جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ایران در اشغال بیگانه


ایران در اشغال بیگانه
ایرانیان این سال را با قحطی و كمبود موادغذایی آغاز كردند. دولت دستور داد روز دهم فروردین ماه، هیچ كس حق بیرون رفتن از خانه را ندارد تا سه هزار مامور دولت، با مراجعه به منازل مردم، كوپن خواروبار و ارزاق عمومی را به تعداد نفرات تقسیم كنند. دولت همچنین لایحه انتشار ۷۰۰ میلیون ریال اسكناس بدون پشتوانه را به مجلس برد تا بخشی از این پول را در اختیار نیروهای اشغالگر روسی، آمریكایی و انگلیسی مستقر در ایران برای تامین نیازهایشان بگذارد. بر اثر گرانی و قحطی،كاركنان خطوط اتوبوسرانی تهران اعتصاب كردند تا نرخ كرایه كه برای هر نفر ده شاهی بود، افزایش یابد. نانوایی ها هم به دلیل كمبود آرد، مواد افزودنی دیگری به نان ها می زدند كه نان تهران را بدمزه و آلوده می كرد. گروهی از لهستانی هایی هم كه در خاك شوروی می زیستند، بر اثر حمله آلمان به شوروی، از مرز عبور كرده، به تهران آمدند! گل بود به سبزه نیز آراسته شد! دولت در آغاز آنان را در بیرون دروازه دوشان تپه و سپس در باغ منظریه، جای داد.
در آخرین ماه بهار، نان نیز در سراسر كشور جیره بندی شد. همچنین سیگاری ها، روزانه دو نخ و نیم سهمیه سیگار داشتند! و نیز ارمغانی دیگر از جنگ، میهمان ناخوانده ایرانیان شد: بیماری كشنده تیفوس! در حالی كه روزانه صدها نفر در تهران بر اثر بیماری همه گیر تیفوس جان می باختند، دولت به بیمارستان ها و پزشكان دستور داد تا آدرس بیماران تیفوسی را به دولت بدهند. از زمین و آسمان برای مردم درمانده ایران بلا و مصیبت می بارید و آن شاه خودكامه گریخته، پاسخی برای این پرسش تاریخی نداشت كه آن همه مدرنیسم شتابزده و هزینه های هنگفت نظامیان و ارتش نوین و آن همه ژست های تجددگرایانه، چه شد و كجا رفت؟ اكنون سرزمین ویرانه اشغال شده ای كه مردمانش از گرسنگی و بیماری در آستانه مرگ و فروپاشی بودند، برجای مانده بود و از آن همه نمایش و ستایش و به به و چه چه، هیچ خبری نبود!
دستگاه دولت نیز زیر فشار بیگانگان اشغالگری كه هر لحظه اوامری داشتند و نیازهایی، راهی جز این نداشت كه كج دار و مریز و لنگان لنگان در این آشفته بازار بكوشد تا چرخ دستگاه سیاسی و اداری كشور را به گردش درآورد. ابتدا اداره ای به نام «نظارت خواروبار» زیرنظر نخست وزیر تشكیل شد كه چون كاری از پیش نبرد، به «وزارت خواروبار» تبدیل شد و مهدی فرخ- معتصم السلطنه- وزیر آن شد.
آتش جنگ جهانی دوم، همچنان شعله ور بود. ژاپن سرسختانه مقاومت می كرد و ایران كه با امضای پیمان سه جانبه، به نیروهای متفقین پیوسته بود، با آن كشور قطع رابطه سیاسی كرد و ضمن فراخواندن سفیر خود از ژاپن، به هیات دیپلماتیك ژاپنی ها در تهران نیز هشدار داد كه هر چه زودتر خاك ایران را ترك كنند. دولت ایران همچنین روابط سیاسی خود با فرانسه اشغال شده را قطع كرد و با «كمیته فرانسه آزاد» روابط سیاسی برقرار كرد.
دیپلماسی جنگی در ایران فعال و تهران، مركز رفت و آمدهای سیاسی شده بود. در خردادماه دوك اف گلوستر
- برادر ژرژ ششم پادشاه انگلستان- به تهران آمد و در مردادماه، وینستون چرچیل نخست وزیر كهنه كار انگلستان وارد تهران شد. ماه بعد نیز ویندل ویلكی نماینده ویژه روزولت رئیس جمهور آمریكا راهی تهران شد.
دكتر میلسپو و مستشاران آمریكایی نیز كه دوباره برای ریاست كل دارایی ایران، به تصویب مجلس استخدام دولت ایران شده بودند، در بهمن ماه وارد تهران شدند.
بر اثر فشار افكار عمومی و مطبوعات، كار رضاشاه زدایی نیز همچنان در جریان بود. پزشك احمدی كه نام وی لرزه بر اندام زندانیان سیاسی دوره دیكتاتوری می انداخت، در عراق دستگیر و به دولت ایران تحویل داده شد. قرار بازداشت فتح الله پاكروان استاندار پیشین خراسان و نایب التولیه آستان قدس رضوی، كه در زمان وی قیام مسجد گوهرشاد به خون نشست، از سوی بازپرس دیوان كیفری صادر شد. كشته شدن سیدحسن مدرس در كاشمر نیز در دوره استانداری وی اتفاق افتاده بود. سرهنگ نیرومند رئیس پیشین زندان مركزی نیز به اتهام آزار و شكنجه زندانیان، بازداشت شد. این افراد به اضافه عده زیادی از مامورین اداره آگاهی و پلیس سیاسی در مردادماه محاكمه شدند. ریاست دادگاه با موسوی زاده یزدی و دادستان دادگاه، دكتر جلال عبده بود. این محاكمات كه ۵۰ روز به درازا كشید، یكی از جنجالی ترین محاكمات تاریخ معاصر ایران به شمار می آید.
زندانیان سیاسی و غیرسیاسی، خانواده های شهیدان سیاسی و مطبوعات و رسانه ها، لحظه به لحظه دادگاه را زیرنظر داشتند. هر چند كه هیچ كس به طور آشكار از متهمان و كردار آنان در دوره دیكتاتوری دفاع نمی كرد، اما دست هایی پنهان می كوشیدند تا متهمان را تبرئه و یا محكومیت شان را سبك تر كنند. نگارنده این سطور افتخار آن را داشت كه حدود بیست سال پیش، با آقای دكتر جلال عبده كه یكی از معدود رجال خوشنام و میهن دوست تاریخ معاصر ایران است، دیدار و گفت وگویی داشته باشد. ایشان از فشارها و تهدیدات گوناگونی برای توقف محاكمه و یا تبرئه برخی از متهمان سخن به میان آوردند. به هر روی، تاریخ ایران آن محاكمه را مدیون دلیری و پافشاری آقای دكتر عبده و همكارانشان می شناسد و به همین دلیل ایشان در دوره پهلوی دوم، به رغم شایستگی شان، حتی تا نامزدی پست وزارت خارجه رفتند، اما شاه مخالفت كرد، كه شرح این داستان نیز در جای خود خواهد آمد.
حالا كه دیكتاتور رفته بود، دوباره شیفتگان قدرت دست به كار شدند و دولت اندازی و دولت سازی رواج پیدا كرد. علی سهیلی پس از چهار ماه كابینه داری، استعفا داد و حسین پیرنیا- موتمن الملك- زیر بار نخست وزیری نرفت و قرعه فال به نام شخصیت بلندپروازی كه از خاندان پهلوی نیز دل خوشی نداشت، یعنی احمد قوام- قوام السلطنه- افتاد.
قوام السلطنه در نخستین روزهای زمامداری خود اعلامیه تندی صادر كرد و مردم را به اطاعت از قوانین حكومت نظامی فراخواند. همچنین سرلشگر حسن مقدم فرماندار نظامی تهران نیز مردم را به رعایت قوانین حكومت نظامی دعوت كرد. قوام كه می دانست شاه جوان نیز به خاطر درگیری های او با پدرش دل خوشی از او ندارد، نگران دسیسه چینی دربار علیه خود بود.
پنج ماه از نخست وزیری قوام نگذشته بود كه ۱۷ آذرماه كه در تاریخ معاصر ایران به روز «بلوای نان» شهرت دارد، فرا رسید. در این روز مردم گرسنه تهران- به ویژه دانش آموزان و دانشجویان- در میدان بهارستان- جلو مجلس شورای ملی- گردآمدند و شعارهای تندی علیه دولت و گرانی و بیكاری سردادند. رفته رفته تعداد شورشیان بیشتر شد و جمعیت به صحن مجلس هجوم بردند و تعدادی از نمایندگان را به باد كتك و ناسزا گرفتند.
سپس اثاثیه مجلس نیز مورد هجوم و غارت شورشیان قرار گرفت. تابلوهای نفیس و اشیای قیمتی مجلس به تاراج رفت. بازار تهران نیز هر چند تعطیل شد اما از غارت و دستبرد گرسنگان- و یا محركین سیاسی آنان- در امان نماند. گروهی از شورشیان، به چپاول مغازه های خیابان های نادری، شاه آباد، اسلامبول و لاله زار پرداختند. تهران از حالت عادی خارج شد و نیروهای پلیس نیز نتوانستند از رفتار شورشیان جلوگیری كنند. برخی از شورشیان به سوی خانه نخست وزیر رفتند و خانه او را به آتش كشیدند و اثاثیه اش را غارت كردند. ناگفته نگذاریم كه قوام السلطنه، این شورش را نتیجه دسیسه چینی دربار علیه خود می دانست. وی در همان روز فرماندار نظامی و رئیس شهربانی را از كار بركنار كرد و سپهبد امیراحمدی را با اختیارات كامل به فرماندهی نظامی تهران و فرماندهی سپاه مركز منصوب كرد. سپهبد در ساعات بعدازظهر و هنگامی كه بلوا به اوج خود رسیده بود، دستور تیراندازی به سوی شورشیان را صادر كرد. عده زیادی در این تیراندازی ها كشته و زخمی شدند و آشوب فروكش كرد. قوام السلطنه در آن روز نه تنها دستور شلیك به سوی شورشیان، بلكه فرمان مرگ مطبوعات را نیز صادر كرد.
به دستور قوام، همه روزنامه ها و مجلات و نشریات كشور توقیف شدند! وی سپس در پناه ماده ۵ قانون حكومت نظامی، دست به بازداشت روزنامه نگاران و سیاسیون مخالف زمامداری خود زد و به كسبه تهران اخطار كرد كه هر چه زودتر مغازه های خود را باز كنند.
قوام السلطنه سپس لایحه ای را به مجلس برد كه به موجب آن، امتیاز كلیه روزنامه ها و مجلات لغو شده، شرایط تازه ای برای نویسندگان و مدیران جراید كشور، همراه با پیش بینی مجازات، تعیین شده بود. هرچند كه این لایحه به تصویب مجلس رسید، اما عمر دولت قوام، به پایان این سال نرسید. وی در بهمن ماه، به دنبال درگیری و مشاجره تندی كه بین او و برخی از نمایندگان روی داد، از كار كناره گیری كرد و دوباره علی سهیلی با رای تمایل مجلس به كرسی صدارت نشست. روز از نو، روزی از نو! در غیاب دیكتاتور، باز هم عمر كابینه ها كوتاه شده بود!
در این سال روزنامه كیهان به صاحب امتیازی و مدیریت دكتر مصطفی مصباح زاده و سردبیری عبدالرحمن فرامرزی به خانواده مطبوعات كشور پیوست. دولت قوام نیز روزنامه ای دولتی به نام «اخبار روز» به مدیریت حسین قلی مستعان چاپ و منتشر كرد، كه با سقوط دولت قوام، آن روزنامه نیز ساقط شد!
نخستین شماره روزنامه تندرو و بدزبان «رهبر» ارگان تازه حزب توده نیز در بهمن ماه این سال منتشر شد. در ماه پایانی این سال به دستور شورای عالی فرهنگ، امتیاز ۳۵ روزنامه كه به دستور قوام توقیف و تعطیل شده بودند، دوباره اجازه انتشار یافتند. و نیز بنا به پیشنهاد كمیته مركزی حزب توده و موافقت مجمع عمومی آن حزب، عباس اسكندری به ریاست كل حزب توده برگزیده شد.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید