چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

شاه کوچولو ها


شاه کوچولو ها
مورخان و روشنفكران ایرانی همواره از استبداد و نقش دول استعماری سخن گفته اند و معتقد بوده اند كه استبداد داخلی محصول استعمار خارجی است. اما هیچ گاه در این بین به ظرفیت های فرهنگی مردم ایران و میزان ارتقای سطح آموزشی جامعه توجه نكرده اند. چرخه استبداد- آزادی- استبداد چرخه ای تكرارشدنی در جامعه ما بوده است.
اما این چرخه تكرارپذیر تنها در مورد وضعیت كلان جامعه (سیاست و حاكمیت) صدق نمی كند بلكه پایه های آن از جزیی ترین بنیان اجتماعی جامعه یعنی «خانواده» نشأت می گیرد. انسان ایرانی، از همان عنفوان كودكی در محیط خانواده با امر و نهی پدر آشنا می شود و می آموزد كه باید از فرمان یكه تازانه پدر اطاعت بی چون و چرا كرد. در مدرسه طعم تركه و توهین دبیر و ناظم را می چشد و نتیجه این سركوب های دائمی در قلدری كردن نسبت به دوستانش و استفاده از ابزار خشونت انعكاس می یابد. چنین فردی با فقدان «آموزش فرهنگی» مناسب مواجه است و تاثیرات مخرب این فقر آموزشی و فرهنگی به هنگام بزرگسالی و در ابعاد وسیع تر جامعه نمودار می شود. جامعه ای كه اكثریت افراد تشكیل دهنده آن به شیوه ای واحد و تحت آموزش استبدادی رشد یافته اند. در چنین جامعه ای مفاهیمی چون تحمل آرا و عقاید مخالف و مسائلی چون لزوم مشورت پیش از انجام هر كاری و تشكیل شورا بی معنا خواهد بود. پس انتظار تشكیل احزاب قدرتمند ملی كه با رعایت موازین دموكراتیك در جهت احقاق حقوق ملت قدم بردارند انتظاری كاملاً بیهوده است. چنانچه ناپایداری احزاب ایران و انشعاب آنان در طول تاریخ معاصر میهن مان موید این نكته است. ریشه تمام این مشكلات از صفات مذمومی چون خودخواهی، فقدان ظرفیت پذیرش نظر مخالف، فقدان حسن تعاون و همكاری، پایمال كردن حق دیگران، دروغگویی و... است كه سالیان متمادی است كه ما ایرانیان با آنان خو كرده ایم. عده ای می گویند علت پدیدار شدن این صفات تجاوزات بیگانگان به میهن است و عده ای می گویند كه این صفات حاصل كردار نامناسب خود ما است. اما عوامل به وجودآورنده این صفات هر چه باشند مهم نیست، مهم این است كه در جهت زدودن آنها گام برداریم. مطمئناً اصلاح نظام «آموزشی» می تواند نخستین قدم در این راه باشد.
در رویكردی متفاوت می توان به این نتیجه رسید كه علت شكست انقلاب مشروطه بازگشت دوباره مستبدین به مسند قدرت نبود. همچنین وجود دستگاه سلطنت و شخص «شاه» هم نبوده است. اگر عامل استبداد تنها حول محور «فردیت» مركزیت داشت پس چرا پس از دو بهار آزادی كوتاه مدت ملت نتوانستند به آزادی حداكثری دست پیدا كنند؟ درست است كه نهاد سلطنت و شخص پادشاه در تاریخ معاصر ما همواره مظهر سلطه بی چون و چرا بر همه چیز ملت بوده است اما باید پرسید آیا این خود ملت نبود كه با اعمال ناشایستی چون چاپلوسی و سكوت در برابر ظلم ظالم راه را برای پذیرش ظلم بیشتر از سوی پادشاهان هموار كرد؟ آیا اگر پس از پیروزی مشروطه خواهان اكثریت مردم در برابر سربازان تحت رهبری «لیاخوف» روسی می ایستادند و از اقلیت سربازان جان بركف مشروطه خواه دفاع می كردند مجلس شورای ملی به تعطیلی كشانده می شد و استبداد مجدداً حاكم می گشت؟ آیا اگر اكثریت ملت در ۲۸ مرداد در كنار ملی گرایان به رهبری دكتر محمد مصدق قرار می گرفت و آنان را تنها نمی گذاشت استبداد دیگر مجالی برای قدرت گرفتن مجدد می یافت؟ اگر امروز دیگر شاهی وجود ندارد اما شاه كوچولوهای درون ما زنده اند. شاه كوچولوهایی كه روح بیمار ما را تحریك می كنند تا به همنوعان خود زور بگوییم و حق آنان را پایمال كنیم. مشكل ما مشكل «فردیت» نیست بلكه جامعه نیازمند دگرگونی ساختارهای اجتماعی و فرهنگی است. دگرگونی ای كه در آن از كودكی به فرد آموزش دهد كه حق ندارد قلدری كند، باید به قانون احترام بگذارد و او هم همچون سایرین در برابر قانون از حقوق و تكالیف یكسانی بهره خواهد برد.
نوژن اعتضادالسلطنه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید