پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

قاجارها و جزایر سه‌گانه


قاجارها و جزایر سه‌گانه
این سه‌جزیره كوچك كه هم اكنون موضوع مباحث مرزی میان ایران و امیرنشین امارات قرار گرفته‌اند، درحقیقت تا مدتها بخشی از مجمع‌الجزایر هرمز شناخته می‌شدند و كسی آنها را با اسامی مستقل نمی‌شناخت اما با كشف منابع نفتی در فلات قاره و نیز صف‌بندی بلوك شرق و غرب در خلال دهه‌های پنجاه تا نود میلادی و ایجاد شرایط جنگ سرد، هر وجب از سرزمینهای حوزه خلیج‌فارس ارزش طلا پیدا كرد و بر سر سابقه مالكیت برخی از جزایر آن ادعاهایی بروز نمود. اصل ادعاها به حكومت موقتی و غیرمستقل طایفه‌ای به‌نام قاسمی‌ها بر برخی از جزایر و مناطق ساحلی خلیج‌فارس بازمی‌گردد كه داستان و حكایت مفصلی دارد و از نظر حقوق بین الملل ادعایی مهمل بشمار می‌رود اما به‌هرحال برای ما كه از طریق خلیج‌فارس به آبهای آزاد جهان دسترسی داریم و نیز مصمم به تشكیل بلوك قدرتمندی از كشورهای مسلمان می‌باشیم، ارزش ژئوپلیتیك سواحل و جزایر خلیج‌فارس نیازی به توصیه و تاكید ندارد. علاوه‌براین حفاظت از حدود و ثغور مرزی و حفظ تمامیت آنها ما را به شناخت هرچه‌بیشتر تاریخ و جغرافیای سرحدات بری و بحری ملزم می‌نماید و كوتاهی در این امر می‌تواند منافع ملی ما را خدشه‌دار سازد؛ تاریخچه مصور و مكتوب جغرافیای خلیج‌فارس عموما در عصر قاجار و در زمان توسعه قلمرو دریایی امپراتوری بریتانیا به ظهور رسید و مورد توجه و ثبت و ضبط قرار گرفت و به همین لحاظ دوره قاجاریه از لحاظ جغرافیای سیاسی ایران یك نقطه عطف مطالعاتی به شمار می‌رود. همچنین عمده‌ترین تغییرات سرزمینی ایران در این دوران به‌وجود آمد و همسایگان جنوبی ایران نیز عمدتا زاییده تحولات جهانی و منطقه‌ای عصر قاجار هستند.
شرح ماجراهایی كه بر سر تصاحب و تملك بنادر جنوبی ایران آمد و تجاوزاتی كه از سوی استعمارگران به این مناطق در دوره قاجاریه صورت گرفت گرچه حزن‌آور است اما شنیدنی و خواندنی می‌باشد؛ به‌ویژه سرگذشت سه جزیره ابوموسی و تنب كوچك و بزرگ كه هم‌اكنون یكی از مسائل مرزی و منطقه‌ای ما می‌باشد و در خور هرگونه پژوهش و مطالعه است. برای شما نیز بسیار جالب خواهد بود كه بدانید شاهان قاجار نیز به چه میزان درخصوص مساله جزایر سه‌گانه حساسیت داشته‌اند.
●موقعیت جغرافیایی جزایر سه‌گانه
جزایر واقع در خلیج‌فارس را می‌توان به‌واقع دنباله رشته‌كوههای ساحلی در این منطقه دانست كه امتداد آن وارد دریا شده است. بدین شكل كه قسمتهای مرتفع و بلند آن از آب بیرون آمده و قسمت زیرین این سلسله‌كوههای دریایی در زیر آب پوشیده مانده‌اند. این قسمت را می‌توان صخره‌های زیرآبی یا فلات قاره جزایر نامید. براساس تقسیم‌بندی دوره‌های زمین‌شناسی، جزایر خلیج‌فارس پس از تشكیل كوههای آلپ و دنباله آن در ایران یعنی البرز و زاگرس و سپس تشكیل خلیج‌فارس در اواسط دوره سوم زمین‌شناسی حدود سی‌میلیون سال پیش به وجود آمده و سر از آب بیرون آورده‌اند. بااین‌وجود، طبق بررسیهای به‌عمل‌آمده، جزایر واقع در خلیج‌فارس در یك زمان و همزمان با یكدیگر در عرصه آبهای منطقه ظاهر نشده‌اند. بر همین اساس است كه جزایر شمال خلیج‌فارس با جزایر جنوب آن از جهت زمین و خاك تفاوت دارند. جزایر شمالی، به‌خصوص جزیره قشم، از جنس آهك و جزایر جنوبی بیشتر از شن و ماسه می‌باشند. گرچه تعداد جزایر كوچك و بزرگ خلیج‌فارس بسیار بیشتر از آن چیزی است كه مردم می‌دانند یا در جراید به آنها اشاره می‌شود، بااین‌وجود تنها تعداد معدودی از این جزایر از ارزش و اهمیت نظامی، اقتصادی و ژئوپلتیكی برخوردارند؛ علاوه‌براین باید دانست كه تمام جزایر واقع در خلیج‌‏فارس متعلق به ایران نیستند. بااین‌وجود از میان جزایر كشورمان در خلیج‌فارس و به‌ویژه جزایر واقع در دهانه تنگه هرمز، آنهایی كه از موقعیت استراتژیك خاصی برخوردارند، عبارتند از شش جزیره: هرمز، هنگام، قشم، لارك، تنب بزرگ و ابوموسی.
●ابوموسی
این جزیره تقریبا در میان آبهای خلیج‌فارس، بین بندر لنگه و شارجه قرار دارد. فاصله این جزیره از بندر لنگه ۶۷ كیلومتر و از كرانه شارجه ۶۴ كیلومتر است. بنابراین می‌توان گفت جزیره ابوموسی كمی پایین‌تر از خط منصف خلیج‌فارس به طرف جنوب قرار دارد. اما اگر بخواهیم فاصله آن را نسبت به سایر جزایر ایرانی واقع در خلیج‌فارس كه همان امتداد سرزمین ایران است در نظر بگیریم، فاصله ابوموسی از ایران بسیار كمتر از شارجه خواهد بود. چنانچه فاصله ابوموسی تا جزیره سری ــ كه به اشتباه سیری خوانده می‌شود ــ ۴۵ كیلومتر و فاصله آن از تنب بزرگ و كوچك به‌ترتیب ۴۶ و ۴۴ كیلومتر می‌باشد. بدین‌ترتیب مشخص می‌گردد كه فاصله جزیره ابوموسی از ایران به مراتب كمتر از فاصله آن از امارات می‌باشد. محل دقیق واقع‌شدن جزیره ابوموسی بین ۰۱/۵۵ و ۰۴/۵۵ درجه طول خاوری نسبت به نصف‌النهار گرینویچ و ۵۱/۲۵ و ۵۴/۲۵ درجه عرض شمالی می‌باشد. این جزیره پستی و بلندی چندانی ندارد اما ناهمواریهای آن، هرچه به سمت شمال جزیره می‌رویم، بیشتر می‌شود، تااینكه در بخش شمالی به بلندترین نقطه جزیره یعنی كوه حلوا می‌رسیم. این كوه مخروطی‌شكل تیره‌رنگ فقط یكصدوده متر ارتفاع دارد. آب آشامیدنی ابوموسی از چاههای حفرشده در همین جزیره به دست می‌آید و به همین دلیل پوشش گیاهی درخورتوجهی، به‌ویژه به شكل نخلستان، در بخشهایی از ابوموسی مشاهده می‌شود. معروف‌ترین چیزی كه ابوموسی را به آن می‌شناسند، اكسید آهن است. هرچند جزیره ابوموسی به واقع وسعت چندانی ندارد، اما درخصوص وسعت آن اختلاف‌نظر زیادی مشاهده می‌شود. این اختلاف‌نظرها تا آنجا است كه وسعت ابوموسی را از هفت تا نود كیلومتر مربع نیز ذكر كرده‌اند. اطلاعات ارائه‌شده از سوی مركز آمار ایران، وسعت این جزیره را ۶۶ كیلومتر مربع برآورد كرده است. بااین‌وجود جزیره ابوموسی از دو جزیره تنب بزرگ و تنب كوچك بزرگتر بوده و می‌توان آن را با اتومبیل طی مدت نود دقیقه گردش كرد. در نیمه جنوبی جزیره كه تقریبا مسطح و پوشیده از شن و خاك است، دو لنگرگاه وجود دارد كه قایقهای ماهیگیری و كشتیهای بازرگانی می‌توانند در آنها پهلو گیرند. جزیره ابوموسی در طول تاریخ با نامهای بوموسی، بوموف و گپ سبزو نیز نامیده شده است. اما آنچه از منابع برمی‌آید، نام اصلی و تاریخی این جزیره بوموسی بوده است. گپ سبزو را بیشتر اهالی بندر لنگه بر این جزیره اطلاق می‌كنند. عده‌ای نیز بر این باورند كه نام تاریخی این جزیره بوموسی یا بوموسا می‌باشد كه اعراب عمدا آن را در جهت مقاصد خاصی به ابوموسی تغییر داده‌اند. به هر حال، این جزیره بیشتر به خاطر موقعیت استراتژیك آن مورد توجه می‌باشد. با این‌وجود از حیث اقتصادی نیز ابوموسی با منابع خاك سرخ شناخته می‌شود. اولین امتیاز بهره‌برداری از این منبع در اواخر قرن نوزدهم از سوی شیخ قاسمی بندر لنگه در ازای سالیانه ۲۵۰ لیره به یكی از اهالی بندر لنگه واگذار شد. این امتیاز پس از پایان خودمختاری قاسمیهای لنگه در سال ۱۸۸۷.م، به حاج معین بوشهری واگذار گردید. پس از آن نیز امتیاز فوق‌ به‌طورمتناوب بین بریتانیا و آلمان دست‌به‌دست شد. ذكر این نكته نیز ضروری به نظر می‌رسد كه جزیره ابوموسی از منابع نفتی نیز برخوردار است.
●تنب بزرگ
جزیره تنب بزرگ در جنوب جزیره قشم و در حد فاصل بندر لنگه و راس‌الخیمه قرار دارد. این جزیره بین ۱۶/۵۵ و ۱۹/۵۵ درجه طول شرقی نسبت به نصف‌النهار گرینویچ و بین ۱۵/۲۶ و ۱۹/۲۶ درجه عرض شمالی واقع شده است. تنب بزرگ از بندر لنگه كمتر از پنجاه كیلومتر فاصله دارد، در حالی‌كه مسافت آن از كرانه‌های راس‌الخیمه هفتاد كیلومتر می‌باشد. از سوی دیگر تنب بزرگ در كمترین فاصله خود با خاك ایران در ۳۱ كیلومتری جنوب جزیره قشم واقع شده است. به‌عبارت‌دیگر، تنب بزرگ در بخش شمالی خط میانه خلیج‌فارس واقع می‌باشد. این جزیره به شكل دایره بوده و وسعت آن چیزی در حدود دوازده كیلومتر مربع تخمین زده می‌شود. جزیره تنب بزرگ پوشیده از شنزار می‌باشد كه تقریبا خشك و بی‌آب و علف است. در بخش شمال جزیره تپه‌هایی وجود دارد كه مرتفعترین نقطه‌های آنها به ۵۳متر می‌رسد. تنب بزرگ به نامهای تمب گپ، تنب مار و تل‌مار نیز نامیده شده است. قول معروف آن است كه تنب یا تمب واژه‌ای فارسی (دری) یا تنگستانی به معنای تپه می‌باشد. بر همین اساس به گویش اهالی منطقه این جزیره تنب یا تمبو خوانده می‌شود. بخش جنوبی جزیره هموار و مناسب‌ترین لنگرگاه جزیره است. در این بخش همچنین برخی گیاهان صحرایی می‌روید كه به مصرف دامهای محلی می‌رسد. این جزیره تقریبا فاقد آب آشامیدنی است و آب آن از جزیره قشم تامین می‌گردد. هرچند در گذشته چند حلقه چاه آب نیمه‌شور در بخش جنوبی آن وجود داشت، اما همگی امروزه خشك شده‌اند. در شمال این جزیره دكل یك فانوس دریایی كه در سال ۱۳۳۲ احداث شده، به چشم می‌خورد. جالب است بدانیم كه با تمام تحریفات، به سادگی و با مراجعه به فرهنگ لغات زبان عربی می‌توان دریافت كه واژه «تنب» به هیچ‌ عنوان در لغت عرب وجود ندارد و این نام صددرصد فارسی و ایرانی بوده و از دوران هخامنشی به این سو در منطقه متداول بوده است.
●تنب كوچك
جزیره تنب كوچك در جنوب بندر لنگه و غرب جزیره تنب بزرگ قرار دارد. این جزیره بین ۸/۵۵ تا ۱۰/۵۵ درجه طول شرقی نسبت به نصف‌النهار گرینویچ و بین ۱۴/۲۶ تا ۱۵/۲۶ درجه عرض شمالی واقع شده است. این جزیره نیز همچون تنب بزرگ در بخش شمالی خط منصف خلیج‌فارس قرار دارد. چنانچه فاصله آن از تنب بزرگ دوازده كیلومتر و تا بندر لنگه پنجاه كیلومتر است. در حالی‌كه فاصله تنب‌كوچك تا كرانه‌های راس‌الخیمه نزدیك به ۹۲ كیلومتر می‌رسد. وسعت این جزیره نیز حدودا دو كیلومتر مربع برآورد شده است. از همین‌جا می‌توان علت نامیدن آن به تنب كوچك را دریافت. این جزیره تقریبا به شكل مثلث بوده و در حدود ۱۱۰۰ تا ۱۵۰۰ متر عرض دارد. در بخش شمال غربی آن تپه صخره‌ای تیره‌رنگی به چشم می‌خورد كه بلندترین نقطه آن از سطح دریا ۳۵متر می‌باشد. تنب كوچك دارای كرانه‌هایی با شیب تند و آب و هوای گرم و مرطوب است. تنب كوچك فاقد آب آشامیدنی و غیرمسكونی می‌باشد. در برخی مناطق آن تنها گیاهان مقاوم در برابر خشكی و شوری می‌رویند. تنها موجودات زنده این جزیره برخی پرندگان و مارها هستند و از همین رو آن را «تنب مار» نیز نامیده‌اند.
درخصوص آب و هوای این جزیره و همچنین در راستای اثبات ایرانی‌بودن مالكیت و نام جزایر تنب، به بخشی از یادداشتهای جیمزموریه كه در اوایل قرن نوزدهم از طریق خلیج‌فارس به ایران آمده بود اشاره می‌كنیم: «. . . روز بیست فوریه ما به نزدیكی دو جزیره به نامهای تنب بزرگ و كوچك رسیدیم. این دو جزیره نامی ایرانی دارند و مربوط به سرزمین ایران هستند. این جزایر سرزمینهایی لم‌یزرع می‌باشند. . . .»
ذكر این نكته ضروری است كه از نظر تقسیمات كشوری، جزایر تنب و ابوموسی قبل از اشغال توسط بریتانیا از توابع بندر لنگه به شمار می‌‌رفتند و معمولا حاكمان ایرانی لنگه مامورانی را از جانب خود برای اداره امور این جزایر منصوب می‌كردند. حتی در تمام طول مدت اشغال این جزایر توسط بریتانیا تا سال ۱۹۷۱، این جزایر كماكان در طرح تقسیمات كشوری جزو خاك ایران محسوب می‌شدند. در تمام اسناد و نقشه‌های به‌جای‌مانده پیش از سال ۱۹۷۱ ــ زمان بازگشت دوباره این جزایر به خاك وطن ــ آنها دنباله سرزمین اصلی ایران ترسیم شده بودند. پس از بازگشت این جزایر به خاك ایران در سال ۱۹۷۱، جزایر مذكور به صورت توابع استان هرمزگان درآمدند.●اهمیت جزایر سه‌گانه
بررسی موقعیت و اهمیت جزایر سه‌گانه را، به‌هیچ وجه نمی‌توان از موقعیت و اهمیت خلیج‌فارس جدا در نظر گرفت. اصولا جایگاه و موقعیت این جزایر تنها در قالب و محیط كلی خلیج‌فارس است كه معنا می‌یابد. برهمین‌اساس می‌توان بسیاری از ویژگیها و مشخصات ژئوپلیتیكی خلیج‌فارس را به این جزایر نیز تعمیم داد. لذا ابتدا بد نیست نگاهی هرچند گذرا به موقعیت و اهمیت فوق‌العاده استراتژیك خلیج‌فارس بیندازیم و سپس به سراغ شرح و بسط جایگاه مهم و منحصر‌به‌فرد جزایر سه‌گانه برویم.
خلیج‌فارس محل اتصال سه قاره اروپا، آفریقا و آسیا می‌باشد كه در ورای آن، سه سرزمین ایران، هند و چین قرار گرفته‌اند. هرچند در گذشته این آبراه بیشتر از حیث ارتباطات و راههای مواصلاتی دارای ارزش و اعتبار بود، اما در سالهای بعد، به‌ویژه پس از كشف نفت و گاز در این منطقه، اهمیت آن ابعاد جدیدتری به خود گرفت. پس از جنگ جهانی دوم و ظهور جهان دوقطبی كه یك قطب آن بسیار نزدیك به این خلیج بود، بر اهمیت آن ــ به‌ویژه در نگاه قطب رقیب ــ افزوده شد. همان‌گونه كه ذكر شد می‌توان مهمترین نكته در بررسی اهمیت خلیج‌فارس را همان وجود ذخایر عظیم نفت و گاز دانست. به‌واقع بیشتر موارد اهمیت‌بخشی به خلیج‌فارس در رابطه با همین ذخایر تعریف می‌شود. خلیج‌فارس حدود ۶۵ درصد از كل ذخایر شناخته‌شده نفت جهان را در اختیار دارد. همچنین ۳۰ درصد مجموع ذخایر گاز طبیعی جهان نیز در این منطقه واقع است. جالب‌آن‌كه بیشتر این ذخایر نه در خشكی بلكه در بستر خلیج‌فارس قرار دارد. به دلیل وجود ذخایر عظیم انرژی در خلیج‌فارس آن را انبار نفت جهان می‌نامند و دقیقا به همین دلیل است كه خلیج‌فارس نقش بسیار تعیین‌كننده‌ای در اقتصاد جهان و به‌ویژه كشورهای صنعتی به خود گرفته است؛ چراكه بی‌‌هیچ‌‌تردیدی اقتصاد و صنعت كل جهان ــ به‌ویژه كشورهای پیشرفته ــ شدیدا وابسته به منابع انرژی و از همه مهمتر نفت می‌باشد. یكی دیگر از دلایل اهمیت خلیج‌فارس را باید در وجود یك بازار كالا و تجهیزات نظامی بزرگ در این منطقه جستجو كرد. كشورهای حاشیه خلیج‌فارس با چیزی بیش از یكصد‌میلیون نفر جمعیت و درآمد سرشار نفتی، یكی از مهمترین بازارهای خرید كالا و تجهیزات نظامی محسوب می‌شوند. هرچند موضوع تنگه هرمز بارها و بارها در بحث اهمیت خلیج‌فارس مورد بحث قرار گرفته است، اما بااین‌وجود نمی‌توان از كنار آن به‌سادگی گذشت. درواقع خلیج‌فارس دریای نیمه‌بسته‌ای است كه تنگه هرمز كلید آن می‌باشد. آلبو كرك، دریادار و كاشف معروف پرتغالی در اقیانوس هند، معتقد بود كه هر دولتی سه تنگه باب‌المندب، هرمز و مالاگا را در اختیار داشته باشد، در حقیقت بر جهان مسلط خواهد بود. در سطور پیشین به‌طوراختصار در مورد اهمیت اقتصادی خلیج‌فارس سخن گفتیم.
پر واضح است كه تنگه هرمز اصلی‌ترین و عمده‌ترین راه ارتباطی كشورهای نفت‌خیز حاشیه خلیج‌فارس با جهان خارج می‌باشد. تقریبا تمام كشورهای خلیج‌فارس به لحاظ صادرات نفت و واردات كالا شدیدا وابسته به تنگه هرمز هستند. از سایر كشورهای منطقه كه بگذریم، خلیج‌فارس و تنگه هرمز برای ایران نیز از اهمیت خاصی برخوردارند. هرچند تا پیش از كشف نفت در جنوب ایران در اوایل قرن بیستم دولت ایران توجه چندانی به خلیج‌فارس نداشت، اما پس از آن و به‌تدریج با افزایش صادرات نفت و وابستگی كشور به درآمدهای حاصله از آن، این منطقه در نگاه حاكمان ایران ارزش و مقام خاصی یافت. به‌زبان‌ساده‌تر می‌توان گفت در‌حال‌حاضر بیشتر شؤون سیاسی و به‌ویژه اقتصادی كشورمان با خلیج‌فارس و تنگه هرمز گره خورده است. در مقایسه با سایر كشورهای منطقه نیز به‌روشنی این نكته استنباط می‌شود كه ایران نسبت به این كشورها از موقعیت ژئوپلیتیكی حساستری برخوردار است. از لحاظ نظامی و جمعیتی نیز ایران نسبت به دیگر كشورهای منطقه جایگاه بالاتری دارد؛ چنانكه به تنهایی شصت‌درصد كل جمعیت منطقه را در خود جای داده است. بی‌تردید ایران در طول تاریخ از لحاظ نظامی قویترین كشور منطقه بوده است. همچنین ایران با داشتن ۱۳۷۵ كیلومتر خط ساحلی از بندرعباس تا شبه جزیره فاو، به‌تنهایی ۵/۵۶درصد كل سواحل خلیج‌فارس را در اختیار دارد.
علاوه بر موارد فوق بزرگترین حوزه‌های نفت و گاز منطقه، یعنی حدود ۵/۱۶ درصد ذخایر نفت و ۵/۴۵ درصد ذخایر گاز طبیعی منطقه متعلق به ایران است. جالب‌آن‌كه قسمت اعظم ذخایر نفتی و گازی ایران در خلیج‌فارس واقع‌ شده و ازآن‌مهمتر‌این‌كه تقریبا تمام نفت ایران از طریق خلیج‌فارس و تنگه هرمز به خارج صادر می‌شود. ایران برخلاف بسیاری از كشورهای منطقه از خط لوله انتقال نفت به خارج برخوردار نیست و از این لحاظ شدیدا به تنگه هرمز وابستگی دارد. همچنین حدود هشتاددرصد تجارت خارجی ایران از طریق خلیج‌فارس انجام می‌پذیرد كه شامل هر دو بخش واردات و صادرات می‌گردد. با این توضیحات درخصوص جایگاه و اهمیت خلیج‌فارس، به‌راحتی می‌توان وارد بحث اهمیت جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و كوچك برای كشورمان شد.
همانگونه كه پیشتر نیز اشاره شد، تقریبا تمام صادرات نفت و قسمت اعظم صادرات گاز كشور از طریق خلیج‌فارس صورت می‌گیرد. همچنین حجم بالایی از تجارت خارجی ایران اعم از صادرات و واردات از همین طریق تحقق می‌یابد.
لذا تاثیر كلیه جزایر واقع در خلیج‌فارس و همچنین جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و كوچك را در این روند نمی‌توان نادیده گرفت. از نظر جغرافیایی اصولا خلیج‌فارس، یك دریای عمیق نیست و جالب‌آن‌كه عمیقترین قسمت آن نیز كه جهت كشتیرانی و به‌ویژه حمل‌ونقل كشتیهای بزرگ مناسب می‌باشد، تقریبا در محدوده متعلق به ایران واقع شده است. «درخصوص كشتیرانی در خلیج‌فارس و اهمیت جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و كوچك در این میان باید اشاره كرد كه به علت عمق كم آب در تمام نقاط تنگه هرمز كه از راس مسندم تا بندرعباس امتداد دارد، كشتیهای بزرگ قادر به عبور نبوده و مجبور هستند از ناحیه محدودی كه معادل پانزده كیلومتر است و عمق آب جهت عبور آنها كافی است حركت نمایند.
در قسمت شمال این معبر، جزایر ایرانی قشم، هرمز و لارك قرار دارند. علاوه‌براین، در ابتدای این راه عبور، كشتیهای بزرگ جنگی و نفت‌كشها مجبور هستند از كنار جزایر ایرانی تنب بزرگ و كوچك و ابوموسی و . . . عبور كنند.» بااین‌وجود می‌بایست مهمترین دلیل اهمیت جزایر سه‌گانه را در مباحث نظامی جستجو كرد. این دو جزیره (تنب بزرگ و كوچك) به همراه ابوموسی بخشی از سیستم دفاعی و حفاظتی تنگه هرمز و كرانه‌های جنوبی كشور را تشكیل می‌دهند و به‌علاوه موقعیت جغرافیایی آنها در عمق آبهای خلیج‌فارس و همچنین در داخل دو كریدور رفت و برگشت طرح تفكیك تردد بین‌المللی كشتیها، آنها را از اهمیت استراتژیكی خاصی برخوردار نموده است. جزایر سه‌گانه اهمیت خاصی در دفاع از ایران دارند و به لحاظ نظامی فوق‌العاده مهم و دارای موقعیت ویژه تدافعی هستند. البته نباید این اصل را نادیده گرفت كه با دقت و تامل در جغرافیای طبیعی خلیج‌فارس درمی‌یابیم كه قدر و ارزش نظامی جزایر سه‌گانه فقط برای ایران مهم است نه برای سایر كشورها ــ از جمله دول حاشیه جنوبی خلیج‌فارس ــ چرا كه: «ایران به تعدادی جزایر برخوردار از موقعیت ممتاز در تنگه هرمز در دهانه خلیج‌فارس حاكمیت دارد. از آن میان شش جزیره كه زنجیره قوسی دفاعی ایران را تشكیل می‌دهند اهمیت بیشتری دارند. این جزایر عبارتند از، هرمز، لارك، قشم، هنگام، تنب بزرگ و ابوموسی كه در فاصله‌هایی نسبتا كوتاه از یكدیگر قرار دارند. یك منحنی فرضی كه این جزایر را به یكدیگر وصل نماید، به درك برتری استراتژیك ایران در كنترل امنیت تنگه [هرمز] كمك بیشتری می‌كند.»
ازسوی‌دیگر، اهمیت تنگه هرمز نیز بر كسی پوشیده نیست. تقریبا یك‌سوم نفت خام جهان از طریق همین تنگه به كشورهای مختلف صادر می‌شود. بی‌تردید كنترل و حفاظت از تنگه هرمز نه‌تنها به نفع ایران بلكه به نفع تمام كشورهای منطقه خواهد بود. تاریخ چند دهه اخیر مشحون از خطراتی است كه این تنگه را مورد تهدید قرار داده است. ایران ناگزیر است جهت اعمال دقیق حاكمیت و كنترل خود بر تنگه فوق‌العاده استراتژیك هرمز، جزایر اطراف آن، از جمله جزایر سه‌گانه را تحت كنترل و حاكمیت خود داشته باشد؛ هرچند این ادعا هیچ منافاتی با حقوق تاریخی ایران بر این جزایر نداشته و حتی مؤید آن نیز می‌باشد. «دلایل دولت ایران برای اعاده حاكمیت خود در جزایر، بیشتر سیاسی ــ استراتژیك بود تا ارضی ــ تاریخی. ایران همواره نسبت به اشغال این جزایر از طریق مجاری دیپلماتیك اعتراض كرده است.
اما مهمترین دلیل ایران، موقعیت استراتژیك این جزایر بود. ایران بر جزایر تنگه هرمز مانند لارك، هرمز، قشم و هنگام حاكمیت داشت. این سه جزیره همراه با سه جزیره دیگر [ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك] كه در فاصله نسبتا كوتاهی از یكدیگر واقع شده‌اند، یك خط قوسی دفاعی را تشكیل می‌دهند. ایران معتقد بود كه كنترل جزایر سه‌گانه توسط ایران برای امنیت ایران، كشورهای عربی خلیج‌فارس و غرب ضروری است.» جزایر سه‌گانه را می‌توان به‌عنوان تكیه‌گاههای دفاعی سواحل و بنادر جنوبی ایران و نقاط كنترل و نظارتی به آبراههای ایران قلمداد كرد. همچنین در صورت بروز هرگونه تهاجم نظامی علیه كشور، جزایر مذكور می‌توانند به مثابه یك سپر دفاعی عمل كرده و درصورت تجهیز و آماده‌سازی مناسب، حجم وسیعی از عملیات و تحركات نظامی را، چه به صورت دفاعی و یا به صورت تهاجمی، از آنها علیه هرگونه تجاوز و حمله نظامی خارجی انجام داد.
«. . . آنچه هر انسان، به‌طورطبیعی می‌فهمد [آن است كه] جزایر ایران در خلیج‌فارس، بهترین سنگرها برای محافظت از سمت جنوب به شمار می‌آیند كه اگر آنها را مجهز و مسلح كنند، تعرض به سواحل ایران بس مشكل و بلكه محال است. مثلا اگر جزایر هرمز، لارك و . . . را در نظر بگیریم، خواهیم دید مانند یك سرباز از دهانه خلیج‌فارس تا نزدیك منتهی‌الیه شمال كه برای محافظت میهنی صف كشیده باشند، در جلوی ساحل ایران صف كشیده‌اند و به قراولی می‌مانند كه نگذارند هیچ بدخواهی به مام وطن نزدیك گردد و یا به یك‌سلسله استحكامات و حصار می‌مانند كه مهندسین نظامی زبردست از روی كمال مهارت آنها را جهت دفاع از سرزمین مقدس ایران طراحی كرده و معماران لایق آنها را ساخته باشند.»
وقوع چندین اتفاق در دهه ۱۹۷۰ میلادی از جمله حمله به كشتیها و واقعه ظفار در عمان نشان داد كه ایران می‌بایست جهت كنترل تنگه هرمز و دفاع از تمامیت ارضی خود برنامه‌های جدی‌تری را دنبال نماید. پس از بازگشت اعاده حاكمیت ایران به جزایر سه‌گانه در سال ۱۹۷۱، این جزایر به دلیل محل واقع‌شدنشان روی «خط دفاع قوسی» ایران از اهمیت خاصی برخوردار شدند. حاكم بودن فضای دوقطبی بر جهان در آن موقع، بیش‌ازپیش بر قدر و اهمیت آبراهها و تنگه‌های حیاتی در جهان و از جمله هرمز می‌افزود. ناگزیر مراكز و مناطقی نیز كه به عنوان پشتیبان و پایگاههای دفاعی تنگه هرمز و آبراه خلیج‌فارس محسوب می‌شدند، نظیر جزایر سه‌گانه مذكور، قدر و اهمیت خاصی یافتند. وقوع انقلاب اسلامی در سالهای بعد، وقوع جنگ تحمیلی و كشیده‌شدن آن به خلیج‌فارس، مساله جنگ نفت‌كشها، تهاجم دریایی امریكا به منطقه و ایران، جنگ ۱۹۹۱ امریكا و عراق در كویت، و تهاجم دوم امریكا به عراق در سال ۲۰۰۳، بیش‌ازپیش بر اهمیت منحصربه‌فرد جزایر مذكور افزود. با چنین اوضاع و احوالی، بدیهی است كه هرگونه خللی در حاكمیت ایران بر جزایر فوق به منزله تهدید مستقیم تنگه هرمز و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. جزایر ایرانی خلیج فارس همگی مكانهای بالقوه‌ای جهت استقرار ادوات نظامی انجام عملیات جنگی، چه از سوی ایران و چه بر علیه آن، می‌باشند. همچنین قدرت حاكم بر این جزایر می‌تواند به‌سهولت صحنه عملیاتی دریایی مناسبی را به نفع خود فراهم كرده و علاوه بر آن كنترل و نظارت بر تمامی سواحل خلیج‌فارس را در دست بگیرد. در یك كلام و از نگاه نظامی می‌توان این جزایر را ناوهای غول‌پیكری فرض كرد كه هرگز غرق نخواهند شد.ناگفته نماند كه تاكید بر وجه نظامی اهمیت جزایر خلیج‌فارس و به‌ویژه جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك نمی‌بایست ما را از سایر وجوه اهمیت آنها غافل كند. جزایر سه‌گانه از پتانسیلهای اقتصادی بالقوه‌ای نظیر منابع نفتی، شیلات، ذخایر معدنی و . . . برخوردارند و در سالهای اخیر تلاشهایی جهت بهره‌برداری مطلوب از این استعدادها صورت گرفته است. در كل، جایگاه و اهمیت ویژه جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك را، به‌ منظور ارائه یك تصور دقیق و كامل از آن، می‌توان چنین تبیین كرد: از دیدگاه استراتژیك، خلیج‌فارس، تنگه هرمز و جزایر آن ــ از جمله جزایر سه‌گانه ــ مكمل یكدیگرند و هر كشوری كه این جزایر را در اختیار داشته باشد، علاوه بر تحكیم و تقویت موقعیت خود در تنگه هرمز، عملا كنترل منطقه را از نظر تجاری، سیاسی و نظامی در دست خواهد داشت.
●پیشینه تاریخی مالكیت بر جزایر تا دوره قاجار
براساس تحقیقات صورت‌گرفته تاكنون، مشخص شده است كه از نزدیك به دوهزارسال‌پیش‌ازمیلاد این سه جزیره تحت قلمروی حكومت باستانی ایران قرار داشته‌اند. هرچند موضوع اصلی این مقاله پرداختن به مالكیت جزایر سه‌گانه در دوره قاجار می‌باشد، اما ذكر پیشینه تاریخی این مالكیت تا مقطع فعلی نیز جهت ورود به بحث ضروری به نظر می‌رسد كه در ادامه به اختصار به آن پرداخته خواهد شد.
تمامی خلیج‌فارس و جزایر واقع در آن در دوره عیلامی و به‌ویژه در طول پادشاهی این‌شوشیناك (۱۱۵۱ــ۱۱۶۵‌ق. م) تابع دولت عیلام بودند.
در دولت ماد (۷۰۸ــ۵۵۰‌ق.م) نیز جزایر خلیج‌فارس در قالب ایالتهای جنوب غربی و جزو ساتراپ ــ استان ــ چهاردهم دولت ماد تحت عنوان «درنگیانه» بودند، كه این منطقه خود بخشی از كرمان آن دوره محسوب می‌شد. در دوره هخامنشی تمامی جزیره‌های واقع در خلیج‌فارس از جمله جزیره بوموسی به موجب مفاد بند ششم از ستون اول كتیبه بیستون بخشی از استان پارس بوده است. در ادامه و در دوره اشكانیان به‌ویژه در زمان حكومت مهرداد اول سراسر دریای پارس (خلیج‌فارس) و بنادر و جزایر آن تابع دولت اشكانی بود.
پس از آن و با روی‌ كارآمدن سلسله ساسانیان (۶۵۲ــ۲۲۴.م) جزایر خلیج‌فارس تحت قلمرو آنان قرار گرفت و مانند سلسله‌های پیشین در طول این مدت نیز این جزایر جزو ساتراپ پارس و سپس جزو پادكیسان نیمروز قرار داشت.
پس از ورود اسلام به ایران تا مدتها دولت مستقل ایرانی وجود نداشت. بااین‌وجود در میانه قرن سوم‌.ق یعقوب لیث صفاری نخستین دولت ایرانی پس از سقوط سلسله ساسانی را بنیان نهاد. قلمرو اصلی حكومت وی جنوب ایران و به‌ویژه سیستان بود. به‌همین‌دلیل در دوره حكومت وی و برادرش عمرو لیث تمامی بنادر و جزیره‌های واقع در شمال و جنوب خلیج‌فارس به تصرف آنان درآمد.
آل‌بویه را می‌توان اولین حكومت قدرتمند ایرانی ــ شیعی در صحنه سیاسی ایران دانست. آل‌بویه توانستند تمام بخشهای جداشده از سرزمین ایران را مجددا تصرف كرده و حتی كار را بدانجا برسانند كه خلفای عباسی را تحت انقیاد خود درآورند. در این دوره خلیج فارس و جزایر آن توسط آل‌بویه اداره می‌شد. این حاكمیت حتی سواحل جنوبی خلیج‌فارس را نیز در بر می‌گرفت و تمام منطقه عمان را شامل می‌گردید. به‌طورمشخص در سال ۳۲۳.ق علی عمادالدوله دیلمی (از حكام آل‌بویه) جزایر دریای پارس و از جمله جزیره ابوموسی را فتح كرد.
پس از انقراض آل‌بویه در منطقه، سلجوقیان بر این نواحی تسلط یافتند. خلیج‌فارس و جزایر آن مشخصا تحت حكومت سلجوقیان كرمان بودند. آنان نخست كرمان، مكران (بلوچستان) و فارس را تسخیر كردند و سپس كرانه‌های شمالی و جنوبی جزایر دریای پارس، از جمله بحرین، بوموسی، تنب‌ها، كیش و خوزستان را گشودند. جزیره ابوموسی و جزایر تنب تا اواخر قرن ششم كه حكومت سلجوقیان كرمان ادامه داشت، تحت حاكمیت آنان بود. سلجوقیان كرمان نیز به‌نوبه‌خود اداره این بخش از متصرفاتشان را به ملوك كیش به نام بنی‌‌قیصر سپرده بودند.
پس از سرنگونی حكومت ملوك كیش، جزایر خلیج‌فارس از سوی ابوبكربن‌سعد زنگی (اتابك فارس) به ملوك هرمز واگذار شد و این خاندان تا سال ۷۷۹.‌ق بر تمامی جزایر خلیج‌فارس حكمرانی كردند. خلیج‌فارس و جزایر آن در عهد سلاطین آل‌مظفر تحت حاكمیت آنان درآمد. «. . . بعد از شاه ابواسحاق پادشاه فارس، سلاطین آل‌مظفر روی‌كار آمدند و سلطنت فارس به شاه شجاع رسید. این پادشاه نیز بر كل جزایر خلیج‌فارس تسلط داشت و مثل همیشه خراج جزایر را به نزد او در شیراز می‌‏‌‏فرستادند. این رویه تا سال ۷۹۵.ق كه سلسله آل‌مظفر به دست امیرتیمورگوركانی منقرض شد ادامه داشت.»
تیمورگوركانی در حمله خود به ایران سراسر كشور و همچنین ایالت فارس و بنادر و جزیره‌های خلیج‌فارس ــ از جمله ابوموسی و تنب‌ها ــ را به تصرف خود درآورد. تیموریان خراج این جزایر را تا سال ۸۷۳.ق كه در ایران حكومت داشتند، توسط حكومت فارس دریافت می‌نمودند. بااین‌وجود از منابع چنین برمی‌آید كه در دوره تیموریان و ایلخانان مغول هرچند تمام ایران، از جمله خلیج‌فارس و جزایر آن، تحت حاكمیت آنان قرار داشت، اما حكومت ایشان بر جزایر خلیج‌فارس به‌ واسطه حكمرانان محلی ایرانی اعمال می‌شده است.
پس از انقراض حكومت ایلخانی در ایران و بروز دوره‌ای از هرج‌ومرج، سرانجام صفویان حكومت را در ایران به دست گرفتند و تا مدتهای طولانی قدرتمندانه به این حكومت خود ادامه دادند. اما البته صفویان جهت استقرار پایه‌های حكومت خویش مجبور به جنگ و ستیز با دولتهای قدرتمند در همسایگی خود بودند. این امر موجب گردید آنان برای مدتهای طولانی از سواحل و جزایر واقع در خلیج‌فارس غافل شوند.
در همین زمان شاهد ورود اولین قدرتهای استعماری به منطقه هستیم. با ورود پرتغالیها به دریای پارس تمامی جزایر از جمله ابوموسی و تنبها به اشغال نیروی دریای پرتغال درآمد. به‌تدریج انگلیسیها و هلندیها نیز در خلیج‌فارس پیدا شدند. در فعل و انفعالات همین دوره، پادشاه هرمز كه تا آن زمان خراج‌گزار بنادر و جزایر خلیج‌فارس و تابع دولت مركزی ایران بود، پذیرفت كه تحت حاكمیت پادشاه پرتغال قرار گرفته و خراج‌گزار او باشد و این چنین بود كه جزایر منطقه از جمله جزایر سه‌گانه به تصرف پرتغال درآمد. ازسوی‌دیگر، پادشاه صفوی كه همیشه منتظر فرصت بود تا پرتغالیها را از خلیج‌فارس و جزایر و سواحل آن اخراج كند، برای این منظور ناچار با یكی از دولتهای اروپایی برخوردار از نیروی دریای قدرتمند متحد گردید. با ورود كشتیهای كمپانی هند شرقی به خلیج‌فارس به‌نظر می‌رسید فرصتی كه شاه‌عباس در جستجوی آن بود فراهم شده است. سرانجام در سال ۱۶۰۲.م شاه‌عباس توانست پرتغالیها را از بحرین اخراج كند. بندر گمبرون نیز با تلاش سپاهیان ایران به فرماندهی امام‌قلی تسخیر و پرتغالیها از آنجا رانده شدند و قلعه‌های نظامی آنها با خاك یكسان گردید. شاه‌عباس همچنین موفق شد در سال ۱۶۲۰ راس‌الخیمه را تصرف نماید. با شكست نیروی دریای پرتغال در جنگ دریایی ۱۶۲۵.م از نیروی انگلیس و سپس اخراج آنها از عمان و مسقط در ۱۶۶۰.م، به یكصدوپنجاه‌سال تفوق پرتغالیها در خلیج‌فارس برای همیشه خاتمه داده شد.
علاوه‌براین، در اواخر دوره صفوی هلندیها نیز به‌تدریج موقعیت خود را در خلیج‌فارس به نفع انگلیسیها از دست دادند و انگلیسیها به بهانه سركوبی دزدان دریایی سلطه خود بر خلیج فارس را برقرار كردند. جالب‌آن‌كه حضور دزدان دریایی عرب در صحنه سیاسی خلیج‌فارس از اواخر دوره صفویه شروع می‌شود و تا سالها ادامه می‌یابد. تحركات این دزدان دریایی تاثیرات متعددی بر معادلات سیاسی خلیج‌فارس و جزایر آن بر جای گذاشت كه در جای خود به آنها بیشتر پرداخته خواهد شد.
در كل می‌توان گفت در تمام دوران سلسله صفوی، جز صدوپنجاه‌سال نخست آن‌كه سواحل و جزایر خلیج‌فارس در اشغال قوای بحری پرتغال بود، تمامی جزایر منطقه و از جمله جزایر سه‌گانه خراج‌گزار دولت ایران به شمار می‌رفتند. سقوط سلسله صفویه به دست افغانها و هرج‌ومرج ناشی از آن برای مدتی این فرصت را به برخی دزدان دریایی داد كه به تصرف برخی جزایر اقدام كنند. حكومتهای محلی عرب در بخش جنوبی خلیج‌فارس نیز توانستند تاحدودی از زیر نفوذ حاكمیت ایران خارج شوند. اما سرانجام نادر در صحنه سیاسی كشور ظاهر گردید و توانست ضمن سركوب افغانها، تاج و تخت را نصیب خود كند. وی در یكی از اقدامات مهم خود دستور تشكیل نیروی دریایی را داد و نهایتا با ایجاد یك ناوگان قدرتمند دریایی، بحرین و عمان را به تصرف درآورد و نقش ارزنده‌ای در انتظام خلیج‌فارس ایفا نمود. عده‌ای وجه تسمیه راس‌الخیمه را وجود خیمه‌هایی می‌دانند كه لشكریان نادرشاه در این منطقه زده بودند تا بتوانند آمدوشد كشتیها را در تنگه هرمز كنترل كنند. در زمان نادر مجموعا چهار حمله نظامی جهت تصرف كرانه‌های جنوبی و جزایر خلیج‌فارس صورت گرفت.
بررسی مالكیت جزایر تنب و ابوموسی به صورت انفرادی و دقیق و باتوجه به نبود اسناد تاریخی فراوان چندان آسان نیست. اما آنچه مسلم است و از اسناد موجود برمی‌آید آن است كه در زمان حكومت نادر، ایران بر مسقط و عمان و راس‌الخیمه دست یافت. بدیهی است به‌طریق‌اولی همان‌گونه حاكمیت ما بر سرزمینهای كرانه جنوبی خلیج‌فارس مسجل گردیده بود، جزایر مابین سرزمینهای شمالی و جنوبی و ازآن‌جمله جزایر سه‌گانه در حاكمیت ایران بوده است. چنانكه نادرشاه افشار در سال ۱۱۴۷.ق لطیف‌خان دشتستانی را به حكومت ایالت دشتستان، شولستان و كاپیتانی كل سواحل، بنادر و جزایر خلیج‌فارس منصوب كرد. لطیف‌خان نیز جزیره كیش و دیگر جزایر، از جمله ابوموسی و تنبها را از وجود دزدان دریایی پاكسازی كرد و در سال ۱۱۴۹.ق به بحرین لشكركشی نمود و پس از شكست حاكم آن منطقه كلید دژ بحرین را برای نادرشاه فرستاد.
پس از مرگ نادر، كریم‌خان زند نیز در دوران سلطنت خود، بر سراسر خلیج‌فارس و جزایر آن، از جمله بر ابوموسی و تنبها، اعمال حاكمیت نمود. كریم‌خان زند همواره نسبت به طوایف عرب خودمختار در سواحل شمالی خلیج فارس از سیاست مدارا و ملایمت تبعیت می‌كرد. می‌توان گفت كریم‌خان تاحدودی دركسب قدرت از كمك آنان سود می‌جست. چنین برخوردی از جانب كریم‌خان سبب گردید قبیله‌های عرب، به‌خصوص جواسم ــ قاسمیها ــ در هر دو كرانه خلیج‌فارس قدرت بگیرند. برهمین‌اساس كریم‌خان زند مقام ریاست (ضابطی) بندر لنگه را به شیخ‌ صالح، رئیس طایفه قاسمی، در آن ناحیه واگذار كرد. هرچند این مقام در سالهای بعد به فرزندان و نوادگان شیخ صالح نیز رسید اما بدان جهت كه این افراد تحت تابعیت ایران بودند حكومت آنان به‌هیچ‌‌عنوان ناقض اعمال حاكمیت دولت ایران بر این منطقه تلقی نمی‌گردید. در این دوره جزایر كیش، تنب، ابوموسی، سیری (سری) و بیست‌وشش جزیره دیگر همگی بخشی از حكمرانی لنگه بودند. البته مبحث قاسمی‌ها بحث بیشتری را می‌طلبد كه در جای خود به آن اشاره خواهد شد.●جزایر سه‌گانه در دوره قاجار
پس از مرگ كریم‌خان و اضمحلال زندیه، قاجارها حكومت را در ایران به دست گرفتند. اولین پادشاه آنان، یعنی آغامحمدخان قاجار، به‌شدت درگیر بحرانهای سیاسی و نظامی در مناطق شمالی ایران، به‌ویژه در قفقاز، بود. به‌همین‌جهت وی تاحدی از مسائل خلیج‌فارس غافل گردید. آغامحمدخان، به دلیلی كه ذكر شد، اداره امور گمركات بندرعباس، لنگه و جزایر تابع آنها را از طریق اجاره به امام عمان و مسقط واگذار كرد. در ادامه، طی سلسله‌حوادثی قاسمی‌ها (قواسم)، كه برای مدتی از لنگه بیرون رانده شده بودند، بار دیگر به آنجا بازگشته و با پذیرش فرمانبرداری از والی فارس، از سوی او اداره بندر لنگه و جزایر تابع آن را عهده‌دار شدند.
اما تحولات عمده دیگری نیز همزمان در منطقه و جهان رخ می‌داد. از آغاز سده هیجدهم تسلط بر خلیج فارس به منظور امنیت شبه‌قاره هند همراه با حصول منافع بازرگانی مورد توجه دولت استعماری بریتانیا قرارگرفت. این دولت تقریبا از سال ۱۸۲۰.م به بهانه‌های مختلف سعی كرد حضور خود را در خلیج‌فارس گسترش داده و عملا این منطقه را تحت تسلط خود درآورد.
در اینجا ذكر این نكته ضروری است كه در تمام قرون گذشته، به‌ویژه در سه قرن اخیر، قدرتهای استعماری جهان برای نیل به اهداف توسعه‌طلبانه خویش توجه خاصی به دریاها، بنادر و جزایر داشتند. كنترل خطوط مواصلات دریایی جهت نظارت بر واردات و صادرات كالا به كشورهای مختلف ــ البته به نفع خویش ــ از جمله تحركات استعمارگران قرون هفدهم و هیجدهم میلادی بود. بریتانیا نیز كه قدرت خود را در دریاها و بر عرصه كشتیهای توپدار مستقر كرده بود، به این مساله توجه خاص داشت. انگلیسیها مدعی بودند كه دریا به دلایل نظری قابلیت تملك خصوصی را دارد و به همین دلیل عملا در مالكیت انگلستان می‌باشد. سیاست كلی بریتانیا در خلیج‌فارس نیز درواقع از همین اصل پیروی می‌كرد.
از قرن هفدهم انگلیسیها با بسط گسترش نفوذ استعماری خویش توانستند با تسلط كامل بر هند، كمپانی هند شرقی را تاسیس نموده و به‌تدریج فكر تسلط بر سرزمینهای مجاور، به‌ویژه ایران، در ذهن آنان خطور كرد.
تحمیل قراردادهای یكجانبه به كشورهای منطقه و سعی در تصرف دریاها، سواحل و بنادر موجود در منطقه، به‌ویژه در خاورمیانه و علی‌الخصوص خلیج‌فارس، توسط قوای بحری تا سالها اساس سیاست بریتانیا در خلیج فارس را تشكیل می‌داد. یكی از قراردادهای استعماری در این دوره قرارداد موسوم به مجمل بود كه در سال ۱۸۰۹ و در زمان سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار ما بین ایران و بریتانیا منعقد گردید. از سوی ایران قرارداد فوق را میرزامحمد شفیع معتمدالدوله (صدراعظم) و محمدحسین‌خان امین‌الدوله امضا كردند. در انعقاد این قرارداد وزیرمختار انگلستان در ایران ـــ سرهارفورد جونزــ نقش ویژه‌ای داشت. وی توانست با پرداخت رشوه و اقدامات زیركانه‌ای دربار ایران را به پذیرش این قرارداد متقاعد نماید. در بخشهایی از قرارداد مجمل در رابطه با سواحل و بنادر و جزایر منطقه و همچنین میزان حضور و نفوذ بریتانیا در آنها چنین آمده بود: «هرگاه به اجازه شاهنشاه ایران یك عده از قشون انگلیسی وارد خلیج‌فارس شده و در جزیره یا بنادر دیگر به خشكی پیاده شوند، البته به‌هیچ‌وجه حق تصرف و تملك در این جزایر و بنادر را نخواهند داشت و از تاریخ انعقاد عهدنامه مقدماتی یا مجمل، این عده قشون تحت فرمان و تعلیمات پادشاه ایران قرار خواهند گرفت و عده این قشون در معاهده مفصل تعیین خواهد گردید. ولی اگر قشون فوق‌الذكر بر حسب امر و اجازه شاهنشاه ایران در جزیره خارك یا بنادر دیگر پیاده [شده]، توقف نماید، رفتار حكام بنادر می‌بایست با ایشان از روی صمیمیت و دوستانه باشد و یك فرمان شاهنشاهی به فرمانروای ایالت فارس شرف صدور یابد كه هر مقدار آذوقه لازم دارند، در مقابل وجه نقد به نرخ عادلانه روز به آنها بدهند.» در عهدنامه‌ بعدی كه به قرارداد مفصل معروف شد نیز بخشهایی به مسائل خلیج‌فارس اختصاص یافته بود. بریتانیا سعی می‌كرد در خلال عقد چنین قراردادهایی هرچه بیشتر حاكمیت ایران را در خلیج‌فارس محدود كرده و نفوذ خود را گسترش دهد.
علاوه بر غارت منابع ایران و تصرف بازارهای آن، بریتانیا از این كار یك هدف عمده را دنبال می‌كرد و آن دفاع و حفاظت از متصرفات خود در هند بود. در دوره محمدشاه و در پی بروز مساله هرات، انگلستان از بنادر و جزایر موجود در خلیج‌فارس جهت اعمال فشار بر دولت ایران استفاده كرد. درهمین‌زمان، درگیری و جنگی بین ایران و عثمانی روی داد كه منجر به عقد قرارداد معروف به ارزنهٔالروم گردید. انگلستان نیز كه یكی از چهار دولت شركت‌كننده در این مذاكرات بود، تا سالها بر سر بازگرداندن حاكمیت ایران بر بندر محمره (خرمشهر) بهانه‌جویی می‌كرد. فرستاده بریتانیا در مذاكرات ارزنهٔالروم به صراحت در این مورد چنین می‌گوید: «. . . من از این پیش‌آمد، فوق‌العاده غمگین بودم. چون‌كه محمره یك محل بسیار مهم است و برای دولتی كه در شرق تجارت و منافع سیاسی دارد، نهایت درجه اهمیت را دارد.» یكی دیگر از بهانه‌های بریتانیا جهت حضور در منطقه خلیج‌فارس مساله حمل و فروش برده بود. این دولت به بهانه كنترل كشتیهای مظنون به حمل برده سعی داشت نوعی سیستم كنترل و نظارت همه‌جانبه را در سراسر دریای پارس اعمال نماید. بسیاری از محققان معتقدند كه یكی از نكات ضعف كارنامه صدارت امیركبیر در همین امر نهفته است. انگلیسیها توانستند با فریبكاری و ظاهرسازی و همچنین اعمال فشارهای شدید امضای «قرارداد بازرسی كشتیها در خلیج‌فارس» را در سال ۱۸۵۱.م و در دوره صدارت امیركبیر از ایران دریافت كنند.
البته امیركبیر سعی كرد تا آنجا كه امكان دارد از میزان نفوذ این قرارداد تحمیلی بكاهد. وی مفادی را در متن قرارداد فوق‌ افزود تا خدشه اساسی به اعمال حاكمیت ایران بر خلیج فارس وارد نگردد. همین امتیاز در هنگام انعقاد پیمان پاریس در سالهای بعد به مدت ده‌سال دیگر تمدید شد و حق بازرسی كشتیها در خلیج‌فارس كماكان به انگلیسیها واگذار گردید.
امیركبیر در دوره كوتاه صدارتش سعی كرد جهت كاستن از نفوذ و فشار دو قدرت روس و انگلیس، پای امریكا را برای نخستین‌بار به عرصه سیاسی كشور وارد كند. جالب‌این‌كه، نخستین پیمان منعقده بین طرفین تحت عنوان «عهدنامه دوستی و كشتیرانی» كه در سال ۱۸۵۰.م در استانبول بین طرفین منعقد شد، به امریكاییها اجازه می‌داد در خلیج‌فارس حاضر شده و نفوذ خود را در آن افزایش دهند. ضمن بررسی مفاد عهدنامه فوق تقریبا می‌توان به این نتیجه رسید كه دولت وقت ایران جهت اعمال نوعی حاكمیت در خلیج فارس، عملا مهار افسار استعمار را از دست یك قدرت به دست دیگری سپرد. در عهدنامه چنین در نظر گرفته شده بود كه امریكا جهت اعمال حاكمیت بر جزایر خلیج‌فارس از سوی دولت ایران، چند فروند كشتی به ایران قرض دهد و در عوض ایران كشتیهای خود را با پرچم امریكا در خلیج‌فارس وارد كند!
درخصوص عهدنامه پاریس نیز می‌توان این نكته را یادآور شد كه بریتانیا هرچند در ظاهر جهت اعمال فشار بر ایران جهت خاتمه‌دادن به محاصره هرات دست به اشغال برخی جزایر و بنادر زد، اما درحقیقت این دولت با یك تیر به دنبال دو نشان بود و در نهان قصد داشت در سایه مساله هرات نفوذ خود را بر سراسر خلیج‌فارس گسترش دهد. عجیب‌آن‌كه در فصل سیزدهم قرارداد پاریس كه اصولا در خصوص مساله هرات منعقد شده بود، قرارداد پیشین درخصوص حق بازرسی و نظارت بریتانیا بر كشتیهای مشكوك به حمله برده در سواحل خلیج‌فارس تمدید شد!
علاوه‌براین، بریتانیا سعی ‌كرد در راستای كاستن از نفوذ تاریخی ایران بر سراسر خلیج‌فارس و سواحل و جزایر آن، حاكمان و برخی راهزنان عرب را مورد حمایت قرار دهد. در سالهای بعدی دوره قاجار، بریتانیا توانست با كسب امتیازات جدید، از جمله امتیاز گمركات جنوب و امتیاز دارسی، دامنه نفوذ خود را در خلیج‌فارس افزایش دهد.
كشف نفت در منطقه و تصمیم انگلستان به تبدیل سوخت كشتیهایش از زغال‌سنگ به نفت نیز بر اهمیت خلیج‌فارس بیش از پیش افزود.
●قاسمیها
در بررسی تاریخچه مالكیت جزایر سه‌گانه، به‌ویژه در دوره قاجار، به گروهی از اعراب برمی‌خوریم كه به قاسمی‌ها، قواسم و یا جواسم معروفند. آنان طایفه‌ای از اعراب بودند كه در شارجه و راس‌الخیمه سكونت داشتند. تاریخدانان معتقدند كه گروهی از آنان به‌تدریج وارد ایران شده و با پذیرش تابعیت دولت ایران، در كشور و به‌ویژه در بندر لنگه اقامت گزیدند. به‌تدریج بر نفوذ و قدرت این عده افزوده شد و برای‌نخستین‌بار در اواخر دوره زندیه شیخ سعید‌ابن‌قضیب ــ رئیس جواسم ــ توانست حكومت بندر لنگه را در برابر مبلغ دویست تومان از حاكم فارس اجاره نماید. «در اواخر قرن هیجدهم كه مصادف با اواخر دوره زندیه بود طایفه‌ای از اعراب به نام جواسم به ایران آمده و در بندر لنگه اقامت گزیدند و به تبعیت ایران درآمدند. شاخه دیگری از این طایفه در شارجه و راس‌الخیمه سكونت اختیار كرده بودند. شیخ‌ سعید‌ابن‌قضیب رئیس طایفه جواسمی بندر لنگه موفق شد حكومت این منطقه را به مبلغ دویست تومان از خوانین بستك در استان فارس اجاره نماید. بعد از وی حكومت لنگه به فرزندانش رسید كه همچنان از خوانین بستك اطاعت می‌كردند. جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و كوچك نیز در این زمان از توابع بندر لنگه محسوب می‌شدند.» در این بحث البته باید متوجه بود كه اولا ایشان به تابعیت دولت ایران درآمده بودند و هرگونه اعمال حاكمیت بر جزایر از سوی آنان به منزله تداوم اعمال حاكمیت دولت ایران محسوب می‌گردید، ثانیا در این دوره به دلیل بالابودن هزینه‌های نظامی و نیز رایج‌بودن سنّت اجاره سرزمینها، اجاره بندر لنگه و جزایر نزدیك به آن به جواسم، آن هم به نمایندگی از دولت ایران و تحت تابعیت ایران، امر عجیبی تصور نمی‌شد. «. . . تمامی قوای دولتی ایران در این دوره در سرتاسر منطقه عبارت بود از یك نفر میرزابنویس و یك داروغه‌ با سی چهل نفر مامور جزء و این به دلیل هزینه سنگین نگهداشتن سرباز و ساخلوهای نظامی بود. در چنین احوالی دولت ایران بر آن شد كه لنگه و توابع آن را به اجاره قاسمیها واگذار كند، همانگونه كه حكومت بندرعباس را به رقیب قاسمیها یعنی امام مسقط واگذار كرده بود. در شرایط آن روز ایران، این شاید بهترین راه به نظر می‌رسید كه می‌توانست امنیت سواحل را در برابر هجوم دزدان دریایی محافظت كند.»همان‌گونه كه ذكر شد، در مقطع زمانی قرون هیجدهم و نوزدهم میلادی، اجاره‌دادن شهرها و بنادر امری طبیعی و مرسوم تلقی می‌گردید. بااین‌وجود، بنادر و جزایر خلیج‌فارس هرچندگاه مورد تاخت‌وتاز دزدان دریایی و طوایف مختلف عرب قرار می‌گرفت و از آنجا كه ناوگان دریایی بریتانیا در خلیج‌فارس نیز در برخی موارد مورد تاخت‌وتاز این راهزنان واقع می‌شد، دولت بریتانیا از این بهانه استفاده نموده و با شعار سركوبی دزدان دریایی نفوذ خود را در خلیج‌فارس گسترش داد. آنان طی دو لشگركشی عمده در سالهای ۱۸۰۹.م و ۱۸۱۹.م، ضمن سركوب دزدان دریایی، عملا به تصرف سرزمینهای این منطقه مبادرت ورزیدند. بااین‌همه، بریتانیا جهت تضعیف پایه‌های قدرت و نفوذ ایران در خلیج‌فارس، با همین راهزنان عرب و شیوخ سواحل جنوبی خلیج‌فارس اقدام به انعقاد قرارداد نمود. قراردادهای مذكور هرچند ظاهری كاملا مشروع و مقبول داشت، اما در سالهای بعد به صورت قراردادهای تحت‌الحمایگی درآمد؛ تا آنجا كه شیوخ سواحل جنوبی خلیج‌فارس بدون اجازه انگلستان حق ایجاد ارتباط با هیچ یك از كشورها را نداشتند.
از این زمان (۱۸۲۰) به بعد است كه می‌توان نفوذ سیاسی و نظامی انگلستان را در خلیج‌فارس بیش‌ازهرزمان‌دیگر مشاهده كرد؛ چنانكه در سال ۱۸۲۱.م انگلیسیها به بنادر لنگه و چارك حمله برده و به قتل و غارت و چپاول اموال مردم پرداختند. ساكنان لنگه و جزایر و بنادر تابع آن در برابر اعمال غیرانسانی انگلیسیها ایستادگی و مقاومت كرده و با این استقامت خود عملا به بریتانیاییها اعلام كردند كه بندر لنگه و جزایر تابع آن از جمله ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك جزئی جدایی‌ناپذیر از سرزمین ایران می‌باشند. حتی زمانی‌كه دولت بریتانیا به بهانه تعقیب و سركوب دزدان دریایی و راهزنان عرب قصد داشت به بنادر و جزایر تحت حاكمیت ایران كه در اختیار قاسمیها بود دست‌اندازی كند، دولت ایران ضمن دفاع از قواسم لنگه، با این استدلال كه این گروه اتباع ایران هستند با سركوبی آنان توسط بریتانیاییها مخالفت كرد. در سال ۱۸۴۰، صدرالعظم وقت ایران، حاج میرزا آغاسی، با مشاهده عملیات نظامی گسترده بریتانیا در سواحل، بنادر و جزایر ایران ــ كه در واكنش به لشكركشی ایران جهت سركوب والی شورشی هرات، كامران میرزا، صورت گرفته بود ــ اعلام نمود كه تمام دریای خلیج‌فارس و جزایر آن متعلق به ایران است.
این اعلام از سوی صدرالعظم ایران لاجرم می‌بایست از یك پشتوانه دقیق و مورد قبول برخوردار می‌بود؛ یعنی درواقع صدرالعظم ایران به‌خوبی می‌دانست كه تا پیش از سال ۱۸۴۰.م تمامی خلیج‌فارس و سواحل و بنادر و جزایر آن به ایران تعلق داشت، هرچند حاكمیت ایران در برخی مناطق به شكل غیرمستقیم و واسطه‌ای بود.
بریتانیاییها از این تاریخ به بعد با دیوانه و روسوفیل خطاب‌كردن حاج‌میرزا آغاسی، شدیدا استراتژی ایران‌زدایی خلیج‌فارس را آغاز كردند. درهمین‌راستا، عوامل نفوذی و افسران بریتانیایی سعی كردند با تحریك و تطمیع حاكمان قاسمی مستقر در برخی مناطق خلیج‌فارس، آنان را به ترك تابعیت از ایران و اعلام استقلال وادار نمایند. به‌عنوان‌مثال، حاكم بندرعباس ــ شیخ یوسف ــ كه تا زمان مرگ فتحعلی‌شاه خراج‌گزار و تابع دولت ایران و حاكمان فارس بود از سال ۱۸۳۵.م شروع به طغیان و نافرمانی كرد. وی قصد داشت با كمك و در ارتباط با انگلیسیها، ضمن تامین منافع استعماری بریتانیا، بندرعباس را در موقعیتی شبیه به هرات قرار دهد. دو صدرالعظم ایران، میرزاتقی‌خان امیركبیر و حاج‌میرزا آغاسی، نتوانستند تا نزدیك به نوزده‌سال شیخ یوسف را از میان برداشته و تلاشهای انگلستان را عقیم گذارند. اما نهایتا در سال ۱۸۵۴ و در زمان صدارت میرزاآقاخان نوری این امر روی داد. وی با اعزام نیروی نظامی به ناحیه بندرعباس در سال ۱۸۵۵ شیخ یوسف را شكست داده و این منطقه را متصرف شد. در سالهای بعد تلاشهای بازماندگان شیخ یوسف با شكست مواجه گردید و ایشان مجبور شدند جهت تجدید قرارداد اجاره‌داری پیشین در منطقه بندرعباس و نواحی مرتبط به آن، با ایران مذاكره نمایند. متعاقبا قرارداد اجاره بیست‌ساله‌ای در سال ۱۸۵۶ تنظیم گردید.
براساس شرایط ماده اول این قرارداد، سلطان مسقط به‌عنوان حاكم اجاره‌دار این منطقه جزو اتباع ایران درآمد. انگلستان كه به‌شدت با عقد چنین قراردادهایی مخالف بود و نگرانی عمیقی نسبت به افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه خلیج‌فارس داشت، به‌شدت به تكاپو افتاد و با بهانه‌قراردادن مساله هرات، به بنادر و جزایر ایران در خلیج‌فارس حمله كرد. دولت ایران ناگزیر عقب‌نشینی طرفین از هر دو موضع را پذیرفت. این مساله درواقع اهمیت فوق‌العاده بنادر و جزایر ایران در خلیج‌‏فارس را در نگاه حاكمان وقت نسبت به سایر نقاط بهتر نشان می‌دهد.
●حضور جدی طرفین
در سال ۱۸۸۶ شاهزاده محمدمیرزا به‌عنوان والی فارس منصوب گردید. در همین زمان تقسیمات كشوری تغییر یافت و نظام سیاسی ــ اداری تازه‌ای به‌وجود آمد. براساس این نظام جدید ایران به بیست‌وهفت ایالت تقسیم شد. ایالت بیست‌وششم شامل جزایر و بنادر خلیج‌فارس بود. بندر لنگه و توابع آن از جمله جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك جزو بخش (ولایت) ویژه ایالت بیست‌وششم محسوب می‌شدند. در این زمان سعدالملك حكومت بندرعباس و لنگه را برعهده داشت. شاهزاده محمدمیرزا، والی فارس، حكومت قاسمی در بندر لنگه را تا سطح نیابت فرمانداری (نایب‌الحكومه) بوشهر تنزل داد و توابع آن را ضمیمه ایالت بنادر و جزایر خلیج‌فارس نمود و قوام‌الملك را حاكم آن ایالت كرد و سرتیپ حاجی احمدخان را نیز به سمت دریابیگی این منطقه منصوب نمود. حاجی‌ احمدخان با كشتی جدید نیروی دریایی نوین ایران از ابوظبی و دبی دیدار كرد و تحت لوای تماس و مذاكره، قدرت ایران را به رخ آنان كشید. به‌تدریج رویدادهایی در بندر لنگه روی‌ داد كه زمینه را جهت پایان‌دادن به حكومت قواسم در این ناحیه فراهم ساخت. در سال ۱۸۸۷ امین‌السلطان صدرالعظم وقت ایران دستور داد تا شیخ خطیب قاسمی دستگیر و زندانی گردد. او را تحت‌الحفظ روانه تهران كردند و مدتی بعد درگذشت. به‌این‌ترتیب خودمختاری قاسمی لنگه برچیده شد و این منطقه و جزایر تابع آن، زیر نظر حاكم منصوب دولت مركزی درآمدند.
لازم به ذكر است كه در سال ۱۸۶۸.م انگلیسیها با دولت ایران وارد گفت‌وگو شده و موافقت آنان را جهت ایجاد ایستگاه مخابراتی در جزیره هنگام به دست آوردند. هرچند بنابه‌دلایلی انگلیسیها در سال ۱۸۸۰ این ایستگاه را تعطیل كردند، اما دودهه‌بعد بار دیگر ضمن اشغال این جزیره پرچم خود را بر آن برافراشته و ایستگاه مزبور را متصرف شدند. در سال ۱۸۸۶ امین‌السلطان، حاجی‌محمدمهدی ملك‌التجار بوشهری را به عنوان حاكم بندر لنگه و جزایر توابع آن منصوب كرد. وی نیز ــ همان‌گونه كه گفته شد ــ ضمن برچیدن حكومت قواسم، پرچم ایران را برفراز بنادر لنگه، چارك و جزایر ابوموسی و سری (سیری) برافراشت. در مقابل، بریتانیا برمبنای «وضعیت حقوقی دوگانه» جزیره سیری به این اقدام اعتراض نموده و به موروثی‌بودن حكومت قواسم در جزایر خلیج‌فارس استناد كرد. پاسخ وزارت خارجه ایران به این ادعا نیز در جای خود جای تامل دارد: «در پاسخ به یادداشت سفارت فخیمه مورخ بیست‌وششم جمادی‌الثانی، در مورد دلایل و شواهد اثبات تعلق جزیره سیری به حكومت ایران، اولا موجب نهایت شگفتی است كه سفارت فخیمه بریتانیا، كه در مورد متصرفات ایران در كلیه جاها و نواحی دریای عمان، به‌ویژه بنادر خلیج‌فارس، كاملا مطلع بوده آگاهی دارند، تصور می‌فرمایند كه این موضوع مالكیت ایران بر این جاها نیاز به ارائه شواهد دارد و دعاوی بی‌پایه شیوخ جواسم را قبول دارند و خواستار ارائه شواهد هستند. دوماً، در اجابت تقاضای سفارت باید تاكید نمود كه بر طبق كلیه قوانین كشورهای پیشرفته، محكم‌ترین شاهد مالكیت (جاها یا سرزمینها) یك حكومت اشغال و تصرف است، و ازاین‌رو نیازی به ارائه دلیل دیگر نیست. سفارت فخیمه و كارگزاران حكومت هند [تحت سلطه بریتانیا] باید با حسن نیت و به عینیت شاهد باشند كه جزیره سیری همیشه و نیز اكنون تابع بندر لنگه و تحت حكمرانی آن بوده و چون بندر لنگه به حكومت [ایران] تعلق دارد و حكمران از سوی حكومت [ایران] منصوب بندر لنگه بوده [و هستند] . . . افراشتن پرچم در بنادر خلیج‌فارس، از دوران قدیم ضروری دانسته نبودند، ولی اكنون كه افراشتن پرچم گهگاه ضروری دانسته شده، [از این رو] در كلیه آن بنادر پرچم افراشته شد. اقدام مشابه در جزیره سیری كه تابع بندر لنگه است به عمل آمده است.» هرچند سفارت بریتانیا در پاسخ به نامه ایران مجددا بر ادعاهای پیشین تاكید كرد و این موارد را در نامه‌ای به دربار فرستاد اما جالب خواهد بود كه بدانیم ناصرالدین‌شاه قاجار با خواندن نامه سفارت بریتانیا در حاشیه آن نوشت: «شاهد [مالكیت ایران بر جزایر] همان است كه پیشتر نوشته شد دیگر چه دلیل مهمی باید نوشت؟» در پاسخ وزارت امورخارجه ایران نیز بر این نكته تاكید شده بود كه شیوخ قاسمی از سوی ایران بر بندر لنگه و جزایر آن حكمرانی داشتند. ناصرالدین‌شاه همچنین با مشاهده نقشه رسمی تهیه‌شده از سوی انجمن سلطنتی جغرافیای بریتانیا (زیر نظر لرد كرزن) اعلام نمود كه دیگر با مشاهده چنین سندی هیچ‌گونه استدلالی جهت حاكمیت انگلیسی یا امیرنشینهای وابسته به آن بر جزایر باقی نمی‌ماند؛ چراكه در این نقشه ــ هرچند در دوره منازعات طرفین ترسیم شده بود ــ جزایر مورد اختلاف به‌ویژه جزایر سه‌گانه جزو خاك ایران نشان داده شده بود.به‌تدریج، با نزدیك‌شدن به سالهای پایانی قرن نوزدهم، نگرانی انگلیسیها درخصوص قدرت‌یافتن روسیه و حضور این قدرت در منطقه خلیج‌فارس سبب گردید بریتانیاییها به فكر پیش‌دستی افتاده و سعی كنند تا حد امكان جزایر خلیج‌فارس را به تصرف خود درآورند. در این‌خصوص می‌توان به نامه وزارت امور هند به وزارت خارجه بریتانیا در سال ۱۹۰۰ اشاره كرد: «. . . گزارشی واصل گردید مبنی‌براین‌كه روسها قصد دارند در بندرعباس نیرو پیاده كنند و یا پرچم خود را افراشته سازند. اجازه صادر گردید تا در صورت اقتضاء، پرچم بریتانیا در جزایر هرمز یا هنگام یا قشم یا هر جزیره دیگری در آن نواحی كه به نظر مقامات دریاداری برای احداث پایگاه دریایی مناسب باشد به اهتزاز درآید.» بدین‌‌ترتیب جزایر تنب و ابوموسی، هرچند به نام شیخ شارجه اما عملا توسط بریتانیا در اوایل ۱۹۰۳ به اشغال درآمد. گذشته از ارزش ژئوپلتیكی خلیج‌فارس و جزایر آن، مقامات انگلیسی در یك مبارزه دریایی با روسها، خلیج‌فارس را جزئی از سرحدات سیاسی هندوستان به شمار می‌آوردند. آنها این منطقه را قسمتی از یك ناحیه محافظ و حایل می‌پنداشتند كه به دور هندوستان به‌ وجود آمده است و معتقد بودند كه حریم امنیت هندوستان از شرق شروع شده و از طریق هیمالیا و افغانستان و بلوچستان و جنوب ایران به خلیج‌فارس رسیده و سپس در مغرب به قسمتهای جنوبی خوزستان و حدود عراق و كویت خاتمه می‌پذیرد. برهمین‌مبنا و باور بود كه دولت انگلیسی سعی در به‌دست‌آوردن و دراختیارداشتن بندرها و جزیره‌ها در هر گوشه و كنار و در شرق و غرب و شمال و جنوب خلیج‌فارس و دریای عمان در خشكی و در دریا می‌نمود. از نظر اقتصادی نیز، ارزش تجارت كمپانی هند شرقی فقط در خلیج‌فارس بیش از یك‌چهارم كل تجارت این كمپانی بود و ازدست‌دادن این بازار ضربه‌ای سنگین بر منافع بریتانیا وارد می‌كرد. تسلط بر خلیج‌فارس و جزایر آن برای انگلستان به لحاظ نقش تاثیرگذار این مناطق بر مولفه‌های قدرت نیز حائز اهمیت بسیار بود؛ چنانكه لرد كرزن در سفر خود به این منطقه در سال ۱۹۰۳ خطاب به روسای قبایل عرب جنوب خلیج‌فارس می‌گوید: «اشخاصی هستند كه می‌پرسند چرا انگلیس هنوز به اعمال قدرت خود [در خلیج‌فارس] ادامه می‌دهد . . . امپراتوری بزرگ هندوستان كه دفاع از آن وظیفه ما است تقریبا جلوی دروازه شما قرار گرفته است. ما شما را از نابود شدن زیردست همسایگان نجات دادیم. ما اكنون اقدامات ذی‌قیمت و پیروزمندانه یك قرن خود را دور نخواهیم انداخت. . . حفظ استقلال شما [حكام و امرنشینهای جنوب خلیج] ادامه خواهد داشت و نفوذ انگلستان بایستی به‌حداعلی باقی بماند.» آشكار است كه هدف اصلی بریتانیا در این سالها از جانبداری و حمایت از قبایل عرب و امیرنشینهای جنوب خلیج‌فارس، بسط نفوذ و حاكمیت خود بر سواحل، بنادر و جزایر خلیج‌فارس بود و این امیرنشینهای دست‌ساز چیزی جز عوامل و ایادی بریتانیا جهت سرپوش‌گذاشتن بر اقدامات و نفوذ این دولت استعماری در منطقه نبودند.
در مقابل، دولت ایران نیز هرچند در حالت ضعف نسبی قرارداشت، اما از تلاش جهت گسترش نفوذ خود در منطقه خلیج‌فارس غافل نماند. تقریبا از سال ۱۸۸۷ تا ۱۹۰۵میلادی، ایرانیان یك سیاست تهاجمی را در قبال مسائل خلیج‌فارس پیش گرفتند. طرفداران این سیاست را در آن موقع صدراعظم (امین‌السلطان) و سرتیپ حاجی‌احمدخان و همچنین ملك‌التجار بوشهری رهبری می‌كردند. در چنین اوضاع و احوالی بود كه نمایندگان بریتانیا در منطقه دست به اقداماتی زدند و با احساس این موضوع كه ایران درصدد است بر قدرت خود در منطقه بیفزاید، ضمن گردهم‌آوردن شیوخ منطقه، از آنان خواستند وضعیت خود را حفظ كرده و مطیع اوامر دولت بریتانیا باقی باشند. حتی این شیوخ ملزم شدند كه بدون موافقت بریتانیا با هیچ حكومت خارجی مكاتبه نكرده و هیچ تعهدی را نپذیرند. همچنین شیوخ مذكور متعهد شدند كه اجازه ندهند هیچ دولت خارجی جز بریتانیا در خاك آنان مستقر گردد.
در مقابل توجه به قدر و اهمیت سواحل و جزایر خلیج‌فارس در ایران نیز فزونی می‌گرفت و برخی رجال سیاسی نسبت به این مساله تعلق خاطر و حساسیت داشتند. از گوشه و كنار شنیده می‌شد كه دولت می‌بایست توجه و اهتمام بیشتری نسبت به مساله خلیج‌فارس و جزایر آن مبذول دارد. توصیه‌هایی كه از سوی قوای ایرانی مستقر در خلیج‌فارس و یا سایر نقاط به دولت موقت می‌شده، به‌خوبی این اهتمام رو به فزونی را نشان می‌دهد: «منافع ایران در خلیج‌فارس به اندازه یك‌سوم منافع دولت انگلیس كه هزاران فرسنگ دور از ایران واقع شده نیست؟ صحیح است كه در مقابل این مملكت . . . نمی‌توانیم حمله كنیم، ولی آیا از حق خود هم دفاع نمی‌توانیم بكنیم؟ هركسی به این آب اظهار علاقه می‌كند، ولی ما لب آن نشسته و حق دست‌زدن به آن نداریم. امروز انگلیسیها، فردا ژاپنیها یا دیگران اظهار علاقه به این آب خواهند كرد و ما باز تماشا خواهیم كرد.» «خاطر وزارت جلیله [امورخارجه] را به این جمله معطوف می‌دارد كه عدم توجه دولت نسبت به بنادر و جزایر خلیج‌فارس، خاصه بندر لنگه و كلیه بنادر و جزایری كه جزو حكومت بنادر خلیج‌فارس است، همان‌طوری‌كه روزبه‌روز از اهمیت آنها كاسته و می‌كاهد، همان اندازه بر اهمیت نقاطی كه اعراب و مشایخ تصرف كرده‌اند نظر به حسن مساعدت انگلیسیها با آنها، افزوده می‌شود. چنانچه رفته‌رفته از بندر لنگه هیچ باقی نماند و برخلاف همه‌روزه بر اهمیت دبی افزوده می‌شود، درحالی‌كه همیشه بندر لنگه ازهرحیث بیشتر قابل‌توجه و اهمیت بوده است.»
در پی چنین اظهارات و توجهات عملی قوای ایرانی در خلیج‌فارس بود كه بریتانیا در سال ۱۹۰۳ به شیخ راس‌الخیمه توصیه كرد پرچم خود را به‌عنوان مالك جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و كوچك در آن جزایر نصب كند؛ زیرا بیم داشت كه در صورت استفاده ممتد تجار ایرانی از جزایر مذكور، دولت ایران ادعای مالكیت خود بر این جزایر را پیگیری نموده و خواهان پایان اشغال آنها شود. اتفاقا همین‌طور نیز شد و عوامل اداره گمركات جنوب ایران با كشتی مظفری در سال ۱۹۰۴ از جزایر تنب و ابوموسی دیدار كرده و به جای پرچم شارجه پرچم ایران را به اهتزاز درآوردند.
این اقدام دولت ایران با اعتراض بریتانیا مواجه شد و سرپرسی كاكس خطاب به لرد كرزن نوشت: «آثار و علائم بی‌شماری در دست است كه اگر ما بگذاریم ایران جای پایی را كه در این جزایر احداث كرده مستحكم كند، دیرزمانی نخواهد گذشت كه با دعاوی بزرگتر ایران نسبت به مناطقی كه مركز صید مروارید خلیج‌فارس است روبرو خواهیم شد. در حالی‌كه حفظ مناطق اخیر یكی از اركان سیاست اصلی ما در خلیج‌فارس است.» متعاقبا با افراشته‌شدن پرچم ایران در جزایر سه‌گانه و اعزام تعدادی مامور به آنجا، دولت بریتانیا اعتراضات گسترده‌ای را آغاز كرد. مشیرالدوله در پاسخ به اعتراض دولت انگلستان طی‌نامه‌ای به سفارت این كشور در تهران اعلام داشت كه چون دولت ایران جزایر تنب و ابوموسی را متعلق به خود می‌داند؛ لذا ماموران گمرك اقدام به برافراشتن پرچم ایران در آن جزایر كرده‌اند. درهمین‌اثنا، مذاكرات جدی بین طرفین آغاز شد و در نهایت هر دو طرف موافقت كردند كه پرچم هیچ‌ یك در جزایر نصب نگردد تا توافق نهایی حاصل گردد. در حالی‌كه ایران پرچم خود را جهت نشان‌دادن حسن نیت پایین آورد، بریتانیاییها با عدم پایبندی به توافقات، مجددا با اعمال نفوذ پرچم شارجه را به جای پرچم ایران در آنجا برافراشتند. درهمین‌خصوص مظفرالدین‌شاه به صدراعظم خویش اعلام داشت: «به وزیر خارجه ابلاغ نمایند كه به سفارت انگلیس بگوید، پارسال در این باب مذاكرات شد، دولت انگلیس از ما خواهش كرد كه بیرق خودمان را از این دو جزیره برداریم تا رسیدگی و گفت‌وگو شود، درصورتی‌كه ما خودمان می‌دانیم كه این دو جزیره ملك مسلمه ایران است. دراین‌صورت حالا چطور دولت انگلیس در عالم دوستی راضی می‌شود كه ما ملك مطلق خودمان را به شیخ واگذار كنیم و او بیرق در آنجا بیفرازد. شما [وزیرخارجه] باز هم گفت‌وگو كنید و ما به‌هیچ‌وجه از حق خود نخواهیم گذشت.»
باوجود تمام توجه و حساسیت دولت ایران به این مساله در سالهای بعد رویدادهایی رخ داد كه تاحدودزیادی فرصت مناسبی را در راستای خدمت به تسلط بریتانیا بر این جزایر فراهم آورد. چندسالی بود كه شور مشروطه‌خواهی سراسر كشور را فراگرفته بود و پس از مرگ مظفرالدین‌شاه و مخالفتهای فرزندش با مشروطه، ایران به سمت یك جنگ داخلی سوق داده شد. بریتانیا و عواملش در منطقه از این فرصت استفاده كرده و در سال ۱۹۰۶.م شیوخ عرب با اجازه، كمك و اشاره بریتانیا جزایر سه‌گانه را تقریبا بدون دردسر اشغال ‌كردند. «ایران در لبه پرتگاه جنگ داخلی قرار گرفته بود. قیام ملی ایرانیان كه سرانجام به انقلاب مشروطیت انجامید، توجه را به مسائل داخلی محدود كرده بود. شیوخ قاسمی از درگیریهای داخلی ایران بهره گرفتند و درفش خود را در جزیره‌های تنب بزرگ و تنب‌كوچك و ابوموسی برافراشتند بی‌آنكه با مخالفت درخورتوجهی از سوی ایرانیان روبرو شوند.»در شرایطی كه ایران سختترین روزهای خود را می‌گذارند و دولتهای ضعیف مشروطه عملا درگیر مشكلات داخلی بودند، جنگ جهانی اول نیز روی داد و عملا چیزی از استقلال مملكت با ورود نیروهای بیگانه به كشور باقی نماند. درهمین‌حال با نزدیك‌شدن روسیه و بریتانیا به یكدیگر در سالهای جنگ جهانی اول، ازیك سو یكی از بهانه‌های همیشگی انگلیسیها جهت حضور در خلیج‌فارس (تهدید روسها) از بین رفت اما از سوی‌دیگر این نزدیكی روسها و بریتانیاییها سبب گردید تا دولت استعماری انگلستان با توافق ضمنی دولت روسیه به اشغال جزایر ایرانی خلیج‌فارس ادامه دهد. درهمین‌راستا در سال ۱۹۰۸ عوامل تحت‌الحمایه بریتانیا در منطقه، تنب كوچك را به اشغال خود درآورده و پرچم خود را بر فراز آن برافراشتند.
پس از فروكش‌كردن تحولات مشروطه و سپس آرامش نسبی دوره حكومت احمدشاه، ایران كه به‌تدریج از وضعیت انقلاب مشروطیت به خود آمده بود، اعتراض به قواسم و بریتانیا را آغاز كرد. هرچند ایران اعتراضات خود را به بریتانیاییها و اعلام حاكمیت خود را بر جزایر سه‌گانه تنب بزرگ و كوچك و ابوموسی را از سال ۱۸۸۷ به‌طور‌گسترده آغاز كرده بود اما مجددا در سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۴ دوباره آن را مطرح كرد. ایران هرچند در سالهای پایانی دهه دوم قرن بیستم مجددا دچار تحولات عمیقی بود و سلسله قاجار می‌رفت كه برای همیشه از تاریخ كشور حذف شود اما بااین‌وجود، نگرانی از وضعیت جزایر سه‌گانه همچنان در هیات حاكمه كشور وجود داشت و دولت ایران در سال ۱۹۲۳، مجددا و آشكارا به اشغال جزایر سه‌گانه اعتراض نمود و ادعای مالكیت خود بر جزایر را زنده نگاه داشت.
●اسناد
دولت ایران در طول تاریخ خود، از جمله در دوره قاجاریه، با مساله حاكمیت جزایر خلیج‌فارس سروكار داشته و به‌نحوی درگیر این قضیه بوده است. هرچند تا قرنها هیچ خطری مالكیت ایران بر جزایر را تهدید نمی‌كرد اما در دوره قاجاریه با حضور استعمار بریتانیا در منطقه، حاكمیت ایران بر جزایر متعلق به خود به‌ناحق مورد خدشه و سوال قرار گرفت. البته درخصوص مالكیت تاریخی ایران بر جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و كوچك تردیدی از نظر ما وجود ندارد اما جالب‌آن‌كه، در دوره قاجار، بریتانیا و امارتهای تحت‌الحمایه آن نیز در گزارشها، اسناد و نقشه‌های متعددی مالكیت دولت ایران را بر جزایر مذكور مورد تایید قرارداده‌اند. این‌گونه اسناد، بسیار و فراوان است و در صحت و رسمیت آنها نیز جای تردیدی وجود ندارد اما جهت آگاهی تنها به برخی از آنها كه مربوط به دروه قاجار می‌باشد اشاره می‌گردد.
الف ـ گزارشها:
۱ـ در گزارشی از هیات نمایندگی سرجان ملكم به دربار فتحعلی‌شاه قاجار درباره حدود و ثغور حاكمیت دولت ایران كه در سال ۱۸۱۳.م با مقدمه كینایر، مشاور سیاسی هیات فوق، تحت عنوان «یادداشتهای جغرافیایی» درباره مرزهای ایران منتشر گردید، در بخش مربوط به قلمرو ایران در خلیج‌فارس، جزایر ابوموسی و تنبها از جمله جزایر تحت حاكمیت ایران ترسیم شده است.
۲ـ لرد كرزن، نایب‌السلطنه حكومت انگلیسی هند، كه در سال ۱۹۰۳.م سفری رسمی به خلیج‌فارس داشته، در كتاب ایران و قضیه ایران نوشته است: «حكومت لنگه و جزایر اطراف آن (تنب، سری، بوموسی) تا چند نسل با قاسمی بود. وی در شهر اقامت می‌نمود و از جانب دولت [ایران]، نایب‌الحكومه بود.»
۳ـ ادوارد سی راس، مامور سیاسی بریتانیا در خلیج‌فارس، درگزارش خود به تاریخ نوزدهم آوریل ۱۸۷۳.م، نوشته است كه جزیره تنب تابع فارس است و به لنگه تعلق دارد.
۴ـ كاپیتان استیف ركنستابل در گزارش خود در سال ۱۸۵۴.م، به حكومت انگلیسی بمبئی ــ كه بعدها تحت عنوان Persian Gulf Pilot از سوی وزارت دریاداری بریتانیا به چاپ رسید ــ درباره جزایر نوشته است: «حكمران لنگه . . . بر تمامی نواحی میان بركه سفله و روستای بتسانه به انضمام جزایر سری، بنی فارور، تنب، بنی‌تنب و بوموسی حكومت می‌نماید.»
۵ـ در گزارش و نقشه‌ای كه آرلوند بوراوز كمبال، نایب نماینده مقیم بریتانیا در خلیج‌فارس، با عنوان ‌«سرزمین تحت تملك سلطان بنی صقر، رئیس قواسم» در ۱۸۴۴.م، تهیه كرده، تنها از جزیره حمرا نام برده شده است.
۶ـ كلنل رابرت تیلور، نماینده سیاسی بریتانیا در منطقه عربستان عثمانی، در گزارش خود به مورخه بیست‌وپنجم فوریه ۱۸۳۶.م، كه عطف به نامه شماره ۲۵ مورخ ۱۸۳۵.م، Bombay marine فرستاده شد، ضمن بررسی ویژگیهای جغرافیایی و سیاسی و بندرها و جزیره‌های خلیج‌فارس، در فصلی ازاین گزارش، در ارتباط با بخشی از كرانه‌ها و بندرهای ایران نوشته است: «در آن طرف ساحل عمان، بنادر كنگ، لنگه، شیناس، مغو، بیستانو، چارك، نخیلو، كنگان، نابند و طاهری وجود دارند، كه جزایر مربوط به آنها اغلب دارای آب و گیاه و درخت و آهو می‌باشند در میان آنها بوموسی، سری و فارور مورد آشنایی دریانوردان ما هستند . . . .»
۷ـ كاپیتان جورج بارنس بروكس، نماینده ویژه كمپانی هند خاوری، كه سالها در خلیج‌فارس به بررسی وضع جغرافیایی و اجتماعی ساكنان جزایر و بنادر آن و ترسیم نقشه‌ اشتغال داشت، طی گزارش سال ۱۸۲۵.م، به عنوان كمپانی هند خاوری، درباره آداب و سنن و مذهب ساكنان بنادر و كرانه‌های خلیج‌فارس، جزایر تنب و بوموسی را در فهرست جزایر متعلق به ایران آورده و در نقشه به رنگ ایران مشخص شده‌اند.
۸ـ كاپیتان هین، تهیه‌كننده سرشناس نقشه‌های دریایی كمپانی هند خاوری و دریاداری هند، در گزارش ۱۸۲۹.م، زیر عنوان:
Lights & Peord Book of the Surve of the Persian Gulf
ضمن فهرست كردن تمامی جزایر متعلق به ایران، جزایر تنب و بوموسی را در ردیف جزایر وابسته به بندر لنگه آورده است. در این گزارش نیز به بنادر و جزایر شیخهای عرب منطقه، از جمله قبیله قاسمی، اشاره شده و تنها جزیره حمرا از متعلقات آنان شناخته شده است.
ب ـ نقشه‌های مربوط به دولت انگلیس:
۱ـ در نقشه دریایی خلیج‌فارس، كه در سال ۱۷۸۶.م تهیه شده، جزایر و بنادر خلیج‌فارس به پنج بخش تقسیم گردیده است. در بخش چهارم كه درباره قلمرو ایران می‌باشد، جزایر تنب و بوموسی متعلق به ایران شناخته شده‌اند.
۲ـ در نقشه امپراتوری ایران كه توسط جان مك دونالد كینایر، مشاور سیاسی سرجان ملكم، تهیه شده و به پیوست چاپ دوم گزارش سرجان ملكم، تحت عنوان «یادداشتهای جغرافیایی درخصوص مرزها و سرحدات ایران» در سال ۱۸۱۳.م به‌صورت سیاه و سفید منتشر گردیده، جزایر تنب و بوموسی به رنگ نقشه ایران مشخص شده‌اند. این نقشه بار دیگر در ۱۸۳۴.م، توسط آرو اسمیت به صورت رنگی چاپ گردیده است.
۳ـ در نقشه آسیای مركزی، كه در سال ۱۸۳۴.م توسط سرگرد آلكس برنز تهیه شده، جزایر بوموسی و تنب به رنگ سرزمین ایران نشان داده شده‌اند.
۴ـ در سال ۱۸۳۵.م، كاپیتان اس هنل، مامور سیاسی بریتانیا، به‌منظور جلوگیری از جنگ میان قبایل عرب در هنگام صید مروارید نقشه‌ای تهیه نمود كه حدود فعالیتهای دریایی قبیله‌های عرب را مشخص می‌كرد. در این نقشه بندرهای لنگه، لافت، چارك، كنگ و جزیره‌های قشم، كیش، تنب بزرگ و تنب كوچك و بوموسی، در حدود حاكمیت ایران قرار دارد.
۵ـ در نقشه دیگری كه توسط میجر موریس تهیه شده، خط تازه‌ای كه محدوده قبایل عرب را نشان داده است نیز تردیدی در ایرانی‌بودن بندر لنگه و جزیره‌های تابع آن باقی نمی‌گذارد.
۶ـ در نقشه وزارت دریاداری بریتانیا، كه در سال ۱۸۶۳.م چاپ و منتشر گردید و در سالهای ۱۸۷۶، ۱۸۹۰، ۱۹۰۰ و ۱۹۱۲.م تجدید چاپ شد، جزایر تنب بزرگ، تنب كوچك و بوموسی به رنگ نقشه ایران مشخص شده‌اند.
۷ـ كاپیتان سن جان، به دستور وزیر امور هند بریتانیا، نقشه سیاسی خلیج‌فارس را تهیه و در سال ۱۸۷۶.م به چاپ رساند و در آن، جزایر تنب و بوموسی به رنگ سرزمین مادر، یعنی ایران، مشخص گردیده‌اند.
۸ـ در نقشه‌ای كه توسط نیروی دریایی بریتانیا در سال ۱۸۸۱.م تهیه شده، جزایر بوموسی و تنب‌ها، همانند جزیره‌های قشم، كیش و سری به رنگ سرزمین ایران رنگ‌آمیزی شده‌اند. در این نقشه جزیره‌های جنوبی خلیج‌فارس تحت عنوان سرزمینهای عربی به رنگ دیگری نشان داده شده‌اند.
۹ـ در سال ۱۸۸۶.م، به دستور وزارت جنگ بریتانیا، از سوی دایره اطلاعات این وزارتخانه یك نقشه سیاسی و جغرافیایی از خلیج‌فارس تهیه گردید كه در آن، جزایر بوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك، به رنگ ایران مشخص شده‌اند. وزارت امورخارجه انگلستان طی نامه مورخ هفدهم ژانویه ۱۸۸۸.م، به وزیرمختار خود در تهران دستور داد كه این نقشه را به ‌عنوان یادبود، تقدیم ناصرالدین‌شاه كند. این نقشه در سال ۱۸۹۱.م تجدید چاپ گردید و حتی چهارسال پس از بروز اختلاف میان ایران و بریتانیا بر سر جزایر سه‌گانه ایرانی، در چاپ جدید باز هم جزایر ایرانی با رنگ ایران مشخص شده‌اند.
۱۰ـ در سال ۱۸۹۲.م، یك نقشه رنگی از ایران به كوشش و نظارت لرد كرزن تهیه و چاپ شد كه در آن، جزایر بوموسی و تنب‌ها همانند دیگر جزایر به رنگ سرزمین ایران می‌باشند.
۱۱ـ وزارت دریاداری انگلستان در سال ۱۹۰۲.م، نقشه‌هایی برای استفاده ماموران وزارت امورخارجه آن كشور تهیه نموده كه در آن جزایر بوموسی و تنب بزرگ و كوچك، در قلمرو، حاكمیت و مالكیت ایران آورده شده‌اند.ج ـ نقشه‌ها و گزارشهای متقرفه:
علاوه بر نقشه‌ها و اسناد و گزارشهای ارائه‌شده از سوی دولتهای ایران و بریتانیا در تایید مالكیت ایران بر جزایر سه‌گانه، اسناد بسیاری نیز در همین خصوص وجود دارد كه از سوی سایر كشورها تهیه شده است. ذیلا به بخشی از این اسناد و نقشه‌ها و گزارشها كه در دوره قاجاریه تهیه شده‌اند اشاره می‌گردد.
۱ـ ام. نیبور، افسر مهندس و پژوهشگر دانماركی، به دنبال پژوهشهای میدانی كه در سالهای ۱۷۹۰ـ۱۷۹۱ در خلیج‌فارس انجام داده است، نتیجه پژوهش خود را در كتابی به نام «مسافرت به عربستان و كشورهای شرق» در سال ۱۷۹۲ منتشر ساخت. در این پژوهشها به حاكمیت ایران بر سراسر خلیج‌فارس و اقدامهای تنبیهی علیه سركشان كرانه‌های عمان، اشاره شده است.
۲ـ در نقشه ایران كه توسط دانویل، رئیس انجمن جغرافیادانان دربار فرانسه، تهیه گردیده، جزایر تنب و بوموسی به رنگ سرزمین ایران مشخص شده‌اند.
۳ـ در نقشه جدید امپراتوری ایران، كه در سال ۱۷۹۴.م توسط دانویل ترسیم شده، جزایر تنب و بوموسی به رنگ سرزمین ایران مشخص شده‌اند.
۴ـ در اوایل صده نوزدهم میلادی دو نقشه توسط مهندسان و نقشه‌برداران آلمانی، یكی در سال ۱۸۰۴.م و دیگری در سال ۱۸۱۱.م، به چاپ رسید كه در هر دو، جزایر تنب و بوموسی به رنگ ایران مشخص شده‌اند.
۵ـ هامز پورگستال، شرق‌شناس و جهانگرد سرشناس آلمانی، در پژوهشهایی كه درباره ویژگیهای جغرافیایی و ساختار سیاسی و اجتماعی ایران انجام داد و آن را در كتابی به نام «خاطرات ایران» در سال ۱۸۲۴.م چاپ و منتشر كرد، جزایر تنب و بوموسی را در قلمرو حاكمیت ایالت فارس، ذكر كرده است.
۶ـ در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی نقشه‌ای توسط آ. پتیزمان، نقشه‌بردار آلمانی، تهیه شده كه در سال ۱۸۵۷.م چاپ و منتشر گردیده است. در این نقشه جزیره‌های تنب و بوموسی به رنگ كرانه ایران رنگ‌آمیزی شده‌اند.
۷ـ در اطلس جهانی كه در سال ۱۸۷۷.م از سوی فرانسه چاپ و منتشر شده، جزیره‌های تنب و بوموسی به رنگ ایران (بنفش) رنگ‌آمیزی گردیده‌اند.
۸ـ ادوارد استاك، پژوهشگر امریكایی در سال ۱۸۸۴.م، كتابی به نام «شش‌ماه در ایران» چاپ و منتشر كرده است. در این كتاب، نقشه‌ای از ایران چاپ شده كه در آن، جزیره‌های تنب و بوموسی به رنگ سرزمین ایران مشخص شده‌اند.
۹ـ در سال ۱۸۸۵.م، نقشه‌ای از سوی امریكاییها چاپ و منتشر گردیده كه در آن، جزیره‌های تنب و بوموسی به رنگ كرانه ایران رنگ‌آمیزی شده است.
۱۰ـ در اوایل صده بیستم میلادی بهره‌برداری از خاك سرخ جزیره بوموسی از سوی یك بازرگان اهل بندر لنگه به شركت آلمانی Messr. Work - Haus منتقل گردیده پس از آشكارشدن این انتقال، دولت انگلستان با آن مخالفت كرد و نامه‌هایی میان ایران، آلمان و انگلستان رد و بدل شد. در این مورد دولتمردان برلین و روزنامه‌های آلمانی، حقوق مسلم ایران بر بوموسی را تایید نموده و اقدامهای بریتانیا را غصب حقوق مشروع ایران اعلام كردند.
۱۱ـ تزارهای روسیه جزایر تنب و بوموسی را متعلق به ایران می‌دانستند و در نوشته‌های خود از این جزیره‌ها به‌عنوان بخشی از سرزمین ایران نام برده‌اند. در جلد پانزدهم دایرهٔالمعارف بزرگ كه دولت روسیه تزاری در سال ۱۹۰۹.م در مسكو آن را چاپ و منتشر كرده است، در نقشه پیوست آن، جزیره‌های تنب و ابوموسی به رنگ خاك اصلی ــ ایران ــ ترسیم شده‌اند.
●●نتیجه
تردیدی وجود ندارد كه براساس اسناد و منابع معتبر موجود و بنابر روایت دقیق تاریخ، جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك همواره در طول تاریخ بخش جدایی‌ناپذیر از خاك سرزمین ایران بوده‌اند. در این گفتار هرچند سعی شد به‌صورت‌مختصر به وضعیت مالكیت این جزایر در زمانهایی گذشته پرداخته شود، اما دوره‌ای كه بیشتر مورد بررسی و دقت قرار گرفت مقطع زمامداری قاجاریه بود. درهمین‌خصوص، مشاهده شد كه در طول نزدیك به دو قرن حكومت شاهان قاجار مساله جزایر خلیج‌فارس، به‌ویژه جزایر سه‌گانه، هرگز فراموش نشده و مورد اغفال قرار نگرفت. با وجودی‌كه به هیچ عنوان قصد دفاع یا تعریف و تمجید از شاهان قاجار و حكومتهایشان را نداریم اما نباید از این نكته به‌سادگی بگذریم كه آنان با وجود تمام ضعفها و بی‌لیاقتیهایی كه در دوره حكومت خود مرتكب شدند، درخصوص جزایر از سیاستی نسبتا درخورتوجه برخوردار بودند. تاریخ نشان داده كه حتی برخی شاهان قاجار كه به وطن‌فروشی، سستی و بی‌خردی معروفند نیز درخصوص جزایر خلیج‌فارس، به‌ویژه در ارتباط با سه جزیره مورد نظر، در برابر فشارها و تهدیدهای بریتانیا و شیخ‌نشینان تحت‌الحمایه‌اش به‌سادگی تسلیم نشدند و همواره بر مالكیت ایران بر جزایر سه‌گانه تاكید داشتند. جالب است بدانیم كه در اكثر رجال سیاسی و درباریان دوره قاجاریه نیز نوعی تعصب و سرسختی درخصوص مساله جزایر مشاهده می‌شود. آنان تقریبا بدون درنظرگرفتن سایر اقدامات و سوابقشان، معمولا از مساله مالكیت ایران بر جزایر خلیج‌فارس حمایت می‌نمودند. وقتی در تاریخ می‌خوانیم شاهانی نظیر فتحعلی‌شاه، ناصرالدین‌شاه و حتی مظفرالدین‌شاه نیز نسبت به جزایر ایرانی واقع در خلیج‌فارس حساس و دقیق بوده‌اند، ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم كه چون در هوش، فراست و آینده‌نگری این شاهان جای تردید وجود دارد، لذا می‌بایست این امر را پذیرفت كه مساله مالكیت ایران بر جزایر به‌قدری مهم، آشكار و حساس بوده است كه حتی آنان نیز با وجود تمام ضعفها و اشتباهاتشان در این خصوص به خود جرات هیچ‌گونه مسامحه و سستی را نمی‌دادند.
هرچند در دوره زمامداری قاجارها صفحات و مناطق زیادی از سرزمین ایران جدا شد و داغ ننگ این عمل بر پیشانی آنها باقی ماند، اما درهمین‌دوره از سوی ایران اقدامات متعددی جهت اعمال حاكمیت بر جزایر خلیج‌فارس صورت گرفت و در برابر هرگونه تجاوز خارجی به جزایر موضع‌گیری شد و دولت ایران در حد توان حتی در ضعیفترین دوره‌ها نیز به مقاومت پرداخت. اقدامات صورت‌گرفته در دوره قاجارها سالها بعد و زمانی‌كه سرسپردگان و حكومتهای دست‌ساز بریتانیا در منطقه مدعی تملك بر مناطقی از كشور از جمله جزایر سه‌گانه بودند، به عنوان سوابق اعمال حاكمیت و حضور دولت ایران مورد بهره‌برداری و استناد قرار گرفت. اعتراضات و اقدامات ایران در نپذیرفتن اشغال این جزایر در سالهای بعد نیز تداوم یافت و سرانجام پس از یك دوره نزدیك به هفتاد‌سال اشغال جزایر از سال ۱۹۰۳ تا ۱۹۷۱، جزایر سه‌گانه به آغوش مام وطن بازگشتند.
داود راكی
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید