چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


داستان‌های ناعاشقانه!


داستان‌های ناعاشقانه!
● یادداشتی‌هایی برمجموعه داستان « بریم خوش گذرونی» نوشته‌ی علیرضا محمودی ایرانمهر
همه‌ی آدم ها کارمی‌کنند و زحمت می‌کشند تا پولی به دست بیاورند و بعد هزینه‌های جاری زندگی‌شان را بدهند و گاهی با پس انداز آن بروند خوش گذرونی!
اما اگر دل‌شان خوش گذرونی خواسته باشد اما پولش را نداشته باشند مجبورند کتاب‌های‌شان را بفروشند و این طور است که برای یک بعد از ظهر خوش بودن با « یلدا» خانم‌، یک دوره کتاب‌های «سر کارل ریموند پوپر» به باد می‌رود.
در داستان « بیچاره پوپر» جنبه‌ی پیش بینی ناپذیر بودن زنان که یکی از جذاب ترین پلان‌های بازی عاشقی است به خوبی اشاره شده‌است، به اضافه‌ی احساس ثروتمند بود که بعد از قدم زدن با زنی زیبا نصیب مرد جماعت می‌شود.
وجه غم انگیر بیچاره پوپر هم، شکلاتی است که خورده می شود و کتاب هایی است که به باد می‌رود. خیلی دوست داشتم ببینم علیرضا محمودی بعد از فروش تمام کتاب‌هایش چه کار می‌کند؟ چرت عاشقی را پاره نکنم که دوست خوبم به کوه های دور دست و فنا ناپذیرنگاه کند و از شکلات دو نفره لذت ببرد.
مرد های دست از سر زن ها بر نمی دارند حتا سر پست نگهبانی. داستان « پست ساعت دو » روایت خیال بافی یک مرد از زنی ذهنی ست. رابطه ی خیالی که البته به کمک رادیو و در تنهایی نیمه شب شکل می‌گیرد.
« سونات زنانه » یک زن ذلیلی حسابی ست. زنی به حمام می رود و مرد از صدای های او یک سونات می‌سازد. من خنده ام گرفت چون می شود به این سونات ریتم های متعددی داد! آقای داستان نویس خسته نباشید .
« تعطیلات» هم از آن داستان‌هایی‌ست که بوی تند واقعیت‌های زندگی را کاملا به مشام خواننده می‌رساند! تصویری اززندگی جنسی آرام یک زن با افت خیزهای آن و البته درآمد روزانه‌! زنی که در یک صبح پاییزی می‌تواند از تمیزی برگ های زرد لذت ببرد.
اما راوی توی این داستان زیاد هم زن نبود!
آدم‌ها هم با هم حرف می‌زنند، هم پشت سر هم. و خوب در ذهن خودشان هم غوغایی است، این‌ها را ضربدر یک رابطه‌ی عاشقانه کنید ! آن وقت می فهمید که رابطه‌های انسانی پر از بد گمانی است!
بی‌ خود نیست که یک عمر « پشت دروازه های بهشت » می‌مانیم!
از « دریاهای ماه » خوشم نیامد! قصه از ریتم خارج شده بود و اطناب عجیبی داشت! درمجموع قصه ی خوبی نبود! با آن پایان مزخرف!
« فیل های پشت پنجره » دغدعه همیشگی آدم هاست که موقع عشق بازی کسی آن ها را نبیند! اما زیادی لوس بود!
در« جشن تولد » محمودی خیلی زور زده که زن داستان روایت زندگی را در دست بگیرد ، اما روایت جفت و جور نمی شود و آن قدر کار لق می زند تا آخرش زن و نویسنده هر دو از صرافت روایت می‌افتند و برمی‌گردند به ریتم عادی زندگی!
« پرده های سفید سرتاسری » خواندنش دل خوش می خواست که من دارم!
« بریم خوش گذرونی » اگر به پست شما از این دخترهایی که با زندگی حال می کنند خورده، می‌توانید حسابی خاطرات تان را مرور کنید و به شرط این که بچه پولدار باشید بد نمی گذرد!
« مرگ شاملو » عجب داستان بی‌‌معنی‌ای! فقط از بخش‌هایی که آن دختر شعرهای شاملو و اخوان را عوضی می‌خواند حال کردم‌، چون حال شاعر جوان جا می‌آمد!
شاهکار علیرضا محمودی ایرانمهر در این مجموعه « پیراهن ها ی روی هم » است. با دیالوگ‌ها محشر آن! این داستان بیش از همه‌ی داستان‌ها، داستان است و نمی دانم چرا نویسنده آن را توی داستان واره‌های کتاب گذاشته است.
روایت در این داستان کنار رفته و آدم‌ها خودشان حرف می‌زنند! به جز برخی داستان‌های منتشر نشده این بهتری داستان محمودی ست که تا کنون مجوز انتشار گرفته‌است.
از بقیه‌ی داستان‌واره‌ها خوشم نیامد. غیر از « شیخ مشفق الدین» که یک جور دست انداختن عرفان است و بد نبود. داستان « آن سوی دیوار » هم بدک نبود.
درمجموع محمودی به روابط عاشقانه خوش بین نیست و چراغ‌های رابطه را تاریک روایت می‌کند. برای همین بهتر است داستان‌ها را نا‌عاشقانه خواند زیرا بد جوری به واقعیت محض سلام می‌دهند!
از منظر فنی فکر می‌کنم آن قسمت‌هایی که محمودی روایت را ول می‌کند و دیالوگ ها را می نویسد بیش‌تر داستان نویس است.
در یک نگاه کتاب « بریم خوش گذرونی » خواندنی است . این خیلی خوب است و بهتر این است که ما به جای فلسفه‌باقی قصه‌ی‌مان را خوب روایت کنیم‌ ، کاری که محمودی در داستان « پیراهن های روی هم‌» کرده و در « جشن تولد‌» می‌خواسته بکند.
من که منتظر داستان های بعدی محمودی هستم، شما چه طور؟!
این را هم اضافه کنم بیش‌تر فواحش بریم خوش گذرونی بالا شهری هستند و کلاس بالا می‌پرند، اما بنا به شغل‌شان از بورژوا جماعت درد آشنا ترند و مثل بعضی سوژه‌های بالا شهری حال به هم زن نیستند!
جواد لگزیان
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید