جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


حرفه‌ای‌ها


حرفه‌ای‌ها
● درباره سوغات فرنگ به كارگردانی كامران قدكچیان
▪ كارگردان: كامران قدكچیان
▪ بازیگران: رامبد جوان، مجید صالحی، شیلا خداداد، سیروس ابراهیم زاده و حسام نواب صفوی.
▪ خلاصه داستان: منوچهر جوان عشق آمریكایی است كه چند سالی می شود با این رویا زندگی می گذراند. ورود دختری جوان به زندگی او و پیشنهادش برای بردن منوچهر به آمریكا به واسطه كمك كردن به دختر او را در شرایطی جدید قرار می دهد. اینكه برود یا در ایران بماند و همراه دختر، رویاهایش را در ایران جست وجو كند...
مسئله این نیست كه سوغات فرنگ را می شود خیلی سریع در میان فیلمفارسی ها طبقه بندی كرد، این هم كه فیلم یك مدل نمونه ای از آن چیزی است كه سال ها سینما ی ایران زیر سیطره اش بوده چندان مهم نیست. درباره سوغات فرنگ یك نكته است كه اهمیت دارد؛ اینكه كامران قدكچیان دقیقاً می دانسته چه چیزی را می سازد و از ریز شدن روی جزئیات فیلم هایی از این دست هم هیچ ابایی ندارد. این نگاه «حرفه ای » قدكچیان است كه فیلمش را از دیگرانی كه مشابه او و هم رده اش فیلم می سازند متمایز می كند.
این جمله كامران قدكچیان بین اهالی سینما جمله معروفی است. اینكه چند سال پیش پس از دیدن یك فیلم جدید ایرانی كه نعل به نعل از روی یك فیلم پیش از انقلاب خودش كپی شده بوده، گفته: «اگر قرار بود بعد از بیست سال دوباره همین فیلم ها را بسازیم كه ما داشتیم، همان زمان می ساختیم...» مسئله درباره فیلم تازه او دقیقاً چنین چیزی است. او بی هیچ تعارفی یك فیلمفارسی كلاسیك ساخته و همه قواعدش را رعایت كرده تنها جاهایی كه نمی شد فرمول ها را عیناً پیاده كرد به نمونه های مشابه و جایگزین فكر شده و آنها هم كاملاً دقیق و درست با شرایط روز آداپته شده اند.
این تفاوت قدكچیان نیمه دهه هشتاد با كارگردان ابتدایی دهه هفتاد است. سازنده «آواز تهران» به عنوان فیلم شاخص جریان فیلم های جوانانه آن مقطع تا حدی دغدغه سینما هم داشت و هنوز هم می شود از لابه لای فیلم نشانه هایی از آن زمان و آن تهران را پیدا كرد. در سوغات فرنگ اما مسئله این چیزها نیست. قصه ای تعریفی می شود، تیپ های مختلف بازیگران دست چین شده برای فیلم مطابق آنچه كه قرار بوده اجرا می شوند و دست آخر تماشاگر پنجشنبه عصر سینما قدس برای سازندگان فیلم دست هم می زند. از یك فیلمفارسی خوب غیر از این چه انتظاری می توان داشت؟
اینها البته دلیل نمی شود كه سوغات فرنگ فیلم خوبی باشد یا توصیه كنیم كه بروید و فیلم را ببینید هرچند تماشاگر فیلمفارسی اصلاً توصیه پذیر نیست. نتیجه اخلاقی بحث بالا بیش از هر چیز این است كه اگر قرار است نسخه های به روز شده همان سینمای سی سال قبل روانه پرده شود خب بهتر است كه كارگردانش هم كامران قدكچیان باشد كه كارش را بلد است و می داند باید چه به مخاطبش عرضه كند نه چهره هایی كه عادت كرده اند تنها براساس مد روز فیلم بسازند و هیچ نشانه ای هم وجود ندارد كه قدری از كاری كه انجام می دهند سر رشته دارند. یك مقایسه كوچك میان این فیلم قدكچیان با محصول قبلی همین تهیه كننده یعنی «عروس فراری» با كارگردانی بهرام كاظمی این مسئله را روشن می كند.
آن فیلم قرار بود «همسفر» باشد و این قرار است خاطره «ممل آمریكایی» را زنده كند. گمان می كنم قدكچیان وزنه سنگین تری است.
قبل تر گفتم كه سوغات فرنگ قصه تعریف می كند. این مهمترین ویژگی فیلم است هر چند به شكل غریبی این اصرار بر پیش بردن قصه هیچ منطقی را نمی پذیرد. فیلم یك مدل نمونه ای برای این فرضیه است كه «می شود یك فیلمنامه را جوری نوشت كه همه سكانس ها را اتفاق به هم متصل كند.» یك جور از این سوی بام افتادن به نظر می رسد ولی دقیقاً این مسئله در سوغات فرنگ رخ داده است.
هیچ سكانسی در فیلم وجود ندارد كه براساس منطق دیالكتیك به سكانس بعدی خود مربوط باشد. آدم ها هرجا كه لازم است حضور دارند بی آنكه هیچ منطقی برای این حضور تراشیده شده باشد، هرجا كه نیاز است با همدیگر آشنا در می آیند بی آنكه فیلمنامه نویس اصلاً به این اشاره كند كه این دو نفر همدیگر را چگونه و از كجا می شناسند و هر زمان هم كه نیاز است یك حس تازه را جایگزین حس قبلی شان می كنند بی آنكه بدانیم احساس قبلی از كجا آمد و حالا كه آن را پذیرفته ایم چرا باز عوض شده. اتفاق اما باز فراتر از این حرف ها است. از یك جای كاملاً ناخودآگاه این بی منطقی مفرط را به عنوان منطق فیلم می شود پذیرفت. در واقع فیلم قرارهایی با شما می گذارد كه پس از گذشت نیم ساعت آنها را كاملاً می پذیری و اگر بخواهی تا آخر در سالن بنشینی، دیگر از این بی منطقی زجر نمی كشی. از این جهت است كه می گویم قدكچیان كارش را بلد است. همین قرار گذاشتن با مخاطب نیاز به یك نوع نگاه و تجربه دارد كه خب قدكچیان آن را كاملاً با خود دارد.
سوغات فرنگ یك فیلم متكی به تیپ است. یك ممل آمریكایی دارد كه البته رامبد جوان كاملاً آگاهانه و- زیركانه- از شبیه كردنش به تصویر وثوقی سر باز زده، یك جوان آسمان جل بامزه به عنوان وردست قهرمان دارد كه مجید صالحی در این دو سه سال به این تیپ كاملاً شكل داده و یك كاراكتر زن خوش قیافه كه اینجا حتی نیمی از فیلم حرف هم نمی زند تا بتوان با این تمهید بیشتر كلوزآپ از چهره اش گرفت با این توجیه كه قرار است ری اكشن هایش در چهره و نوع نگاه مشخص شود. زن بابای بد و مادر پیر و پدر خطاكار و زن ستم دیده هم هرجا كه لازم است حضور دارند. همان آدم هایی كه گفتم برخی جاها لازم است یك باره اتفاق بعدی را به وجود بیاورند می آیند و بعد بی آنكه هیچ پیش زمینه ای از رفتنشان داشته باشیم صحنه را ترك می كنند. اوج این مسئله در مورد كاراكتر زن اول حسام نواب صفوی با بازی آناهیتا نعمتی وجود دارد كه از یك جایی كه دیگر به حضورش نیاز نداریم حتی برای یك لحظه هم نمی بینیمش. حال كه حرف از نواب صفوی به میان آمد بد نیست او را هم میان همان تیپ های اول در نظر بگیرید. جوان شیادی كه از نان، عشق و موتور ۱۰۰۰ تا همین حالا هیچ فرقی نكرده و هنوز هم وظیفه گول زدن دختران جوان برای تصاحب مال و ثروت پدری آنها را دارد.
بگذارید كمی هم درباره آن جایگزینی ها حرف بزنیم. درباره اینكه تمهیدات قدكچیان و البته دوستان با تجربه پویافیلم برای جایگزینی المان های ثابت فیلمفارسی چه بوده است از اینجا شروع كنیم كه فیلم ترانه جدید ندارد اما در پس زمینه موسیقی همه تم های واروژان است با كمی تنظیم از فردین خلعتبری. یكی از ترانه های پاپ دهه پنجاه تم اصلی موسیقی است و این را روی همان تیتراژ اول می شود توضیح داد. در همان تیتراژ نام یك گروه جنوبی موسیقی هم می آید كه كاملاً مشخص است قرار است چه كاركردی داشته باشد. در فیلم یك رستوران وجود دارد كه جایگزین همان كافه خودمان است و یك دعوای اساسی در آن اتفاق می افتد. انتظار ندارید كه روی این صحنه صدای مشت و لگد خالی بشنوید؟
فرمول می گوید صدای خواننده كافه این مشت و لگدها را همراهی می كند ولی حالا كه این امكان نیست ساز و آواز جنوبی جایگزین شده. رقص نور كافه هم كه خب اصلاً بخش ثابت این دعواها است. حالا اینكه چرا در یك رستوران مدرن باید رقص نور داشته باشیم خیلی اهمیت ندارد. یك جایگزینی دیگر با تغییر كمتر هم داریم. دعوای اولی كه در سالن بیلیارد اتفاق می افتد و فقط جای لات های جنوب شهری را چند پسر جوان با تیپ امروزی گرفته اند كه لابد كتك خورشان ملس تر است یا شاید هم شمایل كتك خوردن از رامبد جوان را بیشتر دارند.
این را همان اوایل مطلب هم نوشتم كه مخاطب فیلمفارسی نه از دیدن فیلم های اینچنینی خسته می شود و نه اصلاً برایش نوشته هایی از این دست مهم است. این فیلم ها یك جور شوخی با سینما هستند و نوشتن درباره شان هم چندان جدی نیست. می شود یك سری نشانه برشمرد و فیلم را نابود كرد، می شود خیلی راحت با نوشتن درباره فیلم هم مثل زمان دیدنش تفریح كرد. مدت ها است كه این راه دوم را برای مواجهه با فیلمفارسی های كلاسیك سینمای ایران برگزیده ایم. همه چیز این سینما دقیقاً مثل همین تركیب «فیلمفارسی كلاسیك» یك شوخی بزرگ است.
كیان محمدی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید