جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

به خورشید سلام کنیم


به خورشید سلام کنیم
مصاحبه با اولین یوگی ایرانی
مسعود مهدوی برای آنهایی كه یوگا را می شناسند، نامی آشنا است. سال ها است كه یوگا را آموزش می دهد. هر كه پای صحبت هایش می نشیند و در دوره ها و كلاس هایش شركت می كند از تاثیر شیوه های او، گفتار و رفتار اثرگذارش حرف می زند. مسعود مهدوی انسان آرامی است. در سكوت به باورهایش رنگ عمل می پوشاند. صندلی كلاس هایش پر از چهره هایی است كه رنگ تجربه های متفاوت زندگی را با خود دارند، هر كدام از نسلی متفاوت با عقاید و باورهای مختلف. اما وقتی در كنار او قرار می گیرند، مثل یك پیكر می شوند كه خود را به جریان حضوری واقعی سپرده اند. شاید راز قدرت تاثیرگذاری او بر دیگران همین نكته باشد كه خود را جدای از آن پیكره نمی بیند. با شاگردانش صمیمانه گفت وگو می كند، در غم و شادی هایشان شریك می شود، سخاوتمندانه به گفتارشان گوش می سپرد و تجربه سال های دور و نزدیكش را خالصانه با آنها سهیم می شود. این گفت وگو دریچه كوچكی است به زندگی و تجربه های او؛ به دیدگاهی كه زندگی را جریانی پرشور، ملموس و واقعی می بیند. بی شك ناگفته های بسیاری وجود دارد كه میان سئوال و جواب های این گفت وگو می توانست جای گیرد. اما حقیقت آن است كه او منبعی بی انتها از شنیدنی ها است و توانمندی من برای بازتاب افكارش محدود. امیدوارم قلب آنهایی كه به زندگی عشق می ورزند، با این گفت وگو همراه شود.
•از كجا شروع كردید؟ چطور با یوگا آشنا شدید؟ چند سال دارید...
۵۴ سال دارم. اولین باری كه به فضای یوگا معرفی شدم یا یوگی به من معرفی شد، فكر می كنم ۱۴ یا ۱۵ سال بیشتر نداشتم. سال ۴۵ یا ۴۴ در یكی از مجلات ماهیانه دانشمند، مقاله ای به قلم آقای مجید موقر نوشته شده بود با عنوان «یوگا ورزش روح». همراه مطلب تصویر مردی هندی بود كه با چشمانی بسته و ستون فقراتی صاف و چهره ای آرام به حالت خاصی نشسته بود. [بعدها فهمیدم این طریق نشستن، یكی از حركت های اصلی یوگا، جهت رفتن به مراقبه است.]
قبل از آنكه مقاله را بخوانم، مبهوت بودم، یعنی دقایقی فقط به تیتر و به تصویر آن نگاه می كردم و ارتباط خیلی نزدیكی بین این دو فضا یعنی تیتر مقاله و تصویر آن با خودم حس می كردم. از آن زمان كنجكاوی توأم با حیرتی در من به وجود آمد كه می خواستم یوگا را بشناسم. هر ماه مجله را می خریدم و با اشتیاق مقالات مربوط به این مبحث را دنبال می كردم و از اطلاعاتی كه به دست می آوردم، حس می كردم كه یوگا تكنیك های خاصی برای داشتن بدنی سالم و تولید تمركز ذهن و آرامش است.
دومین قدمی كه باز خودبه خود برداشته شد، در سن ۱۷ یا ۱۸سالگی ام بود كه اولین كتاب درباره یوگی به فارسی ترجمه شد. من همراه با خواندن مطالب آن كتاب، آساناهای یوگا را تمرین می كردم. ببخشید من از لفظ آسانا استفاده كردم. «آسانا» یك واژه سانسكریت و به معنی وضعیت ثابت بدنی یوگا است. [مكث می كند] شاید حدوداً دو سال از روی این كتاب كار می كردم كه دومین كتاب به قلم «سوامی ویشنو دواناندا» و به ترجمه آقای آزمایش چاپ شد. بعد از گذشت دو سال در سن ۲۳سالگی همراه با همسرم به هندوستان رفتم و حدود ۹ ماه در آنجا اقامت داشتم. سه ماه اول را در دهلی نو زیرنظر یك معلم خصوصی به یادگیری ابعاد درمانی یوگا (یوگاتراپی) گذراندم. بعد راهی شمال هندوستان شدم و در شهر سنتی و اسطوره ای «ریشی- كش» (مكان یوگی ها) با كسانی آشنا شدم كه یوگا را صرفاً به دلیل مفهومش یعنی «وحدت جسم و ذهن و یكی كردن این دو» دنبال می كردند. بعد از ۶ ماه یك روز استادم به من و همسرم گفت كه به كشورتان برگردید. تو می توانی آموزش و تعلیم یوگا را شروع كنی و همسرت در تالیفات و كارهای فرهنگی و نوشتاری با تو همكاری كند. همان سال یعنی سال ۱۳۵۴ به ایران بازگشتیم و از آن زمان تاكنون به تدریس یوگا مشغول هستم.
•شما اولین كسی بودید كه یوگا را در ایران معرفی كردید؟
نه! نمی توانم چنین چیزی بگویم، قبل از من هم بودند. آقای موقر نویسنده مقالات علمی دانشمند، شاید در آن دهه اولین نفری بودند كه یوگا را به ایران آوردند. حتماً قبل از ایشان هم عده ای بودند. منتها چون در جایی ثبت نمی شد و به صورت ارتباطات خصوصی بین افراد صورت می گرفت، كسی از آن باخبر نبود. اما می توانم بگویم كه من در این فضا پایدار ماندم و بیست وچند سال، بی وقفه به تحقیق و تدریس و تالیف و معرفی یوگا ادامه دادم. در دوران جنگ تحمیلی حدود دو سال روی معلولین فلج اندام تحتانی كه از جنگ بازگشته بودند در بیمارستان شفایحیائیان و مركز جنگی كهریزك، یوگادرمانی را انجام می دادم. گزارشات علمی از این فعالیت ها تهیه شد و در اختیار سازمان بهزیستی قرار گرفت، آن تجربه ها خیلی به شناخت ابعاد درمانی یوگا كمك كرد. سال ۱۳۷۴ طی نامه ای خطاب به رئیس سازمان وقت تربیت بدنی (آقای هاشمی طبا) از سابقه یوگی و مجموعه فعالیت های صورت گرفته در ایران و از تاثیرات مثبت یوگا در كشورهای مختلفی كه تجربه جنگ را داشتند نوشتم. ایشان طی دعوتی كه صورت دادند، مسئولیت هیاتی را به سرپرستی تیمسار گوران (رئیس فعلی انجمن یوگا) به عهده گرفتند. چند ماه بعد از شروع فعالیت های این هیات، اولین گروه مربیان یوگا كه سرپرستی آن به عهده من بود، فعالیت خودشان را آغاز كردند و نتیجه این فعالیت ها یوگا را از حالت زیرزمینی به شكل آشكار و رسمی به علاقه مندان معرفی كرد.
•ایده تاسیس كانون یوگا از كجا و چه زمانی در ذهن شما شكل گرفت؟
اجازه بدهید كمی به عقب برگردم. سال ۵۴ من و همسرم از شمال هندوستان به دهلی نو برگشتیم و از آنجا مسافرت زمینی خودمان را به ایران آغاز كردیم. مدتی را در پاكستان و حدود یك ماه را در افغانستان گذراندیم. اولین تجربه تدریس من بازمی گردد به همان زمان. خوب یادم هست كه زمستان بود، من و همسرم مهمان یك خانواده افغانی بودیم كه پیشتر با آنها در هندوستان آشنا شدیم. خانه قدیمی و بزرگی داشتند. یك روز همه اقوام و دوستان شان را دعوت كردند. و ما به اصطلاح معارفه ای از یوگا برگزار كردیم. از فردای آن روز یك گروه ۱۵ تا ۲۰ نفره عصرها جمع می شدند و من و همسرم، یوگا را به آنها آموزش می دادیم. دلم می خواهد این موضوع را بگویم، وقتی اولین بار استادم گفت كه می توانی یوگا را تدریس كنی، من واقعاً یكه خوردم. چون مطلقاً با انگیزه مربی شدن به هندوستان نرفته بودم. من صرفاً در هندوستان دنبال ارضا كردن تشنگی ذهنی و عاطفی خودم در ارتباط با یوگا بودم.
اما وقتی برای اولین بار جلوی آن جمع ایستادم، خودم را در آن جایگاه محكم حس می كردم. مثل آن بود كه بارها این جایگاه را تجربه كرده بودم. وقتی به ایران بازگشتم در منزل مسكونی مان به آموزش ادامه دادم. بین سال های ۵۴ تا ۵۷ در دانشگاه شهید بهشتی و همزمان در باشگاه حجاب فعلی تدریس می كردم. اولین حركت تاسیس كانون یوگا از سال ۵۸ شكل گرفت. مكانی اجاره ای در میدان سنایی، اولین مكان مختص به یوگا بود. بعد از دو سال به دوراهی یوسف آباد نقل مكان كردیم و حدود ۲۰ سال به فعالیت هایمان در زمینه آموزش و تحقیق ادامه دادیم. هم اكنون كانون یوگا در دو شعبه یكی در نیاوران و دیگری در خیابان ظفر فعال است.
•آرم یا نشان كانون یوگا دو ماهی است كه در فضایی مواج و دایره وار در حركتند. از مفهوم این دو ماهی بگویید.
همان طور كه می دانید یوگا از مصدر یوگ آمده به معنی الحاق یا ملحق شدن. «هاتایوگا» كه محور فعالیت كانون را تشكیل می دهد تركیبی از دو واژه است: هات به معنی ماه و تاها به معنی خورشید. به عبارت دیگر ماه معرف انرژی سرد یا عواطف و احساسات درون ما است و خورشید معرف انرژی گرم یا ذهنیات ما است. اگر به مشكلات انسان ۲ تا ۳ هزار سال پیش تاكنون نگاه كنیم درمی یابیم كه بیشتر مشكلات یا بهتر بگوییم تمامی مشكلات فردی انسان امروز ناشی از به توافق نرسیدن ذهن و احساسات او است. به عبارت دیگر عدم هماهنگی بین منطق و گرایشات. از این دو بعد، یوگی های باستان و عرفا و شعرا به كرات نام برده اند. تضاد هایی كه انسان امروز را به مرز بیماری های لاعلاج ذهنی و روحی می رساند و تضاد هایی كه باعث رشد انسان می شوند از فضای میان این دو بیرون می آیند. یعنی از دایره ای كه تضاد ذهن و احساسات كاملاً ملموس و مرئی است. وقتی كه ما مراحل رشد را طی می كنیم، روی خودمان كار می كنیم و هزینه هایی را در زندگی متقبل می شویم تا تغییر و تحول بنیادی در ما صورت گیرد. با جایگاه پیشین خود كه قبلاً ایستاده بودیم، خیلی فاصله داریم. این جایگاه، جایی است كه عقل و میل ما با هم آشتی می كنند. فضایی سرشار از انرژی، درست مانند فضای مابین دو سیم برق با ولتاژ فوق العاده بالا. وقتی كه در فاصله ۳۰ تا ۵۰ سانتی متری از هم قرار می گیرند قوس الكتریكی تولید می كنند و فضای ما بین خود را یونیزه می كنند. مابین عقل و احساسات ما نیز این فضای آكنده از انرژی وجود دارد و اگر در تضاد با هم باشند صاحب آن را می توانند از پای درآورند و اگر در قالب به توازن رسیدن و ایجاد هارمونی باشند، انسان را از جایی كه هست جهش فوق العاده ای خواهند داد.
•در واقع این دو ماهی بیانگر رابطه میان منطق و ذهنیات و میل و گرایشات ما هستند؟
بله، می خواهم همین را بگویم. اگر به این نشان توجه كنید دو ماهی بزرگ در یك دایره به دنبال هم در فضایی مواج در چرخشند. این دو ماهی در مراحل رشدنیافته خودشان، یعنی در همان مرحله تضادی كه گفتم مقابل هم و در حالت نزاع و جنگ بودند. در چنین حالتی هرگز آرامش پدید نمی آید. ولی وقتی این دو ماهی به دنبال هم و گرد هم می چرخند، با یكدیگر همسو می شوند و زیبا ترین سماع را با هم خلق می كنند. یعنی عقل و احساسات انسان در تعادل و تعامل هستند. انسان در این حالت از ذهنیات خود عصاره خرد و منطق و از احساسات خود عصاره نرمش و انعطاف را دارد.
•شما گفتید از شیوه هاتایوگا در كانون استفاده می كنید. چرا این روش را انتخاب كرده اید؟
چون مبنای این روش بر پایه انرژی هایی است كه در جسم نهفته است. یعنی از طریق انجام تكنیك ها و آساناهای یوگا این انرژی را به سطح احساسات و ذهنیات می آوریم، تا ذهن از آن بارور شود. در واقع ما به وسیله حركات یوگا با طبیعت درون خود ارتباط ایجاد می كنیم. روشی برای انتقال حضور، حضور ذهن. شخصی كه حركات فیزیكی یوگا را انجام می دهد اتصال به درون خود و حضور ذهن را در سطح ملموسی تجربه می كند.
•شما به عنوان كسی كه سال های عمرتان را در فضای تعلیم و آموزش گذرانده اید تاثیر دوره های تحول (یامانیاما) را در علاقه مندان چگونه می بینید؟
اگر شما وقت بگذارید و فرم های مراجعه كنندگان كانون را مطالعه كنید، می بینید همه دلیل حضور خود را در این دوره ها تقریباً مشترك نوشته اند. اكثراً در توضیحات خود می نویسند كه برای كسب آرامش، رفع نگرانی، كم شدن اضطراب، تمركز فكر، افزایش سلامت جسمی و ازدیاد انرژی حیاتی به این كلاس ها آمده اند و آنها بعد فراگیری تكنیك های یوگا، در فضای خلوت خود تاثیرات آن را به وضوح می بینند، فكر می كنم مهم ترین تاثیری كه می گیرند، همان است كه جامعه امروز ما خیلی به آن نیازمند است یعنی آرامش.
•من به كرات با افرادی روبه رو شده ام كه از مشكلات جسمی و درد ها و ناراحتی های مزمن در نواحی مختلف بدنشان شكایت می كردند و بعد از تجربه كردن دوره های تحول و انجام آساناهای یوگا، ابراز می كنند كه به كلی مشكلاتشان برطرف شده است. این مشكلات عموماً جسمی چگونه در این افراد مرتفع می شود؟
این سئوال خیلی خوبی است. وقتی ذهن ما درگیر است و مدام در گفت وگوی درونی طولانی با خود هستیم یعنی مشكلی در ریشه هست كه هنوز برای ما حل نشده یا وقتی گیر عاطفی داریم، خشم و نفرت و نگرانی و رنجشی هست كه ما مدت زیادی در سینه خود حمل كرده ایم. دانش های شرقی هزاران سال قبل و علم روان شناسی و روان پزشكی امروز هر دو بر این باورند كه ذهن و جسم متاثر از یكدیگرند و رابطه جدایی ناپذیری از هم دارند. در دانش شرقی، پزشكان جسم همان پزشكان ذهن و روح بوده اند. ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و همه طبیبان نامدار آن دوران، علم ریاضیات و علم تن و علم ذهن را توأمان می دانستند، چون به این اصل اعتقاد داشتند زمانی كه ما مشكل ذهنی و عاطفی پیدا می كنیم، جسم ما نیز درگیر خواهد شد. شما به صورت كاملاً آشكار می توانید این ارتباط را در خود پیدا كنید. وقتی خاطر شما از موضوعی ناراحت و پریشان است، خشمگین یا نگران هستید، خودبه خود روی تمامی سیستم حیاتی شما نظیر گوارش، نحوه تنفس، گردش خون و حتی كاركرد غدد تاثیر می گذارد.
متداول است كه شخصی با یك عارضه فیزیكی مثل زخم معده و تنگی نفس و ناراحتی قلبی به پزشك مراجعه كند و تجویز پزشك ورزش و مسافرت باشد. كسانی كه یوگا را در ابعاد متفاوتش تجربه می كنند و مشكلات جسمی شان رفع می شود به خاطر آن است كه ریشه تمامی این مشكلات و درد های جسمی در ذهنشان است. وقتی آرامش عمیق را مابین حركات فیزیكی یوگا تجربه می كنند، وقتی به عضلات گرفته خود كشش می دهند، وقتی اسپاسم موجود در تاندون و مفاصل و حتی اندام های داخلی مثل روده بزرگ و عروقشان با انجام حركات برطرف می شود سلامتی و شادابی را بار دیگر در خود تجربه می كنند.
•چرا عموماً زنان از این دوره ها بیشتر استقبال می كنند؟ آیا اوقات فراغت بیشتری دارند یا از انعطاف لازم برای تغییر و تحول برخوردارند؟
جواب این سئوال شاید پرحجم و طولانی باشد. من سعی می كنم مختصر بگویم. این اشتیاق فقط شامل یوگا نیست. اگر توجه كنید، باشگاه های ورزشی و بدنسازی، كلاس های ژیمناستیك، جلسات روانشناسی، خودكاوی و... عموماً بین خانم ها طرفداران بیشتری دارد. دلیل این استقبال، این نیست كه زنان نیاز بیشتری دارند، یا مشكلات ذهنی و عاطفی شان بیشتر است. اینجا جنبه احتیاج مطرح نیست. تفاوت بین روحیه زن و روحیه مرد است. به قول یونگ روان شناس معاصر روحیه زنانه میل به دریافت و پرورش دارد و روحیه مردانه میل به آموزش گرفتن و آموزش دادن.اصولاً جنس مونث پرورش را به شكل كاملی انجام می دهد. به دلیل اینكه زن می تواند موجودی مثل خودش را در وجودش تولید كند. پرورش توده سلول های جنینی بعد از نه ماه، تولد یك موجود زنده به جهان هستی ست. این ظرفیت تولید و پرورش خاص جسم و روح زنانه است و این روند كاملاً غریزی در زن صورت می گیرد. زنان می توانند از محیط دریافت كنند و یافته های خود را در وجودشان رشد دهند، به نقطه بلوغ برسانند و از آن ایده ای خلق كنند. به جرات می توان گفت این عمل خاص زنان است و این توانایی متناسب با ساختار جسمی و ذهنی جنس مونث است.
•در مقابل افرادی كه از تغییرات عمده خود در به كارگیری روشن متفاوت یوگا صحبت می كنند عده ای بر این باورند كه مجموعه این تغییرات متكی به تلقین های فردی است و به همان اندازه اثری مقطعی و كوتاه دارد. شما به صاحبان این نظر چه پاسخی دارید؟
ببینید شما فرض كنید علاقه مند به ورزش هستید. مثلاً بدنسازی می كنید. بعد از مدتی كه بر روی پرورش عضلاتتان كار كردید بدنتان از حالت خموده و ماهیچه های ناتوان و ضعیف به بدنی كاملاً سالم با عضلاتی برجسته تبدیل می شود. اگر ما این تاثیر را تلقین بدانیم، پس تكنیك های یوگی هم تلقین هستند! تلقین یك حالت ذهنی است. یعنی ما به خود فضایی را كه در جسم و ذهن ما وجود ندارد دیكته كنیم. یعنی در ذهنمان تاكید كنیم كه فرضاً من انسان سالمی هستم. من آدم آرامی هستم و بعد از مدتی سلامتی جسمی و آرامش خود را بازیابیم. آن فرد فقط با تاكید ذهنی این فضا را تولید می كند. اما در یوگا ما با تكنیك سروكار داریم. وقتی آدمی با استفاده از این تكنیك ها جسمش را از حالت تنش و درد و پیچیدگی سابق خارج می كند به آرامش ذهنی و تمركز نسبی دست می یابد. حالا من از شما می پرسم به چه صورت به این فرد می گویید كه به خودش تلقین می كند؟!
• شما در گفت وگوهایتان جایگاه خاصی برای دریافت های حسی نسبت به اندوخته ها و دانسته های ذهنی قائلید. چرا این برتری نسبی را می دهید؟
زمانی كه ما می خواهیم دانشی را فرابگیریم اگر صرفاً با ذهن و منطق خود آن را دریافت كنیم امكان به فراموشی سپردن آن زیاد است و فقط فضای دانستن و می دانم آن در تمام عمر همراه ماست. ولی وقتی هنگام فراگیری عواطف و احساساتمان را موازی با آن حركت دهیم همان فضای میان دو ماهی تولید خواهد شد. در احساسات ما انرژی و قدرت نهفته است و در منطق ما هوش و یادگیری. اگر ما صرفاً هوش و یادگیری را به كار گیریم به پایداری و دوام دست نمی یابیم و اگر تنها حسمان را به كار بیندازیم به تجربه ای دست می یابیم كه در آن آگاهی نیست. ولی وقتی هر دو را توأمان به كار بگیریم هم آگاه به فضای یادگیری هستیم و هم میل به تجربه كردن داریم. چون حس ما كنار منطق ما قرار می گیرد.
•اگر ممكن است درباره فضای امكان صحبت كنید. منظور شما از این فضا چیست؟
فضای امكان، یك فضای واقعی و قابل حس است كه هر انسانی در خودش دارد. ولی كسانی كه از نیروهای خودشان به طور محدود استفاده می كنند از این فضا غافل هستند. فضای امكان همان طور كه از اسمش پیداست امكانات را در دل خودش دارد. فرض كنید می خواهید زبان فرانسه یاد بگیرید. به آموزشگاه می روید یا استاد می گیرید. در شبانه روز ۸ ساعت می خوابید، سرگرمی ها، اهداف و كارهای روزمره و ارتباط های خانوادگی و اجتماعی خود را هم دنبال می كنید. در این صورت در حد امكاناتی كه برای یادگیری زبان قائل شدید زبان فرانسه را فرامی گیرید. اما وقتی كه ارتباط شما با زبان یك ارتباط حسی شود، همه چیز تغییر می كند. فرض كنید شما عاشق زبان فرانسه هستید و از تن صدای كسی كه به زبان فرانسه گفت وگو می كند لذت می برید و كنجكاوانه می خواهید ادبیات زبان فرانسه را یاد بگیرید. هر چه بیشتر آموزش می گیرید، علاقه و شیفتگی شما شروع به كار می كند. وقتی شما با این جایگاه با زبان فرانسه ارتباط برقرار می كنید، فضای امكان خودش را آشكار می كند. یعنی ممكن است به جای یادگیری ۵۰ لغت در روز ۵۰۰ لغت فرابگیرید و هیچ وقت هم از یاد نبرید. اینجا فضای امكان شما را در جایگاهی قرار می دهد كه با چارچوب های شناخته شده روانشناسی و جامعه شناسی و حتی بهداشت ذهن ممكن است مغایرت داشته باشد. شما كمتر از ۸ ساعت خوابیده اید و این طبق تعاریف بهداشت ذهن، می بایست روی هوش و میزان یادگیری شما تاثیر معكوس بگذارد. در واقع فضای امكان این امكان را به وجود می آورد كه شبی ۸ ساعت بخوابد و ۵۰۰ لغت هم فرابگیرد. ولی در فضای محدود و چارچوبی شما امكان آن را ندارید كه از خواب و خوراكتان كم كنید و بافت و هارمونی زندگی تان را تغییر دهید و بتوانید فراگیری خودتان را افزایش دهید. در فضای امكان (دستش را به هم می زند) حتی امكان عواملی كه شما تصورش را هم نمی توانید بكنید به وجود می آید. این فضا را عرفا فضای عشق توصیف كرده اند همان فضایی كه مولوی با شمس تجربه كرد و از آن فضای امكان مثنوی چندجلدی پدید آمد كه حتی بعد از گذشت قرن ها نه تنها بوی تكرار و ملامت به خود نگرفت بلكه هر روز فضای پویا و تازگی آن بیشتر به دنیا معرفی می شود. یك چنین چیزی از فضای امكان متولد می شود.
•در واقع شما فضای امكان را جایی می دانید كه انسان به احساسات و عواطف خویش اجازه رشد می دهد و با تكیه بر آنها حركت می كند؟
ساده تر بگویم جایی كه احساسات و منطق ما با هم هماهنگ هستند، یعنی پشتوانه منطق قدرت احساسات ماست و پشتوانه احساسات ما آن تائید و حمایتی است كه منطق از آن می كند. اینجا فضای فوق العاده ای است. هر انسانی كه نبوغ را تجربه كند در حقیقت در فضای امكان است.
•به جای خوبی رسیدیم. چطور می توان زندگی در لحظه را تجربه كرد و از این جایگاه به گذشته و آینده نگاه كرد؟
زندگی در لحظه یعنی همین لحظه كه شما از من سئوال می كنید با سئوال خودتان كاملاً همراه باشید. یعنی بدانید این سئوال را برای چه می پرسید یعنی سئوالتان را حس كنید. یعنی با فضای عملی كه انجام می دهید یكی باشید. و من كه پاسخ شما را می دهم اگر در لحظه حضور داشته باشم گوشم و شنوایی ام صد درصد به سئوال شما است. و سئوال شما را كاملاً و به قول معروف با گوش دلم می شنوم. یعنی حواس پرتی ندارم. ذهنم متمركز به كاری كه در آینده می كنم یا در حساب های گذشته نیست. اگر یكی از این دو حالت برقرار باشد، الان سئوال شما را نمی شنوم. نمی شنوم یك اصطلاح كامل است یعنی اینكه من منظور شما را می گیرم ولی سئوال شما را نمی گیرم. در واقع گوش ظاهری من ارتباط با صوتی كه پخش می شود دارد ولی آگاهی مركزی و توجه ام هیچ ارتباطی با این صدا ندارد. در آن حالت من پاسخ سئوال شما را نمی دهم بلكه جواب آن چیزی را می دهم كه از قبل آماده كرده بودم. یعنی با واقعیت اكنون هیچ ارتباطی ندارم. جایگاه اكنون یا زمان حال یك جایگاه خیلی واقعی است. من بازمی گردم به سئوال شما كه در زمان حال نگاهمان به گذشته و آینده به چه صورت است. كسی كه در لحظه حال زندگی می كند یا با لحظات واقعی زندگی اش در ارتباط است این فرد طراحی آینده را خیلی واقعی و مطابق با احتیاجات خودش و با استفاده از حداكثر امكانات ذهنی و جسمی خودش انجام می دهد و اگر هم بخواهد به گذشته رجوع كند از جایگاه حال به روشنی می تواند به گذشته خود نگاه كند و از گذشته اش چكیده آن فضا را به زمان حال بیاورد كه این چكیده نامش تجربه است. ولی وقتی كه در زمان حال نباشیم و به دغدغه های آینده خود متكی باشیم یا افسوس گذشته با ما همراه باشد، در آن صورت آینده برای ما همواره بار نگرانی و گذشته بار پشیمانی خواهد داشت. ولی وقتی با لحظات اكنون مان در ارتباط باشیم و در آن حضور واقعی داشته باشیم گذشته برای ما به صورت تجربه تجلی می كند و آینده به صورت امید و فضایی ناشناخته و پر از حیرت و كنجكاوی خودش را بروز می دهد.
•شما از تجربه و چكیده ای كه از گذشته به حال می آوریم صحبت كردید. تجربه در هر حال جایگاهی در ذهن ما دارد. ما چیزی را به عنوان خاطره تجربه در ذهن خود حمل می كنیم و حسش را با خود در زمان حال همراه می كنیم. تجربه ها خواه ناخواه پیش داوری به همراه دارند. چطور می توانیم از تجربه در حال خلاقانه استفاده كنیم؟ منظورم از استفاده خلاق آوردن تجربه در زمان حال با فراغت ذهن است.
چیزی كه عملكرد ما را تشكیل می دهد، مخلوطی از دو فضا است. (من البته از انسان پویا حرف می زنم، انسانی كه در زمان حال زندگی می كند.) همیشه عملكرد و تصمیمات این فرد و هر كاری كه در زندگی می كند از این دو فضا تشكیل شده است. یك فضا، آگاهی زمان حالش است كه با همه عوامل موجود در لحظه در ارتباط است و فضای دیگر همان چیزی است كه از گذشته در عملكرد لحظه آن فرد تاثیر می گذارد. اما ما می توانیم از گذشته نگرانی و احتیاط و ملاحظه در حد فوق العاده را در زمان حال پیاده كنیم كه در این صورت نام آنچه از گذشته با خود به این لحظه آورده ایم دیگر تجربه نیست. یعنی انسان برداشتش از گذشته این است كه اگر مثلاً این حركت را انجام دهد امكان دارد سقوط كند یا به بن بست برسد.
•یعنی ذهنش شرطی می شود؟
كاملاً. این تجربه زمان گذشته نیست، بلكه این فرد تفسیرات خودش را از زمان گذشته با خود به همراه آورده است اما فضای دوم آن است كه ما با اطلاعاتی كه در زمان گذشته در ضمیر خود ثبت كردیم، وقایع زمان حال را ببینیم. در این حالت آن فرد در حال تغییر گذشته نیست و اغراق آمیزش نمی كندش. بلكه گذشته را به صورت اطلاعات خنثی با عمل پویای زمان حالش به هم می آمیزد. می توانیم به این صورت توصیف كنیم: مناسب ترین و كامل ترین عملی كه او می تواند در این لحظه انجام دهد این مناسب ترین و كامل ترین نسبی است یعنی عملی كه با توجه به امكانات موجود زندگی كنونی اش می تواند انجام دهد.
•چگونه می توانیم آینده خلاق و پویا را با استفاده از امكانات موجود در لحظه حال ترسیم كنیم؟
اگر ما نسبت به گذشته خود خیال راحت نداشته باشیم. یعنی الان كه شما اینجا نشستید ذهنتان درگیر كارهای نیمه تمام گذشته نباشد. در این صورت با تمامیت ذهن و توجهتان اینجا نشستید. این جایگاه خیلی پرقدرت و كامل است در حالی كه اگر ذهن ما متصل به اعمال نیمه تمام گذشته باشد، جایگاه ضعیفی است كه هویتی تار و محو دارد. اگر ما در جایگاه تمامیت كه ریشه آن هم تفكیك این لحظه با گذشته است، حضور داشته باشیم، می توانیم طراحی آینده را به درستی انجام دهیم در این صورت تمامی امكانات ذهنی مان مثل اراده، حافظه، قوه تشخیص و قدرت انتخاب به درستی كارشان را انجام می دهد. درحالی كه در جایگاه قبل عوامل و امكانات ذهنی ما درگیر گذشته هستند. یعنی ما نمی توانیم درست انتخاب كنیم چون با انتخاب قبلی خودمان هم حالت شفاف نداشته ایم.
•چطور می توانیم كار نیمه تمام گذشته را در آینده به انجام برسانیم.
فقط با یك برنامه ریزی دقیق: همت، از خودگذشتگی و مدیریت كامل ذهن. این مدیریت خودبه خود در تمام رفتار و كارهای روزانه ما منعكس می شوند. در آن صورت می توانیم بخشی از كارهای گذشته را كه به رشد و بهبود زندگی ما كمكی نمی كنند با خیال راحت و با قاطعیت رها كنیم و بخشی از كارهایی كه می توانند به رشد بنیادی فضای معنوی و اقتصادی ما كمك كنند با تمام انرژی و توان به انجام برسانیم.
•شما یك سئوال كلی در كلاس هایتان مطرح می كنید. «زندگی از نظر شما چه تعریفی دارد؟» حالا من از شما می پرسم به این سئوال كلی كه بی نهایت هم می تواند جواب داشته باشد چه پاسخی می دهید؟
اگر واقعاً بخواهم صادقانه با تمام حس و دلم به این سئوال جواب دهم، باید بگویم زندگی را من هر لحظه یك جور تعبیر می كنم. ممكن است تعریفی كه من مثلاً سال گذشته از زندگی داشتم، با تعریفی كه الان می كنم متفاوت باشد. زمانی كه آدم خوشحال است زندگی برایش تعبیر فضای شاد و انبساط دارد. زمانی كه آدم با ذهنش كار می كند، زندگی برایش فضای منطق و برنامه ریزی و مدیریت است. زمانی كه انسان درخواست یا آرزویی دارد، زندگی سراسر پویش و حركت و به دست آوردن است. زمانی كه با مشكلی مواجه است زندگی مبارزه است. زمانی كه به دیگران عشق می ورزد و عشق دیگران را دریافت می كند، زندگی سراسر عشق و معنویت است. زندگی جریانی از انرژی حیاتی است كه در لحظه ای در كسری از لحظات هیچ وقت ایستایی ندارد. زندگی به عبارت دیگر تابلویی است كاملاً سفید و این ما هستیم كه بر روی آن نقاشی می كنیم، اگر تابلوی زندگی ما پر از مشكلاتی باشد كه از گذشته با خود آورده ایم زندگی چیزی جز درد و رنج نیست. ولی اگر موفق شویم با كمك شیوه هایی یا تحولی كه در خود ایجاد می كنیم این تابلو را از گذشته پاك كنیم در آن صورت می توانیم دلخواه ترین و مناسب ترین تصویر را برای آینده خود ترسیم كنیم و در این صورت می گویم آینده در اختیار ما است. زندگی آن چیزی است كه به خودی خود وجود دارد و هیچ ذهن بشری نمی تواند آن را تفسیر كند. یعنی به قدری این ماهیت واقعی، پرقدرت و جاری است كه ذهن محدود ما نمی تواند آن را تعریف كند. من هرچه در فضاهای شناخته شده و ناشناخته ای بروم كه به آن اطمینان دارم، باز هم این توصیفات از فضای ذهنی كوچك من است و نمی تواند زندگی را آن طور كه هست بیان كند.
•در نهایت نمی خواهید زندگی را در یك جمله تعریف كنید؟
زندگی، یك جریان واقعی و خارق العاده و به دور از تمام تعریف ها و تفسیرهای عرف بشری است.
آیدا رمضانی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید