پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

مسجد گوهرشاد به خون نشست


مسجد گوهرشاد به خون نشست
از نوروز این سال تاریخ رسمی كشور براساس ماه های شمسی تنظیم شد و به كار بردن ماه های قمری ممنوع شد. همچنین طبق بخشنامه وزارت امور خارجه از این پس در همه اسناد و مكاتبات فرنگی می بایست «پرس» را ایران و «پرسان» را ایرانیان بنویسند و بخوانند. «فرهنگستان ایران» نیز در بهار این سال آغاز به كار كرد. وظیفه این فرهنگستان به كارگیری و یافتن واژگان سره فارسی و جایگزین كردن آنها به جای واژگان بیگانه بود. در این فرهنگستان دانشمندان سترگی كه در فرهنگ و ادب كشور جایگاه بلندی داشتند به همكاری پرداختند. پایه ریزی این فرهنگستان از شاهكارهای آن دوران بود كه منشاء خدمات برجسته ای به زبان و ادب فارسی شد. برای نمونه واژگان «قوه بریه»، «قوه بحریه» و «قوه جویه» به واژگان «نیروی زمینی»، «نیروی دریایی» و «نیروی هوایی» تغییر داده شد. همچنین به جای واژه «طبیب یا حكیم» واژه «پزشك» به كار برده شد و به جای «كحال» و «بیكار»، «چشم پزشك» و «دامپزشك» جایگزین شد. استاد جلال الدین همایی، استاد بدیع الزمان فروزانفر، دكتر قاسم غنی، ذكاءالملك فروغی، ادیب السلطنه سمیعی و دكتر غلامعلی رعدی آدرخشی برخی از همكاران فرهنگستان بودند.
در فروردین ماه عمر مجلس نهم به سر آمد و انتخابات دوره دهم آغاز شد. از رویدادهای شگفت انگیز این بهار، دستگیری ناگهانی حسین دادگر- عدل الملك- نماینده اول تهران و رئیس مجلس شورای ملی در دوره های هفتم، هشتم و نهم بود. او همچنین وزیر كابینه های پس از كودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و دوست نزدیك و محرم اسرار رضاشاه بود. وی نیز كه یكی از پله های نردبام ترقی رضاخان بود، ناگهان چند روز مانده به افتتاح مجلس دهم، دستگیر و بی درنگ از ایران تبعید شد. همراه با او و در همان روز- بیستم اردیبهشت ماه- سرشناسانی همانند زین العابدین رهنما نماینده سابق و مدیر روزنامه ایران، علی دشتی نماینده سابق و مدیر روزنامه شفق سرخ، فرج الله بهرامی- دبیر اعظم- وزیر و حكمران سابق و سیدمحمدرضا تجدد نماینده سابق و قاضی عدلیه بازداشت و زندانی شدند. اغلب بازداشت شدگان كسانی بودند كه به روی كار آمدن سردار سپه و تبدیل شدن او به رضاشاه با همه توان و آبروی خود كوشیده بودند و اكنون نوبت گرفتن پاداش شان بود! برخی از آنان حتی در روش های غیرقانونی و غیراخلاقی رسیدن رضاخان به قدرت نیز شریك و همكار او بودند! بعد از شهریور ۱۳۲۰ روشن شد كه این گروه با پرونده سازی بر لشگر محمدحسین آیرم- رئیس نظمیه وقت- به چاه بلا افتاده اند! رفتار دسیسه چینی و پرونده سازی آیرم در آن سال ها در یادداشت ها و خاطرات برخی از دولتمردان ثبت شده است. كار به جایی رسیده بود كه حتی رئیس الوزرا نیز از توطئه چینی سرلشگر آیرم می ترسید و احساس عدم امنیت می كرد!
در تابستان این سال دوباره كلاه ایرانیان تغییر كرد. كلاه موسوم به پهلوی كه دارای سایه بانی در جلو بود، ممنوع شد و به جای آن كلاه شاپو اجباری شد! بخشنامه ای هم برای برپا كردن مجالس ختم و ترحیم از سوی رئیس الوزرا صادر شد. طبق این بخشنامه فقط در چند مسجد كه بلدیه-شهرداری- انتخاب و معرفی می كند، می توان مجلس ختم گرفت. آن هم فقط به مدت دو ساعت كه صرف چای و قهوه و استعمال قلیان و سیگار هم در آنجا ممنوع است! در نخستین ماه تابستان مشهدی ها دست به تظاهراتی علیه كلاه شاپو اجباری و زمزمه حجاب برداری از زنان زدند و در مسجد گوهرشاد تحصن كردند و به شدت دولت را مورد انتقاد قرار دادند. شیخ بهلول واعظ- كه عمر درازی داشت و تا چند سال پیش زنده بود- در این گردهمایی ها با سخنرانی های مهیج، موجبات تحریك معترضین را فراهم آورد. سرانجام در نیمه شب شنبه ۲۱ تیرماه نیروهای نظامی لشگر شرق به مسجد و صحن امام رضا(ع) ریختند و مردم متحصن در مسجد را به گلوله بستند. گروهی از مردم بی دفاع كشته و تعدادی هم زخمی شدند. از فردای آن روز هم روحانیون و سرشناسان معترض مشهدی دستگیر و روانه زندان شدند. تعداد كشته و زخمی های این رویداد را كه به «قیام مسجد گوهرشاد» معروف شده است تا دو هزار نفر نوشته اند.
همچنین از تابستان این سال همه عناوین و القاب در نوشته های اداری و رسمی لغو شد. عناوینی همانند خان، بیك، میرزا، امیر و غیره و نیز نام ادارات و وزارتخانه ها بدون هیچ توصیفی به كار برده شد. در همین هنگام نیز داشتن نام خانوادگی اجباری شد. شركت سهامی قند و شكر و كبریت هم به كار افتاد كه دكتر سجادی مدیرعامل آن بود. دانشگاه جنگ نیز از تاسیسات این سال بود كه دوره های فرماندهی و ستاد را در مدت زمان دو سال به افسران آموزش می داد. كارخانه قند شاه آباد نیز با حضور فروغی رئیس الوزرا و برخی دولتمردان آغاز به كار كرد. كارخانجات بزرگ قندسازی كرمانشاه و مرودشت فارس نیز در مهرماه همین سال مورد بهره برداری قرار گرفتند. گروهی از بانوان نیز با پشتیبانی دولت انجمنی به نام «كانون بانوان» را بنیاد نهادند. در شهر مذهبی قم هم موزه آستانه قم و بیمارستان سیدمحمد فاطمی آغاز به كار كرد. شركت بیمه ایران هم با سرمایه اولیه ۲۰ میلیون ریال و با مدیریت دكتر الكساندر آقایان، كار خود را آغاز كرد. در ۱۷ دی ماه این سال با برگزاری جشنی در دانشسرای عالی كه رضاشاه همراه با همسر و دختران خود- كه برای نخستین بار بدون حجاب معمول بودند- موضوع كشف حجاب را در ایران اعلام كردند و این روز را «روز آزادی زنان» نام نهادند. جای شگفتی اینجا است كه برخی از دولتمردان حاضر نشدند با همسران بی حجاب خود در این جشن و جشن هایی كه پی درپی و با موضوعیت كشف حجاب برگزار می شد، شركت كنند! طرح كشف حجاب موجبات درگیری و كشمكش روحانیون و لایه های زیرین اجتماعی با حكومت رضاشاه را فراهم آورد.
پلكان بعدی نردبام ترقی رضاشاه كه اكنون می باید شكسته شود، امیر لشگر محمدحسین آیرم _ رئیس شهربانی كل- بود. وی كه از افسران مورد اعتماد رضاشاه و از جمله كسانی بود كه در روی كار آمدن و تحكیم پایه های قدرت رضاشاهی نقش برجسته ای ایفا كرده بود، خود را به بیماری زد و چندی در خانه خود بستری شد و سپس با فریب رضاشاه از او اجازه گرفت تا برای معالجه و درمان راهی اروپا شود. او به آلمان رفت و از ترس رضاشاه دیگر هیچ وقت به ایران بازنگشت! به جای او سرهنگ ركن الدین مختار- سرپاس مختاری- رئیس كل نظمیه مملكتی شد كه داستان های او هم بعدها شنیدنی و خواندنی است. در این میان محمد ولی خان اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی كه در جریان قیام گوهرشاد متهم به پشتیبانی و تحریك متحصنین بود، دستگیر و زندانی شد. اسدی پدر داماد محمدعلی فروغی _ ذكاءالملك- رئیس الوزرا بود. فروغی در پاسخ به نامه خانواده اسدی كه از او برای آزادی اسدی كمك خواسته بودند، یادداشتی نوشته و این بیت را آورده بود: «در كف شیر نر خونخواره ای غیرتسلیم و رضا كو چاره ای؟» این یادداشت فروغی در بازرسی از خانه اسدی به دست ماموران نظمیه افتاد و به نظر شاه رسید. شاه پس از خواندن نامه با خشم و كینه و با گفتن عبارت «زن ریش دار» فروغی را از كار بركنار و خانه نشین كرد؛ تا اینكه دست احتیاج او را در نهایت افتادگی و خواری یك بار دیگر به در خانه فروغی كشاند تا با خواهش و التماس از وی بخواهد تا مقام رئیس الوزرایی شاه را بپذیرد و آن روز یكی از روزهای خزان زده شهریور سال ۱۳۲۰ خورشیدی بود! محمدولی اسدی در دادگاه نظامی به مرگ محكوم و بلافاصله تیرباران شد. از پسر او علی اكبر اسدی- داماد فروغی- نیز كه نماینده مجلس بود، سلب مصونیت شد و خود او هم روانه زندان شد. سلمان اسدی- پسر محمدولی و برادر علی اكبر- نیز كه نماینده سابق مجلس و مدیر بانك فلاحت بود، دستگیر و زندانی شد. همه خاندان اسدی و فروغی كه اكنون به شبهه ای گرفتار آمده و آتش به خانمان شان افتاده بود، از هواداران سردارسپه و كوشندگان در راه به قدرت رسیدن او بودند!
حسن مرسل وند
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید