شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

سیاست زدگی مشکل روشنفکر ایرانی


روشنفكری در جامعه ایران با انقلاب مشروطه آغاز شد. خصلت اصلی این جریان چپ و اندیشه چپ بود و گروه های مختلف مثل «ملیون و مذهبیون» به این جریان نزدیك شدند، كه در پرتو گرایش غالب چپ جهانی شكل می گرفت. شرایط انقلاب مشروطه زمینه ای برای پیدایش تك روشنفكرانی شد كه پایبند به آرمان های اجتماعی و سیاسی و انسانی بودند. در عرصه ادبیات و نیز تحقیقات تاریخی، فرهنگی فعالیت خلاقی از خود نشان دادند، فعالیتی كه حتی نظام شاهنشاهی نیز نتوانست به سرعت آن را به زوال بكشاند. اما از شهریور ۱۳۲۰ به بعد جریان فعالیت خلاق روشنفكری رو به ضعف و افول نهاد.
این فعالیت در امتناع از اندیشه و به صورت باورهای ایدئولوژیكی شده سیاسی اجتماعی و تقلید و الگوبرداری متجلی شد، كه در عرصه عمل، حاصلی جز عملگرایی صرف و روزمرگی نداشت. از آغاز رویارویی جامعه ایران، با پدیده تجدد، مفهوم روشنفكری آنگونه كه «عباس میلانی» اشاره كرده، با نوعی «سیاست زدگی» همراه شد. گویی تنها كسانی به جرگه روشنفكری راه می یافتند كه آثار سیاسی نوشته باشند و ملاحظات اجتماعی محور بارز آثارشان بوده باشد. بدون شك این واقعیت ریشه های گوناگونی داشت. فقدان فضای باز و دموكراتیك به همه چیز رنگ سیاسی می زند، هرگونه تلاش اجتماعی، به نوعی رادیكالیسم سیاسی می انجامد، كه تسخیر قدرت سیاسی هدف نهایی آن است. روشنفكران با شركت در بازی های سیاسی و دخالت در امور سیاسی، ردای روشنفكری را برازنده قامت خود ساختند. این مفهوم از روشنفكری بیشتر از سنت فكری روسیه وام گرفته شده است، در حالی كه متفكران روسی آن مفهوم را از سنت عصر روشنگری اروپا وام گرفته بودند [عباس میلانی، ص ۲۷۰]، سنجه داوری درباره این میدان داران عرصه سیاست، نه صلابت و درایت نظری، كه بیشتر رشادت سیاسی شان بود. آنها بزرگترین یا علت العلل مشكلات جامعه را نظام سیاسی حاكم بر آن می دانستند و می كوشیدند راه حل سیاسی و خیلی فوری برای آن پیدا كنند. روشنفكران بر این تصور بودند، كه اگر نظام سیاسی تغییر كند مشكلات جامعه حل خواهد شد. به همین جهت در تحول صد ساله اخیر، بسیار پراگماتیك عمل كردند و به فاكتورهای رشد، نگاهی عملگرایانه داشتند.
بیشتر استبداد سیاسی را هدف مبارزه خود قرار دادند تا حل بحران، مسائل و مشكلات ایران را از طریق راه حل سیاسی بجویند و نگران فقدان یك اندیشه نو و فرهنگ نو، همگام با تكنولوژی نباشند. به همین جهت اندیشه اجتماعی، فلسفی در درون فرهنگ مدنیت فرصت بالیدن نیافت. روشنفكران در طول صد سال اخیر در بحث شكاف های فرهنگی «ملی _ مذهبی _ غربی» دچار افراط و تفریط شدند، كه نشان از عدم درك سنت ها و ارزش های جامعه بود. از این رو جلال آل احمد روشنفكران را غرب زده می خواند، كه گرفتار عارضه ای از بیرون شده اند. الگوبرداری از غرب، بدون توجه به ریشه دار بودن سنت های مذهبی و فرهنگی در جوامعی نظیر ایران پیامدهایی داشت. گرته برداری از الگوی زیستی غرب به عدم پاسخگویی به نیازها و مسائل و عدم توجه به تفاوت ها می انجامید و ما را به تحلیل غیرواقع بینانه سوق می داد. روشنفكر در ایران سیاست زده است و سیاست زدگی آن را بیش از اندازه به آرمان گرا تبدیل كرده و همه را سیاه سیاه یا سفید سفید می بیند و رنگ خاكستری را به عنوان بازتاب درونی پدیده ای واقعی نمی تواند ببیند و درك كند. حقیقت را در گرایش مطلق آن می فهمد، درست درست است و غلط غلط، هیچ رابطه ای وحدت و تضادی میان اینها نیست، هر چیز چنان است كه هست.
آرمان گرا است چون به دنبال یك حكومت آرمانی است. كمتر نظریه پردازی می كند و كمتر به تاریخ ارج می گذارد. در یك سو بازی سیاست است و سوی دیگر را كه اندیشه و شناخت است از میدان به در می كند. به نوعی آسان گیری و شتاب زدگی مبتلا است و همه چیز را با یك چشم به هم زدن می خواهد. چنین تصور می كند كه با انقلاب سیاسی و تغییر یك حكومت، آرمان تاریخ ما شروع خواهد شد.
حال آنكه یك انقلاب سیاسی نمی تواند جلوی زیست تاریخی و ریشه دار آنها را بگیرد. جابه جایی قدرت های سیاسی در ایران در طول چند دهه گذشته، نشان از آن دارد كه تغییرات در نهادهای دولتی و تحول در شعارهای سیاسی و حتی ایدئولوژی حاكم كافی نیست تا نفوذ جان سخت نهادهای پایه ای كه عمر طولانی و تاریخی دارند را از میان بردارد. تغییر وضع حال فرهنگی بسیار دشوارتر و كندتر از آن است كه در نگاه نخستین به نظر آید. با این وجود نه ساخت و بافت اندیشه روشنفكر كه موضع سیاسی او در نفی و طرد وضع موجود است و به نوعی خصومت و عدم تحمل رقیب كشیده می شود. و فقط حرف خودش را می زند و تنها حاضر است حرف خود را از زبان دیگران بشنود. روشنفكر سیاست زده تجویزگر است. تجویزگری از خصایص بسیار بارز ذهنیت استبدادزده روشنفكران در برابر مردم است. روشنفكر خودمدار تجویزگر كسی است، كه به جای مردم می اندیشد و به جای آن تصمیم می گیرد و این تصمیم را به آنان تجویز و ابلاغ می كند. از این روی بیش از آنكه به دیگران بیندیشد، از دنیای مداربسته یك زندگی بسیار محدود و تنگ خصوصی صحبت می كند و ارتباطی با جامعه ندارد. این یكی از مهمترین نقایص فعالیت روشنفكری ایران است. در زمینه اعتقادات، روشنفكران خودمدار پس از شكست روند تاریخی تجددخواهی به سوی اخلاق كاسبكارانه گرایش یافتند. گرایش كاسبكارانه به هر چیز از منظر تاثیری كه در مطلوبیت واقع شدنی شخصی اش دارد برخورد می كند. برای او آگاهی و دانش به عنوان كالا مطرح بوده و موضوع آن تامین اعتبار «مطلوبیت» بالانشینی است. تلاش در مطلوب خواهی او را وامی دارد تا مخاطبین خود را به «شیء» تبدیل كند. اخلاق نوچه پرورانه نشان چنین امری است. [خودمداری ایرانیان، حسن مرادی] خلاء سازمانی _ پراكندگی _ چندپارگی حاكم بر این جریان نیز پیامد طبیعی این عارضه است. با وجود این خصوصیات روشنفكری كه برشمردیم روشنفكر ایرانی در هاله ای از تقدس به سر می برد و هیچ تعامل و یا كنش اجتماعی را برنمی تابد. همین امر باعث شده است در موضوع رویكرد به امور شناختی و ارزشی به طور عمده نتواند در مقام سوژه قرار گیرد و در برابر عینیت خاص جامعه ایران، «به ذهنیت سوبژكتیویته» مستقل و خلاق فردی متناسب با شرایط ایران نائل آید. البته باید از كار و فعالیت های روشنفكران اصیل ایرانی با سربلندی و احترام یاد كرد و به قولی تعلق خاطری هم به آنان داشت، اما واقعیت این است كه می بینیم.
رضاكاظمی
از فومن
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید