شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


ادبیات بر مزار سیاست


ادبیات بر مزار سیاست
● یادداشتی بر کتاب «تاج خار» نوشته مسیح علی نژاد
ادبیات سیاسی در ایران چندان جا افتاده نیست مثل خیلی از چیزهای دیگر، اما تا دلتان بخواهد ادبیات سیاست زده داریم و کلی سیاست بی ادبانه(منظور بدون ادبیات است البته). حجم انبوهی از کتاب های داستانی اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه ی شصت آمیخته به ماجرهای زندان، ساواک، فقر و فلاکت در فضای به شدت سیاسی زده به چاپ رسید که با نگاه بی غرضانه ی امروز، اکثرشان نمره قبولی دریافت نمی کنند که هیچ، نامشان هم در دفتر نمره خاطرات دیده نمی شود. به همین نسبت حجم قابل توجه ای از کتاب های سیاسی چاپ شده در اواخر دهه ی هفتاد و اوایل دهه ی هشتاد اعم از خاطرات سیاسی ، دفاعیات و خاطرات زندان روانه بازار شد که علی رغم فروش نسبتاً خوب در زمان خود، به علت روی خوش نشان ندادن به ادبیات، تاریخ مصرفشان بسیار کوتاه بوده است.
«تاج خار» از خیل کتاب های منتشر شده ی این سال ها، از این رو ممتاز است که با این که خاطرات واقعی یک خبرنگار پارلمانی است که اصولاً می بایست سیاسی باشد که هست؛ در عین حال از منطق و شگردهای داستانی پیروی می کند. خصوصاً این که سمت و سوی این گرایش به ادبیات مدرن نزدیک تر است آن چنان که می توان بدون علاقه و یا اطلاع از مسایل سیاسی از خواندن آن مانند یک رمان لذت برد.
در این نوشته به هیچ وجه قصد ندارم بر جنبه های سیاسی و صحت و سقم مطالب مندرج در این کتاب بپردازم و یا حتی این نکته را یادآوری کنم که چنین نوشته هایی می توانند در آینده به عنوان سند تاریخی مورد استناد قرار گیرد یا نه؛ بلکه تنها بر جنبه های ادبی آن تأکید دارم و آن چه آن را به ادبیات داستانی نزدیک کرده است.
نوع روایت «تاج خار» با حفظ انسجام، از شکل تک خطی یک حکایت ساده پا فرا تر می گذارد و با بر هم زدن گاه به گاه توالی زمانی، همچنین بُرزدن اتفاقات کاری با زندگی خصوصی و بازگشت به گذشته، داستان را به پیش می برد. مهم این نیست که تمام این فنون را خود نویسنده که اتفاقاً خبرنگاری سمج و کارکشته ای هم هست به کار برده و یا کمک ویراستار پنهانی ای او را دراین کار یاری رسانده؛ آن چه اهمیت دارد شعوری است که در ضرورت وجود چنین ساختاری در اثر احساس شده است.
نثر خوب علی نژاد و طنز بی پروای او یکی از جذابیت های کتاب است راهی برای یک نفس خواندن اثرش.«از کودکی حس غریبی همیشه همراهم بود. انگار تنم می خارید برای ماجراجویی. دنبال دردسر بودم. دست خودم نبود. بچه که بودم، از دیوار و درخت همسایه بالا می رفتم. از باغ بزرگ عبدالهاشم در همسایگی مان، با جیب هایی پر از شلیل و گردو بر می گشتم. همه ی کنج و کنار باغ رمضان دکتر را مثل باغ حقیر خانه مان می شناختم.
همیشه فکر کرده ام بعضی جاها خبرهایی هست که بعضی ها تمایل به لو رفتنش ندارند و یک جورهایی از درزدادنش می ترسند. خبرنگاری را انتخاب کردم برای همین....» (صفحه ۱۴)
انتخاب اسامی شخصیت ها یا به بیان بهتر نحوه ی بیان آن ها که عموماً خبرنگاران واقعی هستند مانند«هنگامه ی توسعه»،«شاکر ایران»،«نرگس آفتاب» به شکل خوش آیندی در متن جا گرفته است آن چنان که به همراه خود بار معنایی ضمنی دارند که نام خود نویسنده نیز از آن مستثنی نیست.« ...روز اول آشنایی از اسمم تعجب کرده بود: مسیح اسم مردونه است کی این اسم را برایت انتخاب کرده؟
خنده ام گرفت. از تصور این که پدر روستایی و مذهبی ام اسم مسیح را برایم انتخاب کرده باشد تا دقایقی از خنده اشک به چشم هایم می آمد. اما بعدش گریه کردم.
- اسمم معصومه است. دوستام صدام می کردن؛ مصی. اما یکی که می گفت خیلی دوستم داره، برام شعری گفت و صدام کرد؛ مسیح!» (صفحه ۹)
حکایت با گره افکنی آغاز می شود.نام «پویان» به عنوان شخصیتی ناشناس تا اواخر کتاب نامعلوم می ماند و خواننده را با حدس های مختلف مشغول می کند و اوج و فرودهایی مانند قضیه «مقتدی»، تعلیق های ملایم و به جایی که در جای جای کتاب استفاده می شود نشان از آن است که نویسنده در پروراندن روایت خود، کارش را بلد است.
علی نژاد برخلاف اکثر خاطره نویسان از خود قهرمان نمی سازد بلکه شخصیت اول داستانش که خود او باشد؛ یک ضد قهرمان به تمام معنی است. زنی که با تمام حساسیت های یک خبرنگار حرفه ای و تا حدود زیادی جنجالی، از ضعف های انسانی تهی نیست. لهجه ی روستایی و صدای جیغ جیغی اش همه را فراری می دهد، اشکش دم مشکش است و بعد از هر شلوغ کاری و یکه به دو ها چند نفر باید جمع و جورش کنند و برایش آب قند بیاورند و همه این ها است که او و حکایش را تا این حد باور پذیر کرده است.
در پشت جلد کتاب، ناشر یادآور شده است: «اما سرانجام مسیح علی نژاد از مجلس هفتم اخراج شد. آنچه شما در این کتاب می خوانید. روایت داستانی او از حضور کوتاهش در مجلس هفتم است که البته همه حکایت او نیست.»
و باقی حکایت همان است که سال ها پیش شاملو گفته بود؛ ادبیات و سیاست هیچ گاه هم دیگر را ملاقات نمی کنند مگر بر سر گور هم.
بهنام ناصح
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید