پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

تفسیر سوره حشر اطاعت از امر و نهیِ پیامبر(ص) و مفهوم تفویض


تفسیر سوره حشر اطاعت از امر و نهیِ پیامبر(ص) و مفهوم تفویض
«وَ ما افاء اللّهُ علی رسولِه منهم فَما أوْجَفْتُمْ علیه مِنْ خیلٍ وَ لا رِكابٍ ولكنّ اللهَ یُسلِّطُ رُسُلَهُ علی مَنْ یَشاءُ واللهُ علی كلِّ شی‏ءٍ قدیرٌ * ما أَفاءَ اللّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ و لِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتامی وَالْمَساكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ كَیْ لایَكُونَ دُولَهَٔ بَیْنَ الأَغْنِیَاء مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛۱ و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر خود گردانید [شما برای تصاحب آن [اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چیره می‏گرداند و خدا بر هر كاری تواناست.
آن چه را خداوند از اهل این آبادی‏ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آن چه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید [و اجرا كنید]، و از آنچه نهی كرده خودداری نمایید؛ و از [مخالفت] خدا بپرهیزید كه خداوند كیفرش شدید است!»
بزرگان اهل سنت نیز همانند امامیه از آیه «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» اطلاق فهمیدند. اگرچه امام فخر رازی نخست «ما اتیكم الرّسول» را به همان «ما آتیكم من الغنیمهٔ والفی‏ء» معنا كرده است، اما بعد می‏گوید اَجود این است كه این آیه اطلاق دارد در هرچه كه پیامبر گفت یا داد و یا نهی كرد؛ چه در مسائل حكومتی و چه در تبیین احكام.
قبل از او زمخشری در «كشاف» نیز همین معنا را بیان كرده است. كه هم شامل حكم می‏شود و هم شامل حكومت. توضیح آن این است كه خدای سبحان رسول الله(ص) را هم والی امور مسلمین معرفی كرد هم مبیّن و مفسّر و معلّم مردم و فرمود: «و انزلنا الیك الذّكر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم»۲، «یعلّمهم الكتاب والحكمهٔ»۳ از طرف دیگر هم به ما فرمود: «اطعیوا الله و اطیعوا الرّسول»۴. این اطاعت رسول، هم در مسائل حكومتی است هم در مسائل احكام، چون اولین مبیّن و اوّلین معلم، وجود مبارك رسول الله(ص) است اگر ایشان چیزی را در احكام یا در حكومت فرمود اطاعت از دستور وی ضروری و لازم است. گذشته از این كه آیه «ما آتیكم الرّسول» اطلاق دارد آن آیات هم تأیید می‏كند.
زمخشری در «كشاف» لطیفه‏ای را نقل می‏كند و می‏گوید: ابن‏مسعود به مسلمانی كه در حال احرام، لباس‏های رسمی و دوخته در بر كرده بود گفت: تو كه مُحرمی لباس‏های دوخته را نباید در بر كنی. آن شخص به ابن مسعود گفت: یك آیه‏ای از قرآن بیاور كه دلالت كند مُحرم نباید لباس دوخته بپوشد او همین آیه را خواند كه: «ما آتیكم الرّسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا».
ما كه نباید همه احكام را از قرآن بگیریم، سنّت هم هست، خود قرآن فرمود من خیلی چیزها را به رسول گفتم، هم چنین خود رسول الله(ص) به ما فرمود: «خذو عنی مناسككم» شما دستور حج را از من بگیرید. صدها مسئله در باب حج هست كه برخی از آن‏ها در قرآن آمده است بقیّه در قرآن نیست از سنت است، محرّمات احرام چیست؟ تروك احرام چه كفاره‏ای دارد؟ كفّاره یا قضا دارد یا ندارد؟ مُحرم اگر كجا بمیرد حجّش قبول است و كجا حجّش قبول نیست؟ هیچ كدام از این‏ها در قرآن نیست. درباره نماز هم این چنین است، پیامبر(ص) فرمود: «صلّوا كما رأیتمونی اُصلّی». در سایر ابواب نیز همین طور است.
در روایات ما یك سلسله مسائلی هست كه بوی افراط می‏دهد، این روایات فراوان است. مرحوم كلینی ـ رضوان الله علیه ـ در اصول كافی، بابی را تحت عنوان «تفویض» باز كرده است؛ یعنی كارهای دین به ائمه(ع) تفویض شده است. در این روایات كلمه «تفویض» فراوان است. بخشی از این روایات در اصول كافی است و قسمتی در كتاب‏های دیگر روایی. بسیاری از این روایات را صاحب تفسیر شریف «نور الثقلین» آورده است، اینك آن روایات را نقل می‏كنیم تا معلوم شود كه منظور از این «تفویض» چیست؟ آیا همان تفویض مصطلح است یا معنای دیگری دارد كه اعتدال است نه افراط و نه تفریط. در همین تفسیر نورالثقلین جلد پنجم، ذیل همین آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» روایاتی از «عیون اخبار الرضا» آورده است:
● روایت اول
وقتی مأمون از امام هشتم(ع) خواست كه ایمان محض را تشریح كند و مقابل آن هم را بیان كند فرمود: یكی از چیزهایی كه در محض اسلام و شریعت الهی دخیل است این است: «والبرائهٔ ممّن نفی الاخیار و شرّدهم و آوی الطّرداء اللعناء و جعل الاموال دولهٔ بین الاغنیاء» انسان باید از آن كه اباذر و امثال او را تبعید كرده و از آن كه تبعید شده‏های پیامبر را به مدینه برگرداند تبری كند. «واستعمل السفهاء مثل معاویهٔ»۵ در فرهنگ قرآن كی مثل معاویه بود واقعا سفیه است چون «و من یرغب عن ملّهٔ ابراهیم الاّ من سفه نفسه»۶ در این روایت سخن از شخص نیست، حضرت نمی‏فرماید معاویه بلكه می‏فرماید: «مثل معاویهٔ». در بیان نورانی سیّدالشّهدا(س) سخن از «مثلِ یزید» است نه «یزید» فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامّهٔ براعٍ مثل یزید»،۷ فرمود در هر عصری اگر زمام مردم را كسی مانند یزید در دست بگیرد «فعلی الاسلام السلام». این چون حكمِ جهانی است از همان اول كلی و فراگیر است نفرمود چون یزید زمامدار شد فعلی الاسلام السلام بلكه می‏فرماید «مثلِ یزید».
در این بیان امام هشتم(س) سخن از شخص معاویه نیست سخن از «مثلِ معاویه» است، كه فرمود: كسی كه مثل معاویه را روی كار می‏آورد معاویه سفیه است و حال اینكه معاویه داعیه هوش سیاسی داشت؛ یعنی او چهل سال با تمام سیاست‏مدارهای داخلی و خارجی زد و بند كرد: بیست سال به عنوان والی و نماینده بیست سال هم به عنوان خلیفه رسمی. چنین كسی را امام هشتم سفیه می‏داند. در بحث‏های قبل هم آوردیم كه اگر تعریف عقل این است كه: «العقلُ ما عُبد به الرحمن واكتسب به الجنان» عكس نقیض آن این است كه «ما لم‏یُعبَد به الرّحمن فلیس بعقل». اگر كسی در دلش نیرویی دارد كه با او نتواند بهشت را كسب كند، سفیه است. عقل آن است كه انسان بتواند با او خدا را عبادت كند و بهشت را كسب كند.
بعد فرمود: والبراءهٔ من اشیاعهم والّذین حاربوا أمیرالمؤمنین(ع) و قتلوا الانصار والمهاجرین و اهل الفضل والصلاح من السابقین».۸
● روایت دوم:
در عیون اخبار الرّضا باسناده الی یاسر الخادم قال: قلت للرضا علیه السلام ما تقول فی التفویض؟ قال ان الله تبارك و تعالی فوّض الی نبیّه أمر دینه فقال ما آتیكم الرسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا، فامّا الخلق والرزق فلا
خداوند متعال، امر دینِ خود را به پیامبرش واگذاشت و فرمود: آنچه را كه رسول به شما می‏دهد بگیرید و از آن چه نهی می‏كند، شما هم دوری جویید. پس مسایل تكوینی تفویض نشد امّا مسائل تشریعی تفویض شد، آفریدن و رزق را، كه از كارهای تكوینی است، خدا به عهده دارد اما تشریع و قانون‏گذاری را به نبی‏اش واگذار كرده است. چرا خلق و رزق به پیامبر و ائمه(ع) واگذار نشد، چون خدا در قرآن فرمود: «انّ الله عزّوجل خالق كلّ شی‏ء و هو یقول الذی خلقكم ثمّ رزقكم ثمّ یمیتكم ثمّ یحییكم هل من شركائكم من یفعل من ذلك من شی‏ء سبحانه و تعالی عمّا یشركون».۹
● روایت سوم:
روایت دیگر را كه از «علل الشرایع» از امام هفتم(س) نقل می‏كند این است كه فرمود: «والله اوتینا ما اوتی سلیمان و ما لم‏یؤت سلیمان» هرچه خدای سبحان به سلیمان(ع) داد به ما هم داده شد و چیزهایی به ما داده شد كه به سلیمان داده نشد «و لم‏یؤت أحدا من الانبیاء» این همان است كه در زیارت جامعه هم آمده كه خدا به شما چیزی داد كه به احدی از افراد نداد «قال الله عزّوجلّ فی قصهٔ سلیمان هذا عطائنا فامنن أو امسك بغیر حساب»۱۰ اما درباره رسول خدا(ص) به طور كلی فرمود: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».
● روایت چهارم:
روایت دیگر كه از اصول كافی نقل می‏كند این است كه ابی‏اسحاق می‏گوید من به محضر امام ششم(ع) وارد شدم و شنیدم كه می‏فرماید: «انّ الله عزّوجلّ ادّب نبیّه علی محبّته» خداوند متعال، پیامبر(ص) را بر محور محبّت تعلیم كرد، «فقال و انّك لعلی خلق عظیم ثمّ فوّض الیه» كارها را به او واگذار كرده است «فقال عزّوجلّ ما آتیكم الرّسول فخذوه و ما نهیكم عنه فانتهوا» بعد به ما فرمود: «من یطع الرّسول فقد اطاع الله»۱۱
● روایت پنجم:
روایت دیگر این باب كه یونس عن بكار بن بكر عن موسی بن اشیم ظاهرا نقل می‏كند كه: من در محضر امام نشسته بودم «فسأله رجل عن آیهٔ من كتاب الله عزّوجلّ فاخبره» مردی از آیه‏ای از قرآن سؤال كرد، حضرت آیه را معنا كرد، «ثمّ دخل علیه داخل فسأله عن تلك الآیهٔ فاخبره بخلاف ما اخبر الاوّل» سپس مرد دیگری وارد شد و از همان آیه سؤال كرد، اما حضرت آن را به طرز دیگری معنا كرد «فدخلنی من ذلك ما شاء الله» شبهه‏ای در من پیدا شد «حتّی كأنّ قلبی یشرح بالسكاكین» گویا با این كاردها دارند قلبم را شرحه شرحه می‏كنند گفتم من آن جا پیش قتاده و امثال او بودم، آن‏ها یك نواخت حرف می‏زدند، اما این جا كه آمدم این شخص یك آیه را چند جور معنا می‏كند. فقلت فی نفسی تركت ابا قتاده بالشام لایُخطی‏ءُ فی الواو و شبهه» یك واو كم و زیاد نمی‏كرد چون آنها تقلیدی بود یك چیزهایی را حفظ كرده بودند و می‏گفتند، اما علوم ائمّه ـ علیهم السلام ـ الهی است و بطون قرآن را یكی پس از دیگری معنا می‏كردند.
همین داستان را مرحوم آقای حكیم ـرضوان الله علیه ـ در «حقایق الاصول» استعمال لفظ در اكثر از یك معنانقل‏می‏كند.
«فجئت الی هذا یخطی‏ء هذا الخطاء كلّه [معاذ الله] آن مرد با خود گفت: این امام، این همه اشتباه می‏كند و هر وقت كسی می‏آید آیه را یك جوری معنا می‏كند. «فبینا انّا كذلك» در همین حال بودم كه «اذ دخل علیه آخر» یك شخص سوّمی وارد شد «فسأله عن تلك الآیهٔ فاخبره بخلاف ما اخبرنی و اخبر صاحبی» برای این شخص سوم به طرز سوم معنا كرد نه به طرزی كه برای من معنا كرد و نه به آن طرزی كه برای آن شخص قبلی معنا كرد، «فسكنت نفسی فعلمت انّ ذلك منه تقیّهٔ» در این هنگام بود كه آرامش یافتم و فهمیدم كه حضرت این كار را از روی تقیّه می‏كند. البته احتمال این كه تقیّه نباشد و تفسیر بطون قرآن باشد هم هست،
مرحوم مجلسی ـ رضوان الله علیه ـ در شرح حال ذُریح آورده است كه «ذریح» در تفسیر آیه «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم»۱۲ آیه را به سبكِ جدیدی معنا می‏كند، عبدالله بن سنان به حضور امام صادق(ع) عرض می‏كند كه: ما از ذریح در زمینه آیه مطلب جدیدی شنیدیم و گفت از شما شنیده و شما این آیه شریفه را برای ما طبق مناسك حج معنا كردید و برای او طور دیگری معنا كردید، فرمود: آری برای او طوری دیگر معنا كردم اما «و من یحتمل مثل ما یحتمل ذریح»۱۳ چه كسی می‏تواند حرف‏های ما را مثل ذریح حمل بكند.
این دعا و تقاضا در یكی از فرازهای نورانی زیارت جامعه آمده كه : «و محتملٌ لعلمكم» این از آن جمله‏های بسیار برجسته است كه وقتی انسان می‏خواند باید با حضور قلب بخواند و مسئلت كند كه ای اهل بیت عصمت و طهارت آن توفیق را بدهید كه محتمل علم شما باشم چون خود آن‏ها فرمودند كه احادیث ما «صَعْبِ مُستصعب» است كه «لایحتمله الاّ نبیٌّ مرسل أو ملكٌ مقرّب أو عبدٌ امتحن الله قلبه للتقوی».
این ها كه خبر نیست دعا و جمله انشائیه است؛ یعنی از خدا می‏خواهم كه توفیقی دهد كه من محتمل علم شما باشم، شما فرمودید معارف و علوم ما را فقط انبیا و صلحا و بندگان خاص می‏فهمند، من هم به دامن شما بالاخره محتجب و پناهنده شدم و می‏خواهم از علوم شما استفاده كنم.
آری، این شخص خیال كرد كه كار امام(ع) تقیّه است، البته احیانا احتمال تقیّه هم هست، لذا می‏گوید: «فسكَنَتْ نفسی فعلمت انّ ذلك منه تقیّهٔ قال: ثم التفت الیّ فقال لی: یابن اشْیَمْ انّ الله عزّوجل فوّض الی سلیمان بن داود فقال: «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» و فوّض الی نبیّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فقال: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» فما فوّض الی رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فقد فوّضه الینا»۱۴ من آرامش یافتم و دانستم كه این كار امام(ع) تقیّه است. آن گاه امام به من توجّه كرد و فرمود: ای پسر اشیم. خداوند متعال آن چه را كه به داود داده بود به سلیمان تفویض كرد و فرمود: این بخشش ماست، آن را بی‏شمار ببخش یا نگه‏دار، بسیاری از معارف را خدا به پیامبرش تفویض كرد و فرمود: «آن چه را كه رسول به شما داد بگیرید و آن چه را كه نهی كرد از آنها پرهیز كنید» سپس هرچه را كه خدا به پیامبر داد اختیار آن را در اختیار ما قرار داد.● روایت ششم:
روایت دیگری را هم از امام باقر(س) زراره نقل می‏كند كه «انّ الله عزّوجل فوّض نبیّه امر خلقه لینظر طاعتهم ثمّ تلا هذه الآیهٔ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛۱۵ خداوند متعال مردم را به نبی‏اش (ص) واگذار كرد، سپس امام علیه‏السلام این آیه را تلاوت كرد كه ما آتاكُمُ الرَّسُولُ...».
● روایت هفتم:
فضیل ابن یسار می‏گوید كه: سمعت اباعبدالله(ع) یقول لبعض أصحاب قیس الماصر انّ الله عزّوجل ادّب نبیّه فاحسن ادبه فلمّا اكمل له الادب قال: «انك لعلی خلقٍ عظیم» خداوند متعال، پیامبرش را تأدیب كرد و پرورش داد و هنگامی كه ادب در وی به مرحله كمال رسید فرمود: «همانا تو صاحب خُلقِ عظیمی».
معلوم می‏شود خلق عظیم تنها این نیست كه انسان خوش اخلاق باشد، بلكه ملكات علمی، كیفیّت كشورداری هم جزء خلق عظیم است وگرنه ارتباطی ندارد كه بفرماید خدا او را تأدیب كرد و به اخلاق عظیم رساند بعد امر مردم را به او واگذار كرد در احكام و حكومت هر دو: «ثمّ فوّض الیه امر الدّین و الامّهٔ».
از این عبارت «امر الدّین والامّهٔ» معلوم می‏شود كه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ» اطلاق دارد و احكام و مسائل حكومتی هر دو را شامل می‏شود. «امر الدّین و الامّهٔ لیسوس عباده» امر دین و امّت به او واگذار شد تا بندگان خود را سیاست كند. این همان است كه: دیانت عین سیاست است. چون در روایت قبل هم داشتیم كه هر چه برای پیامبر است در اختیار ائمه ـ علیهم السلام ـ است، پس ائمه هم «لیسوسوا عبادالله» می‏شود، از همین رو است كه در زیارت جامعه می‏خوانیم «یا ساسهٔ العباد». و در بیان نورانی حضرت امیر(س) در نامه‏ای كه برای معاویه نوشت فرمود: «و متی كنتم یا معاویه ساسهٔ الرعیّهٔ»۱۶ شما كی سیاستمدار بودید كجا درس سیاست خواندید چه كسی قدرت سیاست عباد را به شما داد. معلوم می‏شود آن چه را كه امویان داشتند اصلاً سیاست نبود سفاهت بود.
در این جا امام صادق(ع) فرمود: ثمّ فوّض الیه امر الدّین و الامّهٔ لیسوس عباده فقال عزّوجل «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».۱۷
چرا رسول الله مُفوّض است چون مسدّد و مؤید است، اول خدا خوب با فرشته غیب او را تسدید كرد و تأیید كرد بعد كارها را به او واگذار كرد.
● روایت هشتم:
باز در همان تفسیر نورالثقلین ذیل آیه كریمه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» آمده است كه زراره می‏گوید: من از امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ شنیدم كه فرمودند: «انّ الله تبارك و تعالی فوّض الی نبیّه امر خلقه لینظر كیف طاعتهم» خدای سبحان امر مخلوق‏ها را به نبی‏اش واگذار كرد تا نظر كند ببیند كه مردم در برابر امر رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ چه می‏كنند، بعد به این آیه استدلال كرد كه: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».۱۸
در جمع شیعیان خاص نیازی به قرائت آیه نبود، ولی اگر در مجلس، بیگانه‏ای بود یا در مجلس، خواص حضور داشتند، برای تعلیم خواص به آیات قرآن استدلال می‏كردند.
● روایت نهم:
اسحق بن عمّار از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل می‏كند كه: «ان الله تبارك و تعالی ادّب نبیّه فلمّا انتهی به الی ما أراد»، خداوند متعال، پیامبرش را تأدیب كرد و وقتی ادبش به كمال رسید به او فرمود: «انّك لعلی خلقٍ عظیم» سپس امر دین را به او واگذار كرد: ففوّض الیه دینه بعد از آن فرمود: «و ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».
پس كریمه «انّك لعلی خلقٍ عظیم»۱۹ نشانه كمال ادب است و كریمه «و ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا» نشانه تفویض دین است، این دو آیه دلیل آن دو مدّعا است. «و ان الله عزّوجل فرض الفرایض و لم یقسّم للجَدِّ شیئا» خداوند منان در مسأله ارث برای ورثه فریضه‏ای مشخّص كرده است. ارث را فریضه می‏گویند تا كسی خیال نكند فقط توصیه است، چون در بعضی از آیات آمده است: «یوصیكم الله».۲۰ در ذیل همان آیات ارث هم آمده است كه: «فریضهًٔ من الله»۲۱ لذا مسائل ارث را برای این كه كسی خیال نكند قابل گذشت است به فرایض یاد می‏كنند و احیانا از بحث‏های ارث به عنوان فَرْضْ و فریضه یاد می‏كنند. در مسئله ارث برای جَدّ چیزی در قرآن مشخص نشد امّا «انّ رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ اطعمه السُدس» رسول خدا(ص) برای جَدّ در بعضی موارد یك ششم ۶۱ فرض كرده است، این، جزء فرض النّبی است. «فاجاز الله جلّ ذكره له ذلك» آن چه را كه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان میراث جدّ قرار داد، خدا امضا كرد و ذلك قول الله عزّوجل: «هذا عطاءنا فامنن أو امسك بغیر حساب»۲۲ آن چه كه برای سلیمان بود، برای رسول خدا با اضافاتی هست.
● روایت دهم:
باز از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ است كه: «انّ الله عزّوجلّ ادّب رسوله حتّی قوّمه علی ما اراد» تا آن را مُتدوّن كرد و قائم قرار داد بر آن چه را كه خودش می‏خواهد «ثمّ فوّض الیه فقال عزّ ذكره: [ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا] فما فوّض الله الی رسوله فقد فوّضه الینا».۲۳
در بررسی این روایات این نكته مهم را هم در نظر داشته باشید كه در جمع بندی نهایی به این نتیجه می‏رسیم كه آن چه به رسول خدا رسیده به ائمّه ـ علیهم السلام ـ هم رسیده است، یعنی: «ما آتاكُمُ اهل البیت فَخُذُوهُ وَ ما نَهوكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا». این نكته دقیق را از قرآن هم می‏توان استفاده كرد.
● روایت یازدهم:
زید شحّام است می‏گوید: از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ سؤال كردم كه معنای آیه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» یعنی چه؟ فرمود: «اعطی [خدای سبحان] سلیمان [را [مُلكا عظیما ثمّ جرت هذه الآیهٔ فی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ فكان له ان یُعطِیَ ما شاء و یمنع من شاء ما شاء و اعطاه افضل ممّا اعطی سلیمان بقوله ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا""۲۴
این هم یك دسته از روایات است كه می‏فرماید آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ...» بالاتر از آیه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» است، چون از كریمه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» غیر از اختیار در كارهای اجرایی چیز دیگری استفاده نمی‏شود، امّا از كریمه «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ...» هم اختیار در كارهای اجرایی استفاده می‏شود و هم اختیار در كارهای قانون گذاری. از همین رو است كه از آیه «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» فقط حكومت را شامل می‏شود. لذا در برخی از این روایاتی كه نقل كردیم «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ» بالاتر از «هذا عطاؤنا فامنن أو امسك بغیر حساب» است.
● روایت دوازدهم:
زراره از امام باقر علیه السلام نقل می‏كند كه: «سمعته یقول انّ النّبی لایوصف و كیف یوصف عبدٌ احتجب الله بسبعٍ [ای احتجبه الله بسبع حجاب]». این عبدی كه
حدّ اقلّ به هفت حجاب نوری محجوب است و از فرشته‏ها محجوب است، نمی‏توان او را برای دیگران توصیف كرد، چون در قضیه معراج جبرئیل ـ سلام الله علیه ـ می‏گوید: من به جایی رسیدم كه بین من و آن جایی كه حضرت عبور می‏كرد، دریاهایی از نور بود، من به ساحل این دریا رسیدم، از آن به بعد دریاهایی از نور بود، از آن به بعد دیگر من نمی‏دانم او كجا رفت، چه گفت و چه شنید؟ از آن به بعد را می‏گویند حجاب نوری، حجاب نوری این است كه انسان وقتی به جایی برسد كه یك مطلب را نفهمد، خود آن مطلب علمی می‏شود حجاب. در مناجات شعبانیّه هست كه خدایا توفیق بده تا دلِ من روشن بشود و حجاب‏های نور را برطرف كند. اگر كسی پُشتِ این دیوار را نمی‏بیند برای این است كه این دیوار حجاب ظلمانی است اما اگر كسی دو مقدّمه علمی را نمی‏فهمد كه به نتیجه برسد و حلّ این مقدّمات برای او مشكل است اینها حجاب نوری است. اگر انسان باید یك قاعده فقهی را بفهمد تا یك مطلب فقهی را درك كند و درك این قاعده برای او میسور نیست، این قاعده برای او حجاب است، چون باید این قاعده را بشكافد تا به آن فتوابرسد و حال آن كه شكافتن قاعده مقدورش نیست، این قاعده هم یك امر علمی است، علم یك حجاب ظلمانی نیست بلكه یك حجاب نوری است. درجات كمال هم همین گونه است؛ مثلاً اگر كسی خواست به مقام رِضا برسد تا توكّل را طی نكند به مقام رضا نمی‏رسد و گذراندن مقام توكل كار مشكلی است، خود توكّل می‏شود حجاب نوری.
خلاصه، حضرت می‏فرماید عبدی كه به هفت حجاب محجوب شد نمی‏توان او را
شناخت. شاید مقصود از این هفت، هم كَثَرات باشد نه عدد هفت بالخصوص. در ادامه حضرت فرمود: «و جعل طاعته فی الأرض كطاعته فی السماء» همان طوری كه اطاعت رسول در آسمان‏ها واجب است، در زمین هم لازم است. دلیل این كه رسول مفترض الطاعه است این است كه ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"" و من اطاع هذا فقد اطاعنی و من عصاه فقد عصانی و فوّض الیه»۲۵ خدای سبحان كار دین را به رسولش واگذار كرد.
● روایت سیزدهم:
روایت دیگر از جابر است كه از امام باقر ـ سلام الله علیه ـ رسیده است كه: «سارعوا الی طلب العلم، فو الّذی نفسی بیده لحدیثٌ فی حلال و حرام یأخذه عن صادقٍ خیر من الدنیا و ما حملت من ذهبٍ و فضّهٍٔ» حدیثی را كه یك انسان محقق و طالب علم از یك محدّث صادق بشنود بهتر از دنیاست و همه چیزهایی كه دنیا او را در بَرْ دارد، زیرا مال دنیا رفتنی است ولی آن حدیث ماندنی است. «و ذلك انّ الله یقول: "" ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"" و ان كان علیٌ علیه السلام لیأمر بقرائهٔ المصحف»۲۶ گرچه حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ فرمود قرآن بخوانید ولی ما در عین حال كه می‏گوییم قرآن بخوانید می‏گوییم حدیث را هم یاد بگیرید، دلیل یاد گرفتن حدیث آیه «ما آتاكُمُ الرَّسُول» است. پس این آیه از ادلّه حجّیت سخن رسول خدا است.
● روایت چهاردهم:
زید شحّام از امام صادق ـ سلام الله علیه ـ نقل می‏كند كه چیزی را خدا به انبیا
گذشته نداد مگر این كه مشابه آن را به رسولش داد، درباره سلیمان فرمود: «فامنن أو امسك بغیر حساب» امّا درباره رسولش فرمود: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».۲۷
● روایت پانزدهم:
جابر از امام باقر ـ علیه اسلام ـ نقل می‏كند كه: «كیف لایكون له من الامر شی‏ء و قد فوّض الله الیه ان جعل ما احلّ فهو حلال و ما حرّم فهو حرام قوله: ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا""».۲۸
هرچه را كه رسول خدا حلال یا حرام كرد، حلال خدا و حرام خداست.
● روایت شانزدهم:
روایت دیگر را كتاب «خصال» از سلیمان بن قیس نقل می‏كند، گرچه در سندش سخنی هست امّا روایات دیگر آن را تأیید می‏كند، فرمود: «و انّ امر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ مثل القرآن ناسخ و منسوخ، و خاصٌّ و عام، و محكم و متشابه، و قد یكون من رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ الكلام له وجهان، كلام عام و كلام خاص مثل القرآن و قد قال الله تعالی فی كتابه ""فما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"" فیشتبه علی من لم‏یعرف و لم یَدْرِ ما عنَی الله به و رسوله».۲۹سخن رسول خدا مثل قرآن ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محكم و متشابه دارد، كسی كه اهل فنّ نیست نمی‏داند كه منظور این عام و خاص چیست، باید آشنا به فنّ باشد تا این خاص را با عام و مطلق را با مقیّد دیگر هم آهنگ كند.
● روایت هفدهم:
روایت دیگر از «عیون اخبار الرضا» از امام هشتم ـ سلام الله علیه ـ است كه فرمود: «لاتُرَخِّص فیما لم‏یرخّص فیه رسول الله و لا تأمر بخلاف ما أمر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم الاّ لعلّهٔ خوفٍ لاضرورهٔ و ان تستحلّ ما حرّم رسول الله او تُحرّم ما استحلّه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فلایكون ذلك أبدا لانّا تابعون لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم و رسول الله تابعٌ لامر ربّه عزّوجل مُسَلِّمٌ له و قال الله عزّوجلّ: ""ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا""».۳۰
فرمود: آن چه را كه پیامبر اجازه نداده، اجازه نده و به خلافِ آن چه كه پیامبر(ص) امر كرده، فرمان مده مگر از روی خوف یا ضرورت. و آن چه را كه پیامبر حرام كرده، حلال مدان و آن چه را كه حرام كرده، حلال مشمار، چون ما تابع فرمان رسول خدا(ص) هستیم و رسول، خود هم تابعِ امر خدا است و خداوند فرموده است آن چه را كه پیامبر می‏دهد بگیرید و آن چه را كه نهی می‏كند واگذارید».
● روایت هجدهم:
آخرین روایتی كه نورالثقلین نقل می‏كند از روضه كافی است. خطبه‏ای از حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ است كه در آن خطبه می‏فرماید: «و ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، واتقوا الله فی ظلم آلِ محمّدٍ انّ الله شدید العقاب لمن ظلمهم».۳۱
●● مفهوم تفویض
تفویض و واگذاری یعنی چه؟ آیا این همان تفویضِ مصطلح است یا معنای دیگری دارد؟ در این باره باید گفت كه پیامبر(ص) و ائمه ـ علیهم السلام ـ مؤید به روح القدس بوده‏اند، از این رو هیچ‏گونه خطا و لغزشی در ابلاغ دین خدا و بیان احكام نداشتند، لذا آن چه را كه می‏گفتند خداوند متعال، تنفیذ می‏فرمود و اجازه می‏داد چنان كه در روایت آمده است:
«اِنّ رسول الله(ص) كان مسدّدا موفقا مویدا بروح القدس». روح القدس هم یك فرشته جدا نیست.
بابی است كه ائمه ـ علیهم السلام ـ مؤیّد به روح القدس‏اند، و در این باب روح‏القدس معنا شده است؛ به این صورت كه روح القدس فرشته‏ای جدا از روح انسان نیست بلكه نظیر روح تأییدی از مراتب ارواح روح انسان كامل است. انسان در این سیر یا در حدّ حیات حیوانی می‏ماند و حیوان بالفعل و انسان بالقوه می‏شود مثل آن‏هایی كه «كالانعام بل هم اضلّ» هستند، یا نه انسان بالفعل است و به آن درجه‏ای می‏رسد كه روح القدس از مراتب عالیه روح او است نه این كه یك شی‏ء بیرونی و جدا از جان وی باشد. روایاتی كه می‏گویند ائمه ـ علیهم السلام ـ به پنج روح مؤیدند و دارای ارواح خمسه‏اند این مسئله را به خوبی تأیید كرده‏اند. در اصول كافی آمده است كه: «لا یزلّ و لایخطی‏ء فی شی‏ء ممّا یسوس به الخلق» ائمه در سیاست‏هایی كه با آن خلق را اداره می‏كنند هیچ لغزشی و اشتباهی ندارند «فتأدّب بآداب الله ثمّ انّ الله عزوجلّ» نمونه‏ها را ذكر كرد و فرمود: در نماز، فرض الله و فرض النّبی، هر دو با هم هست، فرض الله و فرض النبی در مسافرت و در وطن با هم فرق می‏كنند.
فرمود: «فرض الصلوهٔ ركعتین ركعتین عشر ركعات فأضاف رسول الله(ص) الی الركعتین ركعتین، و الی المغرب ركعهٔ فصارت عدیل الفریضهٔ لایجوز تركها الاّ فی السفر».
این فرض النّبی مثل فرض الله قابل ترك نیست مگر در سفر آن هم یك ركعت نماز مغرب در سفر و حضر هر دو محفوظ است «وافرد الركعهٔ فی المغرب فتركها قائمهًٔ فی السفر والحضر فاجاز الله عزّوجلّ له ذلك كلّه» حالا خود این روایات را ملاحظه فرمایید تا در خود این روایات شاهدی استنباط شود كه منظور آن‏تفویض
مصطلح محال نیست سخن از اجازه است هر كاری اینها كردند خدا تنفیذ و تأیید می‏كند، نه این كه خداوند، كار را رها می‏كند و به دست رسول می‏سپارد. اگر تفویض به معنای مصطلح باشد؛ یعنی این كه خدا كارها را، چه در تشریع چه در تكوین، و حتّی در ذره‏ای از ذرات تشریع یا تكوین به موجودی از موجودات واگذار كند و خود هیچ نقشی نداشته باشد، طبق دو برهان عقلی مستحیل است و روایات فراوانی هم او را نفی كرده‏اند. پس سخن از اجازه و تنفیذ است نه تفویض «فاجاز الله عزّوجل له ذلك» تا خدا امضا و تجویز و تنفیذ نكند، هیچ كاری، چه در تكوین و چه در تشریع، پا نمی‏گیرد.
«فصارت الفریضهٔ سبع عشر ركعهٔ، ثمّ سنّ رسول الله(ص) النوافل اربعا و ثلاثین ركعهًٔ مثلی الفریضهٔ» نوافل دو برابر فریضه است. فاجاز الله عزّوجل له ذلك خدا تنفیذ كرد و اجازه داد و امضا كرد. «والفریضهٔ والنافلهٔ احدی و خمسون ركعهٔ» فریضه و نافله پنجاه و یك ركعت‏اند، «منها ركعتان بعد العتمه جالسا» عَتَمه همان عشاء است «تُعدُّ بركعهٔ مكان الوتر».
درباره روزه هم همین طور است «و فرض الله فی السّنهٔ» خداوند متعال در طول سال، روزه یك ماه را واجب كرد و آن هم رمضان است، اما رسول خدا(ص) روزه دو ماه را مستحب كرد كه روزه مستحب، دو برابر روزه واجب است، هم چنان كه نماز مستحب دو برابر واجب است. و فرض الله فی السنهٔ صوم شهر رمضان، و سنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صوم پیامبر(ص) روزه ماه شعبان را مستحب كرد و سه روز از هر ماه را كه دو تا چهارشنبه و یك پنجشنبه یا بالعكس است
(ده تا سه روز، سی روز می‏شود) پس جمعا روزه مستحبی، شصت روز می‏شود. دوبرابر روزه واجب است مثل این كه نوافل مستحبی دو برابر فریضه است: «و ثلاثهٔ ایام فی كل شهرٍ مثلی الفریضهٔ فاجاز الله عزّوجلّ له ذلك».
«و رم الله عزّوجلّ الخمر بعینها و حرّم رسول الله المسكر من كلّ شراب فاجاز الله له ذلك» خداوند متعال خودِ خمر را تحریم كرد، اما رسول الله، غیر از این، هر مسكری را حرام كرد، و خداوند متعال آن را تنفیذ فرمود.
«و عاف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم اشیاء و كرهها ولم‏ینه عنها نهی حرام، انّما نهی عنها نهی اعافهٍٔ و كراههٔ ثمّ رخص فیها فصار الاخذ برخصته واجبا علی العباد».
بعضی از چیزها را حضرت رسول الله مكروه كرده خدا همین مكروه را امضا كرد و فرموده باید به عنوان مكروه تلقی كنید نه به عنوان واجب یا حرام یا مستحب و مانند آن، «كوجوب ما یأخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخّص رسول الله(ص) فیمانهاهم عنه نهی حرام و لا فیما امر به امر فرض لازم».
رسول خدا در محدوده كار خدا دخالت نكرد آن جایی را كه خدا اجازه داد به اذن خدا بعضی از چیزها را مستحب و یا بعضی از چیزها را مكروه كرده است «فكثیر المسكر من الاشربهٔ نهاهم عنه نهی حرام لم‏یرخص فیه لاحدٍ، و لم‏یرخص رسول الله(ص) لاحدٍ تقصیر الركعتین التین ضمّهما الی ما فرض الله عزّوجلّ بل الزمهم ذلك الزاما واجبا لم‏یرخّص لاحد فی شی‏ء من ذلك الاّ للمسافر» كه در حا سفر آن ركعتین اخیرتین را باید ترك كرد «و لیس لاحدٍ ان یرخّص ما لم‏یرخصه
رسول‏الله(ص) فوافق امر رسول الله امر الله و نهیه نهی الله عزوجلّ».
پس سخن از تفویض نیست بلكه تنفیذ است؛ یعنی هر كاری كه رسول الله پیش‏نهاد داد خدا امضا كرده، لذا خدایی شده است. «و وجب علی العباد التسلیم له كالتسلیم لله تبارك و تعالی» یعنی بر بندگان واجب است كه تسلیم این فرمان‏ها شوند، هم چنان كه تسلیم دستورهای الهی‏اند.
صاحب اثر : آیت الله جوادی آملی
منبع : پایگاه سراج
پاورقیها:
۹ ) سوره قلم (۶۸) ص۴.
۵ ) همان، ح۳۱.
۰ ) همان، ح۲۷.
۲ ) سوره حج(۲۲) آیه۲۹.
۴ ) همان، ج۵ ص۲۸۰، ح۳۰.
۶ ) نهج البلاغه، نامه۱۰.
) سوره حشر (۵۹) آیه۹ـ۶.
۱ ) همان، ح۲۸.
۷ ) تفسیر نورالثقلین، همان، ح۳۲.
۸ ) همان، ص۲۸۱، ح۳۳.
۳ ) تفسیر نورالثقلین، ج۳، ص۴۹۲، ح۹۷.
۰ ) سوره نساء (۴) آیه۱۱.
۵ ) همان، ح۳۷.
۹ ) همان، ح۴۴.
۴ ) همان، ح۳۶.
۸ ) همان، ح۴۳.
۳ ) همان، ح۳۵.
۷ ) همان، ح۴۲.
) سوره نحل (۱۶) آیه۴۴.
۲ ) تفسیر نورالثقلین ، ج۵، ص۲۸۲، ح۳۴.
۶ ) همان، ص۲۸۳، ح۴۱.
۱ ) همان.
۱ ) همان، ح۴۶.
) سوره بقره (۲) آیه۱۲۹.
۰ ) همان، ح۴۵.
) سوره نسا (۴) آیه۵۹.
) تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۲۷۸، ح۲۲.
) سوره بقره(۲) آیه۱۳۰.
۷ ) بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۶.
) تفسیر نورالثقلین همان.
) همان، ص۲۷۹، ح۲۵.
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید