پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بررسی تطبیقی حدیث‏شیعه و اهل سنت


بررسی تطبیقی حدیث‏شیعه و اهل سنت
● علوم حدیث
ان الدین عند الله الاسلام.(آل عمران/۱۹)
لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوعلیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من‏قبل لفی ضلال مبین.(آل عمران/۱۶۴)
و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم.(نحل/۴۴)
در مقدمه بحث، لازم است كه چند مطلب را بیان كنیم و بعد درباره‏ارزش حدیث و علم حدیث در شریعت‏خاتم الانبیا و تاریخ حدیث در دومكتب (مكتب اهل بیت و مكتب خلفا) بحث كنیم.
● پیوند وحی و حدیث
اسلام، نظامی است كه پروردگار عالم، متناسب با فطرت انسان وبرای اینكه او را به درجه كمال انسانیت‏خود برساند، تشریع‏فرموده و این شریعت را از حضرت آدم(ع) تا نبی خاتم(ص) به‏اندازه نیازمندی جوامع بشری نازل نموده است: بر حضرت آدم(ع)،(صحف) آدم را به اندازه نیاز چند خانوار و (صحف) ادریس را برحضرت ادریس(ع)، به اندازه حاجت‏یك آبادی كوچك و به همین‏ترتیب... تا زمان حضرت نوح(ع) كه مردم شهرنشین شدند، متناسب‏با نیاز مردم شهرنشین (كه برای مثال، معاملات ربوی دارند).
قرآن كریم درباره شریعت می‏فرماید: (شرع لكم من الدین ما وصی‏به نوحا). (۲) البته بین شرایع، اختلاف نیست و در چند آیه بعدش می‏فرماید: (وان من شیعته لابراهیم) (۳) و به ما می‏فرماید: (فاتبعوامله ابراهیم حنیفا) (۴) ; به پیامبر(ص) هم می‏فرماید: (واتبع مله‏ابراهیم حنیفا) (۵) .
شرایع آسمانی، تناقضی با هم نداشته، بلكه در تكامل بوده اند.
در شریعت‏خاتم الانبیا، بعد از آنكه پیامبر(ص) در روز غدیرخم،علی(ع) را از جانب خدا به جانشینی تعیین كرد، آیه نازل شد: (الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام‏دینا). (۵) مثل تكامل شریعت از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص)، مثل‏علوم ریاضی دبستان و دبیرستان و دانشگاه است.
منتها درشریعتهای گذشته، همه شریعت در همان كتاب آسمانی‏شان بوده است: چه صحف آدم(ع)، چه صحف ادریس(ع) و چه تورات موسی(ع) و...
تمام پیامبران صاحب شریعت، وصی در شریعت داشته اند و من در جلددوم كتاب (عقائد الاسلام من القرآن الكریم)، سلسله اوصیا را اززمان حضرت آدم(ع) تا زمان حضرت خاتم(ص) آورده ام و تاكید كرده‏ام كه هیچ پیامبری بی‏وصی نبوده است و تا وصی هر پیامبر صاحب‏شریعتی زنده بوده، كتاب آن شریعت هم سالم بوده است. وصی آدم،شیث(ع) معروف به هبه الله بوده است. وصی نوح، سام بود; وصی‏موسی، الیسع بود و وصی عیسی، شمعون. همین طور همه پیامبران،اوصیایی داشتند.
اوصیا از خودشان شریعتی نداشتند. تا اوصیای انبیای صاحب شریعت‏در قید حیات بوده اند، آن شریعت و آن كتاب آسمانی، محفوظ بوده‏است. وصی پیامبر صاحب شریعت كه وفات می‏كرد، آن كتاب آسمانی،از سوی زورمندان آن امت، دستخوش تحریف و كتمان می‏شد. كسانی‏كه خودشان را پیروان حضرت موسی بن عمران(ع) می‏دانستند، تورات‏را تحریف می‏كردند و آن قسمت از تورات را كه مخالف هوای‏نفسشان بود، تحریف یا كتمان می‏كردند; در شریعت عیسی بن‏مریم(ع) هم همین طور. در كتابخانه دانشكده الهیات دانشگاه‏تهران، نسخه هایی از (تورات) و (انجیل) موجود است كه به ظهورپیامبر اسلام(ص) بشارت داده اند.
زورمندان، در هر شریعت، بدعتها و غلوهایی وارد می‏كردند; چنان‏كه از قرآن كریم برمی‏آید: (رهبانیه ابتدعوها) (۷) و (لاتغلوا فی‏دینكم) (۸) . در شریعت عیسی(ع) نبوده است كه عیسی العیاذ بالله‏پسر خداست.وقتی با یك شریعت چنین رفتار می‏شد، تجدیدشریعت،لازم می‏آمد. شریعتی كه موسی بن عمران(ع) در (تورات) آورده بود، در زمان عیسی بن مریم(ع) دیگر نبود و ربوبیت رب‏العالمین، اقتضا می‏كرد تا با فرستادن پیامبر دیگری تجدیدشریعت‏شود. البته شرایع، نه تنها تناقضی با هم نداشته اند،بلكه تكامل می‏یافته‏اند; ولی تحریف می‏شده‏اند; (یحرفون) و(یكتمون) در قرآن هست.
حكمت رب العالمین، مقتضی شد تا شریعت‏خاتم الانبیا تا ابدبماند، و گرنه انسانها كه تغییر فطرت نمی‏دهند. فطرت زورمندان‏این امت (خلفا وحكام و...) با فطرت زورمندان امتهای گذشته فرق‏نكرده است. اینها هم اگر می‏توانستند، كتاب آسمانی خاتم الانبیارا تغییر می‏دادند و هر چه را مخالف هوای نفس آنها بود، تحریف‏یا كتمان می‏كردند و آن وقت، قرآن از ارزشی كه الآن ما به آن‏ایمان داریم (و معتقدیم همه اش از جانب خدا آمده) می‏افتاد.
لذا برای رسیدن شریعت‏خاتم الانبیا به امت، دو گونه وحی نازل‏شده است: ۱) وحی قرآنی،۲) وحی بیانی.
● وحی قرآنی و وحی بیانی
وحی قرآنی، آن است كه همه الفاظش از خداست و آن، قرآن كریم است‏كه در آن، اصول شریعت اسلام آمده است. در قرآن كریم آمده است: (اقم الصلوه لدلوك الشمس الی غسق اللیل). (۹) همه مسلمانها نمازصبح را دو ركعت، نماز مغرب را سه ركعت، نماز ظهر و عصر و عشارا چهار ركعت‏به جا می‏آورند. اما كجای قرآن آمده؟ آیا اجماع‏مسلمانهاست؟ این را از كه گرفتیم؟ از پیامبر؟ پیامبر(ص) ازكجا گرفته؟ ... ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. (۱۰)
در قرآن،خطاب به پیامبر(ص) آمده: (وانزلنا الیك الذكر لتبین‏للناس ما نزل الیهم). (۱۱) آیات دیگر هم هست كه مخاطبش پیامبر(ص) است و برای ما نیست: (كهیعص)، (الم)، (حم). وحیی بر پیامبر(ص) نازل می‏شد تا ایشان، آنچه را از این قرآن و از این ذكر حكیم‏برای ما مردم آمده، بیان كند. بیان آن حضرت می‏شود حدیث‏پیامبر(ص).
وحی دوم، وحی بیانی، به همراه همان وحی اول می‏آمده است. مثلادر روز غدیرخم، همزمان با نزول آیه: (یا ایها الرسول بلغ ماانزل الیك من ربك وان لم تفعل فمابلغت رسالته) (۱۲) با وحی بیانی‏آمده است: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك فی علی). (۱۳) پس (فی‏علی) حدیث پیامبر(ص) است. ركعات نماز هم همین طور است.
این‏منشا حدیث در شریعت‏خاتم الانبیاست. منشا حدیث پیامبر(ص)، وحی‏خداست: (ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی) (۱۴) . بالاتر از این‏هم داریم: (لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم‏لقطعنا منه الوتین فما منكم من احد عنه حاجزین) (۱۵) ; یعنی اگرپیامبر ما از خودش چیزی بگوید و به ما نسبت‏بدهد، مانعش‏خواهیم شد و رگ قلبش را خواهیم زد و كسی از شما هم نمی‏تواندجلوگیری كند.
ین وحی بیانی كه بر پیامبر(ص) نازل می‏شده، آن اموری كه مخالف‏هوای نفس سیاستمداران، زورمندان و خلفایی چون معاویه و یزیدبوده، آمده است. برای مثال، در قرآن آمده است: (والشجره‏الملعونه فی القرآن). (۱۶) تفسیرها را بخوانید. قاطبه مفسران،حدیث آورده اند كه شجره ملعونه، بنی امیه است. اگر در قرآن‏آمده بود كه شجره ملعونه همان بنی امیه است، آن یزیدی است كه‏ذریه پیامبر(ص) را قتل عام كرد و دختران او را اسیر كرد، آن‏یزیدی كه سه روز، اهل مدینه را بر سربازانش مباح كرد كه هرچه‏می‏خواهند بكنند و در مسجد پیامبر(ص) خون جاری شد، آن یزیدی كه‏رو به كعبه می‏ایستاد و نماز می‏خواند و بعد، لشكر او كعبه رابه منجنیق می‏بستند و می‏گفت: (اجتمعت الطاعه والحرمه و غلبت‏الطاعه الحرمه...
اینجا اطاعت از خلیفه با حرمت‏خانه خدا تزاحم‏دارد; اما اطاعت مقدم است)، اگر در قرآن چیزهایی وجود داشت كه‏مخالف سیاست و حكومت او بود، همان كار زورمندان سابق را می‏كرد و قرآن دچار تحریف و كتمان می‏شد. آیات قرآن را هتك می‏كردند، تحریف می‏كردند، كتمان می‏كردند و قرآن، دیگر از حجیت‏می‏افتاد: (انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون). (۱۷)
خداوند، این كتاب آسمانی را كه باید تا ابد حجیت داشته باشد،بدین وسیله حفظ كرد كه آنچه صراحتا مخالف هوای نفس زورمندان وخلفا بود، در این قرآن نیامد; بلكه در حدیث پیامبر(ص) به امت‏رسید. ما باید بفهمیم مقام حدیث در این امت چیست.
در سوره تحریم، خطاب (و ان تظاهرا علیه) در (ان تتوبا الی الله‏فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا علیه) (۱۸) چه كسی است؟ اینجا كه خدالشكر كشی می‏كند: (فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المومنین‏والملائكه)، صالح المومنین چه كسی است؟ در آخر همین سوره كه می‏فرماید: (قد ضرب الله مثلا للذین كفروا امراه نوح و امراه لوطكانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهمامن الله)، (۱۹) داستان چیست؟ عایشه و حفصه چه كرده بودند؟ من دركتاب (السقیفه)ام كه هنوز چاپ نشده، داستان آن را نوشته ام كه‏این دو در خانه پیامبر(ص) چه كرده بودند كه آیاتی به این شدت‏نازل شد. ان شاء الله اگر (السقیفه) چاپ بشود، می‏فهمید كه درخانه پیامبر(ص) چه می‏گذشته و آیا داستان رم دادن شتر پیامبردر واقعه عقبه به این جاها ارتباط داشته، یا نه. خدا كند من‏بتوانم این كتاب را چاپ بكنم!
مختصرا عرض می‏كنم كه ابن حزم كه از بزرگان علمای مكتب‏خلفاست در (المحلی)، جزو كسانی كه شتر پیامبر(ص) را رم‏دادند، نام ابوبكر و عمر و عثمان را می‏برد. شیعه نگفته است;آنها گفته اند. داستانهایی بود كه اگر در قرآن می‏آمد، نمی‏گذاشتند سالم بماند. پس خداوند، قرآن را حفظ كرد به اینكه‏شریعت‏خاتم الانبیا (به تعبیر من) در دو وحی آمده است: وحی‏قرآنی و وحی بیانی. هر دو هم از نزد خداوند نازل شده است. حالابا این بیان، بعضی از احادیث را هم می‏توانیم بفهمیم (كه مثلامنظور از اینكه نام علی(ع) در وحی بوده، چیست).
مرحوم حاجی نوری كتابی دارد به نام: (فصل الخطاب فی تحریف كتاب‏رب الارباب). احسان ظهیر هم كتابی نوشته به نام: (الشیعه‏والقرآن). حاجی نوری در باب یازدهم كتابش، آنچه روایت در مكتب‏خلفا بوده است كه از آنها می‏توانسته استفاده كند كه قرآن‏تحریف شده، آورده و در باب دوازدهم، چنین روایتهایی را ازمكتب اهل بیت(ع) آورده است. احسان ظهیر در كتاب (الشیعه‏والقرآن)، فقط روایتهایی را كه حاجی نوری از مكتب اهل بیت(ع) آورده، ذكر كرده است. مهمترین سبب كشتار شیعیان پاكستان به دست‏وهابی‏های این كشور تا به امروز، این دو كتاب است.
من سه جلد كتاب در جواب حاجی نوری و احسان ظهیر نوشتم كه جلداولش (الشیعه و القرآن) است. جلد دومش كه به نام (بحوث‏تمهیدیه) است، بیان اصطلاحات قرآنی است كه امروزه از دست مارفته و تا آن اصطلاحات را نفهمیم، روایتی را كه آن اصطلاحات رادارد، نمی‏فهمیم. در این جلد، تمام احادیثی را كه در مكتب خلفادرباره قرآن آمده، در هشتصد صفحه بررسی كرده‏ام. جلد سومش هم‏تمام شده كه چاپ نشده است; در این جلد، تمام روایاتی را كه‏حاجی نوری از مكتب اهل بیت(ع) آورده و به آنها استناد كرده كه‏قرآن تحریف و كم و زیاد شده، از لحاظ متن و سند بررسی كرده‏ام‏و به توفیق الهی ثابت كرده‏ام كه سندش چیست و متنش چیست. ان‏شاء الله چاپ می‏شود و می‏بینید كه قسمتی از مشكل، به دلیل‏نفهمیدن روایت است و قسمت دیگری به خاطر اشكال در قرائت‏حدیث.
پس شریعت اسلام با دو وحی نازل می‏شده است: وحی قرآنی و وحی‏بیانی كه با وحی قرآنی تنها، ما به شرایع اسلامی (همچون‏نماز،روزه و حج) نمی‏توانیم برسیم.این، فرق بین شریعت‏خاتم‏الانبیا و سایر شرایع است; چرا كه در سایر شرایع، همه شریعت دركتاب آسمانی‏شان بوده (و كتاب آسمانی آنها تحریف شده). درشریعت اسلام چون بنا بوده تا ابد بماند اصول شریعت در كتاب‏آسمانی و وحی قرآنی است و شرح و بیانش در حدیث پیامبر(ص) است.● سرگذشت‏حدیث پیامبر
حالا ببینیم با حدیث پیامبر(ص) چه كردند. آیا آن كارهایی كه‏زورمندان امتهای گذشته با اصل كتاب آسمانی خود می‏كردند، دراین امت هم زورمداران ( یعنی خلفایی كه حدیث مخالف با هوای‏نفسشان را تحمل نمی‏كردند)،با حدیث پیامبر(ص) كرده اند؟
اگر بخواهم شواهد همه مصادر را بگویم، وقت می‏گیرد. در (مسند) احمد، در (سنن) دارمی و بعضی كتابهای دیگر هست كه عبدالله بن‏عمرو بن عاص می‏گوید قریش (یعنی مهاجران) به من گفتند: (تكتب‏كلما تسمعه من رسول الله و رسول الله بشر یتكلم بالغضب‏والرضا؟... (۲۰) آیا شما هر چه از پیامبر(ص) می‏شنوید، می‏نویسید،در حالی كه پیامبر(ص) هم بشری است مانند همه افراد بشر و درحال غضب یا در حال رضا، حرفی می‏زند؟).
یعنی پیامبر، یك جایی‏از ابوذر خوشش آمده، می‏گوید: (ما اظلت الخضراء ولا اقلت‏الغبراء من ذی لهجه اصدق من ابی‏ذر) (۲۱) ; یك جا هم از عمار خوشش‏آمده، فرموده: (عمار مع الحق) (۲۲) ; در یك قضیه‏ای هم از حكم بن‏ابی العاص بدش آمده، لعنش كرده! آن وقت، این چه كاری است كه‏شما همه اینها را می‏نویسی؟!(پس قریش در زمان پیامبر(ص) هم‏دیگران را از نوشتن حدیث ایشان، نهی می‏كردند). (۲۳)
عمرو بن عاص می‏گوید:اعتراض قریش را نوشتم و بعدا از پیامبر(ص) پرسیدم. فرمود : (اكتب فوالذی نفسی بیده ما خرج من فی الاحق). (۲۴) پس منع نشر حدیث از زمان پیامبر(ص) شروع شده است. پیامبر(ص) در مرض وفاتش گفت: (ائتونی بدوات و قرطاس اكتب لكم‏كتابا لن تضلوا بعده). (۲۵) واقعا عجیب است. برای هیچ پیامبری این‏پیش‏آمد، روی نداده است. عمر در آنجا شعاری داد كه ۱۳۳سال، این‏شعار ماند: (حسبنا كتاب الله)! (۲۶) پس از خواهش پیامبر، بین‏صحابه، سر و صدا شد. خواستند بروند قلم و دوات بیاورند.
عمردید الآن می‏آورند و نوشته می‏شود; گفت: (ان الرجل لیهجر). (۲۷) این، جنگ با حدیث پیامبر(ص) است. گفتند: برویم بیاوریم. پیامبر(ص) فرمود: (او بعد ماذا؟...پس از چنین حرف و حدیثی؟). كسی كه در روی پیامبر(ص) بگوید: (او هذیان می‏گوید)، بعد ازپیامبر(ص) هم می‏تواند سه چهار تا از آن شهود كذایی بیاورد تاشهادت بدهند كه پیامبر(ص) در حال احتضار، هذیان می‏گفته و چنان‏چیزی نگفته و ننوشته است. این بود كه رسول خدا فرمود: (قومواعنی لاینبغی عند نبی التنازع). (۲۸)
بعد از پیامبر(ص) واقعا دردآور است. در احوال ابی‏بكر در(تذكره الحفاظ) ذهبی هست كه بعد از اینكه با ابوبكر بیعت‏شد، گفت: (لاتحدثوا عن رسول الله و اذا سئلتم عنه، قولوا بینناوبینكم كتاب الله، احلوا ما احل و حرموا ما حرم). (۲۹) این، سیاست‏مكتب خلفاست. حق هم داشتند این طور بگویند. اگر احادیث‏پیامبر(ص) بود، آنها دیگر نمی‏توانستند خلافت كنند.
بایدجلوگیری می‏كردند.
نكته‏ای كه ناگفته ماند، اینكه پیامبر(ص) هر آیه‏ای كه نازل می‏شد، به هر كس آن را تبلیغ می‏كرد، بیانی را هم كه از جانب خدابر او وحی شده بود، برای وی می‏گفت; تبلیغ كامل می‏كرد. تبلیغ‏پیامبر خاتم، ناقص نبود. اگر می‏فرمود: (اقم الصلاه لدلوك‏الشمس)، (۳۰) این با وحی غیر بیانی آمده بود. در كنار این وحی،جبرئیل گفته بود كه طریقه وضو گرفتن، چنین است و طریقه نماز،چنین. این از چیزهای مهمی است كه بیان می‏كنم و گره هایی را درشناخت‏حدیث، باز می‏كند.
ابن مسعود می‏گوید: (هفتاد سوره از دهان پیامبر(ص) فرا گرفتم). مثلا وقتی آیه نازل می‏شد كه: (والشجره الملعونه)، پیامبر به‏او می‏فرمود كه اینها بنی امیه هستند. بدین گونه، مصاحف‏صحابه، با بیانی كه از پیامبر(ص) در تفسیر قرآن شنیده بودند،نوشته می‏شد. ابن مسعود، آنچه از این بیانها شنیده بود، نوشته‏بود و آن یكی دیگر، مصحف دیگری و...
دقیقا یادم نیست. شاید در (مسند احمد) آمده كه پیامبر(ص) درمسجد، (كان یعلمنا عشر آیات، عشر آیات); یعنی پیامبر(ص) ده‏آیه ده آیه به ما تعلیم می‏كرد، (حتی نعلم ما فیها من العلم‏والعمل). (۳۰)
مثلا اگر از داستان پیامبران ذكری گذشته بود،داستان آن پیامبر را می‏گفت; یا اگر آیه مربوط به قیامت‏بود،این را كه روز قیامت چگونه است، بیان می‏فرمود. اگر درباره‏احكامی مانند وضو و نماز و تیمم بود، عمل را یاد می‏داد. پس‏پیامبر (ص) هیچ آیه قرآنی را تبلیغ نفرموده، مگر آنكه وحی‏بیانی هم با آن بوده است و همراه آن به امت،ابلاغ شده است.
وحی بیانی، همان حدیث پیامبر(ص) برای ماست. این وحی‏های بیانی‏پیامبر(ص)، مخالف با سیاست‏خلفا بوده است. به عنوان نمونه، درباب آیه (یا ایها الذین آمنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبی) در (صحیح بخاری) آمده است كه منظور، ابوبكر و عمر بودند. (۳۱) خوب، این با سیاست‏خلفا درست درنمی‏آید; یكی دوتا هم نیست.
پیامبر(ص)، دو نوشته قرآنی داشت: یكی آنچه كه هر كسی می‏شنید وهمه صحابه می‏نوشتند; دیگری آنچه بر پیامبر(ص) نازل می‏شد وآن حضرت هر یك از صحابه كاتب را كه در دسترس بودند، می‏طلبیدو آن وحی قرآنی و وحی بیانی (هر دو) را در هرچه كه داشتند، می‏نوشتند. من تا ۲۸ كاتب وحی در تاریخ نبی اكرم دیده ام; نه‏اینكه اینها كتاب النبی باشند. كاتب پیامبر(ص) غیر از علی(ع) كسی نبوده است. بلكه اینها كسانی بودند كه پیامبر(ص) آنها رابرای نوشتن وحی می طلبید و هر كدام از آنها آنجا حاضر بود،برای رسول خدا می نوشت.
وحی الهی، گاهی روی تخته یا كاغذ نوشته می شد; گاهی روی پوست;گاهی روی كتف گوسفند و گاو و شتر . این نوشته‏ها در خانه‏پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) به علی(ع) وصیت كرد كه وقتی از كفن‏و دفن من فارغ شدی، اینها را جمع آوری كن. جمع كردن اینها هم‏این طور بود كه حضرت امیر(ع) تخته ها و پوستها را سوراخ می‏كرد و از میانشان نخ می‏دوانید. ایشان این كار را از صبح‏چهارشنبه شروع كرد (چون تجهیز پیامبر اكرم تا شب چهارشنبه طول‏كشید) و صبح جمعه به اتمام رساند.
سپس با كمك قنبر، این مصحفی‏را كه در آن، تمام قرآن و تمام وحی بیانی بود، به مسجدپیامبر(ص) برد. با در دسترس بودن چنین مصحفی دیگر امكان نداشت‏ابوبكر و عمر و عثمان و معاویه و یزید و... خلیفه بشوند.
خلفا رو به روی امیرالمومنین ایستادند و گفتند: (ما قرآن گردآورده تو را لازم نداریم. ما قرآن داریم). راست هم می گفتند وقرآن(وحی قرآنی) را داشتند. حضرت فرمود: (دیگر این قرآن را نمی‏بینید) و آن قرآن، ال‏آن نزد حجه بن الحسن(عج) است و این، همان‏كتابی است كه در احادیث آمده است وقتی حضرت حجت ظاهر می شود،می دهد تا اصحابش كه ایرانی‏اند آن را در مسجد كوفه درس‏بدهند.
ما می بینیم از شیخ طوسی تا امروز، علما و فقهای نجف،ایرانی بوده‏اند. كتاب جدیدی كه روایات ما می‏گویند حضرت‏حجت(عج) می‏آورد، این است.
حال ببینیم كه با حدیث پیامبر(ص) چه كردند. ابوبكر دستور دادتا قرآن را مجرد از وحی بیانی بنویسند. این جمع آوری، در زمان‏ابوبكر شروع شد و در زمان عمر، تمام شد. عمر، آن قرآن را نزدحفصه گذاشت و شروع كرد به منع كردن از نشر حدیث پیامبر(ص).
● عمر با حدیث پیامبر(ص) چه كرد؟
اولا: از روایت‏حدیث پیامبر(ص) منع كرد. به عنوان مثال، سه نفردر خارج مدینه، حدیث روایت می كردند. آنها را به مدینه آورد وحبس كرد و اجازه نداد از مدینه خارج شوند.
در شرح احوال عمر در (تاریخ طبری) آمده و در مقدمه (سنن) ابن‏ماجه هم آمده كه قره بن كعب می گوید عمر، ما را برای امارت‏كوفه تعیین كرد و با ما تا بیرون مدینه آمد. گفت: (می‏دانیدبرای چه شما را بدرقه كردم؟). گفتیم: (برای اینكه ما صحابی‏پیغمبریم).
گفت: (وان مع ذلك لحاجه الی قریه لهم دوی بالقرآن‏كدوی النحل لاتشغلوهم بحدیث رسول الله). (۳۳) نوشته‏اند كه از قره‏درباره حدیث پیامبر(ص) می پرسیدند. می گفت: (عمر، نهیمان كرده‏است).
این نهی كردن تا به حدی رسید كه (من در جلد اول و دوم (معالم‏المدرستین) نوشته ام و در سیره عمر بن خطاب در (تاریخ طبری) هم آمده) ابوموسی اشعری می‏گوید: عمر، هر كسی را كه به عنوان‏والی به جایی می‏فرستاد، همراه او تا بیرون مدینه می‏رفت و به‏او سفارش می كرد كه مبادا از پیامبر(ص)، حدیث روایت كند!
ثانیا: منع كرد كه كسی تفسیر قرآن بپرسد. فقط به چند نفری درمدینه اجازه داد تا حدیث روایت كنند. این چند نفر، عبارت‏بودند از: ام المومنین عایشه (كه من در جلد دوم (احادیث ام‏المومنین عائشه) ثابت كرده ام كسی در تاریخ اسلام به قدر او برپیامبر خدا دروغ نبسته است) و كعب الاحبار یهودی (كه وقتی بیت‏المقدس فتح شد، می‏خواست‏به آنجا برود. عمر، او را در مدینه‏نگه داشت و سخنران رسمی دربار خلافت‏شد).
چند نفر دیگر هم‏بودند كه به آنها اجازه داده بود و حدیث روایت می كردند. سایرصحابیان را از نقل حدیث پیامبر، ممنوع كرده بود. تمیم داری كه‏از راهبان نصارا بود، سخنگوی رسمی قبل از نماز جمعه شان بود. اینها حدیث روایت می كردند و كس دیگری در زمان عمر، حق حدیث‏روایت كردن نداشت.
ثالثا: تفسیر قرآن را هم منع كرده بود. این داستانی كه می آورم،در چند كتاب اهل سنت هست و من در (معالم المدرستین) ذكر كرده‏ام.كسی به نام صبیغ بن عسل تمیمی از اشراف قبیله تمیم بود كه‏در اسكندریه قرآن تفسیر می كرد و از اصحاب پیامبر(ص) كه درآنجا بودند، تفسیر قرآن می پرسید. عمرو عاص، عمر را خبر كرد. عمر گفت: (او را نزد من بفرستید). عمر، او را نشاند و با عذق(خوشه خرمایی كه خرمایش را كنده باشند) كه نزدش بود، آن قدربه سر او زد كه وقتی بلند شد، خون از دامن پیراهن عربی اش به‏زمین می چكید.
برای بار دوم هم عمر، او را طلبید. این دفعه اورا روی زمین خوابانید; صد تازیانه به پشت او زد كه وقتی بلندشد، از پشتش خون جاری شده بود. دفعه سوم كه او را آوردند، گفت: (یا امیرالمومنین! ان كنت قاتلی فقتلا جمیلا; (۳۴) می خواهی‏مرا بكشی، خوب، آرام بكش)! عمر، او را به بصره، نزد ابوموسی‏اشعری فرستاد و منع كرد كه كسی با او حرف بزند. به مسجد كه‏وارد می شد، از گردش پراكنده می شدند. آنجایی كه در مسجد می‏ایستاد، كسی پهلوی او نمی‏ایستاد. بعد آمد نزد ابوموسی وشكایت كرد. ابوموسی وساطت كرد و آزاد شد. سند این مطالب را ازمكتب خلفا در كتابم آورده‏ام. پس این چنین از نشر حدیث‏پیامبر(ص) جلوگیری كردند. از این بالاتر هم هست....
در شرح احوال قاسم بن محمد بن ابی بكر در (طبقات) ابن سعدداریم كه عمر، بالای منبر، اصحاب پیامبر(ص) را قسم داد كه هركه حدیث از پیامبر(ص) نوشته، بیاورد. خوب، اصحاب نمی دانستندكه چه كار می خواهد بكند. از صحابه، هر كه حدیث از پیامبر(ص) نوشته بود، آورد. وقتی آوردند، همه را در آتش سوزانید. (۳۵) پس‏احادیث پیامبراكرم به این صورت جمع شد كه از حدیث پیامبر(ص)،آنهایی ماند كه عایشه و تمیم داری و كعب الاحبار، شفاها روایت‏می كردند. به ابن عباس هم اجازه داده بودند. البته برایش معین‏كرده بودند چه حرفهایی بزند; غیر از تفسیر آیاتی كه درباره‏جهنم و بهشت و اینها بود، چیز دیگری نمی گفت.
این، رفتار عمر بود با احادیث مكتوب. دیگر چیزی از احادیث‏پیامبر(ص) نمانده بود، مگر آنهایی كه نزد صحابه، در مصاحف(یعنی قرآنهای با تفسیر) بود.
درباره جمع آوری قرآن در جلد دوم (القرآن الكریم و روایات‏المدرستین) نوشته‏ام كه عمر، قرآنی دید كه در حاشیه‏اش بیان‏پیامبر(ص) است; آنجا را با قیچی برید; حدیث پیامبر(وحی بیانی) را جدا كرد كه نماند.
عمر كه مرد، عثمان، آن قرآن بی وحی بیانی (قرآن جمع آوری شده‏بی تفسیر) را از حفصه گرفت و دستور داد هفت نسخه از روی آن‏نوشتند و شش نسخه از آن را به مكه، یمن، دمشق، حمص، كوفه وبصره فرستاد. یك نسخه را هم در خود مدینه نگاه داشت. قرآنی راكه آوردند (نسخه حفصه)، غلط املایی داشت. عثمان گفت: (فیه لحن‏ستقیمه العرب بالسنتها). (۳۶) معنای این جمله، درست فهمیده نشده‏است.لحن، یعنی غلط املایی.
مسلمانها آن غلطهای املایی را هم تاامروز نگاه داشته‏اند. این قرآنی كه امروز بین مسلمانها هست،همان قرآنی است كه عثمان استنساخ كرده است. این كه گفته‏اندعثمان قرآن را جمع كرده، من ثابت كرده‏ام كه اشتباه است. قرآن‏در زمان پیامبر(ص) با وحی جبرئیل جمع شده است: (ان علینا جمعه‏و قرآنه... ثم ان علینا بیانه). (۳۷)
اولین بار، قرآن را خدا در سینه پیامبر(ص) جمع كرد و هر سال،ماه رمضان، جبرئیل با پیامبر(ص) قرآنی را كه نازل شده بود،مقابله می كردند ودر سال وفات پیامبر(ص)، دو بار مقابله شده‏است. قرآن را در زمان خود پیامبر(ص)، دهها و بلكه صدها صحابی‏نوشته بودند و هزارها نفر حفظ كرده بودند و هیچ كم و زیاد نشده‏است. چیزی كه هست، حدیث ( یعنی تفسیر بیانی) را حذف كردند واین قرآنی كه در دست ماست، از زمان عثمان نوشته شده است; نه‏این كه عثمان قرآن را جمع كرده باشد.بنابراین، احادیث را جمع كردند و سوزانیدند و قرآن تنها شد. فقط یك نفر مصحفش را نداد و او عبدالله بن مسعود بود. در زمان‏عثمان هم جمع آوری مصاحف، شدت پیدا كرد. صحابیانی كه علیه‏عثمان قیام كرده بودند، از قرآن استفاده می كردند. عبدالله بن‏مسعود كه قاری قرآن بود، در كوفه با ولید (والی آنجا) با هم‏اختلاف داشتند. ابن مسعود، آیه: (ان جاءكم فاسق بنبا...) (۳۹) رامی خواند و می گفت كه این آیه درباره ولید نازل شده است. لذاعثمان، مصاحف صحابه را گرفت و همه را سوزانید، مگر ابن مسعودكه مصحفش را نداد و چه ها كه بر سرش نیامد!
این قرآنی كه نزد ماست، همان قرآنی است كه بر پیامبرخاتم نازل‏شده و هیچ كم و زیاد و جا به جایی (در كلمات) ندارد. فقط كاری‏كه كردند، وحی بیانی را از آن جدا كردند و بعد، كتابت‏حدیث‏پیامبر(ص) را هم منع كردند. فقط در زمان خلافت ظاهری‏امیرالمومنین (سالهای ۴۰۳۶هجری) و زمان عمر بن عبدالعزیز(سالهای ۹۹ و۱۰۰ هجری) كتابت‏حدیث پیامبر(ص) مجاز بود. بعد كه‏عمر بن عبدالعزیز را هم خود بنی امیه سم دادند و كشتند،دوباره نوشتن حدیث ممنوع شد، تا سال ۱۴۳ هجری. در (تاریخ‏الخلفا)ی سیوطی (در احوال ابوجعفر منصور) و در (تاریخ الاسلام) ذهبی آمده است كه اجازه نوشتن حدیث، در عصر منصور داده شد. سیره و حدیث و تفسیر و... از آن زمان نوشته شد. پس احادیث‏رسول خدا به مدت ۱۳۰سال، سینه به سینه نقل شده است.
● حدیث پیامبر در خلافت علی(ع) و معاویه
حضرت امیر(ع) دو كار كرد: یك خدمت قرآنی كرد كه علم نحو رابرای حفظ قرآن وضع كرد. كار دیگر حضرت امیر(ع) این بود كه به‏هشتصد صحابی دستور داد كه حدیث پیامبر(ص) را روایت كنند و این‏احادیث صحیحی كه در (صحیح) بخاری و مسلم و جاهای دیگر هست، اززمان حضرت امیر(ع) است. مثلا در (صحیح) بخاری آمده كه پیامبر(ص) به علی(ع) گفت: (انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی‏بعدی). (۴۰)
معاویه كه حاكمیت پیدا كرد، دید معارف اسلام و فضای عالم اسلام،علیه اوست و احادیث در بیان فضیلت‏حضرت امیر(ع) زیاد منتشر شده‏است. لذا دستور داد كه هیچ حدیثی درباره ابوتراب علی(ع) وفرزندانش نقل نشود. حالا چه كار كردند؟ یك نمونه از تناقضهای‏پدید آمده در حدیث را بیان می كنم(و برای مطالعه نمونه های‏بیشتر به جلد اول كتاب من: (احادیث ام المومنین عائشه) وترجمه ش: (نقش عایشه در تاریخ اسلام) مراجعه كنید).
در روایات مكتب خلفا در (تفسیر طبری) و (تاریخ طبری) هست كه‏وقتی (وانذر عشیرتك الاقربین) (۴۱) نازل شد، پیامبر(ص) دستور دادبنی عبدالمطلب آمدند و به ایشان فرمود: (ایكم یوازرنی علی هذاالامر فیكون خلیفتی و وصیی و وزیری؟). هیچ كس قبول نكرد. علی(ع) كه آن موقع نوجوان بود، گفت: (انا یا رسول الله). حضرت، او رابلند كرد و فرمود: (هذا اخی و خلیفتی و وصیی و وارثی فیكم من‏بعدی فاسمعوا له واطیعوه). بنی عبدالمطلب بلند شدند و رفتند وابوطالب را مسخره كردند كه: (ان ابن اخیك یامرك ان تطیع‏ابنك).
ابو هریره می گوید كه وقتی آیه (وانذر عشیرتك الاقربین) نازل‏شد، پیامبر(ص) بر كوه صفا بالا رفت و فرمود: (یا بنی عبدمناف! یا بنی عبدالمطلب! یا صفیه بنت عبدالمطلب! یا فاطمه بنت محمد! یا عائشه بنت ابی بكر! انی لا املك لكم من الله شیئا). (۴۲)
ابوهریره در سال فتح خیبر با كشتی یی كه جعفر بن ابی طالب ویاران او را را از حبشه آورد، به یمن و از آنجا به مدینه آمده‏بود. اینها در فتح خیبر به سپاه اسلام رسیدند كه پیامبر(ص) هم‏از اخماس خیبر به آنها داد. ابو هریره در زمان نزول (و انذرعشیرتك الاقربین)، كجا بود كه این قضیه را روایت‏بكند؟ حضرت‏زهرا(س) در سال پنجم بعثت‏به دنیا آمده است. این آیه در سال‏سوم بعثت نازل شده است. در این سال، حضرت زهرا(س) و عایشه به‏دنیا نیامده بودند.
امام جعفر صادق(ع) می فرماید: (كذب علی رسول الله رجلان وامراه) و در جای دیگر، حضرت، اسم می آورد: ابوهریره و انس بن مالك و(امراه) (كه روشن است) (۴۳) .
این سه تا را در نظر داشته باشید. خرابكاری‏یی كه این سه نفر در حدیث پیامبر كردند،كسی نكرده‏است[ر.ك: الكافی، ج‏۳، ص‏۳۴۲; التهذیب، ج‏۲، ص‏۳۲۱ .]این احادیث‏دروغی كه امروز داریم، بیشتر در زمان معاویه وضع شده است.
این مختصری بود از تاریخ روایت‏حدیث در مكتب خلفا.
● حدیث پیامبر در مكتب اهل بیت(ع)
اما در مكتب اهل بیت(ع)، اولا ما یك (جامعه) داشتیم كه وصفش در(معالم المدرستین) آمده است. آنچه بر پیامبر(ص) وحی می شد، آخرشب، علی(ع) نزد ایشان می آمد و پیامبر(ص) بر او املا می كرد. به او فرمود: (بنویس!). عرض كرد: (آیا می ترسید كه فراموش‏كنم؟). فرمود: (نه، نمی ترسم; چون از خدا خواسته ام كه توچیزی را فراموش نكنی; اما برای شریكان خودت بنویس). عرض كرد: (شریكان من چه كسانی اند؟). حضرت(ص) به امام حسن(ع) كه طفل‏كوچكی بود اشاره كرد و فرمود: (این فرزندت، اولین آنهاست). سپس به امام حسین(ع) كه اوهم طفل بود اشاره كرد و فرمود: (دومی آنها این فرزند است و نه تن از نسل او). (۴۳) حضرت امیر(ع) نیز اسامی آنها را كه پیامبر اكرم املا كرد روی وست‏شترنوشت.
حضرت علی(ع) آنچه را به حضرت رسول(ص) وحی می شد، در (جامعه) می‏نوشت. گفته اند (جامعه) هفتاد زراع بوده و هفده نفر از صحابه‏ائمه(ع) تا حضرت رضا(ع) آن را دیده‏اند. ائمه(ع) از (جامعه) واز مصحف علی (آن قرآنی كه وحی بیانی هم داشت و نزدشان بود)، (۴۵) برای اصحابشان روایت می‏كردند و اصحاب می‏نوشتند، تا وقتی شد: (اصول چهارصدگانه) و شاید بعدا بیشتر هم شد.
اصلها كتابهای بسیار كوچكی بوده‏اند. دو تای آنها الآن دردانشگاه تهران به نام (اصل عصفری) وجود دارد. پیشنهاد می كنم‏كه سعی كنید در كار حدیث، این (اصول اربع ماه) را یكی یكی‏تحقیق كنید و ببینید كجا رفته است. بزرگترین خدمت، این است. البته باید (كافی) و (استبصار) و (تهذیب) و... را هم تحقیق‏كرد و آن هم مهم است.
اولین كسی كه اصول اربع ماه را جمع آوری كرده، شیخ‏كلینی(م‏۳۵۹ق) است كه چند اصل را در (كافی) گرد آورده‏است. كلینی، بیست‏سال از این شهر به آن شهر، از این ده به آن‏ده، از نیشابور تا بغداد رفته است و آنچه به دستش رسیده، جمع‏كرده است. دومین كسی كه اصول را جمع كرده و خوب هم جمع كرده،شیخ صدوق است (كه گویا متوفای سال ۳۸۳قمری است). ایشان بیش ازدویست جلد كتاب دارد. بعد از ایشان هم شیخ طوسی(م‏۴۶۰ق) است كه‏در (استبصار) و (تهذیب) جمع كرده است.
مطلب مهم، این است كه علمای ما از زمان شیخ صدوق، با حدیث، دو گونه‏رفتار می كردند. یك رفتار خاصی با احادیث فقهی داشتند. شیخ‏صدوق در بیش از دویست جلد كتابش از كسانی روایت كرده است كه‏در (من لایحضره الفقیه) از آنها روایت نمی كند. شیخ طوسی در(تبیان) خود از كسانی چون عایشه و عبدالله بن زبیر روایت می‏كند كه از آنها در (استبصار) و (تهذیب)، روایت نمی كند. فقهای‏ما رضوان الله تعالی علیهم و بویژه آخرینشان: آیه الله‏بروجردی و آیه الله خویی، در احادیث فقهی، سندا و متناتحقیقاتی كرده اند كه بشر، بیش از آن نمی تواند بكند و من بابحث علمی اثبات كرده ام كه اگر كسی بخواهد به احكام اسلامی (كه‏پیامبر اكرم آورده) برسد، جز آنكه به كتب فقهای شیعه رجوع كند، راهی ندارد. ولی متاسفانه در غیر احادیث فقهی، تحقیق كافی‏نشده است.به عنوان نمونه، شیخ طوسی، داستان (افك) را نقل می‏كند و می‏گوید درباره عایشه است و عایشه را تبرئه می‏كند. این‏مطلب، از (تبیان) شیخ طوسی به (مجمع البیان) رفته، به (تفسیرابوالفتوح رازی) رفته، به (تفسیر گازر) رفته، و.... در صورتی‏كه آیات (افك) در تبرئه ماریه نازل شده است از افكی كه عایشه‏و دار و دسته‏اش به او زدند.
اولین كسی كه تا به امروز، در احادیث غیر فقهی ما تحقیق كرده،علامه شوشتری ره است كه در (الاخبار الدخیله) و در جاهای‏دیگر، كارهای روشمندی كرده است. شاید سید مرتضی عسكری هم‏كارهایی كرده باشد. نیاز ما به احادیث آداب و اخلاق و عقاید،خیلی زیاد است. اما من اگر بخواهم خرابكاری‏هایی كه دركتابهای غیر فقهی ما شده نه در كتابهای فقهی بگویم، یك‏جلسه مفصل دیگر، وقت می خواهد. یك روایاتی هست كه من آنها را(روایات منتقله) نامگذاری كرده ام. اصل روایت منتقله، در مكتب‏خلفا بوده و از آنجا به كتابهای شیخ صدوق و به (تبیان)طوسی‏و... وارد شده، تا مثلا به (منتهی ال‏آمال) حاج شیخ عباس قمی‏رسیده است.
در احادیث‏سیره پیامبر(ص) هم تحقیق شایسته و كافی صورت نگرفته‏است. وقتی هنوز (بحار الانوار) در ایران چاپ نشده بود، من دركاظمین بودم. تصمیم گرفتیم كه یك گروه علمی تشكیل بدهیم و(بحار) را تصحیح و چاپ كنیم. گروه علمی تشكیل شد: من بودم;شیخ محمد رضا شبیبی (رئیس مجمع علمی عراق و از علمای شیعه) بود; دكتر مصطفی جواد و دكتر صاحب زینی هم بودند. گفتم ازسیره پیامبر(ص) شروع كنم. به یك احادیثی رسیدم كه امكان نداشت‏صحت داشته باشند; مثلا اینكه زمین روی شاخ گاو است، گاو روی یك‏ماهی و...! راوی این چه كسی است؟ ابوالحسن البكری. رفتم مصادرمرحوم مجلسی را مطالعه كردم و دیدم علامه مجلسی در مصادركتابش، ازدویست و پنجاه و چند مصدر شیعه نام می برد و از نودو چند مصدر سنی.من دیدم علامه مجلسی می فرماید كه ابوالحسن البكری شیعه بوده ودو دلیل دارد: یكی اینكه این [حدیث ]را در دهه ربیع المولود(فی محضر من العلماء) می خوانده اند (معلوم می شود در آن وقت‏در اصفهان، دهه ربیع المولود می گرفتند) . یكی دیگر اینكه اواستاد شهید ثانی بوده است. دلیل اول كه برای ما حجت نیست. درمورد دلیل دوم هم من رفتم مطالعه كردم. معلوم شد این آقا استادهید ثانی در روایت‏بوده و آن هم در اجازه روایتی كه سنی به‏شیعه می داد.
باز مطالعه كردم; دیدم ابوالحسن البكری دو تا داریم: یكی درشام بوده و یكی در مصر. یكی احمد است و یكی محمد است. این‏روایت، مال آن مصری است كه معروف است‏به وضاع بودن و سه تاكتاب دارد: یكی درباره مولد پیامبر(ص) و یكی در باب مقتل‏علی(ع); كتابی هم درباره حضرت زهرا(س) نوشته كه تا (منتهی‏ال‏آمال) رفته است.
پس احادیث این آقایان در كتابهای ما این چنین وارد شده است. دربین علمای شیعه از گذشته تا به امروز،كسی به قدر مجلسی به‏حدیث‏خدمت نكرده است. خدماتی را كه این علما كرده‏اند، نبایدكم بشماریم و ما هرچه داریم از اینها داریم. چیزی كه هست،علمای شیعه همدیگر را احترام می كنند; اما از یكدیگر تقلیدنمی كنند. ما تقلید نمی كنیم. ما در زمینه احادیث‏سیره،احادیث تفسیر قرآن، احادیث عقاید، احادیث اخلاق و آداب، و... محتاجیم به همان كارهایی كه فقهای ما در سایر احادیث كردند.
یك نمونه‏ای از محكم كاری علمای گذشته بگویم.
● نمونه‏ای از دقت‏شیعه در نقل و ضبط
از جمله علمایی كه در حدیث كار كرده‏اند و من آنها را درك‏كردم، مرحوم جدم آقا میرزا محمد عسكری تهرانی، خاتمه المحدثین‏بود. ایشان شاگرد آقا میرزا حسن شیرازی و سومین عالم سامرابود. آقا میرزا محمد تهرانی، مستدرك (بحار) نوشته بود كه فقط‏اجازات آن،پنج مجلد بود كه مرحوم شیخ آقا بزرگ و مرحوم آقا سیدمحسن امین از كتاب اجازات ایشان استفاده كردند. كتاب اجازات(بحار) هم چهار مجلد است. من بخشهایی از دو روایت اجازه‏ای رااز رو می‏خوانم تا ببینید علمای ما در نقل و ضبط حدیث، درگذشته چگونه بودند. این دو اجازه كه آنها را در جلد اول(القرآن الكریم و روایات المدرستین) از كتاب اجازات(بحارالانوار) نقل كرده ام، آنجا با خط خود مرحوم مجلسی چاپ‏شده است.
در اجازه شیخ فخرالدین محمد، فرزند علامه حلی(م‏۷۷۱ق) به شیخ‏محسن بن مظاهر آمده:
و اجزت له ایضا ان یروی عنی مصنفات الشیخ ابی جعفر محمد بن‏الحسن الطوسی و من ذلك كتاب (تهذیب الاحكام). فانی قراته علی‏والدی درسا بعد درس و تمت قرائته فی جرجان سنه اثنی عشر و سبع‏ماه، عنی عن والدی ثم والدی قراه علی والده ابی المظفر یوسف‏بن علی و اجاز له روایته ثم یوسف المذكور قراه علی الشیخ معمربن هبه الله بن نافع الوراق واجاز له روایته ثم الفقیه معمرالمذكور قراه علی الفقیه ابی جعفر محمد بن شهرآشوب و اجاز له‏روایته ثم شهرآشوب قراه علی مصنفه ابی جعفر محمد بن الحسن‏الطوسی و قراه جدی مرهٔ ثانیهٔ.
می بینید كه شیخ فخرالدین محمد، این كتاب را از دو طریق (درسابعد درس) تا برسد به مولف، اجازه داده است.
) یك روایت دیگر، اجازه ای است از مرحوم مجلسی بر كتاب (كافی) كه من آن را در همان كتاب، عینا چاپ كرده ام. این نسخه ازكتاب (كافی) در كتابخانه آستانه قدس رضوی است. من قسمتی ازاجازه را برایتان می خوانم:
بسم الله الرحمن الرحیم... وفقه الله تعالی للارتقاء علی اعلی‏مدارج الكمال فی العلم و العمل،... سماعا و تصحیحا و تدقیقا وضبطا فی مجالس آخرها خامس عشر شهر جمادی الاولی من شهور سنه‏ثلاث و ثلاثون بعد الالف من الهجره.
و درجای دیگر این اجازه می گوید:
انهاه المولی الفاضل البارع الذكی الالمعی، مولانا محمد شفیع‏التویسركانی، سماعا تصحیحا تدقیقا ضبطا فی مجالس آخرها بعض‏ایام شهر ذی القعده سنه ثلاث و ثمانین بعد الالف من الهجره.
یعنی همین طور كه كتاب (كافی) را تا هر جا می خوانده،مجیز برای‏او (در حاشیه)، اجازه ای می نوشته است. بعد می فرماید:
اجزت له -دام تاییده- ان یروی عنی كلما صحت لی روایته واجازته باسانیدی المتصله الی اصحاب العصمه...
اجازه روایتی نزد علمای گذشته ما، مانند اجازه اجتهاد امروزاست. این طور نبوده كه (از جمله مثل خودم كه از شیوخ: مرحوم‏شیخ آقا بزرگ و مرحوم جدم، اجازه روایتی دارم و گاهی هم اجازه‏روایتی می دهم)،با یك تعبیر كلی بگویند (اجزت له ان یروی عنی‏ما صحت للروایه). نه; آنچه درست‏بر مجیز خوانده شده بود، می‏گفت این را من اجازه دادم (و اجازه ام از طریق فلان و فلان، تابه مولف كتاب می رسد).
این، شیوه علمای ما در علم روایت در گذشته بوده است; ولی اززمانی كه جدال بین اخباری ها و اصولی ها پیش آمد، بیشتر كارما شده است غور و تحقیق در احادیث فقهی. دیگر احادیث را چنان‏كه شایسته است، روایت نمی كنیم و اجازه روایت نزد ما، آن اجازه‏روایت‏سابق نیست.
اما از آنچه در مكتب خلفا دیده ام، یك مورد را بگویم. در یكی‏از منابع اهل سنت آمده بود كه یكی از علمایشان [در خانه ای ازاهل علم]، یك بچه قنداقه ای در گهواره دید. گفت: (می ترسم این‏بچه به درس من نرسد! من به این كودك، اجازه دادم از من روایت‏كند). (۴۶)
بنابراین، فرق بین حدیث در مكتب خلفا و مكتب اهل بیت(ع) بسیاربوده است.
پی نوشتها:
. موسس و رئیس دانشكده (اصول الدین) (قم، تهران و دزفول).
. شوری، آیه‏۱۳.
. صافات، آیه ۸۳.
. آل عمران، آیه ۹۵.
. نساء، آیه ۱۲۵.
. مائده، آیه ۳.
۷. حدید، آیه ۲۷.
. نساء، آیه‏۱۷۱.
. اسراء، آیه ۸۷.
۰. نجم، آیه ۴.
۱. نحل، آیه‏۴۴.
۲. مائده، آیه‏۶۷.
۳. بحارالانوار، ج‏۳۷، ص‏۵۵ و ۱۸۹.
۴. نجم، آیه ۴.
۵. حاقه، آیه ۴۴.
۶. اسراء، آیه ۶۰.
۷. حجر، آیه ۹.
۸. تحریم، آیه‏۴.
۹. تحریم، آیه‏۱۰.
۰. سنن ابی داوود، ج‏۲، ص‏۱۷۶; مستدرك الحاكم، ج‏۱، ص‏۱۰۶.
۱. مسند احمد، ج‏۵، ص‏۱۹۷; مستدرك الحاكم، ج‏۳، ص‏۳۴۲ و۳۴۴.
۲. كنز العمال، ج‏۳ ، ص‏۹۳۵.
۳. برای اطلاع بیشتر: علوم حدیث، ش‏۵، ص‏۸ (مقاله (منع تدوین‏حدیث)، محمد علی مهدوی راد).
۴. سنن ابی داوود، ج‏۲، ص‏۱۷۶; مستدرك الحاكم، ج‏۱، ص‏۱۰۶.
۵. صحیح مسلم، ج‏۵، ص‏۷۶; صحیح البخاری، ج‏۱،ص‏۵۴; مسنداحمد،ج‏۱ص‏۳۵۵.
۶. صحیح البخاری، ج‏۷، ص‏۹.
۷. با تفاوتهایی در الفاظ: صحیح البخاری، ج‏۴،ص‏۳۱; صحیح مسلم،ج‏۲،ص‏۱۶; مسند احمد، ج‏۱، ص‏۳۵۵; تاریخ الطبری، ج‏۳، ص‏۱۹۳;كامل ابن اثیر، ج‏۲، ص‏۳۲۰.
۸. صحیح البخاری، ج ۱، ص‏۳۷ و برای اطلاع بیشتر بر منابع: المراجعات، تحقیق حسین الراضی، تتمه.
۹. تذكره الحفاظ، ج‏۱، ص‏۵.
۰. اسراء، آیه ۷۸.
۱. مسند احمد،ج‏۵، ص‏۴۱۰; تفسیرالطبری،ج‏۱، ص‏۲۷; كنزالعمال،ج‏۲، ص‏۳۴۶; بحارالانوار، ج‏۹۲، ص‏۱۰۶. برای اطلاع بیشتر، ر.ك: القرآن الكریم و روایات المدرستین، السیدمرتضی العسكری،شركه التوحید للنشر، تهران، ج ۱، ص‏۱۵۷.
۲. صحیح البخاری، طبع البغا، ج‏۴، ح‏۴۱۰۹و ج‏۶، ح‏۶۸۷۲ در شان‏نزول این آیه(حجرات/ ۲).
۳. مستدرك الحاكم، ج ۱، ص‏۱۰۲.
۴. الدر المنثور، ج‏۲، ص‏۷.
۵. طبقات ابن سعد، ج‏۵، ص‏۱۴۰.
۶. الدر المنثور، ج‏۲، ص‏۲۴۶.
۷. قیامت، آیات ۱۷و ۱۹.
۸. احزاب، آیه ۳۳.
۹. حجرات، آیه ۶.
۰. صحیح مسلم، ج‏۷، ص‏۱۲۰.
۱. شعراء، آیه ۲۱۴.
۲. با اندكی تفاوت در الفاظ: سنن النسائی، ج‏۶، ص‏۲۴۷; مسنداحمد، ج‏۲، ص‏۳۵۰; صحیح البخاری، ج‏۴، ص ۱۶۱.
۳. بحارالانوار، ج‏۲، ص‏۲۱۷; الایضاح، ص‏۵۴۱; الخصال،ص‏۱۹۰، ح‏۲۶۳.
۴. بحار الانوار، ج‏۳۶، ص‏۲۳۲.
۵. نیز ر.ك: علوم حدیث، ش‏۳، ص‏۴۱ (مقاله(صحیفه‏امیرمومنان(ع) قدیم ترین سند حدیثی)، محمد صادق نجمی).
۶. القرآن الكریم و روایات المدرستین، ج‏۱، ص‏۳۱۳.
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید