جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


تکلم توفان در لهجه نسیم


تکلم توفان در لهجه نسیم
● قرائت ادبیات در تاریخ روس
سال ها است كه هر چه بوده رها كرد ه ام جز «شعر»، اما ترجمه و تكلمی توفانی پیش رو آمد كه قرار همیشه ام را نادیده گرفت. طاقت ندارم سخن آخر این مكتوبه را هم در همین نكته نخست فاش نگویم: عجب اتفاق عظیمی، چه انتخاب خجسته ای و هم كاری سترگ و كلامی به هفت آب شسته در شعور زبان ما؛ ظریف چون لهجه نسیم و پر قدرت چون تكلم توفان. پیش از این و در دهه ای دور، تنها یك «اتفاق» در جهان ترجمه، چنین به شوق ام آورد: «دن كیشوت» ترجمه پیر پروانه صفتی كه محمد قاضی بزرگ بود. «تاریخ ادبیات روس» سوای دانش گسترده ویكتور تراس در مقام محقق و منتقدی زبده در عصر ما، خود به عنوان تعبیری كه از آن به نام «ترجمه» یاد می كنند، الگویی روشن و راهبر، و درسی درست برای همه مترجمین ماست كه نباید تنها به برگردان فیزیك مضمون مهمان آمده قناعت كرد، بلكه مراقبت از متافیزیك معنا در زبان میزبان- البته در عین وفا داری به اصل امانت- است كه پدیده «ترجمه» را از تخصصی صوری به سوی پذیرش تعریف تام و تمام «هنر» هدایت می كند. اگر ترجمه این است كه من به روایت علی بهبهانی خوانده ام، دی دست مریزاد همت و حوصله ای كه او راست. جسته گریخته شنیده ام كه ده سال مستمر، عمر بر سر این سحوری نهاده است مترجم. این به، تا درس همه یكدیگران ما شود.
و با خود گفته بودم، بعد از قاضی بزرگ، كو امانت داری كه همپای دریابندری دانا شود در ترجمه؟ و ماندم تا اثری سترگ در سایه سار ترجمه اتفاق افتد: «تاریخ ادبیات روس» ترجمه علی بهبهانی. این كتاب روشن، در كنار سواد و علائم و راه و تاریخ و كلام یكی از جوامع تاثیرگذار بشری در دو قرن اخیر، صاحب جاذبه سحر انگیز زبان است، زبان فارسی و لذت قرائت آن در تغزل نثری آسیب گریز كه آفت بزرگ «ترجمه زدگی در زبان» را از ذهن روایت دور كرده است، چنین پدیده ای به ساحل سلامت نمی رسد، مگر آنكه اقیانوس زبان و كلام فارسی را در فضای خود طی كرده باشد. بی هیچ تردیدی، و بی آنكه از قضاوت بر قضاوت خویش مردد شوم، می توانم چنین ترجمه سلیس و صبور و شیرین و فاهمه ای را _ از حیث زبان محترم فارسی و ارزش جادویی آن _ با ترجمه ابوعلی محمدبلعمی یعنی تاریخ الرسل و الملوك محمدبن جریرطبری (سال ۳۵۲ ه .ق.) هم وزن بدانم، روح روان نثر، سادگی هوشمندانه، فصاحت فاهمه، و فرود هریر وار واژگان و وسواس، وسواس، وسواس در دعوت از ظریف ترین لایه های زبان مادری، معرفت دیگری از هنر ترجمه را پیش روی ما می گذارد.
علی بهبهانی در ترجمه تاریخ ادبیات روس، از لحن ها، ظرفیت ها، لایه ها و اشكال مختلف زبانی، به صورتی هوشمندانه و هم مسلط بر كار خود سود برده است. چه در رو ساخت و چه در ژرف ساخت زبان، پا به پای متن اصلی كه در كتاب به عنوان نمونه آورده شده است، زبان ترجمه نیز تغییر می كند. در واقع تنها تجسد متن مورد نظر را از ساحت زبان مهمان به حیطه زبان میزبان منتقل نكرده است، بلكه روح كلام و ذات زبانیت آن را- تا آنجا كه زبان فارسی فرصت می دهد- به منطقه درك مخاطب اینجایی و بومی نیز دعوت و جانشین كرده است. و این اتفاق ساده ای نیست كه در جهان ترجمه رخ دهد. در گزارش محققانه و ارزشمند ویكتور تراس از آثار و احوال نویسندگان روسیه، هم از آغاز شكل گرفتن سرزمین تا پیش از فروپاشی شوروی، سوای زبان ادیبانه، بلیغ و خاص تراس، كه بهبهانی از سطر نخست تا انتهای كتاب، همپا و هم وزن آن به صورتی روان، كلام ترجمه را كامل كرده است، در هر دوره و در هر بخش، در بازگردان پندار متن نمونه نیز، با جامه و جهان همان زبان، نثر و سلوك ویژه، زبان را به ظهور رسانده است. و این كاری نه سهل، كه همتی حوصله مند طلب می كند تا تو در مقام مخاطب فارسی زبان، در شرایط و فضای زنده موضوع- هم در مكان و زمان زایش متن نخست- قرار بگیری. نه چنان كه در این دو دهه بر فرهنگ ترجمه در زبان ما رفته است كه بدفهم، سهل انگار و فجیع بوده و هست، چندان كه مجموعه ترجمه های یك مترجم از چند جامعه دور از هم (از حیث زمانی حتی) و با چند قلم مختلف، همه چون هم از آب درمی آیند، تا آنجا كه گویی سالینجر، داستایوفسكی، ساراموگو و برشت و نجیب محفوظ، صاحب یك الفبای ویژه زبانی و دارای یك لحن مشترك اند. چنین آفتی در ترجمه شعر- به فارسی- تن به تراژدی تلخی سپرده است كه آدمی دیگر از خیر تورق این خواب ها می گذرد.
شوق من در برابر ترجمه منحصر به فرد علی بهبهانی از تاریخ ادبیات روس، تنها به توفیق در این زمینه باز نمی گردد. در پس هر سطر و كلمه این كتاب یك روح مسئول، دقیق و امانت دار پنهان است كه باید سرمشق دیگر مترجمان نسل او و بعد از او قرار گیرد وگرنه این بی اعتمادی مجروحی كه در این دو دهه- در حوزه ترجمه بازاری و بی لیاقت- پیش آمده است، به خوره ای خوفناك و لاعلاج بدل خواهد شد.
علی بهبهانی در اینجا زبان میزبانی و زبان فارسی را در اختیار زبان میهمان و متن اصلی قرار می دهد، تا امانت داری را حتی در پرورش و بازتاب لحن ویژه هر اثر نمونه، به غایت برساند، كار و بار و راه و رسمی كه از سوی دیگر مترجمین، بسیار نادر رخ داده است. برای نمونه مترجم این كتاب، برای انعكاس پاره ای از روایت كهن «سرزمین پادشاهی قازان» خان و مان خوانش نخست متن را با همان فرهنگ عامیانه اما نثر عالمانه ویژه به ما- در زبان فارسی- نشان می دهد: «آراسته بود سراپا به نمودهای خسروانی خویش، چنان كه در محشر پرجلال مسیح: در بر كرده جوشن از سیم، بر سر هشته افسر از زر، زیور گرفته از قیمتی در و گوهر پرشمار، و خسروی جامه ارغوان برگرد شانه هاش. و هیچ نبود كه در پای او به دیده بگذرد مگر زر و سیم، در و گوهر قیمتی. و هیچ آدمیزاده هرگز ندیده بود به جایی چنان لئالی شهوار و هر آن كس كه بر آنها می نگریست به حیرت فرو می ماند.» نثر چنین ترجمه ای را با نثر و لحن «تاریخ برامكه» ترجمه محمدابن حسین ابن هروی، مقایسه كنید، مترجم با فراست و فهمی در خور از خصایص لغوی و انشایی قرن پنجم هجری قمری در زبان پارسی سود برده است. كه بسیار «بجا» و «هم طبیعت» است. لحن و روح و زبانیت پاره یاد شده (قصه پادشاهی قازان) را با جور و جنس و نثر پاره دیگری مقایسه كنید، آنجا كه فرمان پتر كبیر است و كلام «ایوان آلكسیویچ موسین- پوشكین» است: «راهبان به هیچ رو نباید در خلوت حجره های خود چیزی بنویسند، مركب و كاغذ هم نباید نگاه بدارند و چنانچه ناگزیر به نوشتن باشند، منحصر در سفره خانه، آن هم با اجازه ارشدان خویش و به پیروی از سنت های آبای كلیسا...»
لازم می دانم تنها به عنوان یك شاعر به نكته بدیعی- در بخش ترجمه شعرها- اشاره كنم، كه همین وفاداری- نه تنها به مضمون- كه نسبت به زبان و زیور الحان ویژه آن به صورتی سلوك مند و مهیا و بسامان رعایت شده است و از چنان سلامت و جادوی شفافی برخوردارند كه اگر ترجمه این شعرها را- بی اشاره به هویت و حضور و اصل آن- از كتاب جدا كنیم و مستقل بخوانیم، این باور كه این كلمات به جهان ترجمه تعلق دارند، حتماً كمرنگ خواهد شد، زیرا روح ترانه ها نیز ترجمه شده است و نه تنها جسم مرده كلمات. و هر شعر بنا به لیاقت زمانی و زبانی خود، به كلام پارسی باز آورده شده است، یك قطعه از قصیده لامانوسوف را می خوانیم كه باید به همین سیاق و سیرت كهن ترجمه می شد:
نه مگر مفرغ است گدازنده در زهدان آتنا
غل غلش آمیخته با گوگرد جوشان
نه مگر دوزخ است گسلنده زنجیرهای گران خویش
تهدیدكنان به گشودن آرواره های فراخ؟ ...
و شعر نیكالای شربینا- در ترجمه- راه زبانی خود را می جوید، چندان كه اختلاف زبان در شعر لامانوسوف با پوشكین یا پوشكین با نكراسوف. به زبان ترجمه پاره ای از شعر كنت آلكسی تالستوی دقت می كنیم؛ تفاوت در لحن و زبان این ترجمه، خبر از صداقت و قدرت علی بهبهانی در برگردان ظریف این اثر می دهد:
اندكی بیش حوصله كن:
دیری نمانده تا رهایی-
زودا كه جملگی به هم آمیزیم
در یك عشق
تاریخ ادبیات روس، نوشته ویكتور تراس، از گزارش فرهنگ عامه روس آغاز و تا تحقیق و بازتاب نظریه های ادبی، انتقادی و مكاتب دیگر در عصر حاضر ادامه می یابد. در سفر از نخستین ترانه های فولكلور تا تكلم توفانی مایاكوفسكی، ادبیات روس را باز خواهیم شناخت هم با ترجمه بلیغ و بی نظیر علی بهبهانی. گرانسنگ كاری است این مكتوبه جلیل، كه مطالعه آن بر هر اهل واژه ای واجب است. اگر نه چنین بود، ذوقی كجا بود تا بعد از سال ها راه به این رویا ببرم و باز بنویسم از تكلم توفان در لهجه نسیم.
سید علی صالحی
تاریخ ادبیات روس، دو جلد، ۱۴۷۰ صفحه
نوشته: ویكتور تراس
ترجمه: علی بهبهانی
شركت انتشارات علمی و فرهنگی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید