جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


رویکرد اجتماعی - اقتصادی به مدیریت


رویکرد اجتماعی - اقتصادی به مدیریت
هدف این مقاله تشریح فرضیات اصلی رویكرد اجتماعی - اقتصادی به مدیریتSocio Economic Approach to Management (SEAM) و بحث درباره وجود عملكردها و هزینه های پنهان كه به علت ناهمگنی و وجود مغایرتهای بی‌شمار در شرایط كار پدید آمده‌اند . منظور این است كه به مدیران نشان دهیم كه چگونه می توان برای غلبه بر مشكلات عملیاتی و تشخیص ناهمگنی های محیط كار از رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت كمك گرفت.
رویكرد اجتماعی- اقتصادی به مدیریت به ساده سازی شرایط محیط كار بااستفاده از ابزارهای مدیریتی اشاره دارد. باتوجه به این رویكرد سعی می‌شود تا ناآشكاربودن بسیاری از هزینه ها و عوامل موفقیت مشخص شده و تاكید شود كه نمی‌توان تنها با اتكا بر یك رشته این موارد پنهان را دوباره ساماندهی كرد.
در این مقاله می‌خواهیم منشا، وخاستگاه این قسمت پنهان را بیشتر شفاف كنیم. توضیحات ما برمبنای ایجاد ارتباط میان نا همگنی ها و مغایرت هاست. در این مقاله به تشریح ساده سازی شرایط كار و ساده سازی انسان خواهیم پرداخت.
سعی داریم تا نشان دهیم كه اگرچه ظاهرا افزودن دوباره این ویژگیها به ابزارهای مدیریت از دیدگاه اپیستمولوژی (معرفت شناسی) بسیار دشوار است. ولی مایلیم كه براین واقعیت نیز تاكید كنیم كه ساده سازی الزامی است، زیرا سبب كاهش نگرانی شده و به‌عنوان دفاع در كار و زندگی ضروری است.
ما با توجه به اهمیت وجود پیچیدگی ها، عمیقا درك كرده ایم كه چگونه می توان با به‌كارگیری نظریه ها، مدل ها وتوضیحاتی به ساده‌سازی حقایق پرداخت ولی این مسئله بیشتر جنبه دانشگاهی دارد زیرا بر چگونگی كار شركتها بی‌تاثیر بوده یا اثر اندكی دارد. اگر تحلیل و تشخیص موضوع پیچیدگی ضروری است، پس باید برای طراحی مدل ها و ابزارهای جدیدی كه مسئله را مستقیماً برای مدیران بیان می كنند، تلاش كافی صورت گیرد.
رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت با شرح یكی از تئوری های پیچیدگی و ایجاد ابزارهای مناسب فعالیت در این زمینه به دو مورد اخیر می پردازد. علاوه براین، از ساده انگاری و خوشبینی بیش از اندازه در مورد پیچیدگی نیز خودداری می كند. این رویكرد بر ویژگیهای ناكامل و متعارض شرایط نیز تاكید دارد. (ساوال و زارده ۱۹۹۵ ص ۳۵)
ما باید ارتباط بین پیچیدگی وتعارض و نقش آن در رویكرد اجتماعی -‌ اقتصادی را دوباره تعریف كنیم. بنابراین برای ایجاد ارتباط بین این دو مفهوم چهارچوبی نظری را براساس مفهوم ناهمگنی ارائه خواهیم داد.
با یك فرضیه اصلی شروع می كنیم مبنی بر اینكه بیشتر مدل ها، انسان را بیش از اندازه ساده در نظرمی گیرند. سوال این است كه چگونه می توانیم ابزارهای مدیریتی به وجود آوریم كه این گونه عمل نكنند؟
پاسخ، دقیقاً‌ همان هدف رویكرد اجتماعی‌– اقتصادی است . از انسان آغاز كنیم و وی را آن گونه كه هست در نظر می‌گیریم (پیچیده و غیرقابل پیش بینی) و روشی ایجاد می‌كنیم كه تمامی ویژگیهای شرایط كار را شفاف سازد. فرضیه رویكرد اجتماعی–اقتصادی بر این است كه بسیاری از این ویژگیها (به‌ویژه سلامتی و شرایط اجتماعی) در ابزارهای حسابداری و گزارش‌دهی معمولی یا پنهان هستند و یا نادیده گرفته شده اند. (ساوال و زارده ۱۹۹۲) بنابراین، هدف رویكرد اجتماعی –اقتصادی بررسی روشهای مدیریتی جدیدی است كه بهبود سازگاری بین اهداف اقتصادی و اجتماعی شركتها را میسر گرداند. (ساوال ۱۹۹۷). در این رویكرد اصل موضوع چنین فرض شده كه اگر نتوانیم بین اهداف اجتماعی و اقتصادی تعادل ایجاد كنیم دچار هزینه های پنهان خواهیم شد. در اینجا می‌خواهیم دشواری ایجاد تعادل را از نظر شناخت و از نظر عمل نشان دهیم. زیرا (و فرض ما نیز باید براین باشد كه) ماهیت این اهداف با یكدیگر متفاوت (نامتجانس یا ناهمگن) است و بدین علت با هم درجدل (مغایرت) هستند.
بنابراین، باید نحوه به‌كارگیری رویكرد اجتماعی -اقتصادی در درك ناهمگنی و مغایرتها را بررسی كنیم.
● ناهمگنی و منطق های چندگانه
نظریه پردازان سیستمی همواره بر این موضوع تاكید داشته‌اند كه دیدگاه تحلیلی، پیوستگی حوزه‌هایی را نادیده می‌گیرد كه از نظامهای مرتبط تشكیل شده اند. (به عنوان نمونه فون برتالانفی و چابرول - ۱۹۷۳). آنها اثرات سیستمی دیگری از این ارتباطات را برای ما شفاف كرده اند. با وجود این، تصور می كنیم كه برای این واقعیت نیز اهمیت كافی قائل نشده اند كه دردرون نظامهای متفاوت. عناصری با ماهیتها، ساختارها و نقشهای بسیار مختلف با یكدیگر همزیستی دارند.
این اختلافات چیزی را به وجود می آورند كه می‌توانیم آن را دقیقاً به عنوان همزیستی منطق‌های متفاوت شناسایی كرده و ناهمگنی بنامیم.
ما سه سطح از ناهمگنی ها را شناسایی كرده ایم:
۱ - ناهمگنی شرایط (كار)؛
۲ - ناهمگنی ارتباط بین كاركنان و وظایف ایشان؛
۳ - ناهمگنی درونی انسان.
حال به بررسی تك تك آنها می‌پردازیم:
۱ - ماهیت غیر متعارف ناهمگنی‌ها و شرایط مدیریت: شرایط كار مدیریت عناصر كاملاً متفاوت همچون انسان، ماشین، وابستگی به زمان و امور موقتی، محدودیتهای مكانی و غیره را با هم تركیب می كند. (گیرین ۱۹۸۳). این موارد را به‌عنوان موارد ناهمگن، گسسته و نامربوط (یعنی بدون منطق داخلی) و سردرگم (یعنی مواردی كه درك و تحلیل كلیت آنها میسر نیست) تعریف می كنند.
۲ - كار را نمی توان به طور كامل تعیین كرد: همان گونه كه بسیاری از محققان (یعنی ساوال ۱۹۸۰، ترپو ۲۰۰۲، و بیشتر ارگونومیست ها (۱) كازامیان ۱۹۹۶) نشان داده اند كاركنان هرگز آنچه را كه دقیقاً قرار است انجام دهند، انجام نمی دهند. این امر فقط به‌دلیل بد بیان‌شدن كارها برای ایشان اتفاق نمی‌افتد، بلكه به دلیل این واقعیت است كه انسان را نمی توان به‌طور كامل به نقش كاری وی محدود كرد. ما (انسانها) ماشین نیستیم. همواره بین آنچه كــه تعیین شده (آنچه كه از كارگرخواسته شده تا انجام دهد) و برداشت كارگر از آنچه كه باید انجام دهد تفاوتهایی وجود دارد. این فاصله اختلاف بین انسان و ماشین و یا براساس اصطلاحات ماركس بین كار جاندار و كار بی جان را عینیت می‌بخشد.
۳ - تضادها و تعارضات درونی انسان: انسانها حتی اگر در بروز شرایط و اهداف خود (یعنی منطق محدود به عنوان مثال مارچ وسیمون ۱۹۸۵، ترپو ۲۰۰۲، یانسن ۱۹۹۸)‌ عقلانی هم رفتار كنند، باز تحت تاثیر تضادها و تعارضات درونی خود قرار دارند. این تعارضات از نمونه های مهم علم روانكاوی به‌شمار می روند و عبارتند از: دوست داشتن و بیزاری، عشق و نفرت، نیاز و وحشت و غیره. بنابراین، مدیران باید با ناهمگنی های مربوط به این سه سطح مختلف روبه‌رو شوند.
● ناهمگنی و مغایرت
ناهمگنی برای ما به‌مفهوم هم‌زیستی منطق های متفاوت در كنار یكدیگر است. ولی ممكن است كه انواع هم‌زیستی‌ها متفاوت باشند. ارتباط بین منطق ها می تواند مكمل، آشتی ناپذیر و یا مغایرت با یكدیگر باشد.
▪ درك منطق های مكمل نسبت به دیگر موارد آسان‌تر است. به عنوان مثال می توان به همكاری دو فرد متفاوت اشاره كرد. به عنوان نمونه، می توان بااستفاده از رویكرد اجتماعی -اقتصادی هزینه مربوط به غیبت كوتاه مدت (كمتر از دو هفته) را محاسبه كرد. غیبت كوتاه مدت واكنشهای افراد به شرایط كار (منطق اجتماعی) را منعكس می كند. بنابراین، این دو منطق اجتماعی و اقتصادی را می توان با یكدیگر در نظر گرفت و هزینه های منطق اجتماعی را براساس منطق اقتصادی محاسبه كرد.
▪ آشتی ناپذیری نوعی تقابل متقارن بین منطق ها است. هر دو نوع منطق ضمن دارابودن ماهیت مشترك مفاهیم متفاوتی دارند. از این دیدگاه، هر یك برای برداشت سهم خود ازمنبعی محدود ( همانند بودجه، دستمزد، ارتقا شغلی و غیره) در تلاشند. حاصل این نوع ارتباط بی نتیجه به خوبی توسط كروزیه و فریدبرگ (۱۹۸۰) یا پفر و سالانچیك(۱۹۷۴) مطالعه شده است.
▪ در حقیقت ما معتقدیم كه این دو نوع ارتباط، همزمان وجود دارند. منطق ها هم مكمل و هم آشتی ناپذیرند و ارتباطی جدلی را تعریف می كنند كه ما می‌توانیم آن را مغایرت نیز بنامیم.
با استفاده از مثال فوق می‌توان غیبتهای مشهود را تنها تا اندازه ای مدیریت كرد. یعنی می توان آن را حذف كرد یا تا حد حذف كاهش داد (بگذریم كه برخی اوقات افراد حضوردارند ولی فكرشان جای دیگری است) منطق اجتماعی یا انسانی متفاوت بوده و تا اندازه‌ای با منطق اقتصادی مغایرت دارد. بنابراین، كاركردن با مفاهیم ‌ناهمگنی و مغایرت در ارتباط است.
ما معتقدیم كه هزینه‌های پنهانی كه رویكرد اجتماعی اقتصادی برآن تكیه دارد نشانه هایی از ویژگیهای ناهمگنی در شرایط كار و نشانه هایی از مغایرت بین منطق ها هستند. هزینه های پنهان تفاوتهای ذاتی بین این منطق ها را بیان می‌كنند و حقیقتی كه همواره در اینجا نهفته است این است كه امكان تلفیق آنها در هم وجود ندارد.
● آسیب خودشیفتگی(۲)
چه خوب است كه هزینه های پنهان تنها پیامد ناهمگنی ها و مغایرتها هستند. مغایرتها كنترل كامل یا حتی تسلط بر اوضاع را ناممكن می سازند. این امر مدیرانی كه دقیقا ماموریت آنها تسلط بر اوضاع است را با شبهه جدیدی مواجه می كند. این شبهه چیزی را به وجود می آورد كه بعد از فروید فیول و گوسور (۲۰۰۲) آن را آسیب خودشیفتگی نامیدند. مدیران برای تسلط آرمانی بر اوضاع دستمزد بالایی می گیرند و رتبه و مقام آنها نیز به طور نمادین به تسلط ایشان وابسته است. این آسیب مخرب بوده و می تواند شوكی بسیار عمیق و فراموشی ناپذیر برای مدیران باشد.
آسیب خودشیفتگی می تواند دو نوع نگرانی و تشویش شناخته شده یعنی افسردگی و بدگمانی را به وجود آورد. فردی كه تشویش و نگرانی وی به افسردگی منجر شده احساس شایستگی و كفایت نمی كند. نگرانی وتشویش منجر به بدگمانی سبب می شود كه جهان و مردم، در چشم وی متخاصم به نظر آیند. سازوكار دفاعی بدن انسان در برابر این دو نوع تشویش و اضطراب شروع به مقاومت می كند.
«ژرژ دوورو» كه بنیانگذار روانكاوی قومی است می تواند به ما در درك چگونگی ایجاد سازوكار دفاعی توسط مدیران كمك كند. «دوورو» (۱۹۶۷) گروهی از جامعه شناسان را مورد مطالعه قرار داد. وی دركتابی كه“از اضطراب تا نظم“ نام گرفته، به تشریح عوارضی كه این محققان به آن دچار بودند پرداخته است. در تحقیق وی افراد نمونه، موضوع مورد بررسی نیز هستند. به‌این دلیل و همان گونه كه گفته ایم، نمی توان آن را كاملاً در یك مدل ساده تلفیق كرد. هرگونه سازماندهی و هرگونه ساده‌سازی نظری با مقاومت ایشان روبه‌روست. از سوی دیگر، این مقاومت سبب ایجاد تشویش و اضطراب در محقق نیز می شود. این نوع تشویش مشابه تشویشی است كه در اثر آسیب خودشیفتگی برای مدیران پدید می‌آید.
«دوورو» دو نوع روش مقابله با این تشویشها را تشریح می كند. بدین منظور باید یا افراد مورد مطالعه و یا محقق را ساده كرد. در روش اول، محقق كلیت فرد مورد مطالعه را مد نظـــــر قرار نمی دهد. به عنوان مثال، وی را تنها به‌عنوان انسان اقتصادی در نظر می گیرد. در روش دوم، محقق خود را ساده می كند. وی تنها روشهای استاندارد شده و مرسوم تحقیق را مورد استفاده قرار می دهد.تحلیل «دوورو» قبل از هر چیز اهمیت بسیار زیاد روشها و ابزارها را نشان می دهد. روشهای تحقیق از دو نقش برخوردارند. بااینكه در ایجاد دانش موثرند (امیدواریم كه فعالیت اصلی محققان این باشد) اضطراب و تشویش را نیز كاهش می دهند. «دوورو» نقش دوم را رفع اضطراب یا آرام بخش نامیده است. ما می توانیم به‌تنـاقض بین این دو روش پی بریم: هر دو آنها سازنده و در عین حال مخربند. آنها دانش را به وجود می آورند ولی در عین حال مورد موضوع مورد مطالعه و یا محقق را بیش از اندازه ساده می انگارند. بنابراین، دوروش مورد بحث مغایرند.
ما معتقدیم كه این دو سازوكار دفاعی به مدیران مربوط است: آنها هم شرایط را ساده می كنند و یا از ادراك درونی و پیچیدگی احساسی خود پرهیز می كنند:
۱ - ساده وهمگن سازی شرایط كار - مدیران برای ساده سازی شرایط كار از ناهمگنی و مغایرتها پرهیز می كنند. آنها برتمركز بر یك معیار پافشاری كرده و معیارهای دیگر را پس می زنند. بنابراین، همه چیز براساس واحد پول سنجیده و ارزشیابی می شود وبرای هر كس و هر چیز قیمتی تعیین می شود. بنابراین، همگن‌سازی با كمك واسطه ای قوی یا به عبارتی ارزشیابی اقتصادی صورت می‌گیرد.
به عنوان مثالی دیگر می توان به‌حقیقتی اشاره كرد. مبنی بر اینكه مدیران اظهار می دارند كه سرعت و كیفیت را می‌توان با هم به دست آورد ولی بیشتر مطالعات نشان داده كه این دو با هم آشتی ناپذیرند. ما نیز می توانیم درباره مفاهیم فرهنگی یا هویت گروهی صحبت كنیم كه از ناهمگنی دوری می جویند.
۲ - ساده سازی خود مدیران با پرهیز از ایجاد ذهنیت و پیچیدگی - اگرچه وظیفه اصلی مدیران رسیدگی به امور غیرقابل پیش بینی، امور غیرعادی، خلاقیت و چاره‌جویی است ولی در حال حاضر تا بیشترین حد ممكن تمایل زیادی به استانداردسازی همه چیز وجود دارد. در نتیجه مدیران از انسانیت، ارزشها و ذهنیت خود دوری جسته و این موارد را پس می زنند. آنها اجازه می دهند كه ابزارها، رویه ها، اصول تصمیم گیری و امور روزمره به‌جای آنها تصمیم بگیرند. این موضوع بیان دیگری از سخن ماركس است كه می گوید مدیران به خادمان صرف ماشین آلات مدیریتی مبدل شده اند. ممكن است به بیماریهای روان تنی نیز مبتلا شوند. تبدیل مشكلات روحی به مشكلات جسمی یا به عبارتی جسمانی كردن مشكلات نیز بخشی از این ساده سازی است. مدیر به دلیل بی لیاقتی در یافتن جواب دچار ترس می شود. بنابراین، ترس خود را به نوعی مشكل جسمی تبدیل می كند. از این‌رو آنچه كه ناممكن است به غیر قابل تحمل تبدیل می شود. (هوبالت ۲۰۰۲) سلامتی موضوعی مهم است كه اغلب فراموش شده ولی در رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت مورد توجه قرار می گیرد.
ویژگی خاص این نوع ساده سازی كار مدیران اجرایی در مقایسه با كاركنان این است كه این نوع ساده سازی توسط خود مدیران آغاز می شود. مدیران تصمیم می گیرند كه برای غلبه بر اضطراب و تشویش به ساده سازی و ایجاد سازوكاری برای كارشان بپردازند. پاسخی تدافعی به محیطی كه اجازه حفظ سلامتی در زندگی و كار را به ایشان نمی دهد.
این سازوكار دفاعی سبب می شود كه مدیران اوضاع و شرایط را با نمود ساده شده آن اشتباه بگیرند. دراین جدل تمامی اقدامات مدیریتی به بهای ساده سازی، بین مثبت یا پیش فعال بودن (نتیجه بخشی) قرار می گیرد. بهتر است كه این ماهیت تناقض اقدامات مدیریتی را نیز بپذیریم و آن را به یك مخالفت ساده و یا مغایرت انكار كننده تبدیل نكنیم.
اگر كسی سازوكار دفاعی را فراموش كند كاهش شدید اطلاعات اساسی مورد نیاز اقدامات را نیز فراموش خواهد كرد.
اگر ابزار به عنوان تحقق نظریه در عمل تعریف كنیم بزرگترین چالش حاصله این خواهد بود كه ابزارها و روشهای مدیریتی باز هم براساس نمودی از همسویی انسان و جهان شكل می گیرند كه این امر با انكار تعارضات، ‌اهداف مغایر و ناهمگنی ها را در پی خواهد داشت.
هدف رویكرد اجتماعی اقتصادی یادآوری آشكار نبودن (به‌عبارتی بهتر پنهان بودن) برخی از ویژگیهای ناهمگن و مغایر است. این رویكرد در عین حال می خواهد كه مفید باشد و به این دلیل روشها را ساده نگاه دارد.
● چگونه مدیریت ناپذیر را مدیریت كنیم؟
قصد این نیست كه بگوئیم مدیریت غیرممكن است ولی می خواهیم به سادگی بیان كنیم كه تسلط كامل بر شرایط كار تنها نوعی خیالبافی درباره قدرت مطلق خود است. رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت، ساده انگاری بسیاری از ابزارهای مدیریتی را به شكلی معنی‌دار بیان می كند. این ابزارها باید با لحاظ كردن هزینه ها و عملكردهای پنهان اصلاح شوند. ولی این تصور نادرست نیز بسیار خطرناك است كه تصور كنیم كه می توان با گسترش كافی این ابزارها انواع انسانها را با شرایط كاری آنها هماهنگ ساخت.
ما به دیدگاه فلسفه وجودی پوچی و بیهودگی بسیار نزدیك هستیم. تلاش در مدیریت آنچه كه غیرقابل مدیریت است معنی ندارد. با این همه این تلاش دائمی به حق می تواند منشا عظمت انسانی باشد.
بنابراین، مسئله ما این است كه دریابیم مدیران چگونه از ابزارهای خود استفاده می كنند و این واقعیت را كه همواره روشی برای آسان سازی وجود دارد را چگونه تشخیص می دهند (یا نمی دهند). بنابراین، بر رویكرد ارگونومیك به مدیریت تاكید داریم.
به‌منظور توسعه و پیشبرد تئوری مدیریت رویكرد اجتماعی اقتصادی و ایجاد ابزارهای ارگونومیك و مرتبط با موضوع (جانسون و كاپلان ۱۹۸۷) مایلیم كه چهار اصل مغایر و ناهمگن مدیریت برمدیریت ناپذیرها را مورد توجه قرار دهیم:
الف - نتیجه با كار تفاوت دارد. همه ما می خواهیم كه انحراف بین هدف و نتایج حاصله (كاستی در موفقیت) را كمینه سازیم ولی این بدین معنی نیست كه می بایست اختلاف بین كار اصلی وكاری كه از قبل تعیین شده را به حداقل می رساندیم. می توان با كنترل علتی كه به عنوان منشا انحراف در نظر گرفته می شود به كمینه سازی كاستی‌های موفقیت پرداخت. بنابراین، باید از وقوف درباره شناسایی این وجه تمایز و رسیدگی به آن در نظام مدیریتی خود اطمینان یابیم .
ب - سرچشمه و علل مصائب: مصیبت (مشكل اصلی) مدیریت این است كه برای مقابله با ناهمگنی و تضادها راه‌حل كلی یا كاملی وجود ندارد. مردم همیشه منطق های مختلف، مسائل موقت و ماهیتهای متفاوتی داشته اند. این مورد درباره ماشین آلات، سرمایه و غیره نیز صدق می كند. بنابراین، تمامی سازشهایی كه به صورت اقتضایی و موضعی صورت می گیرد هرگز این گونه تفاوتها و انحرافات را از بین نخواهد برد. (هوبالت ۲۰۰۲) مدیران راه حلهای كلی رفع ریشه‌ای مشكلات را ایجاد نمی كنند، بلكه فقط پاسخهایی به وجود می آورند.
علل مصائب به آسیبهای خودشیفتگی یعنی ناممكن شدن مدیریت و كاربری كامل ابزارهای مدیریتی منجرخواهد شد.
ج - اصل همدلی در كار : این اصل بدین معنی است كه باید به منظور درك منطق های مختلف و تشخیص موجودیت و موقعیت، هر یك بیشترین تلاش خود را به كار گیریم. این منطق ها به شدت شخصی بوده و از این رو درك كامل آنها دشوار است.
با وجود این، براین باوریم كه در كنار هم كار كردن نوعی دانش تلویحی، مستقیم و بی واسطه را درباره این منطق ها برایمان ایجاد می كند كه بیش از آنچه كه واقعاً بررسی شده احساس می شود. ما روش برخورد با این گونه منطق‌های در حال وقوع را همدلی در كار می نامیم كه به دیدگاه پزشكی بالینی بسیار شبیه است (یعنی شاین، دوژور، كتز دو ورای و غیره). رویكرد اجتماعی اقتصادی با هدف درك مشتریان بر اشتراك مساعی با آنها تاكید دارد. دانش به‌واسطه اقدامی گروهی و نه‌تنها برای اقدامی گروهی حاصل می شود.
د - اصل اخلاق: باتوجه به اهمیت آنچه كه در ورای ساده سازی نهفته است، اصل اخلاق بدین معنی است كه باید با به حساب آوردن آنچه كه همواره فراموش خواهد شد و آنچه كه همواره پنهان بوده، به آنچه كه در ابزارهای مدیریتی نادیده گرفته شده توجه داشته باشیم. این اصل را می توان اصل محیط شناسی نیز نامید. اساس این اصل بر پایه مشكل اصلی است. یعنی همواره ساده انگاری بیش از اندازه وجود خواهد داشت و بدین علت برخی از ویژگی‌های شرایط كار توسط ابزارهای مدیریتی نادیده گرفته خواهد شد. اهمیت این ویژگیهای پنهان چیست؟ ما چگونه ویژگیهای انسانی مرتبط با كسب موفقیت، شرایط محیطی، خانوادگی و غیره را مورد توجه قرار می دهیم؟ فرضیه اصلی رویكرد اجتماعی اقتصادی درباره هزینه های پنهان برپایه اصل اخلاق است. همیشه ویژگیهای پنهانی وجود خواهند داشت و ما باید به آنها اهمیت بدهیم.
●● نتیجه گیری
در این مقاله سعی كردیم تا حقانیت ادعای رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت مبنی بر وجود برخی هزینه ها و عملكردهای پنهان را تشریح كنیم. ولی می خواستیم كه واقعیتی را نیز مورد تاكید قرار دهیم. وجود محدودیتها مدیرانی كه برای غلبه بر اضطراب و تشویش ناشی از پیچیدگی كارشان شدیدا به این نوع ساده‌سازیها نیازمندند، ضروری است. بنابراین معتقدیم كه تلاش برای ایجاد ابزارهای تمام عیار و كامل نه تنها خیال پردازی بلكه اشتباه است.
با این حال، ادعای رویكرد اجتماعی اقتصادی مبنی بر انتقاد از نتایج بهت آور، نمود ضعیف علم انسان شناسی مربوط به نیروی كار در علم مدیریت بسیار صحیح بوده و مایلیم كه بر لزوم توجه به ناهمگنی ها و مغایرتهای لاینفك از شرایط كار تاكید كنیم. اگرچه رویكرد اجتماعی اقتصادی به مدیریت، راهی را گشوده ولی هنوز به تلاشی سخت برای شناسایی ماهیت واقعی حرفه مدیریت نیازمندیم.
پی نوشتها
۱ – ارگونومی علم مطالعه كارایی و عمل انسان است كه ویژگیها و توانائیهای انسان را مورد مطالعه قرار داده و از این طریق شرایط تطبیق و هماهنگی كار و انسان را فراهم می سازد. متخصصان این علم ارگونومیست نام دارند.
۲ – NACISSISTIC WOUND : یكی از اصطلاحات علم روان‌شناسی است كه به مفهوم ضربه یا حمله به اعتماد به نفس فرد است.
منبع:
JOURNAL OF ORGANIZATIONAL CHANGE,۲۰۰۳
مترجم : علی پورقاسمی
منبع : ماهنامه تدبیر


همچنین مشاهده کنید