جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


مدیریت و رهبری با هوش هیجانی


مدیریت و رهبری با هوش هیجانی
رهبری یك سازمان برای انطباق با تغییرات و به منظور بقا و رشد در محیطهای جدید، ویژگیهای خاصی را می طلبد كه عموماً مدیران برای پاسخ به آنها با مشكلات بسیاری مواجه می شوند. یكی از مهمترین خصیصه ها كه می تواند به رهبران و مدیران در پاسخ به این تغییرات كمك كند، هوش هیجانی است. هوش هیجانی موضوعی است كه سعی در تشریح و تفسیر جایگاه هیجانهای و احساسات در توانمندیهای انسانی دارد. مدیران برخوردار از هوش هیجانی، رهبران مؤثری هستند كه اهداف را با حداكثر بهره وری ، رضایتمندی و تعهد كاركنان محقق می سازند. با توجه به اهمیت هوش هیجانی درمدیریت ،این مقاله به بررسی ابعاد هوش هیجانی درمدیریت ،رشد وتوسعه رهبری درمحیط کاروروش آموزش هوش هیجانی درسازمان می‌پردازد.
امروزه بسیاری ازسازمانها دستخوش تغییرند وهرگونه تغییر نیازمند کارکنان ومدیرانی است که انطباق پذیر بوده وباتغییرها سازگار شوند.دراین میان تعامل اجتماعی به شیوه ای شایسته وثمربخش برای بیشتر مدیران و رهبران به عنوان عنصر کلیدی درمدیریت تغییرهای سازمانی اهمیت فزاینده ای دارد.
بررسیها نشان داده است که گوی رقابت آینده را مدیرانی خواهند برد که بتوانند به طور اثربخش ونتیجه بخش با منابع انسانی خودارتباط برقرارکنند.دراین زمینه هوش هیجانی (EMOTIONAL INTELLIGENCE=EI) یکی ازمولفه هایی است که می تواند به میزان زیادی درروابط مدیران با اعضای سازمان نقش مهمی ایفا کندوبه گفته گلمن (۱۹۹۸)شرط حتمی واجتناب ناپذیر درسازمان به حساب می آید.اخیرابرخی ازدانشمندان نیز دریافته‌اند که هوش هیجانی بااهمیت تراز بهر ه هوشی (IQ) برای یک مدیر ورهبر است .
امروزه هوش هیجانی به عنوان نوعی هوش تبیین شده است که هم شامل درک دقیق هیجانهای خود شخص وهم تعبیر دقیق حالات هیجانی دیگران است .هوش هیجانی ،فرد رااز نظرهیجانی ارزیابی می كند، به این معنی که فرد به چه میزانی ازهیجانها واحساسهای خود آگاهی دارد وچگونه آنها راکنترل واداره می کند. نکته قابل توجه درراستای هوش هیجانی این است که تواناییهای هوش هیجانی ذاتی نیستند، آنها می توانند آموخته شوند .
● ابعاد هوش هیجانی در مدیریت و رهبری
گلمن، بویاتزیس و ری (۱۹۹۹) نیز اجزای هوش هیجانی را به شرح زیربیان کرده اند:
۱) خودآگاهی: خودآگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان كه در حال وقوع است، بخش مهم و كلیدی هوش هیجانی را تشكیل
می دهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسها نشان از درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه دارد. مدیران و رهبرانی كه
درجه ای بالا از خود آگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و می دانند كه چگونه احساسهایشان بر آنها، سایر مردم و عملكرد شغلی‌شان تاثیر می گذارد. آنها با یك احساس قوی از خودآگاهی، با اعتماد به نفس و در استفاده از
قابلیتهایشان كوشا هستند و می دانند چه وقت درخواست كمك كنند.
۲) خودنظم دهی: كنترل و اداره احساسات مهارتی است كه بر پایه خود آگاهی شكل می گیرد. مدیران ورهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق كنند. عامل خود نظم دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است، زیرا در محیطی كه سازمانها مستهلك می شوند و فناوری كار با سرعتی گیج كننده تغییر شكل می یابد. فقط افرادی كه بر هیجانهایشان تسلط یافته اند، قادر به انطباق با این تغییرها هستند.
۳) انگیزش: هدایت احساسها در جهت هدف خاص برای تمركز توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. كنترل احساسها زمینه ساز هر نوع مهارت وموفقیت است و كسانی كه قادرند احساسهای خود را به موقع برانگیزانند، در هر كاری كه به آنان واگذار شود، سعی می كنند مولد وموثر باشند. رهبران با انگیزه برای رسیدن به ماورای انتظارهای خود و هركس دیگر حركت می كنند. كلید واژه این رهبران، پیشرفت است. رهبرانی كه بالقوه رهبر هستند، میل به پیشرفت در آنها درونی شده و برای رسیدن به پیشرفت برانگیخته می شوند. شور، اولین علامت رهبران با انگیزه است كه به وسیله آن عشق به یادگیری دارند، به انجام خوب شغل مبادرت
می كنند و یك انرژی خستگی ناپذیر برای بهتر انجام دادن كارها نشان می دهند. تعهد سازمانی علامت دیگر است. وقتی افراد شغلشان را برای خودش دوست دارند. به سازمانی كه در آن مشغول بكارند، احساس تعهد می كنند و به طور قابل ملاحظه ای موقعی كه علایم بر ضد آنهاست، خوش‌بین باقی می مانند.
۴) همدلی: توانایی دیگری كه براساس خودآگاهی هیجانی شكل می گیرد، همدلی با دیگران است كه نوعی مهارت مردمی محسوب
می شود. رهبران همدلی سعی می كنند همه را راضی كنند. آنها با ملاحظه و فكر، احساسهای كاركنان را همراه با سایر عوامل در تصمیم گیریها در نظر می گیرند. امروزه همدلی به عنوان جزئی از رهبری بسیار مهم است، رهبران همدل بیشترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می دهند. آنها دانش خود را برای پیشرفت سازمانشان به روشهای ظریف اما با اهمیت استفاده می كنند.
۵) مهارت های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: هنر ارتباط با مردم به مقدار زیاد، مهارت كنترل و اداره احساسهای دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است كه محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می كند. رهبران دارای سطوح بالای تواناییهای هیجانی می باشند. اغلب با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه وسیعی از آشناییها و همچنین مهارتها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروهها ماهر هستند. مهارتهای اجتماعی می تواند به عنوان كلید قابلیتهای رهبری در اكثر سازمانها در نظر گرفته شود، زیرا وظیفه رهبر انجام كار از طریق دیگرافراد است. در این راستا رهبران به مدیریت موثر روابط نیاز دارند ومهارتهای اجتماعی آن را ممكن می سازد.
مایر،سالووی وکارسو (۱۹۹۰)نیز برای هوش هیجانی چهاربعدتشخیص داده اند که عبارتند از:
۱) شناسایی هیجانها در خود و دیگران: ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است كه از هیجانها و احساسهای خودآگاه باشد. توانایی خودآگاهی به مدیران اجازه می دهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا كنند. مدیران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده می كنند و به طور شهودی و از راه درك مستقیم می دانند كه چگونه دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
۲) كاربرد هیجانها: کاربرد هیجانها،توانایی استفاده از هیجانها درکمک به کسب نتایج مطلوب ،حل مسایل واستفاده ازفرصتهاست. این مهارت شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی كه از این توانایی برخوردارند. هیجانها و احساسهای دیگران را بیشتر عملی می سازند تا اینكه آنها را حس كنند. آنان نشان می دهند كه مراقب هستند. علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند. بنابراین، مدیران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً می دانند كه گفتار و كردارشان بردیگران تاثیر می گذارد و آن قدر حساس هستند كه اگر كلام و رفتارشان تاثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر می دهند.
۳) توانایی درک و فهم هیجانها: توانایی درک هیجانهای پیچیده وآگاهی ازعلل آنهاوچگونگی تغییر هیجانها ازیک حالت به حالت دیگر رادرک هیجانها می نامند. مدیرانی كه از این توانایی برخوردارند، از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافهااز طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده می كنند. آنها به كمك این تواناییها می توانند بفهمند كه چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروهها می شود و در نتیجه می توانند همكاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی كنند.
۴) مدیریت هیجانها: مدیریت هیجانها،توانایی کنترل واداره کردن هیجانها درخود و دیگران است. مدیرانی كه این توانایی را دارا هستند، اجازه نمی دهند بدخلقی های گاه و بیگاه در طول روز از آنها سربزند. آنان از توانایی مدیریت هیجانها به این منظور استفاده می كنند كه بدخلقی و روحیه بد را به محیط كاری و اداره وارد نكنند یا منشا و علت بروز آن را به شیوه ای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین، آنها می دانند كه منشا این بدخلقی ها كجاست و چه مدت ممكن است به طول انجامد.
«جردن»، «اشانازی»، «هارتل» و «هوپر» (۱۹۹۹) ابعاد هوش هیجانی در محیط كار را به صورت مدل نشان
داده اند. در این مدل بر اساس ابعاد مایر، سالووی و كارسو، شاخصهای فرعی تر تبیین و ارتباط آنها با هوش هیجانی مرتبط با خود و دیگران كه تشكیل دهنده هوش هیجانی محیط كار است. به صورت شكل ۱ بیان شده است (شكل شماره یك).
● هوش هیجانی و رهبری گروه
توانایی به كارگیری هیجانات یا تولید هیجانها برای تسهیل حل مسئله در كارآیی اعضای گروه نقش مهمی را ایفا می كند. در واقع بارساد (۲۰۰۰) از دانشكده مدیریت ییل در مطالعه ای كه راجع به شناخت هیجانی انجام داد، دریافت كه گسترش هیجانهای مثبت در داخل گروهها، همكاری و مشاركت اعضای گروه را تسهیل كرده، تعارض را كاهش داده و میزان كارآیی اعضای گروه را بهبود می بخشد. رایس (۱۹۹۹) متخصص آمریكایی در زمینه منابع انسانی، مقیاس چند عاملی هوش هیجانی را روی ۱۶۴ نفر از كاركنان عادی و ۱۱ نفر از رهبران این كاركنان كه در یك شركت بیمه مشغول به كار بودند، اجرا كرد و با این آزمون به ارزیابی هوش هیجانی آنان پرداخت. همبستگی بین نمره های مربوط به گروه رهبران درآزمون هوش هیجانی با نمره های كارآیی آنان كه توسط مدیران اداره درجه بندی شده بود (۵۱/۰= r) محاسبه شد. همبستگی بین میانگین نمره های گروه در آزمون هوش هیجانی و امتیازبندی مدیران از عملكرد آنان در ارائه خدمات به مشتریان (۴۶/۰= r) بود. در این بررسی، رابطه بین هوش هیجانی و عملكرد پیچیده بود. مثلاً نمره هوش هیجانی بالاتر رهبر گروه كه از طریق آزمون هوش هیجانی اندازه گیری شده بود، با امتیاز بندی مدیران از نظر دقت گروه در رسیدگی به شكایات مشتریان، رابطه منفی (۳۵/۰= r) داشت، در حالی كه عملكرد امتیازبندی شده توسط اعضای گروه همبستگی مثبت و نسبتاً بالایی (۵۸/۰ = r) با هوش هیجانی داشت.
یك گروه تیم تحقیق استرالیایی كه توسط «جردن»، «اشانازی»، «هارتل» و «هوپر» (۱۹۹۹) رهبری می شد. عملكرد ۴۴ گروه را طی دوره زمانی ۹ هفته‌ای مورد بررسی قرار داد. هوش هیجانی اعضای گروهها با استفاده از یك مقیاس خود سنجی كه براساس مدل مایر و سالووی طراحی شده بود، اندازه گیری شد. محققان، عملكرد گروههایی كه در زمینه هوش هیجانی بالا یا پائین بودند را تحلیل كردند. در آغاز مطالعه، عملكرد گروههایی كه هوش هیجانی بالایی داشتند. به طور معناداری بیشتر از عملكرد گروههایی بود كه هوش هیجانی پائینی داشتند و در پایان هفته نهم، عملكرد هر دو گروه در یك سطح قرار داشت.
با توجه به نتایج این بررسیها و سایر مطالعه ها به نظر می رسد كه هوش هیجانی به عنوان یك عامل واسطه ای و سازمان دهنده می تواند موجب بهبود عملكرد گروه شود. زیرا برای گرو ه این امكان را فراهم می آورد كه به طور وسیع وموثر به شكل هماهنگ درآید. همچنین به نظر می رسد كه گروههایی كه از نظر هوش هیجانی در حد پایینی قرار دارند، به وقت بیشتری نیاز داشته باشند تا نحوه كاركردن موثر را در قابل یك گروه هماهنگ تجربه كنند.
● روشهای صحیح اجرای برنامه آموزش هوش هیجانی
در اجرای برنامه های هوش هیجانی در سازمان باید به چند اصل مهم توجه داشت. این اصول عبارتند از:(كارسو و ولف، ۲۰۰۱).
- مشخص كردن اهداف سازمان به طور واضح؛
- ایجاد پیوند بین آموزش و اهداف سازمان؛
ارزیابی دقیق كاركنان در برنامه آموزشی برای مشخص ساختن تواناییهای پایه و نیازهای فردی آنان؛
- انطباق طرح برنامه آموزشی با تواناییها و ضعفهای كاركنان؛
- تهیه و تدوین ساختار جلسه ها؛
- استفاده از تمرینهای عملی، مطالعات موردی و روش ایفای نقش؛
- برقراری ارتباط و پیوند بین آموخته ها و تجارب دنیای واقعی كاركنان؛
- فراهم ساختن فرصتهایی برای تمرین آموخته ها؛
- پیش بینی فرصتهای متعدد برای دادن بازخورد؛
- استقاده از موقعیتهای گروهی برای ایفای نقش و مهمترین رفتارهای اجتماعی وآموزش آنها؛
- نشان دادن نیازهای اختصاصی هر فرد به او به طور خصوصی و محرمانه؛
- فراهم ساختن منابع حمایتی و تقویتی برای كاركنان در برنامه طی مرحله پیگیری.
●● نتیجه گیری
سازمانها برای اینكه بتوانند درمحیط پرتلاطم ورقابتی امروزباقی بمانند، بایدخودرابه تفكرهای نوین كسب وكارمجهزسازند و به طورمستمر خود را بهبود بخشند. رهبری این گونه سازمانها بسیار حساس و پیچیده است وزمانی این حساسیت دو چندان می شود كه رهبر با تغییرهای انطباقی روبه رو باشد كه بسیار متفاوت از تغییرهای فنی است. مشكلات فنی از طریق دانش فنی و فرآیندهای متداول حل مسئله قابل حل هستند، در حالی كه مشكلات انطباقی در برابر این گونه راه حلها متفاوت است. رهبری یك سازمان برای انطباق پذیری با تغییرها و به منظور بقا و رشد در محیطهای جدید كسب و كار، ویژگیهای خاصی را می طلبد كه عموماً مدیران برای پاسخ به آنها با مشكلات بسیاری مواجه می شوند. در این زمینه یكی از مهمترین مولفه های شخصیتی كه می تواند به رهبران و مدیران كمك كند. هوش هیجانی است.
منابع
۱- Barsade,S. G.(۲۰۰۰). The ripple effect: Emotional contagion in groups . working paper: New Haven. CT:
Yale University press.
۲- Caruso, D. R,.&Wolff, C.(۲۰۰۱). Emotional intelligence in the workplace .In the emotional intelligence in
everyday life: A Scientific inquiry . Edited by: Joseph Ciarrochi , Joseph .P.Forgas,. &John D. Mayer
psychology press.
۳- Goleman, D.Boyatzis, R.E,. & Rhee,k.(۱۹۹۹). Clustering competence in emotional intelligence insights from
the emotional competence inventory. (ECI). from the world wide web http:// www. eiconsortium. org.
۴- Jordan, R.J. Ashanasy, N. M. Hartel, C.E, J, .& Hooper, G.S.(۱۹۹۹). Workgroup emotional intelligence: Scale
development and relationship to team process effectiveness and goal focus. Manuscript .Submitted for ?? publication.
۵-Mayer,J.D.Salovey, p,.& Caruso, D.R. (۱۹۹۹). Emotional intelligence meets traditional standards for?an intelligence .Journal of Intelligence .۲۷.pp:۲۶۷-۲۶۹.
۶- Rice, C.L.(۱۹۹۹). A quantitative study of emotional intelligence and its impact in team performance
:Unpublished Masters Thesis.pepeerdine .University of? Malibu
- مرضیه مختاری پور: دانشجوی كارشناسی ارشد مدیریت آموزشی دانشگاه اصفهان
- سیدعلی سیادت: استادیار دانشكده علوم تربیتی و روان شناسی دانشگاه اصفهان
منبع : ماهنامه تدبیر


همچنین مشاهده کنید