جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

در چگونگی حدوث نفس ناطقه


در چگونگی حدوث نفس ناطقه
درباره پیدایش نفس دو نظریه وجود دارد : یک دسته قایل به حدوث روحانی نفس هستند و دسته ای دیگر به حدوث جسمانی نفس معتقدند . دسته اول پیروان افلاطون هستند اینان معتقدند که پیدایش نفس روحانی است و به بدن تعلق پیدا کرده و چند صباحی در این دنیا همراه بدن به سر می برد . و لذا در آن عالم همه حقایق را می دانسته ، بنابر این اعتقاد در این عالم یادگیری به معنی واقع کلمه وجود ندارد بلکه یادآوری است ، زیرا نفس همه حقایق را می دانسته لکن به لحاظ پرداختن به بدن آن حقایق را فراموش کرده بنابراین وقتی که با یک حقیقتی در این دنیا مواجه می شود به یاد می آورد که قبلاً این حقایق را درک کرده بود .
اما قایلین به حدوث جسمانی نفس می گویند : نفس با حدوث بدن به وجود می آید ، نه قبل از آن و از همین بدن نفس حاصل می شود که اینان پیروان معلم اول ارسطو هستند . به اعتقاد اینان نفس در ابتدای پیدایش ، مادی است . لکن ماده ای بسیار لطیف که استعدادهای مخصوص به خودش را دارد چنانچه کسب کمال کند ، می تواند بدون بدن به حیات خود ادامه دهد.که بر این منوال بقای او روحانی خواهد بود وامّا چگونگی داشتن این استعداد در عین وابستگی به بدن را در غالب مثالی بیان می کنیم. جنین در زمانی که در رحم مادر وجود دارد ، صددرصد وابسته به وجود مادر است ، امّا وقتی که به دنیا آمد میزان وابستگی او کم می شود و رفته رفته کمال خود را کسب می کند که در سایه این کسب کمال،وابستگی به وجود مادر کم می شود تا جایی که دیگر اصلاً به وجود مادر نیازمند نخواهد بود و قطع نظر از وجود مادر به بقای خود ادامه خواهد داد ؛ همچنین است نفس آدمی که از بدن به وجود می آید ، لکن در ابتدای پیدایش ، وابستگی شدیدی به بدن دارد امٌا رفته رفته کسب کمال می کند که در سایه آن بتواند بدون بدن به بقای خود ادامه دهد و این یعنی روحانیهٔ البقاء بودن نفس.
تا اینجا بیان دو دیدگاه در مورد پیدایش نفس بود ، امّا ملاصدرای شیرازی در عین اینکه به حدوث جسمانی نفس معتقد است ، لکن قایل به کینونت نفس است و این مسئله را غامض و بسیار پیچیده می داند که فهم آن برای هر کس امکان پذیر نخواهد بود . لذا ما بر آن شدیم به جهت محسوس کردن این امر بسیار پیچیده ، بیان یکی از عرفای نامدار جهان اسلام به نام نجم رازی را در کشف سّر این مطلب که « چرا برخی از مردم ، بعد از ظهر روز جمعه دلگیر می شوند؟» مثال بیاوریم که دقت در آن، می تواند این مسأله غامص را تا حد زیادی آسان سازد .
خداوند متعال در قرآن می فرماید : «انی جاعل فی الارض خلیفهٔ» (۲-۳۰)من در زمین خلیفه ای خواهم گماشت. و در جای دیگر می فرماید : «انّی خالق بشراً من طین» (۳۸-۷۱) من بشری را از گل می آفرینم. پس حضرت جبرئیل را فرمود ، یک مشت خاک از زمین بیاور . ایشان آمد و مشغول جمع کردن خاک شد ، زمین سؤال کرد : چه می کنی ؟ گفت تو را نزد حضرت می برم.
زمین گفت : دست از سر ما بکش تا آنجا که می توانستم از حضرت فاصله گرفتم چرا که طاقت قرب ندارم چون « و المخلصون علی خطر عظیم» بنابر این حضرت جبرئیل دست خالی بر گشت. خداوند به او فرمود پس چرا دست خالی برگشتی ؟
بار الها ! تو خود می دانی که زمین امتناع کرد.
خداوند اسرافیل را فرمود ، او هم دست خالی بر گشت. میکائیل را فرمود ، او هم دست خالی باز گشت . تا نوبت به عزرائیل رسید او آمد و به قهر مشت خاکی از زمین بر گرفت که به مقدار چهل ارش بود ( ارش از نوک انگشت میانه تا آرنج دست را می گویند).ملایک انگشت حسرت به دندان گرفتند : این چه سرّی است که حضرت را آنچنان قدرتی است که « انما امره اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون » (۳۶-۸۲) فرمان نافذ خدا در عالم ، چون اراده خلقت چیزی کند ، به محض اینکه گوید ، موجود باش بلافاصله موجود خواهد شد . حضرت با این قدرت ، لیکن نظر را از زمین بر نگرفت ؟ و زمین همچنان برای خدا ناز می کرد .
همسنگ زمین و آسمان غم ----- خوردم نه سیر شدم نه یار دیگر کردم
آهو به مثل رام شود با مردم ----- تو می نشوی هزار حیلت کردم
حضرت بر طبق روایات ، چهل هزار سال در میان مکه و طایف با آب وگل آدم دستکاری قدرت می کرد و هزار و یک آینه مناسب هزار و یک صفت خویش در او تعبیه فرمود تا حق به هزار و یک دریچه خود را ببیند و آدم به هزار و یک دیده او را بیند .
در من نگری همه تنم دل گردد ---- در تو نگرم همه دلم دیده شود
این طرفه نگر که خود ندارم یک دل ----- وآنگه به هزار دل تو را دوست دارم
اما ملایک همچنان سؤال داشتند که : خداوندا چه می کنی ؟ حضرت فرمود « انی جاعل فی الارض خلیفه » لکن هنوز تمام نشده است ، درنگ کنید تا کار تمام شود آنگاه فرمود : « فاذا سوّیته و نفخت من روحی فقعوا له ساجدین » (۳۸-۷۲) پس آنگاه که او را با خلقت کامل بیاراستم و از روح خود بر او دمیدم بر او به سجده در افتید . با هم گفتند : اشکال زیادت ببود . ما را به سجده او می فرماید . ما هرگز ندانستیم که جز او کس دیگر شایستگی مسجودی دارد ؟ و او را بی مثل و مانند و بی زن و فرزند پنداشتیم ، بنابراین دگرباره قصد سفر کردند و در گل آدم دوباره نظر کردند ، و چیزی نیافتند :
معشوقه را به چشم دیگران نتوان دید ----- جانا مرا به چشم من باید دید
با خود گفتند : اگر او را ضد باشد ، عالم فاسد می شود« لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا » (۲۱-۲۲) اگر در آسمان و زمین جز خدای یکتا خدایانی وجود داشت ؛ همانا خلل و فساد در آسمان و زمین راه می یافت . بنابراین به حضرت بازگشتند و گفتند : « اتجعل فیها من یفسد فیها و یفسک الدماء » (۲-۳۰) پروردگارا آیا کسانی را خواهی گماشت که در زمین فساد کنند ؟ در روایت آمده است که هنوز این سخن تمام نشده بود که سرادقه ای عظیم خلقی از ایشان را بسوخت .
چراغی را که ایزد بر فروزد ------ هر آنکس پف کند دانی چه سوزد
حضرت فرمود « انّی اعلم ما لا تعلمون » (۲-۳۰)من چیزی را می دانم که شما نمی دانید . ملایک جملگی گفتند : آری این چنین است . « فاذا نفخت فیه من روحی » . پس آنگاه روح خود را در او دمید . روح که به منزل جدید آمد ، نظری در وی کرد . چیزی جز کاستی و ظلمت و جهل و بی خبری در او نیافت . پیش خود گفت : آنجا در عین خوشی و لذت و نور و روشنایی بودم ، پس خواست برگردد . حضرت مانع شد و فرمود : باید که مجاهدت کنی و تحصیل علم کنی تا شاید قرب پیدا کنی . وقتی روح از بازگشت نا امید شد .
نشست و زانوی غم به بغل گرفت و این نبود مگر در بعد از ظهر روز جمعه همچنانکه حضرت ختمی مرتبت می فرماید : « و خلق آدم بعد العصر من یوم الجمعه فی آخر ساعهٔ من ساعاهٔ بین العصر و اللیل » . بنابراین اگر روح پاک داشته باشیم . به یاد آن روز غمگین خواهیم شد . پیامبر (ص) می فرماید « اننی من الله و المؤمن منّی » من از خدا هستم و مؤمنین از روح من به وجود آمدند. بنا بر این قول معلوم می شود که روح قبل از جسد وجود داشته است ؛ همچنانکه نبی اکرم (ص) می فرماید : « خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام » و تعیین الف به اعتبار هزار اسم حق تعالی است که در هر مراتب وجود به همه اسماء حسنی متجلی است .
وامّا سخنی از ملا صدرای شیرازی (ره) در این مقام ؛ در اندرون انسان جسمانی ، انسان عقلی دیده می شود . نمی گویم انسان جسمانی عین انسان نفسانی و عقلی است ، لکن می گویم انسان جسمانی بدانها پیوسته و صنم آنها شده است و امّا برهان در این سخن : انسان جسمانی برخی از کارهای انسان نفسانی و انسان عقلی را انجام می دهد و این دو کلمه عقلی و نفسانی در این اندام زنگاری هویدا است ، ولی نه به وجود شفاف و توانا ، بلکه بر وجودی ضعیف و قلیل و این ضعیف از باب این است که اندام جسمانی صنم اندام نفسانی و اندام نفسانی صنم اندام عقلی تواند بود . بدین معنی که تن از جان و جان از خود یافته گردیده است . و سخن ابی عبدالله (ع) « المؤمن اخوا المؤمن لأنّ ارواحهم من روح الله عزّ و جلّ و ان روح المؤمن اشدّ اتصالاً بروح الله من اتصال الشمس بالشعاع ». و این دو بیتی از نجم رازی است :
ما شیر و می عشق تو با هم خوردیم----- با عشق تو در طفولیت خو کردیم
نی نی غلطم چه جای این است که ما ----- با عشق تو در ازل به هم پروردیم
و یقین که روح را محبت بر جمله صفات سابق آمد ، زیرا که روح را محبت نتیجه تشریف « یحبهم » بود و اگر « یحبهم» سابق نبودی بر «یحبونه»هیچ کس را زهره نداشتی که لاف محبت زدی . سرّ این رشته از انبساط «یحبهم»باز شد . «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه» (۵۰-۵۴) به زودی خدا قومی را که دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند.
گستاخ تو کرده ای مرا با لب خویش ----- ورنه من بیچاره چه مردان توام
منابع :
۱-مرصاد العباد . تألیف نجم رازی به اهتمام محمد امین ریاحی . انتشارات علمی و فرهنگی .
۲-عرشیه . تألیف صدرالمتالهین شیرازی . ترجمه و تصحیح غلامحسین آهنی
۳-اسرار الحکم . تألیف حاج ملاهادی سبزواری . چاپ اسلامیه ۱۳۶۲
حبیب عباس زاده
منبع : آموزش نیروی انسانی شهریار


همچنین مشاهده کنید