جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


شعر ناتمام


شعر ناتمام
● یادداشتی بر نمایش «ركاب» نوشته و كار «عزت الله مهرآوران»
«ژان لویی بارو» در جایی گفته است، اگر هنر نمایش بر متنی باارزش تكیه كند، در آن صورت بخش شایسته ای از ادبیات خواهد بود. بنابراین تئاتر به عنوان یاخته ای از نویسندگی، هنر چندان مهمی محسوب نمی شود. پس به لطف ادبیات حق حیات دارد. این همان منطقی است كه بعضی ها را وامی دارد تا بگویند: «تئاتر قبل از هر چیز نمایشنامه است.»
تئاتر اگر نمایشنامه نباشد، پس چیست؟ شعر است یا تلالو رنگ های هراسان و فرار در یك تابلوی نقاشی؟
«ركاب» آقای مهرآوران به شعر شبیه تر است. شعری پراحساس با صور خیالی كه صحنه یارای تركیب و تنظیم و فرآیند كنش آن را ندارد.
«سمن بویان غبار غم چون بنشینند بنشانند»
آیا می توان این مصرع پرمغز و نغز را به صحنه آورد؟ «پیتر بروك» ثابت كرد كه می توان، اما به چه قیمت؟ به قیمتی كه ظرف و مظروف همدیگر را برتابند. وقتی كه شاخه ای از طبیعت گرایان در تئاتر مبنای شیوه پردازی را طرح كردند و رفتند تا ماهیت تئاتر را به یك لحظه، آن و كنشی برق آسا و تاثیرگذار برسانند، می دانستند نمایشنامه به تنهایی یك جزء ناچیز از هستی تئاتر خواهد شد.
ركاب هم كه از خلال یك ذهن به نوشتن رسیده و از طریق همان ذهن به اجرا درآمده، خصلتی غریب و فرار دارد. نمی تواند آن چه را كه در ذهن نوشتاری هنرمند گذشته به میهمانی صحنه بیاورد.
زن، مادر، مادینه ای كه بالقوه همه رنج بارآوری، بارداری و زایش و پرورش را در نهادش، چون اعجازی بی بدیل و مانند همراه دارد، راوی كل این صحنه است. دوچرخه ای می سازد كه نه چرخی و نه ركابی برای دواندن دارد، اما می بینیمش كه هست، وجود دارد! ناچاریم روایت آن زن همه جا حاضر و ناظر را از این طریق ببینیم.
خیلی از رویداد ها، صحنه ها و موقعیت هایی كه به روایت صحنه می آیند، زبانِ گفتار زن، مزاحم تصویر محض آنها است. ای كاش او با آن تقلید ناشیانه از لهجه ای كه اصلاً آن را نفهمیده است، این قدر زیانبار و آزاردهنده، تصور تصویر روایت را خدشه دار نمی كرد. یا اینكه آن جوان و این اسطوره مرد حقیقی، این قدر قرار نبود زمینی باشند و شعر آسمانی ركاب را رنگ غفلت بزنند. نویسنده شعری سروده از حسی سرشار، پس چنین ارزشی را قلم جادویی نقاشی دیگر باید؛ نه او كه هنوز گرفتار سرایش شعر ناتمام خود است.
اینجا است كه درمی یابی اجرای «ركاب» مثل جنینی نارس و زود متولد شده می ماند. معصوم و بی گناه، مانده در نیمه راه و افتاده بر خاكی فرساینده و حریص... دریغ و افسوس تو (تماشاگر) را باید كه شاهد میوه ای نارس و مرده بر خاكی (صحنه).
محمدرضا الوند
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید