شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


اقتدا به مسیح


اقتدا به مسیح
اگر سودای رسیدن به درجات عالی كمال را در سر داری، باید شجاعت آغاز كنی، تیشه بر ریشه زنی تا حب ذات پنهان و منحرف خویش را و هر امتیاز مادی و شخصی را قلع و قمع كنی. تقریبا همه رذائل دیگری كه غلبه بر آنها لازم است، از این رذیله حب نفس منحرف ناشی می‌شود. اما آنها كه می‌كوشند نفس خویش را كاملا بمیرانند و برآن مسلط شوند، بسیار كم‌اند و در نتیجه غرقه در نفس خویش می‌مانند و به هیچ وجه نمی‌توانند به لحاظ معنوی بر خود فائق آیند. كسی كه مایل است با من در راه آزادی واقعی قدم بگذارد، باید در درون خود همه علایق فاسد و منحرف را بكشد و هیچ علاقه خودخواهانه‌ای به هیچ مخلوقی نداشته باشد». (اقتدا به مسیح، كتاب اول باب هجدهم)
كتاب اقتدا به مسیح (The Imitation of christ) بعد از انجیل در نظر مسیحیان یكی از كتاب‌های كلاسیك محبوب و بااهمیت در حوزه عرفان عملی به حساب می‌آید. این كتاب بیانگر جریان عرفانی در قرون وسطی است كه به تفكر مسیح شهرت یافته است. ادبیات و لحن كتاب با پاره‌ای از گرایش‌های عرفانی و صوفیانه عالم اسلام مشابهت‌های فراوانی دارد. خواننده مسلمان این كتاب در اكثر صفحات احساس همدلی و قربت نسبت به مطالب دارد. جملات و عناوین باب‌ها آنقدر آشنا به نظر می‌رسد كه خواننده گمان می‌برد به خواندن كیمیای سعادت امام محمد غزالی یا معراج‌السعاده ملا احمد نراقی مشغول است.
این كتاب متعلق به توماس اكمپیس (Thomas Akempis) متوفای قرن چهاردهم میلادی است كه به لحاظ فكری و منش عملی تعلق خاطر فراوانی به انجمن زندگی مشترك برادران ایمانی (Brethren of the common life) دارد. او از سن ۱۴ سالگی تا آخر عمر یعنی ۹۰ سالگی در یكی از این انجمن‌ها زیسته است. اعضای این انجمن‌ها در لوای قوانین خاصی با یكدیگر به صورت مشترك زندگی می‌كردند.
هر كه هر چه داشت به صورت مشترك استفاده می‌شد. آنها به لباس و غذایی كم قانع بودند و هیچ اندیشه‌ای در سر برای فردای خویش نداشتند. هدف اصلی انجمن این بود كه با بازگشت به سادگی و شور و اشتیاق حواریون عیسی مسیح، با رفاه‌طلبی و انحراف روحانیان روزگار خویش به مبارزه برخیزد. از این رو در توصیه‌های توماس اكمپیس می‌خوانیم: «لباس رهبانی پوشیدن و سر تراشیدن فی نفسه مهم نیستند؛ این تغییر شیوه زندگی و كشتن هواهای نفسانی است كه راهب واقعی می‌سازد. كسی كه در دنیا در پی چیزی جز خدا و نجات خویش است، روح او چیزی جز زحمت و غم نخواهد یافت. كسی كه نمی‌كوشد از همه كمترین باشد و خادم همگان، هرگز مدت زیادی در آرامش نخواهد بود».
خود توماس رفتار افتاده و انزواطلبانه‌ای داشته و هرگز در پی شهرت و جاه نبوده است. از این رو به مقامات كلیسایی هرگز توجهی نداشت و البته كلیسا نیز با وجود اعتراف به پرهیزگاری او هرگز در حق او از لقب قدیس (saint) استفاده نكرده است. جوهره تفكر او تاكید بر تجربه باطنی و دوری از فلسفه یونانی و نظرپردازیهای متكلمانه است. تمام اصرار او بر فراگرفتن معرفتی است كه به كار آدمی می آید. از این رو می گوید: «بسیار احمقانه است غفلت از چیزهای مفید و ضروری و پرداختن مصرانه به امور عجیب و غریب و مضر.
در حقیقت ما چشم داریم و نمی بینیم. ما را چه كارها با چیزهایی مثل جنس و نوع؟ ما را چه كار با چیزهایی كه اگر هم ندانیم بر آنها مؤاخذه نمی شویم!» از این رو، در سراسر كتاب از اصطلاحات فلسفی، كلمه ای به چشم نمی خورد و در عوض با لحنی ساده و جذاب از آموزه های الهیات مسیحی برای بدست آوردن عشق خالص به خداوند مدد می جوید. او عصاره این عشق را در زیر پا گذاشتن فهم و ذكاوت بشری می داند و معتقد است اگر به جای تكیه بر فهم و توانایی خود به فضیلت تسلیم بودن در برابر عیسی مسیح تكیه كنی، سوار بر بال عشقی سوزان شده ای كه از عقل صرف فراتر می رود و به تعبیر او با خداوند یكی می شوی. از این مقام عرفای اسلامی با تعبیر «وصال خداوند» یا «قرب به او» یاد كرده اند. این همان رویه ای است كه بعدها در قرن هفدهم به «ایمان گرایی» شهرت پیدا كرد.
در نظر توماس، خداوند به عظمت عشقی كه در پس عمل قرار گرفته است، می نگرد و نه به عظمت دستاورد انسان. تفكر خدا محوری كه از آموزه های مشترك اسلام و مسیحیت است، در سراسر كتاب به چشم می خورد. «انسانی كه انگیزه او عشق كامل و حقیقی است در هیچ چیز در پی خود نیست بلكه فقط علاقه دارد در همه چیز به مجد و عظمت خدا كمك كند. او درصدد هیچ عملی نیست كه خود را راضی كند بلكه، در ورای همه خوبیها به اینكه مستحق عنایت خداوند شود، دل بسته است. هیچ خیری را به مردم نسبت نمی دهد بلكه همه خوبیها را از آن خداوند می داند. مبدایی كه همه چیزها از او ناشی می شود، غایتی كه همه قدیسان در پناه او از آرامش و كمال بهره می برند.
آه! ای كاش در آدمی بارقه ای از عشق حقیقی وجود داشت تا به یقین می دانست كه همه چیزهای زمینی فریبنده و موهوم اند». در نگاه عارفانی چون توماس اكمپیس والاترین و با ارزش ترین علمها آن است كه آدمی از خود فهم درست و ارزیابی متواضعانه ای داشته باشد. خود را چیزی به حساب نیاورد و دیگران را برتر از خویش بداند. در روزگار ما كه اخلاق و معنویت بسیار كم رنگ شده اند، شاید توصیه های امثال توماس، توصیه های آسمانی و غیر واقعی تلقی شوند.
اما نكته مهم در این جاست كه عالمان مسیحی و مسلمان باید بتوانند با تفسیرهای نوین این آموزه های كهن و نورانی را همواه در دل آدمی پر فروغ نگهدارند و مهمتر از تفسیر، عملكرد اخلاقی خود آنهاست. چگونه می توان در سطوح مختلف جامعه انتظار اخلاق داشت و آن را در بزرگان آن قوم جست و جو نكرد. به تعبیر بسیار زیبای حضرت امام حسین (ع) الناس علی دین ملوكهم. این نكته در بیان توماس به گونه ای دیگر آمده است.
«ما همواره می خواهیم دیگران بی عیب باشند، اما اشتباهات خویش را اصلاح نمی كنیم. ما دوست داریم دیگران را به جد سرزنش كنیم اما هیچگاه مشتاق نیستیم خود را اصلاح كنیم. ما دوست داریم آزادی دیگران را محدود كنیم، اما نمی خواهیم چیزی از ما دریغ شود. دوست داریم دیگران تحت قانون درآیند، اما هیچگاه نمی خواهیم خودمان پیرو قانون باشیم. از این رو، كاملا روشن است كه به ندرت به همسایه ها بسان خویش توجه می كنیم». شاید در همه صفحات كتاب خواننده مسلمان مواردی را بیابد كه مشابهت های فراوانی با جملات بزرگان و اولیای مسلمان دارد.
حتی در مواردی، مطالب بسیار شبیه به آیات قرآن اند. از این نكته می توان استفاده كرد كه متن این كتاب زمینه بسیار مناسبی برای گفت و گوی مسلمانان و مسیحیان است. این كتاب به گزارش دائره المعارف جدید الانتشار New catholic Encyclodia (۲۰۰۳) تاكنون به بیش از ۵۰ زبان ترجمه و منتشر شده است.
سعید عدالت‌نژاد
منبع : موسسه گفتگوی ادیان


همچنین مشاهده کنید