنها باشد ولی واقعاً تابع آنهاست.
مراد بنتام از لذت و درد, احساسات خوشایند و ناخوشایندی است كه هر انسانی دارد. لذت, احساسات خوشایندی را كه از خوردن, آشامیدن, كتاب خواندن, گوش دادن به موسیقی یا انجام كار نیك به انسان دست می دهد را شامل می شود. او تنها به كمیت لذت اهمیت می دهد و تفاوتی در كیفیت لذات قائل نیست. از نظر او:
لذتی كه یك كودك از سنجاق بازی دارد با لذت خواندن یك شعر خوب مساوی است.
بنتام, این حقیقت یعنی لذت گرایی روانی را به عنوان معیار اخلاقیات قرار می دهد و می گوید:
فقط در حیطه لذت و درد است كه معلوم می شود چه باید انجام دهیم یا تعیین كنیم كه چه خواهیم كرد.
از یك سو باید و نباید و از سوی دیگر زنجیر علت ها و معلول ها به پای تخت آنها (لذت و درد) بسته شده است.
در نظر بنتام خیر و خوش بختی با لذت و شرّ و بدبختی با درد مترادف است و چون انسان ها از نظر روان شناختی به دنبال كسب لذت و دفع درد هستند پس می توان نتیجه گرفت كه اعمال درست, اعمالی هستند كه موجب بیشترین لذت و كاهش دردند و اعمال نادرست, اعمالی هستند كه موجب افزایش درد و كاهش لذتند. بنابراین, بنتام تنها الزام اخلاقی را تلاش در جهت ارتقاء لذت و كاهش درد می داند. این استدلالی است كه بعدها مورد نقد قرار گرفت.
بنتام اصل سود, یعنی (ارزیابی درستی و نادرستی اعمال برحسب افزایش یا كاهش سود و لذت افراد متأثر از آن عمل) را بنیادی ترین و بالاترین اصل اخلاقی می دانست كه اصول دیگر از آن اخذ می شوند. بنابراین, نمی شود از اصول دیگر در جهت مدلل كردن آن بهره جست. او حتی این اصل را ملاك ارزش گذاری نیت ها و انگیزه ها می دانست و معتقد بود نیّت ها و قصدها تنها براساس تأثیرشان در ایجاد لذت و كاهش درد یا ایجاد درد و كاهش لذت, خوب یا بد هستند. اما معنای (سود) در نظر بنتام (هر نوع خصوصیتی در شیء است كه موجب تولید نفع, بهره, لذت, خوبی و سعادت یا خوش بختی می شود و یا از رخ دادن درد, تولید شرّ و بدبختی برای افراد متأثر از آن عمل جلوگیری می كند). بنتام در مورد ارتباط لذت و درد با خوبی و بدی می گوید:
تنها لذت است كه خوب است و فقط درد است كه بد است و این دو ذاتاً خوب و بد هستند. بنابراین, او تنها لذت را دارای ارزش ذاتی و امور دیگر را فاقد چنین ارزشی می دانست مگر این كه موجب لذت شوند. از این رو, بنتام نه تنها از جهت روان شناختی و الزام اخلاقی, لذت گرا بود بلكه در باب ارزش ها نیز لذت گرای وحدت گرا بود.
بنتام لذات و دردها را به ساده و مركب تقسیم می كرد. لذات ساده آنهایی هستند كه نمی توان آنها را به بیش از یك لذت تجزیه كرد. اما لذات مركب از چند لذت ساده تركیب یافته اند یا مخلوطی از لذات و دردها هستند. دردها هم به همین منوال هستند. او از چند لذت ساده نام می برد: لذت حسی, لذت مهارت, لذت دوستی, لذت خوش نامی, لذت قدرت, لذت پرهیزگاری, لذت نیكوكاری, لذت آرزوها و… اما دردها: درد حسی, درد فقر, درد ناشی گری, درد دشمنی, درد بدنامی, درد پرهیزگاری, درد نیكوكاری, درد آرزوها و…. او چهار منبع متمایز برای لذات و دردها می شمارد: منبع طبیعی یا فیزیكی, منبع اخلاقی, منبع سیاسی و منبع دینی. كه لذات و دردهای ما از اینها ناشی می شوند.
ب) چرتكه لذت سنج بنتام: اگر درستی اعمال به افزایش سرجمع لذت یا كاهش سرجمع درد افراد متأثر از آن عمل است, پس باید فاعل اخلاقی میزان لذت و درد محتمل از عمل خویش را محاسبه كند و براساس آن تصمیم به عمل یا ترك آن بگیرد. بنتام برای اولین بار دستگاهی بر محاسبه لذت و درد ارائه می كند. او هفت عامل را در سنجش لذت دخیل می داند:
۱. شدت: لذات و دردها بر حسب شدت و قوتشان با یك دیگر متفاوتند. عملی كه موجب لذت شدیدتری می گردد بر دیگر اعمال ترجیح دارد.
۲. مدت: ممكن است لذت حاصل عملی دارای دوام و پایداری بیشتری باشد و مدتی طولانی تر ما را متلذذ كند كه در این صورت بر اعمال دارای لذت كوتاه مدت مقدم است.
۳. قطعیت: گاهی حصول لذت از یك عمل, محتمل و حصول آن از عمل رقیب دیگر قطعی و یقینی است. روشن است كه لذت قطعی الحصول مقدّم است و باید عملی كه حصول لذت از آن قطعی است, انجام شود.
۴. نزدیكی و دوری: گاه لذت حاصل از یك عمل بلافاصله بعد از آن عمل و یا از زمان شروع عمل آغاز می گردد و گاه لذت با فاصله زمانی دورتری پدید می آید. روشن است كه ما ترجیح می دهیم لذت بلافاصله بعد از عمل باشد, به هر حال نقد بهتر از نسیه است.
۵. باروری و استعداد: ممكن است در ادامه لذت یا درد اولیه حاصل از عمل, لذات و دردهای ثانویه دیگری زاییده شود. مطمئناً عملی كه بارور و مستعد لذات ثانویه بیشتری است, بر عملی كه اصلاً مستعد لذات دیگری نیست یا لذات ثانویه كمتری دارد, مقدم است.
۶. خلوص: گاهی لذات حاصل از یك عمل مخلوط با دردهایی نیز هست و این عمل به طور ناخواسته و طبیعی رنج هایی نیز به همراه دارد. پس بهتر است ما عملی را برگزینیم كه دارای لذت خالص باشد یا حداقل درجه خلوص آن بالا باشد.
۷. شمول: شاخص اصلی سودگرایی برخلاف خودگرایی این بود كه به فكر خیر عمومی جامعه است, بنابراین, باید عملی را انتخاب كرد كه بیشترین خیر و خوشی عمومی را در پی داشته باشد; یعنی به سود افراد بیشتری از جامعه باشد.
▪ اما فرایند محاسبه:
۱. تمام افرادی كه متأثر از عمل ما هستند را محاسبه می كنیم.
۲. لذات و دردهایی كه در وهله اول بر این افراد وارد می شوند را محاسبه می كنیم.
۳. لذات و دردهایی كه در وهله دوم (لذات و دردهای ثانویه) بر آنها وارد می شود را محاسبه می كنیم.
۴. تمام این لذت ها را یك طرف و تمام دردها را یك طرف جمع می بندیم, اگر لذات بیشتر از دردها بود, این عمل درست, وگرنه نادرست است.
۵. تمام گزینه های ممكن كه برای عمل در پیش روی ماست را به همین منوال محاسبه می كنیم. در پایان, بهترین عمل, عملی است كه بیشترین سرجمع لذت را داشته باشد.
ج) خصوصیات سودگرایی بنتام: آن چنان كه قبلاً اشاره كردیم بنتام سودگرایی لذت گرا و وحدت گرا است, اما خصوصیت دیگر او, عمل نگر بودن اوست. بنتام سودگرای عمل نگر است و نتایج هر عمل شخصی و جزئی را محاسبه می كند و هیچ قاعده ای را به عنوان معیار عمل قبول ندارد. خصوصیت مهم دیگر او, پیامدگرایی اوست. به این معنی كه درستی و نادرستی عمل را صرفاً براساس نتایج و پیامدهای آن می سنجد. از این رو, هیچ ارزشی به انگیزه و نیّت فردی نمی دهد, به عبارت دیگر, فاعل محور نیست.
خصوصیت دیگر بنتام, بی طرفی اخلاقی اوست. او معتقد است (هر فرد فقط یك نفر محسوب می شود نه بیشتر); یعنی هیچ تفاوتی میان افراد جامعه نیست; یعنی پدر, مادر, خواهر, خویشاوندان, دوستان و نزدیكان هیچ تفاوت و اولویّتی نسبت به افراد دیگر جامعه ندارند و فاعل اخلاقی نباید در محاسبات سودگرایانه خود این امور را دخالت دهد و مثلاً عملی را انتخاب كند كه سود بیشتری به خویشاوندانش می رساند در حالی كه سرجمع آن نسبت به عمل دیگر پایین تر است. اصل بی طرفی اخلاقی به وسیله سودگرایان بعدی نیز پذیرفته شد و به اصل اساسی سودگرایی تبدیل شد. خصوصیت قابل ذكر دیگر, سرجمع گرا بودن بنتام است در مقابل سودگرایی میانگین.
۴.۲. سودگرایی شبه آرمانی میل
جان استوارت میل نیز همانند بنتام اصل سود یا اصل بالاترین خوشی را به عنوان اساس اخلاقیات پذیرفته و اعمال انسان را در صورتی كه موجب بیشترین خوشی و سعادت گردند, درست و در صورتی كه موجب كاهش خوشی و سعادت گردند نادرست می شمارد. او نیز همچون بنتام, سود, خوشی و سعادت را به لذت و فقدان درد تعریف می كند و معتقد است هیچ چیز برای انسان ذاتاً مطلوب و خوب نیست مگر این كه لذت بخش باشد و یا وسیله ای برای كسب لذت و رفع درد باشد. میل نیز مخالف لذت گرایی شخصی و خودگرایی است و چیزی را خوب می داند كه موجب (بیشترین مقدار خوشی) برای (بیشترین افراد) گردد; یعنی سرجمع سود و خوشی بالاترین مقدار باشد و معتقد است كه گه گاه لازم می آید فرد به سبب بیشترین خوشی افراد دیگر از خوشی خود بگذرد و آن را فدای جامعه كند.
میل برای توجیه تقدم خیر جامعه بر خیر فردی, همانند بنتام متوسل به امور واقعی و حقایق اجتماعی می گردد. ابتدا می گوید: (اگر خوشی هر شخص برای او خیر و خوب است, پس خوشی اجتماعی نیز برای جامعه خیر و خوب است), سپس پای احساسات اجتماعی بشر را به میان كشید, می گوید (انسان به عنوان یك موجود, اجتماعی دارد و اجتماع در او این احساس را ایجاد می كند كه آن را یكی از نیازهای طبیعی خود بداند و این كه میان احساسات و هدف های هم نوعانش هماهنگی ایجاد كند و با خواسته های واقعی آنها مخالفت نكند و در پیش برد صلاح و خواسته های آنها تلاش كند).این اندیشه كه انسان موجودی اجتماعی است او را وادار می كند تا خوشی خود را با خوشی جمع یكی كند و خواهان خوشی و خیر همگانی باشد. او معتقد است كه هرچند انسان ها به یك اندازه دارای احساسات اجتماعی نیستند و شوق به صلاح عمومی در برخی كم است, ولی این احساسات قابل تربیت و آموزش اند. با توسعه جوامع و آموزش و گسترش تمدن می توان این احساسات را متحول ساخته و در مردم افزایش داد.
میل برخلاف بنتام, لذات را از لحاظ كیفی برابر نمی دانست و معتقد بود عامل كیفی نیز باید به معیارهای اندازه گیری لذت افزوده شود. به عقیده میل برخی از فعالیت های عقلی, زیبایی شناختی و اخلاقی از لحاظ كیفی برتر از لذات جسمانی اند و معتقد بود كه چنین لذاتی ذاتاً ارزش مندتر از لذات جسمانی اند چنان كه لذت ساختن از لذت ویران كردن ارزش مندتر است. لذا لذات را به لذات عالی و دانی تقسیم كرد. میل می گفت: (انسان ارضا نشده بودن بهتر است از خوك ارضا شده; سقراط ناراضی بسی بهتر از خوك راضی است). اما در جواب این سؤال كه ملاك عالی و دانی بودن لذات از لحاظ كیفی چیست, قضاوت افراد با تجربه را كه میزان گسترده و وسیعی از لذات را تجربه كرده اند, ملاك قرارداد. در میان دو لذت آن كه تقریباً مورد تأیید همه افرادی است كه هر دو لذت را تجربه كرده اند, بدون در نظر گرفتن تعهد اخلاقی, رجحان دادن همان لذت مطلوب تر است). او برتری كیفی را جبران كننده ضعف كمی لذت می دانست. لذا سودگرایی میل را به دلیل نقد لذت گرایی كمّی و توجه به كیفیّات لذات برخی (سودگرای شبه آرمانی) و برخی (سودگرای سعادت گرا) یا (كمال گرا) نامیده اند.
میل یك سودگرای قاعده نگر است و معتقد است كه قواعد اخلاقی رایج, نظیر (نباید كسی را كشت) باید معتبر به حساب آید چون در تاریخ گذشته درستی آن به اثبات رسیده است. البته او انكار نمی كند كه احتمال دارد گاهی قواعد كلی اخلاقی با هم تعارض كنند كه در این صورت باید مستقیماً به نتایج خصوصی هر عمل رجوع كنیم و بر آن اساس تصمیم گیری كنیم.
●استدلال میل بر سودگرایی:
جان استوارت میل در توجیه اصل سود, استدلالی كرده است كه بعدها مورد نزاع بسیاری واقع شد. میل ابتدا به مسئله دیدن اشاره می كند, می گوید همان طور كه ما میز را می بینیم, پس میز دیدنی است و تنها دلیل بر این كه میز دیدنی است آن است كه ما آن را می بینیم و همان طور كه تنها دلیل بر این كه چیزی شنیدنی است, آن است كه مردم آن را می شنوند, پس تنها دلیل بر این كه سود و خوشی خواستنی است, آن است كه مردم آن را می خواهند. پس سود و خوشی مطلوب و بایسته است. مردم خواهان لذت و خوش بختی اند و تنها انگیزه اصلی آنها در انجام امور, خوشی و خوش بختی است, پس طلب خوشی و سعادت امری الزامی است. و از آن جا كه هر فردی خوش بختی خود را می خواهد, پس كل جامعه كه از تك تك افراد تشكیل شده, خوش بختی و خیر خود را می طلبد بنابراین, تنها الزام اخلاقی تأمین سعادت جمعی است.
۴.۳. سودگرایی آرمانی مور
همان طور كه گفتیم بنتام و میل تنها لذت را دارای ارزش ذاتی و خوب بالذات می دانستند و از این رو, سودگرای لذت گرا بودند. ولی جورج ادوارد مور معتقد است كه چیزهای دیگری غیر از لذت وجود دارند كه دارای ارزش ذاتی و خوب بالذات هستند و لذت تنها ارزش و شرط ارزش مندی هر چیزی نیست. از این رو, او سودگرایی غیر لذت گراست. از دیدگاه مور, سود یك امر آرمانی است كه حاصل جمع تركیب حالت های مختلف و ارزش های متكثّر است. زیباشناسی, روابط دوستانه و صمیمانه, تحصیل معرفت و شناخت, همه لذت های ذاتاً ارزش مندند. بنابراین, او در باب ارزش ها كثرت گرا بود و به وجود ارزش های متنوع و غیر متوافقی باور داشت كه هر یك ارج و اعتبار خود را دارند و به عنوان مصادیق سود باید آنها را مورد توجه قرار داد و بیشینه ساخت. او هم چنین معتقد به تفاوت كیفی لذات بود و انجام فعلی كه لذت عالی تری به همراه دارد را اگرچه از مقدار كمّی كمتری برخوردار باشد, بر انجام فعل با لذت پست تر ترجیح می داد.
مور هدف خود از نوشتن كتاب مبانی اخلاقی را پاسخ به دو سؤال معرفی می كند: ۱. چه چیزهایی به دلیل خودشان خوبند (ارزش شناسی)؟ ۲. چه نوع كارهایی باید انجام دهیم؟ (وظیفه شناسی). او در جواب سؤال اول می گوید اگر تأمل كنیم یقیناً به چیزهایی خواهیم رسید كه ذاتاً خوب هستند و آنها را به دلیل خودشان می خواهیم. این شناخت امری شهودی است و قابل اثبات نیست. از این رو, او را شهودگرا می خوانند. اما در جواب سؤال دوم می گوید باید كارهایی را انجام دهیم كه بیشترین خوبی را پدید آورد. و این قابل اثبات و ابطال تجربی است چون مبتنی بر نتایج و پیامدهایی است كه به دنبال خود دارد.
مور منتقد سودگرایی لذت گرای بنتام و میل بود و استدلال میل بر اصل سود را مغالطه می دانست. او یك سودگرای قاعده نگر بود و معتقد بود كه قواعد كلی همانند (نباید كسی را كشت) به دلیل این كه حكمت نسل های گذشته نشان داده است كه نتایج قتل, در واقع, موجب بدبختی و فساد است و حتی در موارد استثنایی كه به نظر می رسد قتل دارای نتایج خوبی است, باید این اصل و اصول سودمند دیگر حفظ شوند, زیرا نقض آنها در این موارد استثنایی هم, موجب تضعیف قاعده و نتایج بدی خواهد بود.
۵. سودگرایی ترجیحی
سودگرایی ترجیحی یا (نظریه میل) امروزه به طور وسیعی در میان فیلسوفان و نه فقط سودگرایان مطرح است. این نظریه كه ابتدا توسط برتراند راسل مطرح شد اخیراً به وسیله آر. ام. هیر, جان راولز, جیمز گریفین, رالف سارتوریوس و برخی از اقتصاددانان مورد حمایت قرار گرفته است.
راسل در كتاب اخلاق و سیاست در جامعه می گوید:
به اعتقاد من در تعریف خوبی باید (میل) را هم دخالت دهیم. هنگامی باید گفت رویدادی خوب است كه میلی را ارضا كند یا به عبارت دقیق تر, خوبی یعنی ارضای میل. رویدادی خوب تر از دیگری است كه تمایلات بیشتری را و یا یك میل را به طور عمیق, ارضا كند. نمی خواهم تظاهر كنم كه این تنها تعریف ممكن از خوبی است, بلكه فقط می خواهم بگویم نتایج این تعریف بیش از تعریف های دیگری كه از لحاظ نظری موجّه می نماید, با احساسات اخلاقی اكثریت نوع بشر هماهنگی دارند.
راسل در ادامه, ارضای تمایلات افراد جامعه را در صورتی كه از عمق یك سانی برخوردار باشند, به یك اندازه خوب می داند و عمل درست را عملی می داند كه موجب خوبی بیشتری در جامعه شود; یعنی امیال بیشتری را ارضا كند; به عبارت دیگر, بیشترین سرجمع ارضای امیال را داشته باشد. او كودكی را مثال می زند كه به طور پنهانی ۱۲شكلات به او داده شده است. اگر او فقط به فكر ارضای میل خود باشد و همه شكلات ها را به تنهایی بخورد, هر شكلات نسبت به شكلات قبلی, برایش لذت كمتری خواهد داشت و چه بسا شكلات دوازدهم را كه می خورد هیچ لذتی از آن نبرد. اما اگر او شكلات ها را بین یازده دوست دیگرش تقسیم می كرد و میل آنها را هم ارضاء می نمود, سرجمع لذت ها و ارضای امیال و بالاتر از حالت اول می شد. لذا نتیجه می گیرد كه (عمل درست, عملی است كه به ارضای امیال همگانی كمك كند.)
او برای حل مشكل تفاوت ارضای میل شخصی و میل اجتماعی, چندین راه پیشنهاد می كند كه وضع قوانین كیفری و تشویقات اجتماعی از جمله آنهاست و باعث توافق منافع فردی و اجتماعی می گردد.
راسل می گوید تعریف خوبی به ارضای میل ممكن است با این اعتراض مواجه شود كه برخی از تمایلات و ترجیحات مردم, نادرست و ناپسند است, آیا باید آنها را هم راضی نمود, مانند میل انسان به آزار و اذیت دیگران؟ او می گوید قطعاً نمی توان چنین چیزی را پذیرفت. لذا امیال انسان را به امیال (متقارن) و (متغایر) تقسیم می كند. امیال متقارن, امیال هماهنگ و موافق افراد یك جامعه است و امیال متغایر, امیال مخالف و متضاد افراد; برای مثال, افراد یك ملت میل متقارن به پیروزی در جنگ دارند كه این میل با میل افراد جامعه دشمن, در تغایر است. سپس می گوید طبق تعریف ما از خوبی, ارضای امیال متقارن بر ارضای امیال متغایر ارجحیّت دارد. لذا عشق, همكاری, شراكت و صلح بر نفرت, رقابت و جنگ ارجحیّت دارد. (امیال درست امیالی هستند كه با تعداد بیشتری از امیال, مقارن باشند و امیال نادرست امیالی هستند كه ارضایشان منوط به سركوبی امیال دیگر باشند). لذا سودگرای ترجیحی در تقریر اولیه, ارضای مطلق امیال و ترجیحات افراد را خوب و مطابق اصل سود و بالاترین خوشی می داند و در تقریر اصلاح شده, ارضای امیال صحیح و آرمانی آنها را جایز می شمارد و معتقد است كه ترجیحات افراد ممكن است به دلیل خطا و اشتباه, غفلت, بی دقتی, تصمیمات عجولانه یا تحت تأثیر محرك های غالب و قدرت مند درونی و بیرونی, از انتخاب و ترجیح عقلائی و صحیح ـ كه از شرایط آن اراده قوی و اطلاعات كامل جهت تصمیم گیری است ـ منحرف شوند.
نظریه ارضای میل كه به اعتبار ارضای ترجیحات به سودگرایی ترجیحی نیز مشهور است, از چند جهت بر سودگرایی لذت گرایی بنتام مزیّت دارد; یكی این كه محاسبه ترجیحات و تمایلات مردم از محاسبه میزان لذت آنها آسان تر است. دیگر این كه به دلیل پی جویی تمایلات و خواسته های مردم و ارضای آنها رویكردی مردم سالار و دموكراتیك دارد. بنابراین, سودگرایی ترجیحی سود را به معنای (ارضای امیال و ترجیحات) می داند و عمل درست را آن می داند كه میزان بیشتری از امیال و ترجیحات مردم جامعه را برآورده سازد.
۶. سودگرایی رفاهی
سودگرایی رفاهی به جای ارضای ترجیحات صرف, برآورد منابع و امكانات رفاهی مردم را در اولویت قرار داده است. منابع رفاهی به آن دسته از امكانات و منابع عمومی گفته می شود كه قبل از تعقیب و ارضاء هر یك از ترجیحات خاص كه هر یك از مردم دارند, داشتن آنها ضروری و لازم است; اموری كه همه مردم نیازمند آنند و از اولیّات زندگی به شمار می روند, مانند سلامت جسمی و روحی, آموزش و پرورش, خانه و سرپناه, تغذیه سالم, پوشاك مناسب, درآمد و ثروت كافی و نظایر آنها. چنین اموری در سبد ترجیحات همه مردم یافت می شوند. انسان برای برآوردن چنین نیازهایی از بسیاری ترجیحات و امیال سطحی خود می گذرد و یا حتی متحمّل درد و رنج می شود.
سودگرایی رفاهی از آن جهت كه اكثر مواردی كه مردم منافع ضروری خود را در آن می بینند, برآورده شدنشان را نیز ترجیح می دهند, مشتمل بر سودگرایی ترجیحی و همگرا با آن است. اما از آن جهت كه از ارضای ترجیحات كوته نظرانه و پست افراد به نفع حفظ منافع رفاهی دراز مدت شان جلوگیری می كند, با آن متفاوت است. سودگرایی رفاهی با تقریر دوم سودگرایی ترجیحی ـ كه ارضای ترجیحات آرمانی و صحیح را كه در موقعیت آرمانی انتخاب, یعنی اراده قوی و اطلاعات كامل شكل می گیرد, مجاز می داند ـ در این نكته اختلاف دارد كه معتقد است چون چنین موقعیت های آرمانی انتخاب به ندرت واقعیت می یابد, می توان به جای ارضای ترجیحات بر روی برآورد منابع و منافع رفاهی مردم به عنوان ملاك درست سود, متمركز شد. البته نباید منافع رفاهی را چنان محدود تفسیر كرد كه تصور شود مردم حق ندارند پس اندازهای خود را حتی برای چیزی كه به دلیل آن پس انداز كرده اند, خرج كنند.
●نقد سودگرایی
الف) نقدهای عام بر سودگرایی
مراد از نقدهای عام, نقدهایی هستند كه به بیش از یك گروه خاص از سودگرایان وارد است و شامل چند گروه یا تمام سودگرایان است.
۱. همان طور كه دیدیم سودگرایی لذت گرا كه شامل بنتام و میل می شد, تنها لذت را دارای ارزش ذاتی می دانست و این مورد نقد منتقدانی همچون مور بود. روشن است كه انسان ها بسیاری از امور دیگر غیر از لذت را دارای ارزش می دانند حتی اگر انجام آنها برایشان هیچ لذتی به همراه نداشته باشد. حسّ نوع دوستی, ایثار و فداكاری برای نزدیكان, آیین, ملت و كشور خویش اموری هستند كه انسان ها آنها را برای كسب لذت انجام نمی دهند چرا كه در اكثر موارد آنها با لذت همراه نیستند. این ایراد مخصوصاً بر بنتام وارد است كه معتقد به تفاوت كیفی لذات نیست و لذت حاصل از سنجاق بازی كودكانه را با لذت شعر خوب خواندن برابر می داند. و این نظام اخلاقی باعث می شود انسان ها از تعالی روحی و اخلاقی باز بمانند چرا كه هیچ گونه توصیه ای برای كسب فضایل اخلاقی یا حداقل لذات عالی ندارد.
۲. سودگرایان دلیل قانع كننده ای برای ترجیح نفع عمومی بر نفع شخصی به هنگام تعارض آنها ارائه نمی دهند. دلیل اجتماعی بودن انسان ها كه میل ذكر كرد نمی تواند الزامی برای ایجاد خیر عمومی درست كند. ظاهراً میل در ایجاد پل منطقی میان تمایل و الزام یا (است) و (باید) ناتوان بوده است.
۳. سودگرایی نظریه ای نتیجه گراست و آن چه برایش مهم است نتایج خوب یا بد اعمال است. این كه چه كسی, با چه نیتی و با چه وسیله ای این فعل را انجام می دهد برای او مهم نیست; به اصطلاح, سودگرایی نظریه ای فاعل محور نیست. نیت و انگیزه فاعلی و وسیله ای كه برای رسیدن به سود بیشتر به كار می برد برای او اهمیتی ندارد و این نادرست است.۴. سودگرایی نظریه ای در باب الزام است و هدف آن پاسخ دادن به سؤال (چه باید كرد؟) است. چگونه زیستن و چگونه انسانی بودن برای آنها مطرح نیست. آنها تنها به دنبال درستی و نادرستی اعمال هستند. لذا به تربیت و تعالی معنوی و رشد اخلاقی افراد توجهی ندارند. انتقادی كه فضیلت گرایان اخلاقی همچون السدر مك اینتایر بر سودگرایان می كنند این است كه شما به وضع موجود انسان نظر دارید و راهكارهایی برای وضع موجود او براساس لذت مند بودن یا ارضای میل او ارائه می دهید و آرمانی برای آینده او ترسیم نمی كنید تا سعی كند خود را از این وضعیت نابسامان اخلاقی به كمال و تعالی اخلاقی برساند. لذا انسان سودگرا در صدد كسب فضایل اخلاقی نخواهد بود.
۵. وظیفه گرایان نیز با توجه به اختلاف مبنایی كه با نتیجه گرایان دارند, منتقد سودگرایی بوده و می گویند كه ما صرف نظر از نتایج اعمال دارای وظایفی هستیم كه موظف به انجامشان هستیم, چه سودی در پایان به دنبال داشته باشد و چه نداشته باشد. عدالت, احترام به آزادی و حقوق انسان ها, و وفای به عهد وظایفی هستند كه حتی اگر نتایج بدی هم داشته باشند باید انجام شوند.
۶. جان راولز, فیلسوف آمریكایی معاصر, در انتقاد از نتیجه گرایی سودگرایان می گوید انسان ها دارای حقوقی هستند كه قابل سلب نیستند. آزادی و حقوق فردی و اجتماعی برای مردم از اولویت بالایی برخوردارند حتی بالاتر از رفاه و سود همگانی. حقوق طبیعی انسان ها را نمی توان به بهانه رفاه اجتماعی از آنها سلب كرد. نمی توان آزادی یا حق حیات انسانی را به دلیل سود بیشتر عده دیگر سلب نمود.
۷. انتقاد دیگر به اصل بی طرفی اخلاقی سودگرایان است. همان طور كه گفتیم بنتام و سایر سودگرایان معتقد بودند (هركس فقط یك نفر است و نه بیشتر). تفاوتی میان افراد نیست, همه را باید به یك چشم نگاه كرد; خویشاوندان نزدیك با غریبه ها یك سانند. ولی به نظر می رسد این با وجدان انسانی در تضاد باشد. وجدان انسانی نمی پذیرد وقتی كه نزدیكان او چون پدر و مادر نیازمند كمك او هستند نسبت به آنها بی تفاوت بوده و نفع دیگران را در نظر بگیرد. انسان ها نسبت به نزدیكان و خویشاوندانشان احساس مسئولیت می كنند.
۸. مفهوم نتیجه مبهم است. و این ابهام باعث می شود كه ما حتی برای یك بار هم نتوانیم بگوییم چه چیزی نتیجه عمل محسوب می شود. آیا نتیجه به پیامد بلاواسطه می گویند یا با واسطه. و اگر با واسطه را هم نتیجه می گویند, چه نوع واسطه ای مراد است قوی یا ضعیف؟ فرض كنید شخصی, آدرس منزل یكی از دوستان شما را می پرسد و شما او را راهنمایی می كنید. او دوست شما را می كشد, آیا قتل او نتیجه راهنمایی یا راست گویی شماست؟ یا فرض كنید پس از دادن آدرس بانك به دزدها توسط شما و زد و خورد پلیس با دزدها, یكی از مشتریان بانك سكته قلبی كرده و می میرد. آیا مردن او نتیجه عمل شماست؟
ب) نقدهای خاص سودگرایی
۱. نقد سودگرایی عمل نگر
همان طور كه گفتیم سودگرای عمل نگر درستی و نادرستی اعمال را بر حسب محاسبه نتایج خوب و بد عمل تعیین می كند. ولی محاسبه تمام نتایج هر عمل كار بسیار دشواری است. اولاً, پیش بینی جمیع نتایج خود عمل و ثانیاً, پیش بینی تأثیر آنها بر چه تعدادی از مردم و ثالثاً, پیش بینی جمیع نتایج گزینه های دیگر از اعمال كه می توانیم انجام دهیم و باز تأثیر آنها بر چه تعداد از افراد كار بسیار شاق و بلكه غیرممكنی است. اگر عمل ما بر هزاران و میلیون ها نفر در طول قرن های آینده تأثیر گذارد, چگونه می توان نتایج این عمل را محاسبه كرد.
اشكال دیگر مربوط به تعارض ارزش نتایج عمل با ملاحظات اخلاقی دیگر است. آیا وجدان اخلاقی ما می پذیرد كودكی كه كار خلافی كرد و با دروغ گفتن خود را از نتیجه شرّ تنبیه نجات داد, كار درستی كرده است, ولی كودك راست گو كه اعتراف به گناه خود می كند و تنبیه می شود, كار نادرستی كرده باشد. یا بی گناهی را به دلیل خاموش كردن شورش مردم به دار بیاویزیم.
۲.نقد سودگرایی قاعده نگر
سودگرای قاعده نگر برای فرار از مشكل محاسبه نتایج هر عمل خاص, به قواعد رایج در جامعه كه در طول زمان های گذشته, سودمند بودن آنها به اثبات رسیده توسل می جوید. اشكالی كه در وهله نخست به نظر می رسد آن است كه گاهی اوقات عمل به قاعده, بیشترین سود محتمل را ندارد, آیا باز باید ملتزم به قاعده باشیم؟ آیا بهتر نیست آن قاعده كلی را با چنین مواردی كه عمل به آن سود كمتری دارد, استثناء بزنیم و قاعده كلی جدیدی درست كنیم, مثل (دروغ نگویید مگر در چنین مواردی)؟ اگر سودگرای قاعده نگر چنین استثنایی را بپذیرد, ممكن است مجبور شود تن به استثنائات بی شماری بدهد. در آن صورت, عملاً او یك سودگرای عمل نگر خواهد شد. هم چنین مجبور خواهد بود هزینه های زیادی برای عمومیت بخشیدن این قواعد جدید در جامعه بپردازد. اما سودگرای قاعده نگر می تواند پاسخ این اشكال را چنین بدهد كه سودمندی این قواعد در گرو پذیرش عام آنهاست و نباید هیچ استثنایی زده شود حتی اگر در برخی موارد عمل به آنها بیشترین سود را نداشته باشد.
مشكل دیگر سودگرای قاعده نگر, تعارض قواعد است: فرض كنید عمل به قاعده راست گویی در یك مورد خطر كشته شدن یا مصیبت بسیار بزرگی دارد. از طرفی قاعده حفظ جان و جلوگیری از مصیبت وجود دارد كه در این مورد با قاعده راست گویی در تعارض است. به كدام قاعده باید عمل كرد؟
انتقاد دیگر به معیار انتخاب این قواعد است, آیا معیار صرفاً سودمندی آنهاست؟ در آن صورت, سودگرای قاعده نگر هیچ ابائی ندارد كه یك قاعده غیر اخلاقی را به دلیل سودمندی تصویب و الزام كند.
۳. نقد سودگرایی سرجمع گرا
مشكل سودگرایان معتقد به سرجمع سود این است كه بر مبنای آنها توزیع درست منابع و امكانات توزیعی است كه بیشترین سرجمع خوشی و سود را به همراه داشته باشد. برای مثال, اگر طرح (الف) بر این مبنا باشد كه منابع به طور مساوی بین ۱۰ نفر تقسیم گردد, در آن صورت سرجمع سود ۱۰۰ خواهد بود و اگر طرح (ب) بر این مبنا باشد كه منابع میان ۸ نفر تقسیم شود و به ۲ نفر باقی مانده چیزی داده نشود, در آن صورت سرجمع سود واحد خواهد شد; سودگرای سرجمع گرا طرح (ب) را انتخاب می كند و این با عدالت توزیعی ای كه حُسن آن مرتكز در انسان هاست مخالف است.
۴. نقد سودگرایی بنتام
سودگرایی بنتام مورد بیشترین انتقادات قرار گرفته است. علاوه بر نقدهای عامی كه شامل این سودگرایی نیز می شود, این انتقادها بر مبنای نظری بنتام وارد است:
الف) لذت گرایی روان شناختی بنتام قابل قبول نیست. او معتقد است انگیزه و داعی اصلی انسان در اعمال او لذت جویی و گریز از درد و رنج است. لذت, غایت نهایی اعمال بشری است. ثروت اندوزی, جاه طلبی, كسب شهرت, قدرت طلبی و… همه و همه برای لذت بردن است. اما بسیاری از منتقدان این نظر بنتام را برداشت نادرست از ساختار روانی و انگیزه های او دانسته اند. انسان ها بسیاری از كارها را برای اهداف دیگری غیر از لذت انجام می دهند. محبت مادر به فرزند و پرستاری شبانه روزی او به هنگام مریضی به دلیل لذت بردن از این كار نیست. بسیاری از انسان های ثروتمندی كه تنها به ثروت اندوزی فكر می كنند و چه بسا با فلاكت در گوشه خیابان به گدایی می پردازند, غایت نهایی شان نه لذت بلكه نفس ثروت اندوزی است. البته درستی و نادرستی این اشكال منوط به آن است كه از (لذت) چه معنایی را اراده كنیم. اگر لذت را به معنای رفاه, آسایش و خوش گذرانی بگیریم, روشن است كه در شب زنده داری مادر و فلاكت گدا هیچ یك از این معانی وجود ندارد, اما اگر لذت را به معنای برخورداری از دل بخواه خود بگیریم, چه بسا مادر از پرستاری فرزند خود و گدا از ثروت اندوزی خود لذت ببرد.
ب) مور معتقدست لذت گرایان, چه بنتام و چه میل, در استنتاج الزام اخلاقی به لذت جویی دچار مغالطه شده اند. بنتام و میل از این واقعیت كه انسان ها طبیعتاً و از نظر روان شناختی به دنبال لذت هستند, یك قضیه اخلاقی استنتاج كرده اند كه انسان ها باید به دنبال كسب لذت باشند. به عبارت دیگر, آنها از یك قضیه طبیعی و توصیفی, یك قضیه فراطبیعی و ارزشی استنتاج كرده اند. و این را اصطلاحاً استنتاج (باید) از (هست) می گویند.
ج) میل به یك سان دانستن كیفیات لذات در نظر بنتام معترض است و معتقد است بسان سقراط ولی ناكام از لذت بردن, بهتر است از بسان ابلهی متلذذ بودن. او برداشت بنتام از طبیعت انسان را نادرست می داند و می گوید: (بنتام انسان را موجودی در معرض لذت و رنج می داند كه در همه رفتارهایش دنبال منافع شخصی است… او هرگز انسان را موجودی نمی داند كه توانایی استكمال روحی داشته باشد و در طلب این كمال به عنوان غایت برآید و آرزو داشته باشد كه شخصیتش را بر طبق معیاری كه از كمال دارد, بسازد).
اما برخی در مقابل میل معتقدند كه افزودن بُعد كیفیت با مبنای بنتام ناسازگار است; چون وقتی بخواهیم میان لذات مختلف, بدون هیچ معیاری جز خود لذت فرق بگذاریم قهراً مبنای این فرق گذاری كمّی خواهد بود. از این لحاظ بنتام تنها دیدگاه منطقی ممكن را اتخاذ كرده است. لحاظ تفاوت های كیفی لذت به معنای قبول معیاری غیر از لذت در ارزیابی لذات است.
هـ) اشكالات زیادی نیز به محاسبه لذت گرایانه بنتام شده است. این محاسبات بنتام مبتنی بر پیش فرض هایی است:
۱. بنتام مسلّم فرض می كند كه هر یك از ما می توانیم خوش بختی خودمان را اندازه گیری كنیم.
۲. سیاست مداران و حاكمان جامعه هم می توانند این اندازه گیری و برآورد را از جامعه داشته باشند.
۳. این اندازه گیری كمّی است; یعنی می توان خوش بختی افراد را با یك عدد اصلی بیان داشت.
۴. خوش بختی افراد را می توان به هم اضافه كرد و سرجمع كلی خوش بختی را اندازه گرفت.
به نظر منتقدان هر چهار پیش فرض مخدوش است:
۱. درك احساس خوش بختی و لذت, آن قدر شفاف نیست كه بتوان اندازه گیری كرده و با یك عدد بیان داشت. حداكثر می توان این احساس را با الفاظ (خیلی, كم و متوسط) بیان داشت كه خود اینها هم مبهم هستند.
۲. وقتی انسان نتواند لذت و خوش بختی خود را اندازه بگیرد, سیاست مداران چگونه می توانند خوش بختی جامعه را اندازه گیری كنند.
۳. مهمترین مشكل مقایسه لذات و خوشی افراد با یك دیگر است. ما كه از عالم درون دیگران خبر نداریم تا بتوانیم بگوییم او از ما خوش بخت تر است یا نیست. معلوم نیست دردی كه من از یك سوزن در دستم احساس می كنم یا لذتی كه یك گدا از هزار تومان می برد با دردی كه دیگری از فرو كردن سوزن دارد یا لذتی كه یك ثروت مند از هزار تومان می برد برابر باشد. این مشكل به (مشكل مقایسه میان فردی سود) معروف است.
۴. وقتی محاسبه خوشی افراد و مقایسه آنها ممكن نبود, مسلّماً جمع كردن آنها نیز ممكن نخواهد بود.
و) محاسبه لذت گرایانه بنتام غیر عملی است. فقط دو معیار شدت و مدت را در نظر بگیرید. در صورتی كه دو عمل لذتی با یك شدت ایجاد كنند, عملی را انتخاب می كنیم كه لذتش طولانی مدت است. اما اگر شدت و مدت لذت اعمال هر دو مختلف بودند, وظیفه چیست؟ چه مقدار از مدت را در برابر چه مقدار از شدت قرار دهیم؟
ز) بنتام می گوید باید حداكثر لذت را برای حداكثر افراد تأمین كرد. دو عمل x وy را در نظر بگیرید كه عمل x, ۲۵ واحد لذت برای ۵ نفر به همراه دارد و عمل y فقط ۴ واحد لذت برای ۲۵ نفر. حال چه باید كرد؟ اگر بخواهیم قسمت اول دستور بنتام, یعنی ایجاد حداكثر لذت را عمل كنیم, باید عمل x را كه مجموعاً ۱۲۵ واحد لذت دارد را انجام دهیم. و اگر بخواهیم قسمت دوم حرف بنتام, یعنی بیشترین افراد را منتفع كنیم, باید عمل y را انجام دهیم كه به ۲۵ نفر لذت می رساند. لذا كلام او گاهی اوقات خود متناقض می گردد. البته به نظر می رسد پاسخ این اشكال را بتوان با توسل به سرجمع گرا بودن بنتام داد. برای او بیشترین سرجمع سود مطرح است, لذا باید عمل x را برگزید, ولی این با اشكال نقض عدالت توزیعی مواجه می شود كه گفته شد.
۵. نقد سودگرایی جان استوارت میل
الف) افزودن بعد كیفیت در محاسبه لذت, نه تنها مشكلی را حل نكرد بلكه بر مشكل محاسبه افزود. كیفیت لذت را چگونه باید اندازه گرفت؟ عالی و دانی بودن لذت با چه ملاكی مشخص می شود؟ ممكن است آن چه را كه شما لذت عالی می خوانید دیگری لذت دانی بداند, پس مجبورید ملاكی غیر از لذت برای ارزش گذاری به كار گیرید و این به معنای ابتنای اصل سود بر اصل دیگری است كه مخالف مبنایی دانستن اصل سود است.
ب) میل در استدلال های خود می گفت: (اگر خوشی هر فرد برای او خوب است, پس خوشی اجتماعی نیز برای جامعه خیر و خوب است). جان راولز در انتقاد از این استنتاج می گوید دلیلی ندارد كه اصول حاكم بر جامعه دنباله و توسعه اصول حاكم بر فرد باشد. اگر بپذیریم كه درست آن است كه اصل حاكم بر هر چیزی باید وابسته به ماهیت آن و متناسب با ماهیتش اتخاذ گردد, دیگر نباید انتظار داشته باشیم كه اصل حاكم بر اجتماع نیز اصل سودگرایانه و مبتنی بر جلب منفعت باشد.ج) مور استدلال میل در مورد اصل سود را مورد انتقاد قرار داده و معتقد است كه میل مرتكب دو اشتباه شده است: اولاً, (خوبی) كه وصفی بسیط و تعریف ناپذیر است را تعریف نموده و ثانیاً, (خوبی) كه وصفی غیرطبیعی است را براساس یك وصف طبیعی یعنی (خواستنی) تعریف كرده است. میل (خواستنی) را به (دیدنی) تشبیه كرد و گفت: همان طور كه دلیل بر دیدنی بودن اشیاء, دیدن آن توسط مردم است, دلیل بر (خواستنی) بودن اشیا, خواستن آن توسط مردم است. لذت تنها غایتی است كه مردم می خواهند; پس لذت, خواستنی است; یعنی لذت خوب است.
مور مغالطه را در این جا می داند كه (خواستنی) در قضیه مقدمه (لذت… می خواهند) با (خواستنی) در قضیه نتیجه, (لذت خواستنی است) به یك معنا نیست. اولی معنایی توصیفی و دومی معنایی ارزشی دارد; یعنی (شایسته خواستن) و به معنای خوب است, لذا هیچ شباهتی بین مفهوم دیدنی و خواستنی نیست. دیدنی به معنای قابل دیدن است, ولی خواستنی به معنای قابل خواستن نیست, بلكه شایسته خواستن است. مور این مغالطه را (مغالطه طبیعت گرایانه) می نامد; یعنی تعریف مفاهیم ارزشی مثل (خوب) به مفاهیم تجربی و طبیعی.۱۲۵
در جواب مور گفته اند كه میل در صدد تعریف مفهوم (خوبی) نبوده است, بلكه می خواسته خوب ترین چیزها را در ارزش گذاری مردم تعیین كند كه آن خوش بختی است. هرچند تشبیه میل چندان دقیق نیست, ولی تمایز (خواسته و خواستنی) آن چنان كه مور القاء می كند نیز چندان روشن نیست. چرا كه در موارد بسیاری (خواستنی) به معنای (چیزی كه شایسته خواستن است و باید آن را خواست) نمی باشد, بلكه به معنای چیزی شبیه (آن چه هر انسان خردمندی می خواهد) است كه مفهومی توصیفی است; مثل آن چه در بنگاه های معاملاتی گفته می شود كه این خانه چیزی خواستنی است; یعنی انسان عاقل آن را می خواهد.۱۲۶
۶. نقد سودگرایی مور
جان سرل, این ادعا كه قضایای ارزشی نمی توانند از قضایای توصیفی و طبیعی استنتاج شوند و چنین استنتاجی (مغالطه طبیعت گرایانه) است, را ردّ كرده و خود آن را یك مغالطه می داند و (مغالطه مغالطه طبیعت گرایانه) می نامد. سرل مثال هایی را بیان می كند كه در آنها چنین استنتاجی صحیح است, برای مثال می گوید: وزارت كشاورزی, میوه هایی كه دارای خصوصیات A,B,C باشد را میوه های (درجه یك) ارزش گذاری می كند. قضایای (این سیب, درجه یك است) و (این سیب, خصوصیات A,B,C را دارد) چه رابطه ای با یك دیگر دارند؟ قضیه اول ارزشی و قضیه دوم توصیفی است. آیا واقعاً نمی توان گفت قضیه اول از قضیه دوم استنتاج می شود؟ مطمئناً انكار چنین استنتاجی مستلزم تناقض است; یعنی یا باید منكر درجه یك بودن آن سیب شد یا منكر دارای خصوصیات A,B,C بودن آن.۱۲۷
سرل منشأ این مغالطه را شعار (كاربرد همان معناست) می داند و می گوید فیلسوفان زبانی كلاسی تصور می كردند كه كاربرد جملات توصیفی با كاربرد جملات ارزشی فرق می كند; پس معنای این جملات هم متفاوت اند و جمله ارزشی نمی تواند از جمله توصیفی استنتاج شود.۱۲۸
۷. نقد سودگرایی ترجیحی
همان طور كه گفتیم سودگرای ترجیحی سود را به معنای ارضای ترجیحات گرفت. اگر مراد او ارضای مطلق ترجیحات مردم باشد و هیچ تفاوتی میان ترجیحات از نظر عاقلانه یا احمقانه بودن آنها قائل نباشد, با این مشكل مواجه می شود كه ترجیحات نادرست مردم را كه به ضرر جامعه و دیگر اشخاص است چه باید كرد؟ مطمئناً نمی توان میل و ترجیح یك قاتل در كشتن مردم بی گناه را برآورده كرد. و اگر معتقد به ارضای ترجیحات درست و عقلایی و اصیل مردم باشد, با این مشكل مواجه است كه اصلی غیر از اصل سود را برای ارزیابی درستی و نادرستی اعمال قبول كرده است و ناخودآگاه متوسل به اصول و ادراكات شهودی در تشخیص درستی و نادرستی ترجیحات شده است, در حالی كه سودگرایی اساساً برای فرار از این شهودات, به قول خودشان بی اساس و ناپخته, مطرح شده است. ۱۲۹
از این كه بگذریم مشكل دیگر این سودگرایان تغییر ترجیحات افراد در طول زندگی است. انسان ها در كودكی ترجیحاتی دارند كه وقتی به سن بلوغ و نوجوانی می رسند, دیگر آنها را ندارند و ترجیحات جدیدی پیدا می كنند. همین طور وقتی به سن جوانی, میان سالی و پیری می رسند دائماً ترجیحاتشان در تغییر و تبدّل است, چه بسا این ترجیحات روز به روز و حتی ساعت به ساعت تغییر كنند. كدام یك از این ترجیحات بی شمار و چه بسا ضد هم را باید برآورد؟۱۳۰ كنت آرو۱۳۱ اصلی را به اثبات رسانده كه به (اصل ناممكن آرو) معروف است. وی می گوید: (هیچ راهی برای جمع بندی ترجیحات اصلی افراد جامعه وجود ندارد تا بتوان براساس آن, سیاستی در مورد رفاه اجتماعی با شرایط قابل قبول, اتخاذ كرد).۱۳۲
مشكل دیگر تفاوت كیفی ترجیحات به معنای شدت و ضعف آنهاست. ممكن است در یك رأی گیری, اكثریت جامعه طرح (الف) را و اقلیتی طرح (ب) را ترجیح دهند. ولی این اكثریت در ترجیحشان, چندان مصمّم نیستند و ممكن است در صورت اجرای طرح (ب), با آن موافق شوند ولی آن اقلیت در ترجیح خود بسیار مصمّم هستند. آیا نباید تفاوتی میان ترجیحات قوی و ضعیف قائل شد. این شدت و ضعف را چگونه محاسبه می كنید؟۱۳۳
۸. نقد سودگرایی رفاهی
سودگرایی رفاهی معتقد بود باید امكانات و منافع رفاهی مردم را تأمین كرد و رفاه عمومی جامعه را بالا برد. باید نیازهای اولیه و ضروری, از قبیل حفظ سلامت, خوراك, پوشاك, تغذیه مناسب, مسكن و سرپناه, آموزش و پرورش و… كه تأمین كننده رفاه عمومی مردم است را برآورد. یافتن فهرستی از این نیازها و ترجیحات كار دشواری نیست, چرا كه در سبد ترجیحات همه مردم مشترك و در اولویت قرار دارند. بنابراین تقریر, حقیقت, معرفت, زیبایی, نوع دوستی و دیگر ارزش ها تا جایی سزاوار حفظ و ارتقاء هستند كه قابل تفسیر و تأویل به منافع رفاهی مردم باشند. و این چیزی است كه مسلماً مورد انتقاد سودگرایان آرمانی چون مور قرار می گیرد.۱۳۴
اما مشكل اصلی این است كه سودگرایی از هر نوعی كه باشد, قبل از هر چیز, نیازمند معیاری برای حكم كردن در مورد عمل افراد است. عملی كه علاوه بر خود شخص بر افراد دیگری نیز تأثیر دارد. سودگرایی باید درستی و نادرستی اعمال را مشخص كند. اما به نظر می رسد سودگرایی رفاهی در مورد اعمال بسیار خصوصی افراد كه ربطی به ایجاد رفاه عمومی جامعه و نیازهای اولیه ندارند, نتواند حكم كند. به فرض, مردم در یك جامعه آرمانی كه تمام نیازهای رفاهیشان برآورده شده است زندگی می كنند, حال تكلیف آنها چیست و مطابق با چه معیاری باید اعمالشان را ارزیابی كنند؟ لذا به نظر می رسد سودگرایی رفاهی در نهایت به سودگرایی ترجیحی بازگشت كند و مشكلات آن را داشته باشد.
پی نوشت ها:
منبع: فصلنامه نقد و نظر، شماره ۳۸-۳۷
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید