سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


سیصدوپنجاه و نه به علاوه یک


سیصدوپنجاه و نه به علاوه یک
اوایل خیابان پاكستان تهران، پایین تر از سفارت كبیر افغانستان و اواسط كوچه دوم با آن سراشیبی نسبتاً تند و نفس گیر و لابد چندمتری پایین تر یا بالاتر از سطح دریا، داخل زیرزمینی نمور ساختمان قدیمی تنها مركز مطالعات و توسعه رسانه های ایران وابسته به معاونت مطبوعاتی و تبلیغاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تنها كتابخانه تخصصی علوم ارتباطات كشور با گنجینه هایی از كمیاب ترین و بهترین منابع و مراجع از كتاب و مجلات و پایان نامه های مختلف دفن شده است و بنا بر آنچه از ظاهر این مقبره پیداست گویا از زمان افتتاح و تبدیل از یك آرشیو قدیمی به عنوان كتابخانه حدود ۹ سال است كه از فوت آن می گذرد.
به اصطلاح آدرس سرراستی دارد اما همه اینها را گفتم تا همه بدانند برای دستیابی به این گنجینه ارزشمند حداقل ظاهراً و اسمی هم كه شده باید از شهر و خیابان یا سفارت یكی دو كشور هسته ای و در حال توسعه و یا به اصطلاح اشغال شده و بالاخره فراز و فرودی مختصر بگذری و اینها همه می تواند نشانه این باشد كه معمولاً بعضی از ما ایرانی ها برای گنجینه های خود ارزش زیادی قائلیم، مثلاً آنها را در جاهایی پنهان می كنیم كه دست هیچ احدالناسی به آن نرسد و به عقل هیچ بنی بشری خطور نكند هرچند كه آن گنجینه ارزشمند از جنس كتاب و مجله باشد چه برسد به چیزهای مهمتر و به اصطلاح استراتژیك.
شاید به همین خاطر است كه از میان این همه خلق الله، علاقه مند و یا نیازمند، محقق، دانشجو، استاد روزنامه نگاری و ارتباطات كشور، سرجمع حدود ۳۵۹ نفر تا به حال توانسته اند عضو بی سروصدای این كتابخانه محقر و محجوب باشند.
حتی به فرض محال اگر میزان مطالعه كتاب در كشورمان و در میان دانشجویان یا مردم به این اندازه قابل توجه و خوب نبود و از سطح استاندارد جهانی هم پایین تر بود و یا اینكه كتابخانه های شهرمان همه با تابلوهای ناخوانا و كوچك مشخص شده بودند و در مسیر و یا دید آزاد مردم نبودند، با توجه به آنچه گذشت، دوری مسافت، استتار و سختی راه این كتابخانه تخصصی، جایی برای گله و شكایت از مردم و یا اقشار فرهیخته و مطبوعاتی كتابخوان جامعه مان نمی گذارد.
با فشار به زانوها و كنترل سرعت مطمئنه در سراشیبی ها، اواسط كوچه دوم به در ورودی این مركز می رسی. جلوی حیاط كمرت را باریك می كنی تا بتوانی از پازل راهروی اتومبیل های كوچك و بزرگ استاد و كارمند خوش فرمان این مركز خودت را به ورودی ساختمان برسانی.
انگار زنگ تفریح است و اضافه دانشجویان مركز، چای و نسكافه به دست ریخته اند طبقه همكف. از لابه لای نگاه ها و پچ پچ بچه ها از بد و خوب اساتید كه بگذری، درست كنار آسانسور، وقتی كه صورت و هیكلت تا كمر داخل آینه سرویس بهداشتی روبه رو افتاد، دست چپ راه پله باریكی است كه با یكی دو پیچ تند و رو به پایین تو را به تنها «كتابخانه تخصصی و موضوعی علوم ارتباطات و مطبوعات كشور» می رساند.
البته این عنوان غریب را خانم كتابداری می گوید كه به نظر می رسد از دیدن یك انسان دیگر مثل خودش در این عمق خاك خوشحال شده است، هرچند كه مثلاً به روی خودش نمی آورد. یك سالن با مساحت حدود ۱۲۰ یا ۱۳۰ متر مربع با آب و هوایی گرم و مرطوب و كمترین روزنه ای برای ورود كمی نور طبیعی یا هوا. سمت راست سالنی حدود ۲۰ یا ۳۰ متری سهم بخش خدمات فنی و آماده سازی صنایع و كتابدار شده است. چهار، پنج جای مخصوص آویز روزنامه سمت راست كنار دیوار روی زمین میخ شده اند. ده، یازده میز مطالعه تك نفره وسط و دو طرف سالن و چندتایی قفسه مخصوص مجلات مختلف، از كنكور و آشپزی تا صنعت آب و برق و ریخته گری، از پزشكی و فلسفه و سلامت تا هنر و موسیقی و كلی مجله های تخصصی قلمبه سلمبه و به اصطلاح روشنفكری تا هفته نامه های همه كس فهم و رنگارنگ و البته جذاب با پوسترهای رنگی و قاب كردنی.
از مخازن و كتاب ها كه چیزی دم دست نیست. خوب كه بگردی سه، چهار میز كار و برگه دان و به اصطلاح چند دستگاه رایانه پیر و زهوار در رفته كه لابد آمار كتاب ها و بده بستان ها را دارند.
ساكن بودن هوا، محیط خارش زای سالن مطالعه، نسیم مرطوب زیرزمینی و آب و هوای گرم و مرطوب با رایحه سرویس بهداشتی مجاور و عدم امكان كمترین ارتباط هوازی با فضای بیرون پدیده گلخانه ای مخصوصی را در اینجا به وجود می آورد كه خود به تنهایی جای توجه و پژوهش دارد.
البته به لطف تكنولوژی و پیشرفت های به دست آمده در زمینه صنعت تاسیسات، صدای پرواز بال موتور هواكش ها عموماً برفضا حكمفرما است و لامپ مهتابی هایی چند كه مثل شمع آب می شوند تا نور كافی و وافی سالن را فراهم آورده باشند.
«شرایط برای عضویت در این كتابخانه سخت نیست.» این جمله را همان خانم كتابدار، برعكس این نوشته ها با جدیت و لحن كاملاً اداری و خشك می گوید. خودت را جمع و جور می كنی و مثل یك دانش آموز مودب و خوب، شمرده و دقیق، انگار كه روبه روی خانم مدیر دوران مدرسه ات ایستادی، اصل مطلب و غرض از مزاحمت را شرح می دهی.
هیچ ارباب رجوعی نیست، مسئول كتابخانه هم كه مرخصی رفته و تو مجبوری سئوال هایت را از او بپرسی. به زحمت نفس عمیقی می كشی و در ذهنت مرور می كنی كه كارت را بلد هستی، یك ضرب المثل قدیمی هم هست كه می گوید از محبت خارها گل می شود، پس بسم الله می گویی و شروع می كنی.
«توجه كنید ما اینجا ۳۵۹ نفر عضو داریم و به غیر از من، چهار نفر دیگر هم به عنوان كتابدار به صورت شیفتی مشغول به كار هستند. مطابق بررسی ای كه خودمان انجام دادیم با رقم ۵۵ درصدی بیشترین مخاطبان كتابخانه دانشجویان رشته ارتباطات اجتماعی و روزنامه نگاری هستند و حدود ۲۰ درصد هم كارشناسان واحد پژوهشی، آموزش و انتشارات و كارمندان خود مركز، اساتید دانشگاه ها و پژوهشگران موسسات مربوط به این حوزه هم روی هم رفته حدوداً ۲۵ درصد از كل مراجعان به كتابخانه را شامل می شوند.»
گویا این كتابخانه واقعاً به غیر از تك وتوك دانشجویانی از بیرون یا بچه های دوره های روزنامه نگاری خود این مركز كه احیاناً به صورتی كاملاً اتفاقی متوجه اینجا شده اند و یا از طریق آشنایی احتمالی چندنفری در نمایشگاه مطبوعات آن هم سالی یك بار، هیچ شانس دیگری برای زنده ماندن ندارد.
او می گوید: سه گروه مخاطبان ما یعنی دانشجویان خود مركز، دانشجویان دیگر دانشگاه ها، محققان و پژوهشگران و یا اساتید و صاحب نظران هركدام تقریباً با شرایطی یكسان و مساعد به راحتی می توانند با واریز مبلغ ناچیزی به همراه ارائه مدارك متعارف و لازم شناسایی در این كتابخانه عضو شوند.
«ما شرایط سختی نداریم. اكثر دانشجویان دو كتاب را تا چهارده روز امانت می برند و تا سه مرحله هم اگر بخواهند می توانند كتاب هایشان را تمدید كنند. حتی برای سهولت مراجعه كنندگان ما تمدید كتاب و مجله را به صورت تلفنی هم انجام می دهیم.
و این شرایط و مساعدت ها با توجه به ویژگی های اعضا و سطح تحصیلات آنها متغیر و آسان تر هم می شود، راستی چای شما سرد شد، بفرمایید.»
با توجه به شرایط پیش آمده و روابط روبه رشد با آن خانم مدیر كتابدار حالا فرصت خوبی است تا سئوالات زیرزمینی ات را هم بپرسی و بزنی به چاك، به قول معروف سنگ مفت، گنجشك هم مفت.
راستی، شما آمار دقیق كتاب هایتان را دارید، فارسی ها، خارجی ها، مقالات یا نشریات خارجی و احیاناً كتاب های مرجع تان. فكر نمی كنم این كامپیوتر لگن چیزی به یادش بیاید. با انگشت اشاره اینتری می كند و بعد از یك سرچ مختصر و گویا از طرف كامپیوتر با غروری تكنولوژیكی می گوید: بله عزیزم به ترتیب می گویم یادداشت كنی؛ ۳۷۹۷ كتاب فارسی در حوزه ارتباطات اجتماعی، ۱۱۴۵۵ مقاله فارسی در این حوزه، ۷۴۱ پایان نامه تحصیلی فارسی با موضوعات مختلف ارتباطات، ۱۴۰ نشریه تخصصی فارسی، ۲۰۶۷ كتاب تخصصی به زبان انگلیسی، ۴۰۳۷ مقاله تخصصی لاتین، ۸۷ نشریه تخصصی خارجی و بالاخره چندتایی هم پایان نامه های لاتین مربوط به حوزه ارتباطات و بعد به شوخی می گوید: «حالا بفرمایید چند كیلو می برید. راستی اگر خواستی بیایی ما از صبح تا ساعت ۷ بعدازظهر بیشتر نیستیم. پنجشنبه ها هم كه مركز تعطیل تعطیله.»
لابه لای یك و دو پله ها، دودوتا چهارتا می كنی. آن همه كتاب و مجله و منبع تقسیم بر ۳۵۹ به علاوه یك، كه تو باشی، مثلاً به علاوه مطالعه اجباری و از ترس برای درس، تحقیق و پایان نامه های دانشجویی، منهای وقت و حال و حوصله ضربدر گرفتاری های خرد و ریز زندگی و كلی بهانه و توجیه و واقعیات دیگر آن، فایده ای ندارد. مخ ات سوت روشنفكرانه ای می كشد و به اصطلاح هنگ می كنی.
حالا تمام مسیر كوتاه برگشت كارت عضویت ات را برانداز می كنی. شماره عضویت، بزرگ نوشته ،۳۶۰ كارت عضویت، كتابخانه مركز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، ارائه این كارت هنگام مراجعه الزامی است. گوشه كارت به خودت لبخند می زنی. بچه ها رفته اند سر كلاس، جلوی در ورودی كمرت را باریك می كنی تا بتوانی از پازل راهروی اتومبیل های كوچك و بزرگ استاد و كارمند خوش فرمان این مركز خودت را به در حیاط برسانی. بند كوله ات را محكم می كنی، با فشار به زانوها و به زحمت با حداكثر سرعت ممكن سربلندی نسبتاً تند كوچه را بالا می آیی. اینجا اوایل خیابان پاكستان تهران، پایین تر از سفارت كبیر افغانستان و اواسط كوچه دوم با آن سراشیبی نسبتاً تند و نفس گیر و لابد چندمتری پایین تر یا بالاتر از سطح دریا، داخل زیرزمین نمور، ساختمان قدیمی تنها مركز مطالعات و توسعه رسانه های ایران وابسته به معاونت مطبوعاتی و تبلیغاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تنها كتابخانه تخصصی علوم ارتباطات كشور با گنجینه هایی از بهترین و كمیاب ترین منابع و مراجع از كتاب و مجلات و پایان نامه های مختلف دفن شده است و بنا بر آنچه از ظاهر این مقبره پیدا است گویا از زمان افتتاح و تبدیل از یك آرشیو قدیمی به عنوان كتابخانه حدود ۹سال است كه از فوت آن می گذرد.
مهرنوش دژاكام
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید