پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


درباره شریران مطرود


درباره شریران مطرود
● نگاهی به رمان قهرمانان و گورها اثر ارنستو ساباتو
▪ اندكی تولستوی در ظرف داستایفسكی
«روژه مارتن دوگار» نویسنده فرانسوی و خالق رمان «خانواده تیبو» معتقد بود رمان پس از بزرگان روس یا ادامه داستایفسكی است یا ادامه تولستوی. این نظر دوگار را زمانی خواهیم پذیرفت كه موضوع تقسیم بندی را، نگاه به جهان پیرامون، هنگام نگاشتن رمان فرض كنیم. وگرنه از نظر ساختار و تكنیك های رمان نویسی، تاریخ رمان راه های دیگری را پیموده است به جز شیوه های این دو غول كه البته موضوع بحث ما در این گفتار نیست. اگر نگاهمان را در افق دید دوگار نگاه داریم، واقعاً نویسندگان قرن بیستم پای در یكی از این دو راه گذاشته اند. نگاه داستایفسكی نگاهی میكروسكوپی به جهان بود و تولستوی مایكروسكوپی به جهان می نگریست. داستایفسكی مانند شیمیدان ها به جهان می نگریست و تولستوی مانند منجمان. داستایفسكی جهان را آن قدر خرد می كرد تا به بشر رسد و روح او را زیر تیغ جراحی قرار می داد تا امیال و سرشت او را در برخورد به جزئیات و اتفاقات خرد دریابد. به همین سبب رمان هایش به تفسیرهای روانشناسی خوب جواب می دهد و نیز بی سبب نیست كه «فروید»، «برادران كارامازوف» را یكی از سه اثر ادبی برتر تاریخ می داند. اما تولستوی در رمان هایش سعی در بازسازی و یا كشف كلیت جهان پیرامون انسان داشت و نیز نیروهایی كه این جهان را ساخته اند و انسان را در چنبره خود دارند. و باز به همین سبب است كه تفسیرهای جامعه شناسی و فلسفی راه خود را در آثار تولستوی خوب می یابند. در نگاه كلی رویه داستایفسكی تفسیر جهان بود و شیوه تولستوی تعریف جهان.
«ارنستو ساباتو» البته در رمان «درباره قهرمانان و گورها» خودآگاه و یا ناخودآگاه سعی كرده است جهان تولستویی و داستایفسكی ای را هم زمان بنگارد. هم نسلان او در ادبیات آمریكای لاتین البته راه خود را یافته بودند. «ماركز» ادامه داستایفسكی بود و «یوسا» ادامه تولستوی. البته این تلاش عظیم ساباتو در آفرینش هم زمان دو نگاه به ادبیات، دستاورد كمابیش قابل قبولی داشته است اما در نهایت به رمانش ضربه هایی زده است كه در ادامه به آن اشاره خواهد شد. با این همه قضاوت درست تر درباره رمان قهرمانان و گورها این سخن است كه گفته شود رمانی ست با نگاه داستایفسكی وار همراه با تمایلات تولستویی.
قهرمانان و گورها مانند آثار داستایفسكی بیش از همه به جراحی روح قهرمانانش می پردازد. آیا «مارتین» شما را به یاد عشاق كم روی خودآزار نمی اندازد كه در تمام رمان های داستایفسكی مانند روح های سرگردان در اتاقك های تاریك، شب های سن پترزبورگ یا مسكو را در رویاهای خود به صبح می رسانند؟ آیا «آلخاندرا» این دختر سركش و غیرقابل كنترل، بدیلی قرن بیستمی از «آگلائه» و یا «آناستازی» در «ابله» نیست؟ شهرآشوبانی كه در مرز فاحشه و قدیس گام برمی دارند. و یا «جورجینا» مادر آلخاندرا شما را به یاد «سونیا» در «جنایت و مكافات» نمی اندازد؟
اما آنكه بیش از همه و انگار مستقیماً از دل رمان های داستایفسكی بیرون آمده «فرناندو بیدال»، آن شیطان مجسم، پدر آلخاندرا است. او بی شك نواده «استاروگین» در رمان «تسخیرشدگان» و «ایوان كارامازوف» است.
ساباتو اگرچه در پیگیری امیال تولستویی خود زحمت فراوان كشیده است اما رمانش برخی از وجوه این دیدگاه را همراه خود ندارد. برای نگاه مایكروسكوپی به جهان چاره ای جز پرداختن به جزئیات دوره مورد نظر نیست. جزئیاتی مانند روسیه در جنگ و صلح، فرانسه در خانواده تیبو و پرو در گفت وگو در كاتدرال. و این جزئیات همراه خود فضایی می سازند كه داوری هایی نهایی رمان، بر پایه و مایه این فضا است كه معنا پیدا می كند. به طور مثال اگر در جنگ و صلح، همزمان، نقاشی طبقات اجتماعی روسیه اعم از اشراف و سرف ها، جغرافیای روسیه، پادشاه، لشكریان و همه و همه آن جزئیات پیچیده در فصول رمان نبود، جهان داستانی جنگ و صلح استوار نمی شد. در خانواده تیبو نیز اینچنین است و در گفت وگو در كاتدرال نیز.
ساباتو به ویژه در فصل یك و اندكی در فصل پنج رمان خود كه به تاریخ خانواده آلخاندرا می پردازد، سعی در پایه گذاری جهان تولستویی دارد كه البته آن قطعات شاهكار است اما این مقدار، گویا كافی نیست برای نگاه مایكروسكوپی به جهان. وقایع رمان او در آرژانتین دوران «پرون» می گذرد اما ما چیز زیادی از آن نمی فهمیم. از سوی دیگر شخصیت های قهرمانان و گورها بیشتر روشنفكران هستند و ساباتو از سركشی به طبقات بالاتر و پایین تر تا حدودی اعراض می كند. آرژانتین او در بوئنوس آیرس خلاصه می شود و آن هم بیشتر در جمع های دانشگاهی و روشنفكرانه.
خلاصه در نهایت می توان این گونه قضاوت كرد كه ساباتو هر جا به امیال داستایفسكی وارش میدان داده به ویژه در فصل «گزارش درباره نابینایان»، بی شك شاهكار آفریده. درباره این فصل كه سرشار از تخیل مهارگسیخته و جراحی یك روح شیطانی ا ست بیشتر خواهیم گفت. ساباتو حتی وقتی تولستوی وار گام برمی دارد باز هم مبهوت كننده است. در واقع اگر بخواهیم ایرادی بر رمان او بگیریم باید به عدم ایجاد هم وزنی متناسب میان این دو گرایش اشاره كنیم. شاید هم روژه مارتن دوگار راست می گفت كه یا باید ادامه داستایفسكی بود و یا تولستوی.
▪ شر به عنوان یك منشاء اثر
هنرمندان همواره و در طول تاریخ از آن جایی كه معترضان به وضع موجود بوده اند، از دید محافظه كاران شر و شرآفرین هستند. طعنه آمیز آنكه شر هنری در زمان معنا می یابد. مثلاً «حافظ» كه در زمان خود انقلابی ترین بود و لرزه های بنیان افكنی بر ساختار فكری مردمان عصر خود انداخته بود، اینك و در این زمان، سنگر استوار برخی محافظه كاران است تا در پناه آن لرزه اندازان جدید را به سخره گیرند.
این تمایل ذاتی به بر هم زدن وضع موجود حداقل در جهان ذهنی هنرمندان و متفكران اصیل (متفكرانی كه حتماً وجه هنری شان بیش از فلسفی آنان بوده است. منظور من از این قشر مثلاً نیچه است) آنان را به جهان دوزخی شر رهنمون كرده است. فرناندو بیدال در رمان قهرمانان و گورها در پی منشاء جهان شر است كه به زعم او سازمانی منسجم است كه كورها آن را اداره می كنند. آیا شیطانی مجسم به غیر از بیدال می تواند چنین تصوری از جهان داشته باشد و چنین راهی را بپیماید؟ او كه خود معتقد است بزرگان هنر شاهكارهایشان همواره گزارشی از این دوزخ بوده است. روح هایی مانند «آنتوان آرتو»، «لوتره آمون» و «آرتور رمبو». البته گرایش به سفر به انتهای دوزخ به ویژه دوزخی زمینی و این جهانی، گرایشی است كه در قرن بیستم مشتاقانی دیگر هم داشته است. «گراهام گرین» در رمان «خوره خودخوره» و استادش «جوزف كنراد» در «دل تاریكی» در همین وادی گام برداشتند. همان طور كه گفته شد بیدال فرزند خلف شریرهای مطرودی چون استاروگین و ایوان كارامازوف است. از نظر این گروه شر نقطه مقابل خیر نیست بلكه خود خیر است. گویا نیچه از زبان آنان است كه می گوید: «كسی كه می خواهد نیك و بد را بیافریند باید در حقیقت یك مخرب باشد و تمام ارزش ها را از بین ببرد. بدین سان است كه بالاترین بدی ها جزء بالاترین نیكی هاست. و اگر شر خیر نبود تاكنون از بین رفته بود.» و تنها شیطانی مانند فرناندو بیدال كه در كودكی سرگرمی اش كور كردن پرندگان و حیوانات است، می تواند در جوانی یك گروه آنارشیستی راه اندازد تا به بانك ها دستبرد بزند. او در حق زنان از هیچ پستی ای فروگذار نیست. پس تنها اوست كه می تواند و می خواهد به سرمنشاء شر، به آن چه جهان را چنین دوزخی كرده است، رسوخ كند. پس به مبارزه ای چنان خیال انگیز و دور از واقعیت می پردازد كه در نهایت به جز آتش گرفتن آن هم به دست دخترش، آرام نمی یابد.
▪ قهرمانی به نام ذهن
از منظری، تاریخ ادبیات، تاریخ مبارزات انسان است و سیری موازی با مبارزه انسان با بزرگترین دشمنش در هر دوره دارد. برای همین است كه اگر تاریخ ادبیات را مرور كنیم در ابتدا مبارزات انسان را با نیروهای فراطبیعی می بینیم (اسطوره ها) و بعد با طبیعت و یا دشمنان انسانی (حماسه ها) و تنها پس از آن است كه میدان كارزار از بیرون به درون انسان انتقال می یابد كه در نتیجه رمان مدرن پدید می آید. حتی تاریخ رمان نیز در همین مسیر گام برمی دارد؛ دن كیشوت با آسیاب های بادی می جنگد، رابینسون كروزوئه با قهر طبیعت، راسكولنیكف با اقتدار تاریخ و بعد به «مرسو» قهرمان بیگانه می رسیم كه انگار حتی ذات مبارزه را به مبارزه می طلبد. به همین سبب است كه در شاخه ای پیشرو در ادبیات، عینیات در روند رمان به نفع ذهنیات عقب نشینی می كنند. و داستایفسكی باز پدر این نوع ادبی است. آوانگارد ترین این دسته از نویسندگان معتقدند رمان اساساً پیگیری ذهنی خلاف آمد عادت و منحصر به فرد است و اساساً رمان با پیگیری این ذهن است كه شكل می گیرد. و از همین نمونه هستند شخصیت هایی مانند آن چه كه «ویرجینیا وولف» و «ناتالی ساروت» در رمان هایشان تصویر می كردند. این گرایش انگار راهی به جز احساس تهوع از وجود كه «سارتر» از آن سخن می گفت، نمی برند.
قهرمانان و گورها در بخش های مهمی از خود به رمانی ذهنی تبدیل می شود و ساباتو سعی كرده است با آفریدن شخصیت هایی خلاف آمد عادت و منحصر به فرد، چنان آنان را جذاب كند كه پیگیری ذهنیات شان به خودی خود، خواننده را در پی خود بكشاند.
البته ساباتو در قهرمانان و گورها مانند مثلاً ساروت آوانگارد نیست و بیشتر به داستایفسكی اقتدا می كند كه سعی در ایجاد توازنی معقول بین عین و ذهن داشت. برای همین قهرمانان و گورها بسیار خواندنی تر از مثلاً آثار ساروت و سایر موج نویی ها مانند «كلود سیمون» و یا «مارگریت دوراس» است. گرایشات سارتری ساباتو البته در استراتژی زبانی او نیز مستتر است. آن جایی كه سارتر در «ادبیات چیست؟» زبان را وسیله ای برای مراوده، اقدام به عمل و زنده نگاه داشتن تاریخ می دانست.
▪ پیروی از الگوی كلان
نویسندگان را می توان از جهت تعریف وظیفه رمان، به دو گروه «ایده آلیست ها» و «پراگماتیست ها» تقسیم بندی كرد. ایده آلیست ها كه بیشتر تحت تاثیر فرهنگ ژرمنی اسلاوی بودند از الگوی كلان زندگی كه شامل كودكی، جوانی و پیری بود، پیروی می كردند. آنها در رمان هایشان سطح مسئله مورد كاوش را تا سئوال های اولیه انسان یعنی همان پرسش های معروف از كجا آمده ام؟ به كجا می روم؟ و آمدنم بهر چه بود؟ بالا می برند. گروه پراگماتیست ها كه بیشتر از فرهنگ آنگلوساكسون تغذیه می كنند از الگوی خرد زندگی بشر یعنی یك «شبانه روز» كه سرشار از تكرار های مدام و همواره و در بیشتر موارد بی معنا، پیروی می كنند. پس لاجرم سطح مسئله مورد بررسی آنها نیز خرد است. نویسندگان آمریكایی و انگلیسی بیشتر از این رویه پیروی می كنند.
البته این سخن به این معنا نیست كه پراگماتیست ها مسائل اولیه هستی را پیگیری نمی كنند. مگر می شود در هنری مانند رمان اگر اصیل باشد، با این مسائل رودررو نشد؟ تفاوت این دو گروه در این است كه ایده آلیست ها این گرایش را در آثارشان آگاهانه به كار می برند و آن را به تفصیل شرح می دهند. اما پراگماتیست ها تواضع بیشتری دارند و از رمان چنین انتظاری ندارند، گو اینكه باز در سطحی دیگر همان مسائل را می كاوند. هر چه در تاریخ رمان به جلو می رویم، بر جمعیت پراگماتیست ها افزوده می شود. و نیمه دوم قرن بیستم غلبه كامل این گرایش است. از آن جمله است رمان آمریكای لاتین كه با آنكه از یك زبان اروپایی كاتولیكی استفاده می كند اما بیشتر تحت تاثیر رمان آمریكایی، به ویژه «فاكنر» است.
ساباتو در رمان قهرمانان و گورها بر خلاف نویسندگان هم نسل و هم نژادش، از الگوی كلان ایده آلیست ها پیروی می كند. به همین سبب است كه از نظر برخی، قهرمانان و گورها رمانی قرن نوزدهمی انگاشته می شود كه انگاره بی راهی هم نیست.
در پیرو همین تمایل، یعنی پیروی از الگوهای كلان، به بررسی موضوع شر در رمان ساباتو پرداختیم. اما مسئله بسیار مهم دیگر رمان، مسئله خداوند است. فرناندو بیدال در كابوس های سوررئالیستی اش و به زعم خود به خداوند می رسد. اما زیباترین بخش ها و صحنه ها در این زمینه، در پایان رمان است كه شكل می گیرد. آن جا كه مارتین پس از مرگ آلخاندرا در ناامیدی مطلق در اتاقك خود است. از همه جا و همه كس نومید است و می داند كه هیچ كس و هیچ چیز نمی تواند او را از این سیاهی مطلق برهاند و در این تلاطم و تاریكی به یاد خداوند می افتد و حضورش و یا عدمش.
محمدحسن شهسواری
قهرمانان و گورها
ارنستو ساباتو
ترجمه: مصطفی مفیدی
انتشارات نیلوفر
چاپ اول-۱۳۸۴
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید