پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گامی برای نهادینه شدن دموکراسی


گامی برای نهادینه شدن دموکراسی
● درباره دموكراتیك شدن فرهنگ، كتاب تازه ترجمه شده كارل مانهایم
با وجود اینكه جهان صنعتی، بعد از گذر از استالینیسم و فاشیسم، با هوشیاری كامل، دموكراسی و نتایج حاصل از آن را به چشم خود دید، و ذهنیت تاریخی خود را چنان سامان داد كه راه را بر ظهور مجدد توتالیتاریسم و هر نوع ایدئولوژی تمامیت خواه بست، هنوز در بخشی از این كره خاكی، هستند مردمان و كشورهایی كه زیر چكمه های فرد مستبد، تك نای خود را دم و بازدم می كنند. اگر در بخشی از جهان توسعه یافته كه تمامی وجوه دموكراسی را لمس كرده اند، سخن از اصلاح و دموكراتیك كردن دموكراسی است، هنوز برای مردمان جهان سومی چون ویتنام، سوریه، مراكش، نیجریه و ونزوئلا دموكراسی آرمانی دور، اما دست یافتنی جلوه می كند. در این میان، یك سئوال مهم و اساسی وجود دارد و آن اینكه، چگونه افكار عمومی خواهان دموكراسی شده و از آن حمایت می كنند؟
● چگونه می توان از سیكل رفت و آمد بین فضاهای شبه دموكراتیك و استبدادی جلوگیری كرد؟ تامل بر چنین موضوعی بود كه در سال ۲۰۰۰ میلادی دانشمندان علوم اجتماعی شش كشور آسیای شرقی (تایوان، كره جنوبی، ژاپن، فیلیپین، تایلند و اندونزی) را واداشت تا به دور هم جمع شوند و در یك طرح تحقیقاتی مشترك و براساس پیمایش مشترك مقایسه ای، رویكردها و ارزش های توده مردم را نسبت به دموكراسی در آسیای شرقی، سنجش كنند. جدا از نتایج حاصل از این نوع تحقیقات، نكته اصلی بر سر این مهم است كه ارزش و اهمیت افكار عمومی نسبت به دموكراسی، چرا و به چه دلیل، تا این درجه حساس و غیرقابل چشم پوشی است؟
لاری دیاموند، در مقاله بسیار ارزشمند خود با عنوان «مردم دموكراسی را چگونه می بینند؟»، در مقام پاسخ به این سئوال می گوید: «بعد اصلی افكار عمومی به دلیل پیامدهایش برای ثبات و تثبیت دموكراسی به مشروعیت یا حمایت از دموكراسی مربوط می شود» (گذار به دموكراسی/ زیر نظر حسین بشیریه / مقاله: مردم دموكراسی را چگونه می بینند؟ لاری دیاموند، ترجمه: منصور انصاری / نشر نگاه معاصر، چاپ اول ۱۳۸۴/ ص ۱۶۶). كتاب (یا به عبارت صحیح تر مقاله) «دموكراتیك شدن فرهنگ» كه از دو بخش تشكیل شده (بخش اول: برخی مشكلات دموكراسی های سیاسی در مرحله رشدیافتگی كامل. بخش دوم: مردم سالاری گرایی، همچون یك پدیده عمومی فرهنگی)، از همین زاویه قابل تامل و بررسی است.
حزب ناسیونال سوسیالیست كارگران آلمان، معروف به نازی، در سال ۱۹۱۹ تشكیل شد و سپس در سال ۱۹۳۳ به رهبری هیتلر قدرت را در آلمان به دست گرفت. رأی بالایی كه مردم آلمان به هیتلر دادند، بحث و جدل های زیادی را درباره توده ای شدن قدرت و تولد استبداد از دامان انتخاب توده ها برانگیخت. تامل بر چرایی این موضوع و جست وجو برای یافتن پاسخی برای آن، اندیشمندان بنامی را متوجه خود كرد. به عنوان نمونه، متفكری چون ارنست كاسیرر، در آخرین اثر خود «اسطوره دولت»، بازگشت توتالیتاریسم را زاده ذهنیت اسطوره ای و شكست غرور و آرمان های آن می داند.
مانهایم نیز، وقتی در سال ۱۹۴۱از شوك ناشی از جابه جایی قدرت (از شبه دموكراسی به توتالیتاریسم) بیرون آمد، به انگلستان مهاجرت كرد و در آن كشور به دنبال این مهم رفت كه چگونه می توان دموكراسی سیاسی را به دموكراسی مردمسالار تبدیل كرد؟ او بر این باور بود كه در دموكراسی سیاسی، در هر انتخابی خطر سقوط به دامان خودكامگی وجود دارد. برای جلوگیری از این امر، باید دموكراسی سیاسی را جزیی از یك كل والاتر و برتر قلمداد كنیم، كلیتی به نام «فرهنگ دموكرات». برای رسیدن به این مقصود، باید سه اصل بنیادی دموكراسی را هم در معنای محدود سیاسی، و هم در معنای وسیع فرهنگی آن در نظر داشت. این سه اصل از منظر كارل مانهایم عبارتند از: «۱- برابری بالقوه هستی شناختی همه اعضای جامعه، ۲- به رسمیت شناختن حیات فردی اجزای جامعه، ۳- وجود نخبگان در جامعه دموكراتیك همراه با روش های نوین انتخاب نخبگان» (ص ۲۷) در اصل اول مانهایم در پی آن بود كه دیدگاه ایستا و سلسله مراتبی نبوغ و برخورداری از یك استعداد به اصطلاح جادویی و منحصر به فرد را از میان بردارد. «انسان های بزرگ، بزرگ اند، اما نه به خاطر اینكه جوهر ازلی متفاوتی دارند بلكه بدین سبب كه فرصت های بهتر و عظیم تری برای رشد یافته اند.»
(ص ۳۰) بنابراین، با نگرش دموكراتیك، آموزش، عمومی و فراگیر شده و هر فردی این توانایی را خواهد داشت كه به انسانی بزرگ (همچنین الیت یا نخبه) تبدیل شود، و نگرش اقتدار گرایی كه حقیقت را محدود به فرد یا افراد خاصی می كند از میان بردارد. در نتیجه، همه در یك سطح برابر (به عنوان مثال اسطوره معلم همه چیزدان و شاگرد جاهل در الگوی مانهایم از میان می رود) با هم برخورد می كنند. ناگفته پیدا است كه در چنین طرحی، زبان نخبه ها محدود و محصور به گروه الیت ها نمی شود.
در اصل دوم، فرد دارای هویتی مستقل، در اندیشه و معرفت شناسی می شود. به این معنی كه دیگر فرد متناسب با الگوهایی كه در جهت حفظ سنت های گذشته، و تایید وضعیت موجود هستند، نمی اندیشد، بلكه این توانایی را دارد كه با آزادی كامل، شعاع دید خود را تا بیكران گسترش دهد. البته در این گستره تفكر، هر كسی می تواند با پذیرفتن و احترام به اندیشه دیگری، به طرح مباحث خود پرداخته و با دیگری به گفت وگو (در مقابل مونولوگ = تك گویی) بنشیند، عملی كه مانهایم آن را «مباحثه اصیل» می نامد. چرا كه معتقد است در یك مباحثه اصیل «همه شركت كنندگان به طور برابر و مشترك مسئول نتایج مباحثه هستند. این توزیع مساوی مسئولیت ها یكی از مشخصات جامعه دموكراتیك است... در این لحظه، فقط هنجارهایی كه همه پذیرفته اند معتبر است. این هنجارها همواره از پایین مورد تجدید نظر قرار می گیرند و قالب های بیانی جدید می یابند.
بدین شیوه، مسئولیت فردی می شود و به عنوان یك قاعده این مسئولیت نه فقط یك فرض ضمنی بلكه عمل آگاهانه را دربر می گیرد.» (صص ۴۶- ۴۵) مانهایم، دستیابی تمامی مردم به چنین خردی را «مردمسالار شدن ذهن» می نامد. چراكه آگاهی فرد چند بعدی می شود، ابعادی چون شناخت نسبت به موقعیت خود، شناخت نسبت به جامعه، شناخت نسبت به وجود رقبا و حقوق آنها و شناخت درباره نقاط اشتراك و متضاد.
سرانجام در اصل سوم، فاصله میان نخبه ها با توده مردم كم می شود. زیرا مانهایم بر این باور است كه در یك جامعه دموكراتیك مدرن، نه تنها نخبگان حذف نمی شوند، بلكه آنها از دل توده ها برخاسته اند، به همین جهت، می توانند توده ها را فهمیده و درك كنند. اهمیت نخبگان در زمان های تغییرات سریع فرهنگی، برجستگی بیشتری پیدا می كند، چراكه آنها تغییرات و تحولات فرهنگی و اجتماعی را سریع تر درك می كنند. آنها با سنجش شرایط جدید و متناسب با تحولات جدید، راه ها و الگوهای تازه ای را به جامعه پیشنهاد می كنند. این راه ها برای اینكه از سوی توده ها پذیرفته شوند، از طریق گروه های واسط در اختیار آنها قرار می گیرند. در نتیجه «اگر... پیشاهنگ بتواند دیدگاه های جدیدش را ابتدا به گروه های میانی و در پایان به توده منتقل كنند، دموكراتیك شدن فرهنگ تبدیل به فرآیند كاهش فاصله میان نخبه و توده می شود نه فرآیند گسترش برابری مبتذل.» (ص ۵۴)
این خطر همیشه وجود دارد كه نخبگان دموكراتیك نقش خود را از دست بدهند و توده ها برجای نخبگان بنشینند.
▪ مانهایم با تامل بر چنین شرایطی، رابطه میان نخبگان یك جامعه دموكراتیك مدرن و توده ها را به پنج دسته تقسیم می كند:
۱- شیوه های گزینش نخبگان از میان توده ها: این گزینش در جوامع دموكراتیك پیش مدرن به دو روش رقابت آمیز و انحصاری بوده، و در یك جامعه دموكراتیك مدرن، به سه صورت ترفیع بوروكراتیك، رقابت ساماندهی نشده و فشارهای طبقاتی است ۲- ساختار متفاوت نخبه، روابط متقابل آنها و رابطه آنها با جامعه كل ۳- تفسیر و ارزیابی این گروه ها از خودشان و قضاوت دیگران در مورد آنها ۴- فاصله اجتماعی میان نخبگان و توده كه تابعی است از آگاهی توده ها ۵- اندیشه های فرهنگی كه گروه های گوناگون نخبه تولید می كنند.
در پایان، و در ارتباط با همراهی افكار عمومی با دموكراسی، نباید این نكته حیاتی را از یاد برد كه «اگر دموكراسی قرار باشد در سطوح ارزش ها و اعتقادات عمومی تثبیت شود، باید پیشرفت قابل توجهی در كنترل فساد در سیاست و حكومت صورت گیرد و پاسخگویی نسبت به عملكرد حكام بهبود یابد.» (لاری دیاموند، مقاله: مردم دموكراسی را چگونه می بینند؟، همان منبع، ص ۱۸۲)
كارل مانهایم
ترجمه: پرویز اجلالی
نشر نی
چاپ اول ۱۳۸۵
۱۱۰۰ نسخه
علیرضا جاوید
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید