سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


کفگیر و آذرخش


کفگیر و آذرخش
● نگاهی به «طالع نحس» ۲۰۰۶
عجب طالع نحسی دارد طفلك فوكس قرن بیستم كه در قرن ۲۱ مدام بد می آورد. حالا نمی شد این روز ۶/۶/۲۰۰۶ كه همان ۱۶ خرداد ۸۵ است، به جای سه شنبه به جمعه بیفتد؟ آخر سه شنبه اصلاً روز مناسبی نیست؛ یك روز معمولی وسط هفته كه نه به درد داستان های خرافی و جادو و جمبل های هالیوودی می خورد و نه برای افتتاحیه اكران مناسب است كه بشود روی فروش سه روز اول آن كه جمعه و شنبه و یكشنبه تعطیل باشد، حساب كرد.
در چنین روزی نه خبری از جیسون «جمعه سیزدهم» هست كه بیاید و یك عده را ساتوری كند و نه فردی كروگر حوصله اش را دارد كه به «خیابان الم» سری بزند و چند نفری را در خواب آش و لاش كند تا مردم از دست آنها به این بچه شیطان سالن سینما پناه ببرند و بلیت های «طالع نحس» به فروش برود.
امان از این روزگار غدار كه در آن قحطی ایده آمده است! ظاهراً تنها ایده دست اول فوكس برای بازسازی «طالع نحس»، همین اكران ۶/۶/۲۰۰۶ بوده كه حاضر نشده به هیچ قیمتی آن را از دست بدهد. باقی كار تقریباً تكرار موبه مو و بازسازی نمابه نمای فیلمی است كه سی سال پیش ریچارد دانر ساخته و البته كمی آب به آبگوشتش اضافه شده و مقادیری هم خون غلیظ سرخ رنگ و چندتایی سكانس كابوس و اشاره هایی به وقایع مثلاً آخرزمانی سال های اخیر از قبیل یازدهم سپتامبر و توفان كاترینا و سونامی سال ۲۰۰۴ و مقادیر معتنابهی افكت های صوتی جیغ و خرخر و وزوز و صداهای مشكوك دیگر به عنوان موسیقی متن كه جای بهترین عنصر فیلم اصلی، یعنی موسیقی متن جری گلداسمیت فقید را گرفته است.
در مجموع فیلمی ساخته شده كه نه خیلی بهتر از نسخه ۱۹۷۶ است و نه خیلی بدتر از آن. چند سال پیش، از گاس ون سنت كه فیلم «روانی» هیچكاك را نمابه نما بازسازی كرده بود، پرسیدند كه برای چه این كار را كرده و او جواب داد «چون هیچ كس دیگر این كار را نكرده است.» اما ظاهراً جان مور (كارگردان «پشت خطوط دشمن» و بازسازی «پرواز فونیكس» ) این بهانه را هم نداشته است. او فقط درباره علاقه اش به نسخه اصلی «طالع نحس» اظهار نظری كرده كه شادروان ویلیام شكسپیر را در گور به لرزه درآورده است: «این اثر یك مقدار شبیه به نمایشنامه های شكسپیری است.»
رابرت تورن (لیو شرایبر) پسر تعمیدی رئیس جمهور ایالات متحده و جوان ترین سفیر این كشور در انگلستان، پسر نوزاد یتیمی را به جای نوزاد مرده خود در بیمارستان به فرزندی قبول می كند، غافل از اینكه آن بچه با علامت ۶۶۶ روی سر و با نام دیمین، موجودی شیطانی است. هرچه دیمین بزرگتر می شود نشانه های منحوس بیشتری از خود نشان می دهد: با جیغ و فریاد از رفتن به كلیسا امتناع می كند، حیوانات باغ وحش را به وحشت می اندازد، اولین پرستارش خودكشی می كند و پرستار شیطان صفتی به نام خانم بیلاك (میا فارو) با سگ سیاهی از نژاد «رات وایلر» جانشینش می شود، هنگام بازی با روروك سانحه وحشتناكی برای مادرش (جولیا استایلز) به وجود می آورد، یك كشیش مرموز (پیت پاستلث وایت) و عكاس پاپاراتزی (دیوید تولیس) كه به پدرش هشدار می دهند، به نحو فجیعی می میرند... و سرانجام پدر كه به ماهیت دیمین پی برده قبل از كشتن او به قتل می رسد.
داستان اصلی (كه نویسنده آن - دیوید سلتزر- نگارش فیلمنامه نسخه ۲۰۰۶ را نیز برعهده داشته است) با اشاره ای زیركانه به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل - كه روز ششم ژوئن ۱۹۶۷ دومین روز آن بود- تمثیلی درباره تشكیل دولت اسرائیل به عنوان فرزند نامیمون آمریكا و انگلستان بود كه در اوضاع كابوس گونه پس از جنگ ویتنام بسیار مورد استقبال قرار گرفت. به نظر می رسد كه نسخه جدید نیز آگاهانه گوشه چشمی به دولت های نولیبرال و لشگركشی های آمریكا و انگلستان دارد، مخصوصاً آخرین نمای فیلم كه دیمین را دست در دست رئیس جمهوری نشان می دهد كه بی شباهت به جورج بوش نیست. «از دریای ازلی بر می خیزد- در هر سو لشگری بر می انگیزد- انسان را با برادر خود در می اندازد- تا جایی كه دیگر انسانی نباشد.»زوج شرایبر/ استایلز بازی های خوب و استانداردی دارند اما شرایبر بر خلاف گریگوری پك در نسخه اصلی فاقد جذابیت لازم است - به ویژه برای كسی كه قرار است با شیطان دربیفتد. از سوی دیگرحالت نگاه و رفتار تهدید آمیزش بیننده را سردرگم می كند كه او در كدام طرف قرار دارد.
جولیا استایلز هم كه جانشین لی رمیك شده تا دو سال پیش در فیلم های خاص نوجوانان بازی می كرد و برای این نقش بیش از حد جوان است. اما ساموس دیوی فیتزپاتریك در نقش دیمین با چهره ای رنگ پریده و چشمان آبی و لب های ورچیده و غضب آلود كه با نورپردازی از پایین به برج زهرمار شبیه می شود، خود نقش است. بهترین بازی ها متعلق به نقش های مكمل است: میا فارو (در نقش طعنه آمیزی كه اشاره ای به «بچه رزمری» است)، پاستلث وایت، تولیس و مایكل گمبون (یك سكانس در نقش بوگنهاگن باستان شناس).جان مور با وجود شهرتش به عنوان كارگردانی با شم تصویری خوب، برای ترساندن بیشتر به شیوه های قراردادی و كم ارزش متوسل شده و ظاهراً هر زمان كه احساس كرده كفگیرش به ته دیگ خورده، از آذرخش و تندر و رگبار استفاده كرده تا اوضاع را آشفته كند. به هرحال تماشاگر امروزی را كه به فوران خون در فیلم ها عادت كرده است، به سادگی ۳۰ سال پیش نمی توان ترساند.
ساسان گلفر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید