پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

امنیت رضاخانی


امنیت رضاخانی
تفاوت امنیت با استبداد و خفقان مانند تفاوت دوغ است با شیر، هر دو یك رنگ هستند ولی طعم و جنس آنها متفاوت است. وقتی كه همه عوامل داخلی و خارجی دست به دست هم می‌دهند تا یك قدرت مركزی بر ملت و سرزمینی مسلط شود، خواه ناخواه آثار و پیامدهای آن همه كرانه‌های كشور را در برمی‌گیرد و تحولات چشمگیری رخ می‌دهد. شنیده‌ایم كه امام علی(ع) فرموده‌اند مردم ناگزیرند حاكمی داشته باشند، خواه نیكو رفتار باشد و خواه ستمكار. این جمله حكیمانه مذمت حاكمان جائر را در خود مستتر دارد و تلویحا به آنها می‌گوید كه شما از ناگزیری جامعه، فرمانروا شده‌اید و نه از لیاقت و منزلت خود. بنابراین هر چند كه با ظهور رضاخان در مقام سلطنت ایران به مدد قدرتهای بیگانه و سرسپردگان داخلی، تحولاتی به وجود آمد و آرامشی بر طوفانهای سیاسی ایران حاكم شد اما اولا دلیل این امر نابسامان اوضاع ایران است و نه لیاقت شاه، ثانیا امنیت داروغه‌ای و ژاندارمی حكومت رضاشاه به بهای ناامنی روحی و روانی و دینی و فرهنگی مردم تمام شد. با مطالعه تاریخ معاصر می‌بینیم كه چگونه حكومتگران پهلوی بر جان و مال مردم ایران مسلط شدند و بعد از كمی خودشان به غارت عٍرض و مال مردم پرداختند. حرص و ولع رضاخان برای تصاحب زمینها و آبادیهای مرغوب در تاریخ، خواندنی است، چنانكه هیچ‌كس یارای مخالفت با تملـكهای او و اطرافیانش را نداشت. در مجلس شورای اسلامی دفتر بسیار قطور و بزرگی است كه املاك متصرفه رضاخان را ثبت كرده است و تنها ورق‌زدن آن روزها طول می‌كشد.
از سوی دیگر حفظ امنیت بهانه‌ای برای سركوب هرگونه اعتراض حق و ناحق بود و حكومت پهلوی چنان نظام سركوبگرانه‌ای در ایران حاكم ساخت كه پادشاهان قاجار، خواب آن را هم نمی‌دیدند.
ابزارهای نظامی و امنیتی پهلوی در حقیقت برای خدمت‌كردن به قدرت فردی شاهان این خاندان به وجود آمده و تقویت می‌شد و نه امنیت مردم. بنابراین با دقت در سیستم سركوبگر ارتش رضاخانی و نحوهٔ عملكرد شخصی او و اطرافیانش می‌توان دریافت كه دستگاه نظامی و امنیتی او كاركردی ضدامنیتی داشت و به تعبیر برخی علمای علم سیاست «امنیت كامل برای رضاخان مساوی با ناامنی كامل برای دیگران بود.»
اقدامات امنیتی او گاهی چندان با تندی و خشونت توأم می‌شد كه هدف اصلی را تحت‌الشعاع قرار می‌داد و سركوبگری رضاخان مساوی با ناامنی روحی، سیاسی و فرهنگی بود. از همین‌رو هیچ‌كس از مردم ایران از سقوط او ناراحت نشد و مردم ایران با بركناری و تبعید او هیچ مخالفتی نشان ندادند. مقالهٔ زیر همین بحث را مدنظر گرفته و پژوهیده است كه تقدیم شما می‌گردد.
یكی از مباحث عمده‌‌ای كه درباره حكومت رضاشاه مطرح می‌شود این است كه وی توانست با تشكیل دولت ملی، امنیت را به ایران بازگرداند. طرفداران این دیدگاه معتقدند یكی از مهمترین كاركردهای دولت جدید رضاشاه ایجاد امنیت در سراسر كشور بود. به نظر می‌رسد كه این عقیده از لحاظ تاریخی و نظری به هیچ عنوان قابل دفاع نمی‌باشد. در این مقاله تلاش می‌كنیم تا با بررسی ساختار حكومت و عملكرد رضاشاه در این زمینه، این دیدگاه را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
امنیت مفهومی پیچیده و چند وجهی است كه ابعاد داخلی و خارجی بیشماری دارد. در دهه‌های اخیر امنیت ملی، به یكی از رشته‌های مستقل دانشگاهی تبدیل شده و ادبیات گسترده‌ای درباره این مفهوم و ابعاد آن در دنیا و نیز ایران ایجاد شده است. در این مقاله صرف نظر از ابعاد و مفاهیم جدید امنیت و امنیت ملی، كه در آن امنیت مردم بر امنیت دولت اولویت دارد، به بررسی عملكرد امنیتی رضاشاه برحسب همان مفهوم سنتی امنیت می‌پردازیم.۱ امنیت در مفهوم سنتی آن دارای دو بْعد داخلی و خارجی است كه برحسب آن، دولت كشور را هم از گزند تجاوزات و تهدیدات خارجی و هم از ناامنیهای داخلی مصون نگاه می‌دارد. امنیت داخلی‌، اجتماع رضایت بخشی را در جامعه ایجاد می‌كند، بنابراین دولت وظیفه دارد كه امنیت جان و مال مردم را از تجاوزات نامشروع حفظ كند و از سوی دیگر مردم نیز به دولت به عنوان حافظ امنیت خود اعتماد داشته باشند. با این توصیف، امنیت تنها از سوی دولتی قابل تامین است كه خود دارای ساختاری امنیت‌زا بوده و در عین حال مشروعیت بالایی در بین مردم داشته باشد. از این نظر به هر میزان كه ساختار سیاسی از دموكراسی به مثابه یك نظم مطلوب سیاسی فاصله بگیرد، كاركرد امنیت ستیزی آن بیشتر خواهد بود و در عین حال مشروعیت پایینی در بین مردم خواهد داشت. برهمین اساس ناامنی، ویژگی اساسی جامعه‌ای خواهد بود كه در آن ساختار سیاسی حاكم، خود دارای كاركردی ضد امنیتی باشد. به همین دلیل یكی از ویژگیهای اساسی حكومتهای خودكامه و غیر دموكراتیك رویارویی دائمی با عوامل مشكل‌ساز می‌باشد كه به نوبه خود موجب گسترش ناامنی در سطوح مختلف اجتماع می‌گردد. در یك بررسی از تاریخ حكومتهای خودكامه با كودتاهای درباری، شورشهای ادواری و گاه قیامهای توده‌ای بسیاری روبرو می‌شویم كه در صورت موفقیت آنها، فروپاشی و سرنگونی دولت به بی نظمی عمومی، تقسیم قدرت خودكامه و اعمال آن از سوی یك طرف علیه طرف دیگر و نیز از سوی طرفها برضد جامعه منتهی شده است.۲ بنابراین مبحث ساختار امنیت از اهمیت خاصی برخوردار است و بدون توجه به این مبنای ساختاری نمی‌توان در مورد كاركرد امنیتی هیچ نظام خاصی قضاوت كرد.
●ساختار سیاسی رژیم پهلوی و تامین امنیت
بی‌تردید ویژگی اصلی دولت رضاخان، استبدادی بودن آن می‌باشد كه این حكومت به دلیل برخورداری از امكانات و سازماندهی جدید و در اختیار داشتن ارتش نیرومند از بعد استبدادی برجسته‌تری نسبت به دولتهای قاجاری برخوردار بود. حكومت اقتدارگر و سركوبگر پهلوی اول با توجه به ماهیت استبدادی آن، از هرگونه مخالفت جزئی مردم سوء استفاده‌های وسیعی انجام می‌داد و دست به سركوبگری گسترده می‌زد۳ و به دلیل در اختیار داشتن ابزار سركوب بیشتری نسبت به نظامهای پیشین، از قدرت بسیاری برای حفظ خود برخوردار بود.
ساختار سیاسی رژیم رضاشاهی در مقایسه با ساختارهای سیاسی ایران سنتی، به ویژه پادشاهان پیشین، ثبات بیشتری داشت؛ چراكه بر سه پایه استوار؛ ارتش نیرومند، بوروكراسی مدرن و پشتیبانی گسترده دربار مبتنی بود. اما این مبنا در مقایسه با ساختارهای سیاسی جهان نو، به ویژه دنیای غرب چندان استوار نبود. دولت پهلوی ]اول[ از لحاظ داشتن وسایل اجبار و زورگویی قدرتمند به نظر می‌رسید، ولی از این لحاظ كه نمی‌توانست وسایل و نهادهای اجبار را بر ساختار طبقاتی و پایگاه اجتماعی مبتنی كند، ضعیف عمل می‌كرد.۴ در واقع براساس دارا بودن ابزار سركوب و نداشتن پایگاه اجتماعی،۵ رژیم رضاشاه یكی از سركوبگرترین رژیمهای پادشاهی ایران محسوب می‌شد كه اصولا كاركردی ضد امنیتی داشت. در حقیقت تمام ابزار نظامی و ارتش مدرن رضاشاه در خدمت قدرت فردی وی قرار گرفته بود و با امنیت عمومی كشور در تضاد كامل قرار داشت. حكومتی كه امنیت و بقای آن با امنیت مردم در تضاد باشد نمی‌تواند ایجاد امنیت كند، بلكه خود بزرگترین عامل ناامنی محسوب می‌گردد. براین اساس باید گفت كه ساختار رژیم رضاشاه به طور اصولی نمی‌‌توانست مبنای تامین امنیت باشد. این مساله را از بْعد مشروعیت رژیم رضا شاه نیز می‌توان مورد ارزیابی قرار داد. یكی از اساسی‌ترین نیازهای هر حكومتی كه می‌تواند مایه قوام آن باشد مشروعیت است و تنها دولتی مشروع می‌باشد كه بتواند امنیت واقعی را در جامعه ایجاد كند. البته برخی معتقدند كه دولتهای نامشروع می‌توانند با ایجاد امنیت به نوعی مشروعیت كاركردی دست پیدا كنند.۶ باید گفت كه رژیم رضاشاه از هر دو بعد كه بررسی شود، نمی‌تواند نظام مشروعی تلقی گردد. از بْعد اول؛ رضاشاه هیچ یك از منابع سنتی مشروعیت را در اختیار نداشت و وابستگی وی به انگلیسیها هم موجبات عدم مشروعیت وی را تشدید می‌كرد. به قدرت رسیدن وی نیز به هیچ عنوان از وجهه قانونی برخوردار نبود تا بتواند به وی مشروعیتی اعطا كند.
مخالفت نمایندگان مجلس با رژیم وی كه بسیاری از آن مخالفان به تدریج از بین رفته یا خانه‌نشین و تبعید شدند،۷ نشانگر همین عدم مشروعیت قانونی بود. البته رضاشاه در ادامه تلاش كرد تا تلفیقی متناقض و غیر پاسخگو از ملی‌گرایی باستانی و غربگرایی را مبنای مشروعیت خود قرار دهد، ولی این تلاش هرگز نتوانست پایگاه اجتماعی لازم را برای رژیم وی ایجاد كند. اما بْعد دوم سوال این است كه آیا عملكرد رضاشاه در تامین برخی نیازهای مردم به ویژه امنیت، می‌توانست منبع مشروعیت رژیم وی باشد، باید گفت كه به رغم برخی تحلیلها امنیت در دوره رضاشاه بهای گزافی برای مردم داشت، به همین دلیل نمی‌توانست رضایت مردم را از حكومت وی فراهم سازد. برخی اقدامات امنیتی وی همراه با شدت عملهای بسیاری بود كه هدف اصلی را تحت الشعاع قرار می‌داد. از سوی دیگر سركوبگریهای سیاسی وی بخش عمده‌ای از جامعه ایران را در آن شرایط با ناامنی گسترده مواجه ساخت. به همین دلیل عدم مشروعیت رژیم رضاشاه، در جریان حمله متفقین به ایران و شادی ملت از تبعید وی كاملا خود را نشان داد.●عملكرد امنیتی رژیم رضاشاه
حال براین اساس به بررسی عملكرد امنیتی حكومت پهلوی اول می‌پردازیم تا نقش آن را در تامین امنیت و بالعكس ایجاد ناامنی در جامعه، مورد تحلیل دقیق‌تری قرار دهیم. اساس اقدامات امنیتی رضاشاه ایجاد ارتش نوین بود كه عامل اجرایی قدرت دولت وی در تمام نقاط كشور به شمار می‌رفت. بیشتر اصلاحات دیگر رضاشاه از كوچك و بزرگ در محدوده همین اقدامات قرار می‌گیرد كه به نحوی ارتش در آنها نقش داشته است. در واقع كسانی كه معتقد به نقش دولت رضاشاه در تامین امنیت هستند بیشتر بر نیروی نظامی ارتش تاكید دارند كه توانست با برخی طغیانهای قومی و محلی و راهزنیهای پراكنده در كشور مقابله كند. این ادعا حتی در صورتیكه درست هم باشد، بْعد دیگر قضیه را كاملا نادیده می‌گیرد چراكه ارتش قدرتمند رضاشاه در عین حال یكی از عوامل اساسی ناامنی در جامعه بود و بسیاری از سركوبهای سیاسی رضاشاه از طریق همین قدرت نظامی ارتش جدید اعمال می‌شد. در دوره رضاشاه ارتش از موقعیت بسیار بالایی در جامعه برخوردار بود و علیرغم سطح پایین تولید ملی، بخش عمده بودجه كشور مصروف ارتش و نوسازی آن می‌شد، به حدی كه در سال ۱۳۰۱.ش، به تنهایی ارتش چهل درصد بودجه كشور را به خود اختصاص داد.۸ رضاشاه با دادن این امتیازات ویژه به نظامیان آنها را به بازوهای اعمال قدرت خود تبدیل كرد و از طریق آنها به سركوب سیاسی و اجتماعی گسترده‌ای دست زد و یك دولت فردی كاملا متمركز به وجود آورد كه به شدت برضد امنیت عمومی عمل می‌كرد. رضاشاه هیچ نوع نارضایتی سازمان یافته‌ای را نمی‌پذیرفت و بیرحمانه هر نوع نارضایتی را سركوب می‌نمود.۹ این سركوبها هم در مورد نخبگان سیاسی و هم در سطح توده ناراضی مردم مشهود بود. رضاشاه تمام افراد و گروههای مخالف خود را یا از میان می‌برد و یا آنها را تبعید و خانه‌نشین می‌كرد. به عنوان مثال مدرس یكی از شخصیتهای برجسته مذهبی و سیاسی كشور در دوره رضاشاه، به علت مخالفت شدید و همه جانبه با سیاستهای وی به شهادت رسید. مصدق نیز از چهره‌های سیاسی بود كه رضاشاه او را خانه‌نشین كرد.
سركوب نخبگان سیاسی محدود به مخالفین رضاشاه نبود، بلكه بسیاری از نخبگان سیاسی كه در تثبیت قدرت وی نقش داشتند از این امر در امان نماندند. رضاشاه تمام افرادی را كه نقش اساسی در به قدرت رسیدن او ایفا كرده بودند به تدریج و به بهانه‌های مختلف از میان برد. این موضوع نیز كه ریشه در بدبینی سیاسی او داشت از بارزترین آثار و نشانه‌های نظامهای استبدادی به شمار می‌رود. رضاشاه حتی به نزدیكترین یاران خود هم رحم نمی‌كرد. فروغی، تیمورتاش، داور و سردار اسعد همه از كسانی بودند كه نقش به سزایی در تثبیت رژیم پهلوی اول داشتند و همه آنها به نحوی از سوی رضاشاه از بین رفتند. تمام این افراد به دلیل ظرفیتی كه برای محبوبیت داشتند و می‌توانستند رقیبی برای قدرت مطلقه رضاشاه باشند به دستور او از گردونه قدرت خارج شدند.۱۰ البته ترورهای سیاسی رضاشاه كه نشانه بارز ناامنی سیاسی بود در همین حد نیز باقی نماند بلكه به گفته اپتن در دوره سلطنت رضاشاه لااقل چند صد قتل سیاسی به دستور وی صورت گرفت.
در مورد سركوبهای عمومی در این دوره نیز می‌توان گفت كه اِعمال فشار رژیم رضاشاه بر اقشار مختلف و توده‌های اجتماعی برای از بین بردن مظاهر مذهبی و نظام ایلی از جلوه‌های مهم و بارز ناامنی اجتماعی به شمار می‌رفت. از مهمترین و فجیع‌ترین اقدامات رژیم رضاشاه می‌توان به كشتار مردم در مسجد گوهرشاد اشاره كرد. ریشه‌های اصلی قیام مسجد گوهرشاد را نیز باید در سیاستهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی رضاشاه جستجو كرد ولی با این وجود صرف‌نظر از این ریشه‌ها شیوه برخورد با آن را می‌توان اوج امنیت ستیزی رژیم رضاشاه دانست. در واقع ایجاد ارتش نیرومند توسط رضاشاه با همین هدف سركوب داخلی صورت گرفت و تنها در این زمینه هم كارایی داشت. دلیل اصلی خریدهای كلان تسلیحاتی رضاشاه آن بود كه وی كاملا بر ارتش اتكا داشت و سركوب مردم به وسیله ارتش را شكل اصلی تضمین كنترل سیاسی دولت قلمداد می‌كرد. براین اساس رژیم رضاشاه یك دیكتاتوری نظامی در نظر گرفته می‌شود كه در آن دستگاه اختناق به طور كلی مسئولیت اصلی حفاظت داخلی از رژیم را برعهده داشت و ارتش نقش عمده‌ای در حیات سیاسی و اقتصادی آن ایفا می‌كرد. علاوه بر این رژیم رضاشاه از نظر تاریخی وجود خود را مدیون كودتای نظامی می‌دانست. بنابراین همانگونه كه جان فوران تاكید می‌كند:«رضاشاه از این دستگاه عظیم نظامی مقدمتا برای درهم شكستن جنبشهای اجتماعی داخلی و جبهه مخالف دولت در دهه‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰.ش استفاده كرد و با استفاده از همین ارتش، قدرت در دست شاه متمركز گردید. شاهی كه خاستگاه‌ نهادین و كلیدی او، ارتش بود. به همین سبب می‌توانیم رژیم رضاشاهی را استبداد نظامی بنامیم.»۱۱
با این حال ارتش نیرومند رضاشاه كه قدرت موثری در سركوبهای داخلی داشت سرانجام در تامین امنیت كشور در مقابل حمله نظامی به كلی ناتوان ماند و كشور را به راحتی تسلیم بیگانگان كرد. وجه دیگر ناامنی كه از سوی رژیم شاه بر مردم تحمیل می‌گردید كنترل شدید سیاسی بود كه دامنه آن تمامی احزاب، گروههای سیاسی و مذهبی را فرا می‌گرفت. رضاشاه فضای بسته شدیدی را بر جامعه تحمیل كرد كه تا دوران پهلوی دوم هم تداوم یافت.«رضاشاه و محمدرضا شاه هر دو غالب اقشار را كنترل می‌كردند و … از ساماندهی و مشاركتشان در فعالیتهای سیاسی مستقل جلوگیری می‌نمودند… هر دو سیاستمداران آزاداندیش و متنفذ را با یاران مطیع و منطبق با خود، تعویض نمودند.»۱۲
این نوع تفكر بر كل سیستم سیاسی و اجتماعی كشور غالب بود و هرگونه تفكر آزاد و مخالف با دستگاه رضا شاهی به شدت مورد سركوب قرار می‌گرفت. دولت رضاشاه با استفاده از نظام آموزشی مانع از هرگونه آزاد اندیشی بود و تحمیل فكری و سیاسی بر روشنفكران و نیروهای مذهبی یكی از رویه‌های عادی به شمار می‌رفت كه با استفاده گسترده از تبلیغات، نوعی وابستگی چاپلوسانه به شاه را در كل جامعه و بدنه سیاسی كشور القا می‌كرد. احزاب سیاسی نیز از تحمیل سیاسی و فكری در امان نبودند چنانكه جان فوران می‌نویسد:«چهار حزب سیاسی كه در اواخر دهه ۱۳۰۰.ش در مجلس نماینده داشتند همه اساسا طرفدار رژیم بودند اما باز هم رضاشاه آنها را منحل كرد. چون از آن بیم داشت كه رقیبان وی در این حزبها متشكل شوند. رضاشاه بدین ترتیب ابزارها و ظواهر مشروطیت را نگاه داشت، اما در عمل به عنوان یك دیكتاتور حكومت می‌كرد.»۱۳ بدیهی است كه نتیجه چنین دستگاه فكری ایجاد یك سیستم سیاسی فاسد و وابسته به شخص رژیم است كه در عین ناكارآمدی به شدت عامل ناامنی در ابعاد مختلف نیز می‌باشد. به طور كلی می‌توان گفت كه حامی پروری یكی از كاركردهای مهم نظامهای فردی و استبدادی است كه براساس آن عده قلیلی از افراد با امتیازات مختلف جذب می‌شدند تا مطیع محض فرد حاكم باشند. این روش البته از لحاظ مادی و اخلاقی و معنوی بر جامعه تاثیرات بسیار منفی می‌گذارد. در دوره حكومت رضاشاه این دسته از حامیان رژیم به همراه نظامیان در زمره گروههایی قرار داشتند كه به شدت چشم خود را بر تمام سیاستهای ناامنی‌زای رضاشاه بسته بودند. كنسول انگلستان در تهران در این باره می‌نویسد:«شاید این كشتار ]مسجد گوهرشاد[ به زودی فراموش نشود. بی گمان با سركوب شدید از آشكار شدن این نارضایتیها جلوگیری خواهد شد، ولی شاید در زمان مناسب دیگری، دوباره پدیدار شوند. علیرغم این خشم و اندوه‌هایی كه مردم را متاثر می‌سازد، شك دارم كه در بین نظامیان و دولتیان كسی به این موضوع فكر كند كه آیا سیاست شاه اساسا نادرست نیست.»۱۴ رضاشاه برای اجرای سیاست اسكان عشایر نیز بر سكوب نظامی تكیه كرد. جان فوران این اقدام را بسیار بی رحمانه توصیف می‌كند كه البته نتایج بسیار سوئی هم در برداشت.۱۵ در واقع نظامیان و دیوانسالاران دولتی دو ركن اصلی نظام سركوب رژیم رضاشاه بودند كه در تمامی مسایل مطیع محض اوامر او به شمار می‌رفتند. به همین دلیل هم نیروهای نظامی و دیوانسالاران نقش عمده‌ای در چپاول اموال مردم توسط رضاشاه ایفا می‌كردند. در واقع ماموران رضاشاه در اجبار مردم به واگذاری اراضی خود به رضاشاه كه بزرگترین جلوه نقض امنیت اجتماعی بود، از هیچگونه اعمال ناشایست و غیرانسانی رویگردان نبودند. این حالت یكی از رویه‌های معمول دولت رضاشاه بود و رفتار وی با ایلات و عشایر هم در همین حد غیرعادلانه و غیرانسانی اعمال می‌شد. چنانكه امیر ارجمند استفاده از هواپیماهای خریداری شده از آلمان را در راستای سیاست اسكان عشایر، نشانه اعمال زور و شدت بیش از حد می‌داند، چنانكه گویی دولت با یك دشمن خارجی یا كودتای داخلی روبرو بوده است.۱۶
مجموع این عوامل موجب شد كه رژیم رضاشاه از كمترین مشروعیتی در بین مردم برخوردار نباشد و همین نبود مشروعیت عمیق در نظام پهلوی اول موجب اتكای كامل وی به نیروی نظامی گردید. نهایتا هم سبك خودكامه رضاشاه تضادهای بیشتری بین جامعه و رژیم سیاسی به وجود آورد و ثبات سیاسی- اجتماعی كشور را با تجاوز خارجی دچار مخاطره ساخت كه این امر نیز به طور عمده ناشی از ماهیت استبدادی حكومت وی بود. ثبات اجتماعی- اقتصادی و پیشرفت مسالمت آمیز در ایران تنها در صورتی به وجود می‌آمد كه دشمن تاریخی آن یعنی استبداد ریشه‌كن شود، در حالی كه دولت رضاشاه با تكیه بر توانمندیهای جدید، اوج استبداد را به نمایش گذاشت. وی برای تضمین قدرت مطلق خود روزنامه‌های مستقل را تعطیل كرد، مصونیتهای پارلمانی نمایندگان را سلب نمود و حتی احزاب سیاسی را از بین برد. به این ترتیب تمام نهادهای سیاسی و مدنی كه وابسته به رضاشاه و دربار نبودند از میان رفتند.۱۷
●●نتیجه گیری
به هرحال در گفتمان امنیت دوران پهلوی اول و دوم امنیت ملی محدود به دایره تنگ صاحبان قدرت به ویژه شاه و دربار و خاندان سلطنتی بود. چنین گفتمان و برداشتی از امنیت، با مفهوم امنیت مبتنی بر توسعه سیاسی فاصله عمیقی دارد و نه تنها نمی‌تواند امنیت عمومی را تامین كند، بلكه در بلند مدت موجب گرفتاری نظام سیاسی در ناامنی و نهایتا سرنگونی و فروپاشی می‌شود كه این حالت سرنوشت هر دو دوره پهلوی نیز بود. در بستر توسعه سیاسی، امنیت ملی از لحاظ عینی و ذهنی گستره‌ای همگانی را شامل می‌شود كه مردم حداقل از نظر ذهنی به این امر باور و ایمان داشته باشند كه هدف دولت تامین امنیت در مفهوم ملی است و صرفا محدود به امنیت وابستگان حكومت نمی‌شود. چنین باوری در بین ملت، ضریب امنیتی جامعه را بالا می‌برد و در عین اینكه مردم از امنیت بیشتری هم برخوردار می‌شوند نظام سیاسی نیز از ثبات و استواری بیشتری برخوردار خواهد شد. رژیم پهلوی اول و دوم فاقد این خصیصه بودند و بر همین اساس هم باید گفت كه یكی از سوء تفاهمات مهم این است كه برخی اعتقاد دارند رضاشاه نظم و امنیت را در كشور ایجاد كرد. واقعیت آن است كه دولت رضاشاه یكی از عوامل اساسی ناامنی پایدار در جامعه ایران محسوب می‌شود، چراكه اساس آن مبتنی بر سركوب، نیروی نظامی و زورگویی بود. در همین راستا است كه فردوست می‌گوید:«به اعتقاد من… رژیم پهلوی از یك دكترین امنیت ملی منطبق با عوامل موثر در جامعه ایران برخوردار نبود و به همین دلیل سقوط كرد.»۱۸
بنابراین می‌توان گفت كه دوران حكومت رضاشاه از لحاظ امنیت داخلی یكی از دورانهای بسیار ناامنی بود كه ملت ایران تجربه كرد. از لحاظ امنیت خارجی نیز با وجود اینكه ارتش نیرومند رضاشاه برای سركوب داخلی بسیار موثر عمل می‌نمود ولی در مقابل تجاوز خارجی و دفاع از امنیت ملی كشور در برابر نیروهای بیگانه هیچگونه كارایی از خود نشان نداد. البته بخشی از این مساله با عدم مشروعیت رژیم رضاشاه مرتبط بود كه صرفا بر سركوب تاكید داشت و به همین دلیل هم با وجود اینكه اشغال ایران از سوی متفقین با پیامدهای ناگوار و گسترده اقتصادی برای ملت ایران همراه بود، از لحاظ سیاسی مورد استقبال مردم واقع شد. این رخداد از لحاظ سیاسی تاثیرات متفاوتی برجای گذاشت و بار دیگر صف‌آرایی نیروهای سیاسی و اجتماعی را واقعی‌تر كرد و نیروهای مختلف سیاسی توانستند در فضای نسبتا آزاد موقتی كه بعد از جنگ ایجاد شده بود دیدگاههای خود را مطرح كنند.
به هر حال می‌توان گفت كه رژیم رضاشاه نه در عرصه امنیت داخلی و نه در عرصه امنیت خارجی، چه براساس مفهوم سنتی امنیت و چه براساس مفهوم نوین امنیت هرگز نتوانست امنیت را در ایران فراهم سازد، بلكه خود یكی از عمده‌ترین منابع ناامنی سیاسی و اجتماعی به شمار می‌رفت.
مقصود رنجبر
پی نوشت ها
برای بررسی مفهوم امنیت رجوع كنید به: مقصود رنجبر، ملاحظات امنیتی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پژوهشكده مطالعات راهبردی،۱۳۷۸، فصول اول تا سوم و نیز بُری بوزان، دولت: مردم و هراس، پژوهشكده مطالعات راهبردی، ۱۳۷۸
همایون كاتوزیان، اطلاعات سیاسی و اقتصادی
برای مطالعه روشهای حكومت رضاشاه در برخورد با مردم و به ویژه ایلات رجوع كنید به: احمد نقیب زاده، رضاشاه و دولت ایلی، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹
یرواند آبراهامیان، ایران میان دو انقلاب، ترجمه: ابراهیم گل‌محمدی، نشرنی، ۱۳۷۶، ص۱۸۵
همان، ص۱۸۹ و نیز احمد نقیب زاده، همان، ص۱۴۵
رجوع كنید به: برتران یرام، توسعه سیاسی، ترجمه: احمد نقیب زاده، نشر قومس، ۱۳۷۶
رجوع كنید به: ملك الشعراء بهار، احزاب سیاسی ایران، چاپ چهارم، جلد نخست، امیركبیر، ۱۳۷۱، صص۲۰۷-۲۲۹
جان فوران، همان، ص۳۰۵
همان، ص۲۳۵
همان، ص۳۳۳
همان، ص۳۳۰
احمد اشرف و علی بنوعزیزی، طبقات اجتماعی در دوره پهلوی، راهبرد، شماره ۲، زمستان، ۱۳۷۳، ص۱۰۶
جان فوران، همان، ص۳۳۴
یرواند آبراهامیان، همان، ص۱۹۰
جان فوران، همان، ص۳۳۹
به نقل از احمد نقیب زاده، رضاشاه و نظام ایلی، همان، ص۱۸۶
برای تحلیل دقیق تر رجوع كنید به: آبراهامیان، همان، ص۱۷۳
حسین فردوست، فراز و فرود خاندان پهلوی، انتشارات اطلاعات، جلد نخست، ص۴۷۹
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید